بسیاری از عوامل، دستاندرکاران و سازندگان همیشه منتقدِ این نظرسنجیها بودهاند؛ چرا که مردم در تماشای سریال و فیلم علایق و سلایق متفاوتی دارند. گروهی درام و طنز را به ماورایی ترجیح میدهند و عدهای هم از فقدان چند ساله این ژانر مناسب و جذاب رنج میبردند تا جایی که آمارِ تماشای سریالها و مجموعههای قدیمی ماورایی تلویزیون در تلوبیون و فضای اینترنت بالا رفته بود. کارهایی که عمدتاً علیرضا افخمی یا در مقام نویسنده و یا کارگردان آنها بوده و یا حتی به عنوان نظارت کیفی نام او را در تیتراژ برخی از همان مجموعهها میبینیم.
سریالهای رمضانی امسال مقداری حرکتِ رو به رشدی را در زمینه ایدهپردازی و داستان داشتند؛ مثلاً اگر "یاور" در بخشهایی نتوانست مثل کارهایی همچون "پس از باران" و یا "ستایش" که سعید سلطانی ساخته، مخاطب را منتظر قسمت بعدی نگه دارد اما نویسنده قصه و داستانِ خوبی را پیش برد، یا علیرضا افخمی و همکارانش با ایده خوبی بعد از مدتها به تلویزیون برگشتند.
در این میان "بچه مهندس4" در بخشهای امنیتی نتوانست اتفاقات خوبِ فصل قبلی را تکرار کند. فقدان سریال کمدی در چیدِمان کنداکتور رمضانی تلویزیون بسیار به چشم آمد، در حالی که سالِ 1399 با حضور سریالهای ضعیفی مثل "پدر پسری" ، "سرباز" و "زیرخاکی" یک تنه آبروی کنداکتور رمضانی شد.
3 مشکل اساسی در سریالهاشتابزدگی، بیبرنامگی و بیپولی عمدهترین مشکلاتی است که تلویزیون این روزها به آن مبتلا است. البته سالهای پیش هم این موارد و انتقادات گفته شده اما مدیران و دستاندرکاران کماکان به این راه ادامه میدهند. شیوه عجلهای و بدون توجه به محتوا و فیلمنامه درست، مفاهیمی را در معرضِ مخاطب قرار داده که در بسیاری از مواقع، مخاطب را از تماشای کارهای جدید دلسرد میکند و بر مخاطب سریالهای قدیمی و نوستالژی میافزاید.
بسیاری از کارشناسان در کنار همه این انتقادات ضعف سیما در ساخت کمدیهای تأثیرگذار (مثلِ کارهای دهه 1370 و 1380 که هنوز با وجود تکرارهای پی در پی مورد استقبال مخاطب است) را هم در این دلسرد کردن و استقبال پرشورِ مخاطب از جعبه جادو، مؤثر میدانند. یک زمانی تلویزیون روی ملودرام، ماورایی و کمدی خود خصوصاً در ماه مبارک رمضان برنامهریزی خوبی داشت و امروز باری به هر جهت در این زمینه پیش میرویم.
اول: احضارسؤالی که پیش میآید چرا "احضار" از دیگر رقبا پیشتر افتاد؟ اول ژانر آن ماورایی که حرفهای بسیاری داشت، خصوصاً در ایدهپردازی که از همه جلوتر بود. و در وهله بعدی، سابقه علیرضا افخمی و کارنامه ارزشمند این سریالساز خوشنام، هر مخاطبی را کنجکاو میکند حداقل یک قسمت همراه با این سریال تلویزیونی باشد. کارگردانی که اگر سریالی مثل "تب سرد" را هم میساخت مخاطب را با جعبه جادو آشتی میداد.
اما میتوان نام علیرضا افخمی را جزو رکورداران ساخت سریال رمضانی ثبت کرد. کارگردانی که هم رگِ مخاطب را میشناسد و هم به زبان و حال و هوای ماورا و معنویتهایش آگاهی دارد. وقتی اغما را مینوشت، میدانست که مخاطب تشنه شناخت شیطان و ابلیس است؛ همان فضایی که پیش از آن در "او یک فرشته بود" در معرضِ نگاهش قرار گرفته بود. سرآخر هم به سراغ "پنج کیلومتر تا بهشت" رفت که حاشیهها و اتفاقات فراوانی داشت.
