در دورهای هم نادر ابراهیمی سعی کرده از دوستش خوشنویسی یاد بگیرد و برای تمرینهای کلاس اش شروع به نوشتن نامههایی کرده است که در کتاب «چهل نامه به همسرم» منتشر شدهاند. به همین بهانه با بیژنی گفتوگویی درباره این دوستی و تمرین خوشنویسی و ... انجام دادیم.
شما سالهاست در عرصه خوشنویسی و موسیقی مشغول فعالیت هستید. در چه برههای از زندگیتان با زندهیاد ابراهیمی آشنا شدید؟
من 45 سال است که مشغول فعالیت در عرصه خط هستم و در عرصه موسیقی هم بیش از سه دهه کار کردهام، و البته بیشتر هم با نامداران این عرصه فعالیت کردهام و بیش از صد قطعه ارکسترال را با هنرمندان مختلف اجرا کردهام. ضمن اینکه جا دارد یادآوری کنم من در انتشارات سروش کار میکردم و بازنشسته شده ام. هر چند نسبت به خیلی چیزها در صدا و سیما انتقاد دارم اما یادم نمیرود که خودم هم جزو همین خانواده هستم و همیشه بیان کردهام که خودم را جزو خانواده بزرگ صدا و سیما میدانم.
و اما ماجرای آشنایی من و نادر ابراهیمی... آشنایی ما برمی گردد به سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی. سریال «سفرهای دور و دراز هامی و کامی در وطن» نوشته نادر ابراهیمی است و مجموعه داستانی با همین نام دارد. به خاطر دارم نوشتن تیتراژ این سریال را به عنوان خوشنویس به من پیشنهاد کردند و این اتفاق باعث آشنایی ما شد. در واقع مریم زندی عکاس معروف و شناختهشده پرتره ما دو نفر را به هم معرفی کرد و این آشنایی اولیه ایجاد شد. بعد از سالها هم نادر از من خواست استاد خوشنویسیاش باشم و میتوانم بگویم اولین اتفاق دوستی ما با همین کلاس خوشنویسی آغاز شد. من کلاس خوشنویسی داشتم و او میخواست این هنر را یاد بگیرد، به همین دلیل هم این افتخار را داشتم که در یک دوره زمانی به این بهانه کنار هم باشیم.
چرا سراغ خوشنویسی آمده بود؟ و اینکه میدانید چرا شما را انتخاب کرده بود؟
نادر به مضامینی که من انتخاب میکردم و مینوشتم علاقه زیادی داشت. البته من در این زمینه با وسواس بسیار پیش میروم و همیشه فکر میکنم اگر خوشنویس مضامین غنی را برای کارش انتخاب نکند، کارش چندان ارزشمند نیست. کار خوشنویس زمانی ارزشمند است که رعایت نکات خوشنویسی در کنار معانی درخشان ادبیات با هم اتفاقی را بیافریند، یعنی او بتواند سوژههای خاص و خوب پیدا کند و به هنرش گره بزند. با این تعریف میتوانید متوجه شوید که نادر هم با توجه به اشرافی که در عرصه ادبیات دارد، زیبا نوشتن مفاهیم مهم را قطعا دوست خواهد داشت و توجهش به سمت خوشنویسی جلب میشود. خلاصه مهم این بود که او هم به خوشنویسی عشق میورزید، خوشنویسی در ایران یکی از سلوکیترین و دشوارترین هنرهاست. به ویژه در نستعلیقنویسی میتوان این سلوک را تجربه کرد.
