قرارمان ساعت 13:30 شهرک غزالی است. آفتاب تابستان تیز است و انگار قرار بر خنک شدن ندارد و همین، گزارش نوشتن را سخت میکند. قبل از رسیدن سعی میکنم سوالهایی که میخواهم از سعید سلطانی، کارگردان سریال «طوبی» بپرسم را مرور کنم. حدود یک ساعت زمان میبرد تا به لوکیشن برسم. هماهنگیهای جلوی در انجام شده و بعد از نیم ساعت معطلی وارد شهرک سینمایی میشویم. وقتی راننده فاصله رسیدن به لوکیشن اصلی را طی میکند، نگاهم به تابلوی لوکیشن مرمر، کاروانسرای معروف فصل ایران مجموعه تلویزیونی سریال «سلمان فارسی» میافتد. قبلا درموردش مطلبی را منتشر کرده بودیم. در ورود به آن بسته است و کسی اجازه ورود به آن محیط را ندارد.
کمی جلوتر تابلویی دیدم که روی آن نوشته شده بود عمارت طوبی. عمارتی که در این مدت پخش سریال، محل زندگی طوبی در عراق است که با خانواده فخرالدین(امین زندگانی) زندگی میکند. نگاهم هنوز به آن منارههای بزرگ عمارت است که ماشین میایستد. کنار مغازههایی که در همه فیلمهای دهه 20 تا 50 دیدهایم هنروران نشستهاند. انگار هنوز فیلمبرداری شروع نشده. چون منشیصحنه و بقیه در حال گشتن بین هنروران هستند و آنها را آماده میکنند. چادرهای مشکی و لباسهای عراقی نشان میدهد صحنهای که قرار است فیلمبرداری شود، برای فصل زندگی طوبی در عراق است. هنوز خبری از بازیگران اصلی سریال نیست و چهره آشنایی ندیدهام.
با روابطعمومی صحبت میکردیم و گفتم خوب است که قبل از ضبط با کارگردان گفتوگویی داشته باشیم. در حال گفتن این حرف، سعید سلطانی کمی جلوتر از ماشین پیاده شد و با دست به گروه نکاتی را میگفت و اطراف را نشان میداد تا مقدمات شروع فیلمبرداری را انجام بدهند. بعد از اینکه خودم را معرفی کردم، خواستم تا قبل از شروع گرفتن سکانسها، با هم حرف بزنیم. با لحنی گرم و صمیمی میخندد و میگوید: «اگر قول میدهید سوالهای سخت نپرسید و گفتوگو بیشتر از 10 دقیقه طول نکشد میتوانیم صحبت کنیم. باید زودتر فیلمبرداری را شروع کنیم و زمان زیادی نداریم.»
بعد از اینکه قول دادم گفتوگو طولانی نشود، با راهنمایی یکی از عوامل سریال، وارد یکی از همان مغازههای کنار خیابان شدیم. با وجود قولی که داده بودیم اما گفتوگومان 20 دقیقهای طول کشید. با صدای یکی از عوامل که میگفت دیر است گفتوگو را تمام کردیم، با اینکه هنوز سوال نپرسیده داشتیم.
آنها زودتر به سمت محل فیلمبرداری رفتند و با راهنمایی یکی از عوامل قرار شد من هم به محل فیلمبرداری برسم. اول راه را اشتباه رفتم و به سربازان عراقی رسیدم. آنها گفتند که باید به بیابان پشت این مغازهها بروم. چادر برزنتی با پرده سبز کشیده شده بود. یک موکب که پرچمهای مشکی به آن وصل بود دیده میشد. عوامل سریال درحال تنظیم کردن نور و گرفتن تست صدا و بازیگران هم با لباسهای مشکی منتظر بودند تا با اعلام کارگردان فیلمبرداری را شروع کنند.
شبنم قربانی که نقش طوبی را در این سریال بازی میکند، بعد از گریم وارد صحنه میشود. یک مانتوی بلند مشکی و روی آن چادر عربی پوشیده بود و گریم سادهای هم داشت. یکی از خواهرانش در سریال هم او را همراهی میکرد. جایی که فیلمبرداری در حال انجام است، یک زمین خاکی است شبیه بیابان، انگار که قرار است این سکانس پیادهروی اربعین را به تصویر بکشد. درست مانند کتاب اربعین طوبی که سریال از آن اقتباس شده است.
قرار میگذارند اول تست بگیرند تا هنروران متوجه شوند هرکدام باید در چه زاویهای حرکت کنند. بعد از گرفتن تست، صدای یکی از عوامل بلند میشود و یکی دیگر از بازیگران اصلی را صدا میکند. امین زندگانی که نقش فخرالدین را بازی میکند، وارد صحنه میشود. سریال طوبی روایتگر زندگی یک دختر ایرانی در دهه 50 است که تا دهه 80 قرار است مخاطبان زندگی او را در قالب این سریال ببینند.
صدای سعید سلطانی بلند میشود: «سکوت، آماده، همه جای خود، صدا، دوربین، حرکت.» دوربین متمرکز روی شبنم قربانی است، بچههای صدا با میکروفنهای بلند نزدیک بازیگران میشوند تا صدای آنها به خوبی ضبط شود. کارگردان کات میدهد و وارد صحنه فیلمبرداری میشود و نکاتی را به بازیگران اصلی گوشزد میکند.
آفتاب هر لحظه داغتر میتابد. به دمای هوای روی گوشی که نگاه میکنم، گرمای ۴۱ درجه را نشان میدهد و این گرما با لباسهای مشکی و بلند عراقی کار را برای بازیگران سختتر میکند. دوباره صدا بلند میشود؛ «سکوت لطفا، صدا، دوربین، حرکت.»
این بار همانطور که سعید سلطانی خواسته بود پیش میرود و بعد از تایید کارگردان، تصمیم گرفته میشود سکانس بعد را فیلمبرداری کنند و برای فیلمبرداری این سکانس بازیگران باید لباسهایشان را عوض کنند و دوباره گریم شوند. قرار است ماشینهایی را برای سکانس بعدی به صحنه بیاورند.
ساعت ۴ عصر را نشان میدهد و باید به روزنامه برگردم اما انگار فیلمبرداری تازه تنورش گرم شده؛ هرچند هوا به سمت خنکی میرود و همین باعث میشود گروه کارشان را ادامه بدهند.
منبع: فرهیختگان
منبع: faradeed-204277