دیگر از سریال ماورایی خبری نشد...!تقریباً بعد از آن از سریال ماواریی خبری نشد و بعد از مدتی او را به عنوان کارگردان "پرستاران" دیدیم و بعد از آن هم یک دهه غیبت داشت و با "احضار" برگشت. نامی که اگر "دعوت نحس" باقی میماند شاید جذابتر هم بود و آن را با "احضار" نمایشخانگی که تنها به هدفِ ترساندنِ مخاطب ساخته شده بود، مقایسه نمیشد.
در حالیکه سریالسازِ با اندیشه و ایدهپردازی مثلِ علیرضا افخمی که خودش دست به قلم است و سریالهای زیادی هم برای تلویزیون نوشته، با هدفِ مقابله با رفتار کاسبکارانه با دین و اندیشه و عرفانِ مردم به میدان آمد. احضار روح، فالگیری، کفبینی و حتی پیشگوییهای دروغینی که زندگیهای بسیاری را به هم ریخته است.
گرههای خاصِ افخمیگرههای افخمی در سریالهایش همیشه سردرگم و دیر باز میشوند؛ مخاطبِ سریالهای او باید صبور باشند و لحظه به لحظهاش را از دست ندهند اما نتیجهگیری را به قسمتهای پایانی واگذار کنند. همان اتفاقاتی که در چند قسمت اخیرِ این سریال افتاده و بیشتر مخاطب را منتظر قسمت پایانیاش قرار داده است. اما شاید بیشترین نقدِ به این سریال، اینجا باشد که افخمی میتوانست میزان اتفاقاتِ جذاب هر قسمت خودش را بیشتر کند.
در ایجادِ تعلیق و تدوین درستِ قسمتها و حتی پرداختن به اتفاقات روز مثلِ کرونا و ارتباط پدرها و مادرها با فرزندانشان از همه جلوتر است اما حتماً شتابزدگی نگذاشته افخمی با تمرکز بهتری با سکانسها و پلانهایش برخورد کند. او در سریالهای گذشته خودش در هر قسمت برای مخاطب غافلگیری داشت؛ ژانر وحشت، ترس و دلهره را خوب میشناسد و واقعاً میخواست بیشتر معرفتی و با محتوا پیش برود تا بیشتر ترس باعث شود که این سریال را مخاطب ببیند.
انتقاد به بازیگران جواننقد دیگر مخاطبان به بازیگران جوانش بود که واقعاً با پیش رفتنِ سریال مثل پریناز ایزدیار در "پنج کیلومتر تا بهشت" یا بهاره افشاری در "او یک فرشته بود" و حتی کامبیز دیرباز در "تب سرد" آرام آرام به دلِ مخاطب نشستند. امروز مخاطب به دلیل بالا رفتن قدرت انتخابش و همچنین تماشای مدیومهای مختلف دیگر آن صبوری گذشته را ندارد که به فیلمساز و عواملش وقت بیشتری بدهد تا خودشان را ثابت کنند؛ شاید این دلیل باعث شود بیشتر از بقیه سریالها و کارگردانان رمضانی، علیرضا افخمی و "احضار" مورد نقد قرار گرفتند.
از طرفی دیگر بیشتر از "بچه مهندس" و "یاور" با "احضار" شوخی کردند؛ بیشتر از همه آن صحنه تشخیص کرونا توسط روح محسن کامرانی هم طرفدار پیدا کرد و هم مدتها دربارهاش لطیفه و جوک میساختند. در مقابل برخی هم این اتفاقات را کاملاً باور کردند چه آنهایی که از این گروههای طالعبین و فالگیر زخم خوردند و چه آنهایی که به این خرافات اعتقاد دارند. تا جایی که میلاد میرزایی که نقش روح محسن کامرانی را بازی کرده در گفتوگو با تسنیم به این نکته اشاره کرد که مردم از او در خیابان میخواهند برایشان کارهای ماوراء الطبیعه انجام دهد.
این سریال عاشقانه است؟!در اواسطِ پخش سریال، بسیاری به علیرضا افخمی ایراد گرفتند که چرا سریال اینقدر عاشقانه است؟ وقتی مجموعه قرار است معرفتی پیش برود حتماً باید چند جانبه و چند بعدی به مسائل نگاه کند و حتماً عشق و درام یکی از آن مقولههای پرطرفداری است که میتواند مفهومِ اصلی سریال را بهتر به مخاطب برساند. اما عاشقانههایش شبیه به عاشقانههای مرسوم و کلیشهای تلویزیون نیست و واقعاً در ارتباط میان فرهاد و مائده و حتی مائده و محسن و یا محسن و زهره هم حرفهای گفتنی دارد.
