«در اطاقم یک آینه به دیوار است که صورت خودم را در آن میبینم و در زندگی محدود من این آینه مهمتر از دنیای رجالههاست که با من هیچ ربطی ندارند.» صادق هدایت، هشت دهه پیش با خلقِ مفهومِ «رجالگی» دورانی از تاریخ معاصر ما؛ یعنی دورانِ دودمان پهلوی اول و سردمداری
پيكر رضاشاه از زير خاك مثل يكي از وقايع سوررئال داستانها بيرون آمد. مثل ظهور مرشد و غزازيل در مسكوي دهه 30 در رمان «مرشد و مارگاريتا»، يا زندهشدن موميايي فرعون در قاهره اوايل قرن بيستم در داستان «موميايي» اثر «نجيب محفوظ». بايد كسي پيشتر داستاني با اين
بحث و تبادلنظرها درباره مومیایی کشفشده در شهرری که گفته میشود جسد رضاخان است همچنان داغ و جدی جریان دارد. بااینحال هنوز مسئولان هیچ خبر و اظهارنظر رسمیای درباره صحت و سقم این گمانهزنی و سرانجام مومیایی کشفشده منتشر نکردهاند.
کشف جسد مومیاییِ «رضاخان» که هنوز اظهارنظر قطعی درباره واقعیبودن یا نبودن آن از سوی مقامات رسمی ابراز نشده، بهسرعت در فضای خموده سیاست ایران به موضوعی سیاسی تبدیل شد. کشف این جسد چندان مهم نیست، آنچه اهمیت دارد این نکته است که از طریق این رویداد میتوان به
فریدون مجلسی- تحلیلگر روابط بینالملل: يادداشتهاى آقاى نعمت احمدى، وكيل دادگسترى و كارآفرين و فعال عرصه كشاورزى را با تحسين میخوانم و مىآموزم. يادداشت روز پنجشنبه ايشان در «شرق» درباره جسد منتسب به رضاشاه نیز برايم جالب و نيز يادآور خاطرات كهنه بود.
جسدي موميايي شبيه رضاشاه در اطراف حرم حضرت عبدالعظيم(ع) پيدا شده، متعاقبش بازار قصه و شايعه و تاويل و تنبيه رونق گرفته. در چنين مواقعي تاثير ادبيات و سينما را نبايد دست كم گرفت. با اينكه ما و امريكا خصم يكديگريم و درشت و چكشي به هم پيغام و پسغام ميدهيم و
چه میشد اگر به جای بازتاب اخبار ضد و نقیض توام با موضعگیری مثبت و منفی درباره خبر کشف جسدی مومیایی که از جانب برخی، منسوب به سرسلسلهی پهلوی در ایران قلمداد شده است، نخست بررسیهای علمی و اصالتسنجی نسبت به اصل خبر و آنچه گفته میشود کشف شده است انجام شود؟