اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخستوزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.
در ادامه بخشی از یادداشت های او را بخوانید.
یکشنبه ۹ آذر ۱۳۴۸: صبح شرفیاب شدم. بیشتر کارهای جاری را عرض کردم، به اضافه مذاکراتی که با والاحضرت شاهدخت شهناز کرده بودم و بالاخره ایشان قبول کردند که همان طور که اراده شاهنشاه است فعلاً به ژنو بروند و عروسی هم نکنند. عرض کردم: امر مبارک را ابلاغ کردم و قبول فرمودند (می خواستم از خاطر شاه زنگ کدورت از دختر تا اندازه ای زدوده شود). بعد تعریف کردم که مذاکراتی هم برای دو ساعت داشتیم فرمودند: وقتی امر مرا ابلاغ می کنی، دیگر مذاکرات بیجاست. نتوانستم عرض کنم اگر مذاکرات نبود امر مبارک اجرا نمی شد و به افتضاح می کشید، چون قبلاً به منظور ملایم شدن شاهنشاه عرض کرده بودم امر مبارک را فوری اطاعت کردند. به هر حال لازمه صداقت و خدمتگزاری من این است که کارها را به انجام برسانم، نه آن که خدمات خودم را به رخ بکشم.
حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس/ در فکر آن مباش که نشنید یا شنید
اردشیر زاهدی وزیر خارجه برای فردا شب دعوتی به شام از شاهنشاه و پادشاه سابق آلبانی کرده بود. عرض کردم: مصادف با شب وفات حضرت علی است، شگون ندارد، به علاوه با این همه سرباز و درجه دار متعصب نادان کار خطرناکی است. فرمودند: درست می گویی بگو شب [مهمانی] را تغییر بدهد. به اردشیر گفتم. خیلی ناراحت شد.
شام پیش والاحضرت شاهدخت فاطمه بودیم. شاهنشاه باز هم از مقاله فینانشال تایمز ناراحت بودند، در عین حال می فرمودند چه اهمیتی دارد؟ عرض کردم اگر اهمیتی ندارد چرا این قدر صحبتش را می فرمایید؟ دیگر چیزی نفرمودند. بد کردم عرض کردم، چون نخست وزیر هم حضور داشت...
منبع: انتخاب
منبع: faradeed-193326