یکی از اتفاقات خوب در سریال این است که کارگردان مثلِ همیشه به نقشهای فرعی قصه، اجازه مانور میدهد، کسی در سریال حضورِ فرمالیتهای ندارد. متأسفانه در بسیاری از کارهای تلویزیونی میبینیم که میتوان قسمتی را به راحتی حذف کرد و هیچ اتفاقی برای سریال نمیافتد و یا نویسنده و کارگردان بدون هیچ خلاقیتی، فقط میتوانند از نقش اول و دوم خود بهتر بازی بگیرند و به آنها فرصتِ عرض اندام میدهند. اینجا به واسطه حضورِ هرکس و هر شخصیت میتوانستیم منتظرِ اتفاقی باشیم.
چرا میگویند سردرگم؟"احضار" میتوانست بیشتر اتفاق داشته باشد؛ کاری که علیرضا افخمی آن را به خوبی بلد است اما معلوم نبود به خاطر تمرکز نداشتن و شتابزدگی این اتفاق نیفتاد و یا این کارگردان میخواست نوعِ خاصی از سریال ماورایی را به مخاطب نمایش دهد؛ کاری که تهیهکنندهاش در همان اوایلِ پخش در گفتوگو با تسنیم گفت "احضار" را یک سریال معرفتی بدانید! البته در این میان کارشناسی همچون جبارآذین احضار را در میان خط داستانی مشخص و پرداختِ متمرکز، سردرگم دانست.
جلسه معرفتی تلویزیون نشان میدهد گروهِ "احضار" به تحقیق و پژوهش وفادار بودهاند و به یکسری از شبهات مثل روحِ سرگردان، ارتباط روح و احضار آن توسط این حلقههای انحرافی، پاسخ دادهاند. وقتی که نه احضاری وجود دارد و نه این افراد شیاد میتوانند این ارتباط با روح را ایجاد کنند.
افسانه چهرهآزاد و فالگیریالبته افسانه چهرهآزاد به عنوان نقش مینو و فالگیرِ سریال، میلاد میرزایی روح محسن کامرانی و حتی بازیگرانی مثل آدرینا صادقی و مینو آذرمگین که کاراکترهای زهره و مائده را بازی کردند، بسیار مورد توجه مخاطب قرار گرفتند. خصوصاً چهرهآزاد که بسیاری احساس کردند قبلاً خودش فالگیر بوده است!
انتقاد به شخصیتپردازی در سریال "احضار" وارد است اما شاید کرونا، کُند پیش رفتن تصویربرداری و آشفتگی برای رسیدن یا نرسیدنِ سریال به پخش باعث شد تا ناظر کیفی با سابقه تلویزیون که اینجا سریال را کارگردانی میکرد بتواند بهتر از بازیگرهای جدید خود بازی بگیرد و یا شخصیتپردازیها بهتر اتفاق بیفتند. با اینکه بسیاری در این شرایط باز هم نمره خوبی به بازی بازیگران کاربلد و جدیدِ سریال "احضار" دادند.
دوم: "بچه مهندس4"سریالی که با ماه رمضان شروع شد و در ماه رمضان هم ادامه دارد. پایِ ثابت سفرههای افطار مردم امسال هم اتفاقات جالبی را رقم زد؛ اگر سالِ گذشته ماجرای کوادکوپتر بسیار سرزبانها افتاد، امسال هم آرکیو 170 را داشتیم و هم ازدواج جوادی و مرضیه را مخاطب دید. اتفاقی که برای از مخاطبان پیگیرِ سریال به یک آرزو تبدیل شده بود؛ این ماجرا آنقدر مهم شد که برخی در فضایمجازی از رفتارهای مرضیه عصبانی شده بودند و میخواستند هرچه زودتر شاهدِ وصال این دو باشند.
تعقیب و گریزهای ناشیانهاگرچه حسن وارسته و همکارانش در تیمِ نویسندگی همه تلاش خود را کرده بودند تا این سریال قدمهایش را درست بردارد اما تعقیب و گریزها و نمایشِ مقابله نیروهای امنیتی با گروههای خرابکاری، بسیار دمِدستی اتفاق افتاد. احمد کاوری به عنوان کارگردان میتوانست بهتر عمل کند و این صحنههای اکشن و امنیتی را بهتر نشان دهد؛ در حالی که کوروش سلیمانی یکی از بازیگران کاربلدِ عرصه سینما، تئاتر و تلویزیون این نقش را ایفا میکرد.