کلاس هایتان اصولا کجا برگزار میشد؟
یا نادر به کلاسهای من میآمد، یا من به خانهاش میرفتم و در عالم رفاقت هر بار به یک صورت کلاسمان را برگزار میکردیم. حتما اینطور نبود که همیشه من بروم یا او بیاید. بعد از مدتی پنجشنبهها با هم به درکه میرفتیم. در واقع نادر مرا با خودش همراه کرد و در فواصل راه نکتههای جالبی برایم تعریف میکرد. من اولین بار تبدیل شدن شب به روز را با او در کوه تماشا کردم و بسیار ظریف و شاعرانه برایم حرف زد. در همین درکه رفتنها از خوشنویسی و زیباییشناسی حرف میزدیم و با هم بحث میکردیم. من بهعنوان کسی که سالها کار کرده بودم، حرف میزدم و او هم به عنوان هنرمند یک عرصه دیگر، نظراتش را بیان میکرد و خلاصه جدلهای صمیمانه بسیاری داشتیم. اصلا همین جدلها دوستیمان را صمیمانهتر و عمیقتر کرد.
از این جدلها در جایی حرفی زده شده است؟
بله در کتاب «ابوالمشاغل» نادر ابراهیمی اشاراتی به این کوه رفتنها و جدلهایش داشته است.
بعد از دوستی با ایشان وارد عرصه موسیقی شدید یا قبلتر کارتان را شروع کرده بودید؟
جالب است بدانید که وقتی خواستم وارد عرصه موسیقی شوم، نادر خیلی نگران بود و همیشه میگفت مراقب باش کار موسیقی موجب نشود، خوشنویسی در زندگیات کمرنگ شود یا از خط دور شوی. البته خودم میدانستم که این اتفاق نمیافتد. راه پرمشقتی را در عرصه نستعلیق پشت سر گذاشته بودم و همیشه مراقب بودم این بخش از زندگی هنریام در سایه قرار نگیرد. البته به نادر هم قول دادم اینطور نشود و نشد. همیشه به او میگفتم موسیقی و خوشنویسی دو خویشاوند نزدیک هستند. من هم خواننده هستم و هم خوشنویس و این دو کنار هم پیش میروند. نمونههای زیادی در این عرصه داشته ایم، از جمله آقای شجریان که چنین تجربهای را دارند. خلاصه وقتی نمایشگاههای خوشنویسی ام برگزار میشد، میآمد و میدید هنوز در هر دو زمینه فعال هستم. نمایشگاه «نای و نی» را که در شهرک غرب برگزار کردم، نادر آمد و بیمار هم بود. روی ویلچر نشسته بود و فرزانه خانم همسرش هم همراهش بود. در کتابی که از «نای و نی» منتشر کردم هم دستنوشته نادر با خط خودش را درباره نمایشگاه منتشر کردم.
از شما تابلویی هم خریدند؟
بله. یادم هست در آغاز آشنایی تابلویی از من خرید که شعری از نیما یوشیج را در آن نوشته بودم.
کدام شعر؟
این عبارت معروف از یک شعر نیما که میگوید: «غم این خفته چند خواب در چشم ترم میشکند» این تابلو هنوز روی دیوار خانهشان است.
کدام کتاب ایشان را بیشتر دوست دارید؟
«یک عاشقانه آرام» را خیلی دوست دارم و همینطور «چهل نامه عاشقانه به همسرم» را. البته نادر هر چه نوشته خوب است و کتابهای متعددی دارد که همه محبوب مردم هستند. در پایان دوست دارم این را هم بگویم که نادر ابراهیمی بسیار خوش مشرب بود. با همه وجودش عاشق ایران و موسیقی کشورش بود، خستگیناپذیر بود و جالب است بدانید تمام ایران را مثل کف دستش بلد بود.
ایران را مثل کف دستش بلد بود
در عرصه هنر و ادبیات بسیاری از چهرههای شناخته شده با هم دوست هستند و از یکدیگر تاثیر میگیرند. چند هفته پیش و در مصاحبه خانم فرزانه منصوری همسر زندهیاد نادر ابراهیمی نویسنده شناخته شده کشورمان، متوجه شدیم که ابراهیمی و بیژن بیژنی خواننده و خوشنویس کشورمان با یکدیگر دوست بودهاند.
بیشتر بخوانید
امتیاز: 0
(از 0 رأی )
نظرهای دیگران