hamburger menu
search

redvid esle

redvid esle

رویداد ایران > رویداد > فرهنگی > جاي خالي مردم

جاي خالي مردم

پس از آنكه تيم ملي ايران در مصاف با مراكش توانست گوي سبقت را از رقيبش بربايد و در «گروه مرگ» جام جهاني ٢٠١٨ بر صدر جدول بنشيند، كورسوي اميدي در دل مردم فوتبالدوست ايران روشن شد؛ اميدي كه رگه‌هايي از شور و شعف در جان آنها نشاند و همه را يكپارچه (از پير و جوان و كوچك و بزرگ) به خيابان‌ها كشاند تا با ناباوري فرياد شادي سر دهند.
 اما آنچه در اين شادكامي و سرخوشي‌ها بيش از هر نكته ديگر مهم جلوه كرد، سرودها و ترانه‌هايي بود كه مردم در كوچه و خيابان، يكصدا زير بيرق ايران سر مي‌دادند؛ «تيم ما قهرمان ميشه، خدا مي‌دونه كه حقشه...»، «ما بچه‌هاي ايرانيم، هميشه ايراني مي‌مانيم، همه يكصدا مي‌خوانيم...»، «بچه‌ها متشكريم» و... به فهرست اين ترانه‌ها كه اغلب مختص آهنگسازان پاپ لس‌آنجلسي هستند مي‌توان عده قليلي از ترانه‌هاي كوچه و بازاري وطني را هم اضافه كرد كه در خاطره جمعي مردم ايران نقش بسته و در بزنگاه‌هاي اينچنيني رخ‌نمايي مي‌كنند.

با اين وجود امسال مديران فرهنگي ايران در اقدام تازه‌اي تلاش كردند تا با بهره‌گيري از موسيقيدانان و ترانه‌سرايان ايراني، سرودهاي ملي-ميهني ويژه‌اي را تدارك ببينند كه در همراهي فوتباليست‌هاي ايراني مهم و مثمرثمر باشند. اينكه تا چه حد اين سرودها توانسته‌اند در تهييج احساسات وطن پرستانه و غرور‌آفرين ايرانيان (در جاي جاي اين كره خاكي) موثر واقع شوند موضوعي است كه بايد آن را كالبدشكافي كرد. اينكه اساسا يك موسيقي بايد چه ويژگي‌هايي داشته باشد تا توده مردم را در بزنگاه‌هاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي و ورزشي همراه و همبسته كند؟ نيز پرسش از اينكه ترانه‌هايي كه براي چنين اتفاقاتي سروده مي‌شود بايد به لحاظ ساختاركلامي چه المان‌هايي داشته باشند؟

 

نگاه محفلي و سرودهاي سطحي

كيوان ساكت، موسيقيدان و آهنگساز ايراني، در گفت‌وگو با «اعتماد» پيش از هر چيز به سابقه ساخت چنين موسيقي‌هايي در سراسر دنيا اشاره مي‌كند و معتقد است كه اصولا تدارك چنين قطعاتي كه يادآور موقعيت‌هاي اجتماعي پرافتخار باشد، تازگي‌ ندارد: ‌«آهنگساز شهير فنلاندي، بدريش اسمتانا، در زمان جنگ جهاني دوم قطعه بي‌كلامي با عنوان «مولداوي» ساخت كه در پيوستن مردم ضد قواي مهاجم آلمان آن قدر تاثير‌گذار و تهييج‌كننده بود كه فرمانده حكومت نظامي آلمان اجراي آن را ممنوع كرد. در سراسر دنيا آهنگسازان مختلفي براي بيان احساسات و غرور ملي قطعه نوشته‌اند اما وقتي به پيشينه‌ آنها رجوع مي‌كنيد پشت هر يك از آنها نام يكي از آهنگسازان بزرگ جهان را مي‌بينيد؛ كساني نظير بتهوون، اسمتانا كه هريك به فراخور ديدگاه خود سعي در تحريك غرور ملي و احساسات وطني داشته‌اند.»

كيوان ساكت در بين موسيقيدانان ايراني نيز به آهنگسازاني مثل روح‌الله خالقي اشاره مي‌كند كه قطعه شاهكار «اي ايران» او ساليانِ سال است در خاطره شنيداري مردم نقش بسته است. او اما مي‌گويد: «اينكه چه كسي و با چه نيتي اين آهنگ‌ها را ساخته باشد نكته بسيار مهمي است. متاسفانه آهنگي كه امسال براي همراهي فوتباليست‌هاي ما ساخته شده است از منظر ساختار، در قالب يك پاپ بسيار معمولي جاي مي‌گيرد. البته كه حتما آهنگساز اين قطعه (همانند همه آهنگسازان) تمام تلاش خود را به كار بسته تا موسيقي زيبايي خلق كند اما احتمالا عجله يا نكات ديگري مثل كمبود تجربه در ساخت چنين قطعاتي، باعث شده كه اين موسيقي آن طور كه بايد و شايد نتواند مورد استقبال قرار گيرد و هيچيك از المان‌هاي موسيقي ايراني را داشته باشد.»