به نظر میرسد شتابزدگی و کار فشرده این مجموعه تلویزیونی، آنطور اجازه نداده که در تدوین، پرداخت، شخصیتپردازی و بازیگردانی، کاوری و همکارانش با کیفیت و مناسب پیش بروند. "بچه مهندس" با وجود بازیگران خوبی مثل ثریا قاسمی و فرهاد قائمیان نتوانستند ضعفهای عمده بازیگران جدید را بپوشانند. محمدرضا رهبری با اینکه عملکرد خوبی در "میوه ممنوعه" داشت اما نتوانست آنطور که باید و شاید دوران نقاهت و بیماری جواد جوادی قصه را باورپذیر نشان دهد.
تومور مغزی غیرقابل باوراگر نقصِ طراحی صحنههای مربوط به جراحی، سکته و تومور مغزی جوادی قصه را کنار بگذاریم که میتوانست بر مبنای واقعیت پیش برود و آنقدر پیشپا افتاده نمایش داده نشود، بازی محمدرضا رهبری هم نتوانست این خلأ را پوشش بدهد و بسیاری این نوعِ پرداخت را مورد نقد قرار دادند و حتی سکته کردن و تشخیص پزشک و خیلی اتفاقات دیگر این بخش را مورد تمسخر قرار دادند. به نظر میرسد میتوانستند برای این بخشِ قصه تمهیدات بهتری بیندیشند تا باوپذیرتر پیش برود.
فقدان مشاورِ مناسب برای بخشِ پزشکی و حتی اکشن و امنیتی سریال باعث شده تا این ضعف بیشتر به چشم بخورد؛ در واقع نیروهای امنیتی را طوری نشان دادند که همیشه از "سایه" (مافوق گروه خرابکاران) یک گام عقبترند. در حالی سریالهای امنیتی و پلیسی ساخته شدهاند که کارآمدی و هوشمندی این گروه را بیشتر نشان داده است.
چرا آنقدر توفیقی از جوادی پررنگتر بود؟انتقاد گروهی هم به نوع پرداختِ نویسنده و طراح قصه بود؛ میگفتند چرا آنقدر دکتر توفیقی برجستهتر از قهرمان قصه نشان داده میشود و از طرفی چرا آنقدر جوادی در این فصل، ذلیل و تحقیر شد. اول با آن ناز و کرشمههای خاصِ مرضیه، دوم دعوای با توفیقی مقدم و سوم بیماریاش که به بدترین شکل ممکن اتفاق افتاد. اما نباید از این نکته هم غافل شویم که راستگویی، صداقت و بردباری "بچه مهندس" در این فصل خودش درسآموزِ برای نسل جدید بود.
چند فصله شدن "بچه مهندس" مثلِ برخی از سریالهای دیگر مورد انتقاد گروهی از کارشناسان است. اعتقاد دارند که تداوم تولید این سریال تنها میتواند به درازگویی قصه و ساختار بینجامد که برای مخاطب دستاوردی ندارد. البته ادامه دادن سریال در فصلهای مختلف برای سازندگان سودآور است. چون آنها بابت این اقدام دقیقهای چند میلیون تومان پول درمیآورند. این موضوع بسیار بحث برانگیز است که آیا چنین آثاری تنها به خاطر منافع سازندگان ساخته میشوند و یا به دلیل اقبال مخاطب جلوی دوربین میروند؟
آیا این سوژه سفارشی بود؟یکی از نقدهای دیگر که نسبت به این سریال وجود دارد سوژه سفارشی امنیتی است. سوژهای که واقعاً قابل دفاع است که از ابتدا به تولید ملی، حمایت از نخبگان، نمایشِ اقتدار جمهوری اسلامی در ساخت دستاوردهای دفاعی کشور، نگاهی به معضلات فرزندان بدسرپرست و بیسرپرست و خیلی از اتفاقات دیگر، قابل توجه بودهاند.
به نظر میرسد اگر سوژه سریال در فصل سوم و چهارم سفارشی شده و به سمتِ مسائل دفاعی و امنیتی رفته، قابل تقدیر است. چرا که دشمنان ما همیشه برایِ کوچکترین موفقیتهای خودشان هزاران سریال و فیلم میسازند اما گروهی نقد میکنند چرا موفقیت جمهوری اسلامی در ساخت پهبادهایی مثل آرکیو 170 بخشی از سوژه یک سریال دنبالهدار است؟
اما با همه این تفاسیر و نقدها، "بچه مهندس" اگر قرار است فصل پنجمی داشته باشد خیلی منجسمتر و اصولیتر وارد میدان شود؛ کار فشرده، شتابزده و رفتار دمدستی، سریال دنبالهدار را دچار آسیب میکند. اگرچه "بچه مهندس" ابتدا و پایانِ خوبی داشت اما میتوانست خیلی بهتر از اینها مدافعِ موفقیتهای فصلهای گذشتهاش باشد؛ فیلمنامه، دغدغه و خیلی بخشهای قدرتمندی متوجه این سریال بوده و نشان میدهد که میخواستند خیلی بهتر از اینها باشند اما زمانِ کوتاه نگذاشت این ظرافتها و دقتها بیشتر اتفاق بیفتد.
