سمانه رستمی-هنرمند و پژوهشگر: در دهه 80 خبرنگار حوزه تجسمی بودم؛ روزگاری که تب گالریرفتن و دیدن نمایشگاههای پیدرپی در موزه هنرهای معاصر و اولین نمایشگاه هنر مفهومی (conceptual art) در ایران سروصدای بسیاری به پا کرده بود. خانه هنرمندان بهواقع خانه هنرمندان بود؛ برای دورهمیها و گپوگفتهای دوستانهتر و نشستهای تخصصی از انجمنها و صنفهای هنری مختلف تا مراسم وداع با هنرمندان درگذشته! بهواقع خانهای بود... .
25 خرداد به ورودی حیاط خانه هنرمندان رسیدم. کماکان جمعیتی نشسته بودند دور حوضی که حالا سالهاست از آب خالی شده و رنگ آبی جایش را به آبی خاکستری از غبار شهر داده. روز قبل، افتتاحیه نمایشگاه «سندلی» بود. نام نمایشگاه بسیار دهنپرکن بود و ایده جذابی به نظر میآمد. موضوعی که سالها در سراسر جهان هنرمندان بسیاری را به خلق واداشته. دلم را خوش کرده بودم برای دیدن مجموعهای جدید و جذاب! از در سالن که وارد شدم، گرمای فضای داخلی و کمنوری عجیب سالنها، سیلی اول را به صورتم زد. اول خیال کردم تعمدی در کار است! به سه سالن سر زدم و نورپردازی فقط به دیدهنشدن کارها کمک میکند! چرا باید اثری بیدلیل در بینوری نمایش داده شود؟ نام هنرمندان با بیسلیقگی تمام روی کاغذ سفید 80گرمی در سایز 5-7 با فونت 16 روی زمین، کنار آثار گذاشته شده بود و به لطف مردم هنردوست در روز گذشته (افتتاحیه) خوب لگدمال شده بودند. در آن تاریکی و گرما باید مینشستیم روی زمین تا بتوانیم نام هنرمند را بخوانیم! بیشک در این موضوع هم فکر نمیکنم بهجز انجام وظیفه دقیقهنودی خلاقیتی به کار گرفته شده بود. اما قسمت غمانگیز ماجرا؛ بیسامانی در انتخاب آثار بود! نمیشد تشخیص داد این نمایشگاه با موضوع «سندلی»؛ آیا نگاه هنرمند به سندلی بهعنوان یک وسیله کاربردی است؟ یا سندلی در مفهوم چیدمان است؟ یا سندلی به معنای مجسمه است؟! آش شوربایی که ابتدا، خیال کردم تنها به سختگیری من بهعنوان یک هنرمند، با سابقه نویسندگی و پژوهش به چشمم میآید! ازاینرو، با چند هنرمند که در نمایشگاه اثری ارائه داده بودند و چند بازدیدکننده صحبت کردم، اما همین سردرگمی برای آنها هم وجود داشت! در 23 سال گذشته، نمایشگاههای داخلی و خارجی بسیاری دیدم، اما از بین 200 اثری که نمیدانستم در چه قالبی باید به موضوع کارشان نگاه کنم، نهایتا سه اثر را با نگاه هنر مفهومی به سندلی توانستم بپذیرم که حرفی برای گفتن داشتند و مابقی بیشتر شبیه ژوژمان هنرستان بود با تعداد بیشماری سندلی لهستانی و چهارپایه آتلیههای هنری! که نشان از بیتجربگی انتخابکننده (Curator) برای نمایشگاه است؛ از هنرمندانی که تا به حال نه درگیر فلسفه سندلی بهعنوان مفهوم (concept) نه بهعنوان شیء ((object نه بهعنوان مجسمه بودهاند، نه تا به حال در پیشینه هنریشان سندلی ساختهاند و نه شاید دیگر اثری در این باب بسازند.
این روزها کیوریتور (Curator) واژه جذاب و پرطمطراقی است که اگر پشت اسم هرکسی اضافه شود، در نظر سایرین چند ستاره به سمت شغلیاش افزون شده و گویی «هنرمندکیوریتوری» شغل جدیدی است که به میزان داشتن ارتباط در میهمانیهای هنری و رفیقبازی یا داشتن دانشجوهای بیشتر شکل گرفته است. اما شناخت من (با سواد کم و تجربه اندکم) از شغل غربی کیوریتوری در دنیای هنر، داشتن سواد برنامهریزی و برگزاری نمایشگاه با جزئیات، تسلط بر مفاهیم، سبکها و دورههای هنری است که با توجه به استمرار در انجام این کار به دست میآید و نه به سبب برگزاری دورهمی با رفقا و هنرجوها.
از سالن خانه هنرمندان بیرون آمدم، نفسی تازه کردم. هنرمندی پایه یک سندلی گردان را که برایش قلاده درست کرده بود، دور حوض میچرخاند، پیرمردی کفشهایش را زیر بغلش زده بود و فریاد میزد: «هنرمند واقعی لازم نیست مخاطب جمع کنه و هنر دستوری بسازه، هنرمند واقعی هنرمند مردمی است». در همان لحظه، مردی با پیراهن آبی از پلهها پایین آمد و به هنرمندی که داشت سندلیاش را میچرخاند اخطار داد بساطش را جمع کند!
این روزها در دوره غریبی زندگی میکنیم! سندلی را با «سین» مینویسیم که بگوییم ایرانی هستیم و «کیوریت» میکنیم که بگوییم مدرن شدهایم.
منبع: sharghdaily-935824