اعتبار هر چیزی به چیست؟ به عبارتی چگونه یک چیزی معتبر و چیز دیگری بیاعتبار میشود؟ مثلا شما میروید از یک بقالی یک کیلو پنیر بخرید و فروشنده میگوید قیمت یک کیلو پنیر میشود 350 هزار تومان و شما تعدادی کاغذ مستطیلشکل رنگی به او میدهید و یک کیلو پنیر از او میگیرید. چگونه میشود که فروشنده این کاغذهای رنگی را قبول میکند و به جای آن به شما یک کیلو پنیر میدهد؟ شما میتوانید این پنیر را بخورید و چون میتوانید آن را بخورید و گرسنگی شما را رفع کند، دارای اعتبار است یعنی یک کار خاص از آن برمیآید و یک نیاز بخصوص شما را برطرف میکند، خودش برطرف میکند، همان یک کیلو پنیر و لازم نیست آن را بدهید و به جایش چیز دیگری بگیرید که حالا این دومی برطرفکننده نیاز شما باشد.
ولی اسکناس چه؟ آن مرد بقال میتواند اسکناسی را که به او دادهاید، بخورد و سیر شود یا میتواند آن را بنوشد و تشنگیاش برطرف شود؟ قطعا نه و تازه حالا، خیلی سال است که دیگر همین چند تکه کاغذ را هم دیگر لازم نیست بدهید؛ یک کارت پلاستیکی با ویژگی مغناطیسی هست که آن را در شکاف یک دستگاهی میکشید و روی صفحه کوچک آن یکسری اعداد میآید و شما هم یک عددی وارد میکنید، یا به عبارتی یکسری کد و عدد، از یک جایی به یک جای دیگر منتقل میشود و یک فعل و انفعالاتی در شبکهای از یک محل به محلی دیگر منتقل میشود و یک تکه کاغذ که روی آن یک اعدادی چاپ میشود، این انتقال را تأیید میکند و تمام. خوب به چه اعتباری جناب آقا یا خانم فروشنده این را قبول میکند؟ شما که حتی دیگر آن چند برگ کاغذ مستطیلی رنگی را هم به او ندادهاید؟ پس این اعتبار از کجا میآید؟
در تاریخ معاصر، وقتی صحبت از اعتبار و بیاعتباری میشود، «جمهوری وایمار» را مثال میزنند. جمهوری وایمار، با نام رسمی «رایش آلمان» به دورهای از تاریخ این کشور، بین سالهای 1918 تا 1933 اشاره دارد. دورانی از جمهوری پارلمانی فدرال که با پایان جنگ جهانی اول برای کشور آلمان شروع و با به قدرت رسیدن حزب نازی به رهبری «آدولف هیتلر» به پایان رسید. اما چرا جمهوری وایمار را برای اعتبار و بیاعتباری مثال میزنند؟ برای آنکه منظور رسانده شود مثلا به سال 1919 میلادی این جمهوری اشاره میکنند که یک قرص نان در آلمان به قیمت یک مارک فروخته میشد و همان قرص نان در سال 1923 قیمتش صد میلیارد مارک شده بود و این دقیقا معنای اعتبار و بیاعتباری را میرساند، به طوری که مردم ناچار بودند برای خرید یک قرص نان، چندین گونی اسکناس به نانوا بدهند که میشود همان مثال آشنا برای ما که یک تکه کاغذ سفید چاپنشده، بسیار ارزشمندتر از هزاران اسکناس با همان ابعاد بود.
اما اعتبار چیست؟ اعتبار یک داستان است که شنونده داستان باید به آنچه گوینده میگوید باور داشته باشد تا آن داستان معتبر شود، والا چگونه قرار است یک کارت پلاستیکی که از طریق تماس مغناطیسی، یک کد را جابهجا میکند فروشنده بپذیرد؟ این اتفاق فقط زمانی رخ میدهد که فروشنده، داستانی را که پشت این کارت وجود دارد و از زبان آن کسی که چنین کارتهایی را در اختیار مردم قرار میدهد باور داشته باشد و این باور به آن اعتبار انجامیده باشد.
باوری که بسیار زمان میبرد تا به وجود آید و البته بهسادگی هم ممکن است از دست برود و چیزی از اعتباری که در طول سالها ساخته شده باقی نماند و این برای اهالی هنر موضوع آشنایی است. موضوعی که خود را در برپایی بیینالها به اهالی هنرهای تجسمی نشان میدهد و برای فعالان هنر در ایران، این اعتباربخشی، با اولین بیینال نقاشی و مجسمهسازی به همت «مارکو گریگوریان» در سال 1337 آغاز شد، جایی که «کاخ ابیض» میزبان 49 هنرمند با 300 اثر بود، تا برندگان آن برای شرکت در بیینال ونیز معرفی شوند. درست دقت کردید ماجرا چگونه بود؟ 49 هنرمند، 300 اثر را در یک بیینال شرکت دادهاند تا کارها توسط داوران قضاوت شوند و آثار برگزیده به بیینال ونیز ارسال شود. دبیر این بیینال کیست؟ یکی از معتبرترین هنرمندان و نقاشان زمان خود. اتفاقی که میافتد، اعتبار ایجاد میکند، چراکه معلوم است آنچه رخ داده، چه مسیری را طی کرده تا در نهایت، منتخبان به ونیز برسند.
دوسالانهها مانند بسیاری فعالیتهای فرهنگی دیگر در کشورمان، بعد از انقلاب متوقف شدند، تا آنکه به همت مرحوم استاد «ممیز» و با اولین دوسالانه گرافیک، دوباره چرخ برگزاری دوسالانهها شروع به حرکت کرد و پس از دوسالانه گرافیک، دوسالانه نقاشی هم در سال 1370 کار خود را آغاز کرد و بهمرور با تشکیل نهادهای هنری مانند «انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران»، «انجمن هنرمندان نقاش ایران»، «انجمن عکاسان»، «انجمن مجسمهسازان» و دیگر انجمنهای هنری، این بیینالها متولی مشخصی برای برگزاری یافت، انجمنهایی که قوامشان در دوره هشتساله اصلاحات بود ولی با وزش تندباد «معجزه هزاره سوم»، برگزاریشان به محاق رفت و دست اهالی هنر از برگزاری آنچه خود ساخته بودند کوتاه ماند و جای آن بیینالهای تجسمی را «جشنواره هنرهای تجسمی فجر» گرفت. جشنوارهای تماما دولتی که نقشی برای نهادهای هنری قائل نیست و برگزارکنندگان و دبیر و داور و همه ساختارش را نهادی کاملا دولتی و بدون دخالت هیچ نهاد صنفی و انجمن هنری سازمان میدهد و جایزه میدهد و بهبه و چهچه میکند و بعدتر، آثار و افرادی سر از بیینال ونیز درمیآورند که معلوم نیست چگونه و از چه مجرایی انتخاب و اعزام شدهاند و میروند و میآیند و میشود یک وایمار. اعتبار به این سادگی ساخته نمیشود، ولی خیلی ساده و بهسرعت از دست میرود. یادم هست یک موقعی برای اینکه کارم به دوسالانه گرافیک تهران راه پیدا کند، چه شور و التهابی داشتم ولی الان حتی نمیدانم چند دوره از برگزاری جشنواره هنرهای تجسمی فجر میگذرد. اعتبار از باور حاصل میشود و این دیگراناند که باید اسکناس وایمار را باور کنند، هر چقدر هم که وایمار خودش را معتبر بداند.
منبع: sharghdaily-932286