فراستی با به چالش کشیدن نفس برگزاری یک مراسم تقلیدی غربی، از تضاد آن با شرایط فرهنگی و اقتصادی کشوری گفت که در آن میلیونها نفر زیر خط فقر زندگی میکنند ولی یک مجسمه برنزی در آن بیش از مجموع ۳۲۰ سال حقوق یک کارگر فروخته میشود!
هانس کریستیان اندرسن، نویسنده دانمارکی در قرن ۱۹ میلادی داستان کوتاهی به نام «لباس جدید پادشاه» نوشت. این نویسنده مشهور در داستان خود نقد اجتماعی زیبایی را در مناسبات قدرت و مردم به نگارش درآورد؛ جایی که به واسطه ننگ بدنامی و تهمت، مردم به تقدیس عیوب قدرت میپرداختند. اندرسن نشان داد مغلطه شیادان تا چه حد میتواند افکار عمومی را فریب دهد، به نحوی که آنچه نمیبینند را تأیید و تصدیق میکنند و از چیزی که وجود ندارد، تمجید مینمایند.
آنچه در مراسمی موسوم به «حراج تهران» دیده شد، نشانههای زیادی از «لباس جدید پادشاه» داشت.
آدرس غلط برای موجه جلوه دادن یک روش غلط
در خبرهای مربوط به پانزدهمین حراج تهران، روی مجموع فروش این دوره از حراج، یعنی ملبغ ۱۵۸میلیارد و ۸۹۰میلیون تومان، مانور زیادی داده شد. برخی این مبلغ را به معنای شکوفایی بازار هنرهای تجسمی عنوان کردند و آن را به فال نیک گرفتند، در حالی که امروزه دستاندرکاران «صندوق اعتباری هنر» که به نحوی به کمیته امداد هنرمندان فقیر تبدیل شده است، میتوانند آمار هنرمندان عرصه هنرهای تجسمی را که برای برخورداری از کمکهای این صندوق صف کشیدهاند، اعلام کنند. آدرس غلطی که حراج تهران روی آن پافشاری میکند، صرفاً به درد گول زدن کسانی میخورد که با هنرهای تجسمی آشنایی ندارند و از وضعیت بد معیشتی و درآمد ناچیز هنرمندان آن بیخبرند. وقتی در یکی از مجللترین هتلهای تهران، با کپیبرداری از شیوه برگزاری حراجیهای غربی، چکش فروش آثار چنددهمیلیاردی میخورد، این گونه وانمود میشود که درآمد ناشی از چنین حراجی میتواند به توسعه بازار یا آنچه مارکتینگ هنر خوانده میشد کمک کند، ولی آنچه رخ داده است هیچ ارتباطی با عالم هنر و زندگی هنرمندان ندارد.
دولت در بودجه ریاضتی که در پیش گرفته است، تلاش میکند مالیاتهای سنگینتری وضع کند، ولی خریداران میلیاردی آثار حراج تهران که قطعاً از طبقه الیت مولتی میلیاردر ایرانی هستند، از پرداخت مالیات معاف هستند. خرید یک ساندویچ ساده طبق قانون مالیات بر ارزش افزوده شامل مالیات ۹ درصدی میشود، ولی کسی که ۱۴ میلیارد و ۶۰۰ میلیون تومان برای خرید یک مجسمه انتزاعی داده است، آیا مالیات بر ارزش افزوده آن را خواهد پرداخت؟!
آنچه فراستی درباره حراج تهران گفت
در بخشی از برنامه هفت که از شبکه ۳ سیما پخش شد، فراستی منتقد و کارشناس ثابت این برنامه، در سخنانی به موضوع حراج تهران پرداخت. وی با اشاره به اینکه موضوع برگزاری حراج تهران او را از سالهای قبل اذیت کرده است، گفت: «من نمیفهمم در چه مملکتی زندگی میکنم! در مملکتی زندگی میکنم که خط فقرش به قول مسئولان ۹ میلیون تومان است و در شرایط اینچنینی که این همه آدم در شرایط بد معیشتی هستند، یعنی چه در یک سالن کوچک برای آثار مثلاً هنری که هیچ کدام اثر هنری نیست ۱۵۰ میلیارد تومان رد و بدل میشود! اینجا کجاست؟! یا من نمیدانم یا دوستان در قاره دیگری هستند!»
این منتقد سینما که هنرهای تجسمی را در دانشگاه پاریس خوانده است، خواستار توقف «حراج تهران» شد و گفت: «یک جا باید گفته میشد که این مسخرهبازی بس است، این نه برای ما و شرایط ماست و نه این آثار هنری هستند!»
فراستی با اشاره به اینکه چنین مراسمی مخصوص کشورهای سرمایهدار است، از خریداران آثار میلیاردی حراج تهران به شدت انتقاد کرد و گفت: کسی که ۱۴ میلیارد میدهد یکی از اینها را بخرد، اصلاً میفهمد که نقاشی چیست؟!»
سخنان فراستی بازتاب زیادی در رسانهها و فضای مجازی داشت. در حالی که اغلب واکنشها در فضای مجازی مؤکد مواضع فراستی بود، فرزند یکی از نامزدهای پیشین انتخابات ریاست جمهوری، فراستی را متهم به اظهار نظر در همه امور کرد و سخنان وی را برای تأمین منافع رفقایش و حل مشکلات دنیای خود عنوان کرد!
نقدهایی که حراج تهران به آنها جواب نداده است
نفس برگزاری مراسم حراجی به آن سبک و سیاقی که «حراج تهران» برگزار میکند، کاملاً یک کار کپی شده است و همان طور که فراستی اشاره کرد نه برای فرهنگ ماست و نه شرایط اقتصادی کشور ما با چنین رفتاری همخوانی دارد. نگاه سرمایهداری به هنر، با نگاه اسلام به مقوله هنر، دو نگاه کاملاً متفاوت و متضاد است. خریدارانی هم که در حراج تهران شرکت میکنند، نه دوستدار هنر بلکه دلالان هنری هستند که به اثر هنری به چشم یک سرمایه نگاه میکنند، البته حراج تهران در چند سال گذشته بارها مورد اتهام پولشویی بوده، ولی هنوز چیزی در این خصوص اثبات نشده است. با وجود این رشد غیرطبیعی قیمت فروش تابلوهای بعضی از هنرمندان در این حراجی و نوع خریدی که بانکهای خصوصی و شرکتهای تجاری از حراج تهران دارند، شائبههای فراوانی را در پی داشته است، برای نمونه ایرج اسکندری، هنرمند نقاش که در حراجیای که سه سال پیش در گالری ساربان برپا کرده بود نتوانسته بود هیچ اثری را به فروش برساند، در حراج تهران قیمت اثر هنریاش با عنوان «عقل سرخ» با رشد شش برابری به فروش رسید.
در دوره سیزدهم نیز مسئله کپی بودن اثری که آیدین آغداشلو ارائه کرده بود و گرانقیمتترین اثر حراج شد، مطرح شد ولی مدیران حراج تهران هیچ توضیح منطقی برای آن ارائه نکردند.
نحوه قیمتگذاری آثار حاضر در حراج تهران، یکی از موارد ابهامبرانگیز این مراسم است. هیچ قاعدهای برای نوع قیمتگذاری اعلام نمیشود و شخص کارشناس که قیمت آثار را تعیین میکند مجهولالهویه است. حراج تهران با آنکه به دوره پانزدهم برگزاری رسیده است و هر سال ارقام درشتتری در آن برای فروش آثار اعلام میشود، هنوز به استانداردهای اولیه یک حراجی واقعی نزدیک نشده است.