اين آهنگساز درباره ساختار موسيقايي اين قطعه مي‌گويد: «اين قطعه در گام فريژين است كه از مدهاي كليسايي يونان باستان آمده و فقط اندكي به دستگاه شور شباهت دارد. اما‌ اي كاش آهنگساز آن از گنجينه ملودي‌هاي زورخانه‌اي كه بسيار هم تاثيرگذار است و تقريبا همه مردم ما با آنها آشنا هستند، استفاده مي‌كرد. متاسفانه اين نكته به ذهن آهنگساز خطور نكرده است. علاوه بر اين ما رپرتوار عظيمي از موسيقي محلي داريم كه در همه جاي دنيا آهنگسازان از آنها استفاده مي‌كنند. مثلا آهنگساز بزرگي مثل برامس از ملودي‌هاي اروپاي شرقي و كولي‌ها بسيار بهره گرفت كه از ميان آنها «رقص‌هاي مجار» بسيار معروف است. اما متاسفانه آهنگسازان ايراني از ملودي‌هاي فولكلور ما استفاده نكرده‌اند و همين باعث شده قطعاتي كه ساخته‌اند بسيار سطحي و كم‌تاثير از كار درآيند.»

كيوان ساكت مهم‌ترين آفت چنين اتفاقاتي را نگاه قبيله‌اي در موسيقي ايران مي‌داند: «من در شگفتم كه براي اين كار چرا از آهنگسازان معاصر جوان استفاده نشده است. باز هم در اينجا نگاه محفلي به ماجرا و جانشيني رابطه به‌جاي ضابطه، جلوي عملكرد درست را گرفته است و متاسفانه اين اتفاقات ناميمون همواره در تاريخ معاصر ما در حال تكرار شدن هستند و ظاهرا هم هيچ گوش شنوايي وجود ندارد.»

 

حد وسط اثر فاخر و مردمي

بابك صحرايي، ترانه‌سرا، نيز درباره ساختار ترانه‌هايي كه مي‌تواند در همبستگي توده مردم (در اينجا مشخصا جام جهاني فوتبال) موثر واقع شود به فضاهاي مختلف كلامي اشاره مي‌كند و معتقد است تنها نكته مشترك اين ترانه‌ها مي‌تواند همان حس غرور و ميهن‌پرستي باشد اما شكل بروز اين احساسات متفاوت است: «وقتي ما از نگاه ميهن‌پرستانه به ورزشي مثل فوتبال نگاه مي‌كنيم، بايد نگاه‌مان با غرور براي يك پيشرفت علمي كاملا متفاوت باشد. به همين دليل است كه در پردازش كلام و موسيقي برخوردهاي متفاوتي داريم. به‌طور اخص درباره فوتبال و اتفاقات جام جهاني كه اين روزها بحثش داغ است، معتقدم كه مخاطب ما مخاطبي است كه دارد از بعد فوتبال به موضوع غرور ملي توجه مي‌كند. بنابراين ما بايد با زباني صحبت كنيم كه زبان توده مردم است. زبان محاوره‌اي كه بايد بيش از آنكه به محاوره ادبي و فاخر گرايش داشته باشد و به سمت محاوره كوچه بازار و آرگو سوق داده شود. خروجي چنين كاري باعث مي‌شود كه ما با زبان محاوره‌اي مواجه باشيم كه داراي تكيه‌كلام‌هاي كوچه‌ و بازار است و قابل فهم براي عامه مردم. قاعدتا چنين زباني موسيقي‌اي شبيه به خودش را مي‌طلبد؛ موسيقي‌اي كه مشخصا داراي المان‌هاي موسيقي روز جامعه است. مجموعه اين عناصر بايد با ريتم و ضرباهنگ موسيقايي همراه باشند كه ذات ورزش را در خود بگنجانند. در نهايت با رعايت اين اصول خروجي كار قطعه‌اي مي‌شود كه ريتم و ضرباهنگ نشاط آوري دارد و با ترانه‌اي كه كاملا به زبان ساده مردم منطبق است، شور و هيجان مردم و حس غرور ميهن‌پرستانه آنها را بيان مي‌كند.»

