هزار و یک شب! هزارش را کنار بگذار همان یک دانه آن کافی است که کسی پای ذهنش در دام قصه گیر کند و تا همان نزدیکیهای صبح با شمع یا بدون شمع، شعر بگوید، حالا اگر آن یک شب شد، 356 شب یا 777 شب یا 999 شب یا اصلا 1000 شب که دیگر جای خودش را دارد. اگر درست در شب و هزار و یکم، بهجای قصه هواست را جمع نکنی و پرت بشوی در رباعیات خیام، دیگر کبابی ما هیچ مسئولیتی را قبول نمیکند و عواقب آن را مستقیما مربوط به شخص آقای راننده با خوابآلودگی میداند. همین چند وقت پیش بورخس پس از پرت شدن در دره، روحش یکلحظه بیرونآمده بود و دیده بود بهشت برای او یک کتابخانه بزرگ است. بعد که برگشته بود شده بود رئیس کتابخانه! و در مصاحبهاش با فرناندو سورنتینو گفته است: «من همیشه تصور کردهام که بهشت، نوعی کتابخانه خواهد بود». همین فرناندو سورنتینو یک نویسنده و انسانشناس متبحر آرژانتینی است و درست مثل خود ما که کبابی داریم و کلی فراست جمع کردهایم او نیز از چنان فراست ادبی، حساسیت و حافظهای همچون دایرهالمعارف برخوردار است که بورخس، بدون اشاره به بورس سر به شوخی ابراز میکند که سورنتینو آثار او را بهتر از خود او میشناسد. اگر جناب بورخس، یکبار آمده کبابی ما و یکدست مخصوص، جلویی گذاشته بودم دیگر از میان هزار و یک شب روایت زیر را نقل همه مجالس نمیکرد که «مردی در قاهره خواب میبیند صدایی به او میگوید که به اصفهان برود و گنجی را که در انتظار اوست بیابد. سفر طولانی و پرمشقت را تحمل میکند و سرانجام به اصفهان میرسد به علت خستگی زیـاد در ایـوان مسجدی دراز میکشد تا قدری استراحت کند غافل از آنکه در میان جمعی از دزدان است مرد مسافر به همراه دزدان دستگیر شده و به نزد قاضی میرود. قاضی از او سوال میکند که به چه منظوری به اصفهان آمده است مرد مصری داستان خود را میگوید. قاضی بهشدت به خنده میافتد و درحالیکه تلاش میکند قهقهه خود را مهار کند به او میگوید: ای مرد ابله و سادهلوح من تاکنون سه بار رویای خانهای در قاهره را دیدم که در پشت آن باغچهای است و در آن باغچه ساعتی آفتابی و نیز چشمه گنجی مدفون است. من هرگز کمترین اعتباری بـرای این دروغ قائل نشدهام این پول را بگیر و هرگز به طمع گنج به اصفهان باز نگرد.». در کتاب «گفتگو با بورخس» به قلم «فرناندو سورنتینو» شاهد مکالمات گستردهای هستیم که به شکل ویژه و مثالزدنی، بیانی صمیمی و باز دارند و بارقهای از زندگی شخصی یکی از خیرهکنندهترین چهرههای ادبیات معاصر جهان، خورخه لوئیس بورخس را به دست میدهند. در این کتاب متوجه میشویم که دانته، نویسندهای بوده که بیش از همه بورخس را تحت تاثیر قرار داده و شخص بورخس، فدریکو گارسیا لورکا را یک شاعر درجهدو میداند و همچنین حس میکند که آدولفو بیوئی کاسارس که او هم یک نویسنده آرژانتینی است، از بزرگترین و مهمترین نویسندگان قرن در نگاه بورخس بهحساب میآید. ولی وی بهخاطر همان هزار شب قصه خواندن و ماجرای سقوط در دره رباعیات خیام، فقط همین یک گفتگو را ندارد. مصاحبههای گردآوری شده در کتاب «گفتوگو با بورخس» به قلم ریچارد بورجین و ترجمه «کاوه میرعباسی» و با همت نشر نی نیز در اختیار علاقهمندان است.
بهشت، نوعی کتابخانه خواهد بود
هزار و یک شب! هزارش را کنار بگذار همان یک دانه آن کافی است که کسی پای ذهنش در دام قصه گیر کند و تا همان نزدیکیهای صبح با شمع یا بدون شمع، شعر بگوید، حالا اگر آن یک شب شد،
بیشتر بخوانید
امتیاز: 0
(از 0 رأی )
نظرهای دیگران