اين ترانه‌سرا مي‌گويد وقتي درباره فوتبال ترانه مي‌نويسيم لزومي ندارد كه از اسامي اسطوره‌هاي‌ ايراني استفاده كنيم: «ورزش در سرزمين ما اتفاق جواني است. هر چند ورزشي مثل چوگان در تاريخ ما سابقه بسيار طولاني دارد اما امروزه نه در دنيا نقش پررنگي دارد و نه حتي خود ما آن را دنبال كرده‌ايم. پس در اين شرايط استفاده از نام اسطوره‌هاي ايراني از جهت مراعات النظير شعري هم درست نيست. ترانه سرا براي چنين رويدادي بايد ترانه‌اي بنويسد كه هم نوجوان ١٦-١٥ ساله طرفدار فوتبال آن را دوست داشته باشد و هم پيرزن و پيرمرد ٧٠-٦٠ ساله كه طرفدار كشورش است و حس ميهن‌پرستي را در قالب فوتبال بروز مي‌دهد.»

بابك صحرايي درباره سرودهايي كه امسال براي همراهي تيم ملي ساخته شده است، مي‌گويد: «من هنوز اين اتفاق را در هيچ كدام از آثاري كه براي جام جهاني ساخته شده است، نديده‌ام. ما هميشه از يك طرف بوم افتاده‌ايم. يا خيلي فاخر شده‌ايم كه ديگر نمي‌توان شان اثر ساخته شده را به فوتبال ربط داد يا آن قدر به ريتم و هيجان لحظه‌اي اهميت داده‌ايم كه ايراني بودن و شان فرهنگي‌مان را فراموش كرده‌ايم. فكر مي‌كنم زمان آن رسيده است كه بالاخره در اين باره به يك موسيقي بينابيني برسيم.»

صحرايي مهم‌ترين نكته در عدم مقبوليت اين سرودها را در ترانه‌هاي آنها مي‌بيند و معتقد است: «عمده لطمه‌اي كه ما خورده‌ايم از بعد كلام است. همين امسال چند كار توليد شده كه سفارش دولتي بوده‌اند و به نظر من اگرچه از حيث اجراي موسيقي و خواننده عالي‌اند اما در تمام اين سال‌ها از منظر كلام لطمه خورده‌ايم. عمده اشكال به شعر يا ترانه‌اي است كه همراه موسيقي شده است. در تمام اين سال‌ها شاعران و ترانه‌سرايان ما هنوز نتوانسته‌اند شعري شبيه «بچه‌ها متشكريم» كه با ترانه ايرج جنتي عطايي اجرا شد، بسرايند. سال‌هاست كه «بچه‌ها متشكريم» وارد فضاي عامه ما شده و مردم بدون آنكه بدانند پايه آن از كجاست، آن را مي‌خوانند. ما نياز به ترانه‌اي داريم كه تكيه كلام زباني و در عين حال انطباق خوبي با موضوع داشته باشد. در اين سال‌ها موسيقي‌هاي خوبي ساخته شده و خواننده‌ها فوق‌العاده اجرا كرده‌اند. مثلا قطعه‌اي كه امسال بابك زرين و سالار عقيلي اجرا كرده‌اند (١١ ستاره) از حيث اجراي خواننده و موسيقي بي‌نظير بود. شاعر اين قطعه هم فارغ از موضوع كار، شعر زيبايي نوشته است اما‌ اي كاش اين شعر انطباق بيشتري با جام جهاني فوتبال داشت. جان كلام آنكه موسيقي جام جهاني بايد با چهره مردم در ورزشگاه همخواني داشته باشد.»

 

كيوان ساكت: اينكه چه كسي و با چه نيتي اين آهنگ‌ها را ساخته باشد نكته بسيار مهمي است. متاسفانه آهنگي كه امسال براي همراهي فوتباليست‌هاي ما ساخته شده است از منظر ساختار، در قالب يك پاپ بسيار معمولي جاي مي‌گيرد. كه حتما آهنگساز اين قطعه تمام تلاش خود را به كار بسته تا موسيقي زيبايي خلق كند اما احتمالا عجله يا نكات ديگري مثل كمبود تجربه در ساخت چنين قطعاتي، باعث شده كه اين موسيقي آن طور كه بايد و شايد نتواند مورد استقبال قرار گيرد.

بابك صحرايي:وقتي ما از نگاه ميهن‌پرستانه به ورزشي مثل فوتبال نگاه مي‌كنيم، بايد نگاه‌مان با غرور براي يك پيشرفت علمي كاملا متفاوت باشد. به همين دليل است كه در پردازش كلام و موسيقي برخوردهاي متفاوتي داريم. به‌طور اخص درباره فوتبال و اتفاقات جام جهاني كه اين روزها بحثش داغ است، معتقدم كه مخاطب ما مخاطبي است كه دارد از بعد فوتبال به موضوع غرور ملي توجه مي‌كند. بنابراين ما بايد با زباني صحبت كنيم كه زبان توده مردم است.

       
امتیاز: 0 (از 0 رأی )
نظرشما
کد را وارد کنید: *
عکس خوانده نمی‌شود
نظرهای دیگران
نظری وجود ندارد. شما اولین نفری باشید که نظر می دهد
آخرین اخبار مربوط به بیمه دات کام