سوم: یاوردرباره یاور بیشتر از بقیه سریالها صحبت شده و شاید در همان ساعت اولیه پخش، انتقادها را مطرح کردند. گروه کاربلدی که کارهای دنبالهداری مثل "ستایش" ساختهاند و کارگردان کاربلد و قدیمی مثل سعید سلطانی را دارد که هنوز هم مخاطب "پس از باران" او را میبیند خسته نمیشود.
"یاور" را در ابتدای راه بیگانه با رمضان میدانستیم اما رفته رفته فضای توجه به نذری، ارتباط خانوادگی و حتی رفاقتها و حق و ناحقیهایی که در سریال به نمایش گذاشته شد همه جزو شاخصههای اخلاقیاند که نیاز بود در ماه رمضان درباره آنها صحبت شود. شاید در کنارِ بازی خوب افسانه چهرهآزاد در سریال "احضار" و فرهاد قائمیان و کوروش سلیمانی در "بچه مهندس4"، داریوش ارجمند و فقیهه سلطانی بازیگران خوب این سریال تلویزیونی بودند.
شباهت یاور و حشمت فردوس، در کجا بود؟بازیگری که از همان روز نخست به شبیه بودن یاور به حشمت فردوس، محکوم شد و بازتابهای فراوانی داشت اما رفته رفته با بروزِ رگههای دیگری از خودش نشان داد که واقعاً حشمت فردوس نیست. فقط در ضد زن بودن آن هم که قسمتهایی این بروز و ظهور پیدا کرد با شخصیتی مواجه بودیم که برخلاف حشمت فردوس، نوه دختریاش را هم دوست دارد و در ادامه پسر و نوهاش را خودش در اختیار مراجع قضایی و انتظامی قرار میدهد و از طرفی دیگر به اشتباهاتش هم اعتراف میکند.
در عین حال سریال تناقضهایی هم دارد که خیلی این شکل و شمایل سبکِ زندگی برای مردم ملموس نیست. یا سیستم قلدرمابی مستبدانه یاور قصه که از همه بخواهد فقط حرف او را گوش کنند در فضای امروز جامعه نداریم. کلیدِ ساخت این طور کارها را مرحوم اکبر خواجویی با سریال "پدرسالار" زد و بعد نوبت به کهنه سوار رسید. در ادامه سعید سلطانی که علاقه داشت فضای ارباب رعیتی و استبداد سنتی را نشان دهد به سراغ سریال "ستایش" رفت.
آدمهای مستبد و سنتیدر "پس از باران" هم محمود پاکنیت یک ارباب سنتی و مستبد بود که ظلم زیادی به زیردستانش میکرد. همچنین در سریال "خانهای در تاریکی" محمود پاک نیت باز همان نقش را تکرار کرد. محمدعلی کشاورز در "کهنه سوار" ساخته اکبر خواجویی همان اسدالله پدرسالار است. داریوش ارجمند هم بازیگر خوبی است اما باید مراقبت کند او با این همه کسوت، در نقشهای کلیشهای خرج نشود.
گره باز کردنهای یکباره!در کنارِ این موضوع، گرهافکنیها و گرهگشاییهای ساده و بدون پیچیدگی سریال هم مورد نقد است. کارگردان روی همسر دوم پسر یاور چلویی تمرکز میکند و او کسی است که میخواهد ثروت یاور را بالا بکشد اما همهچیز با گریه دلسوزانه مادر به پایان میرسد. یعنی به عوامانهترین شکل پرداخت، یک بخش مهم قصه حل میشود. خط داستانی که میتوانست با اتفاقهای متعددی روبرو شود و برای مخاطبانی که چنین معضلات خانوادگی دارند آنقدر آسان و پیش پا افتاده نشان ندهد. یعنی در واقع کارگردان گرهِ پیچیده جمال را خیلی راحتتر باز کرد.
روزی که یاور، جمال پسرش را به همراه زن دیگری دید و شوکه شد، فکر نمیکردیم در روزی که با آن مواجهه میکند خیلی پیچیدهتر باشد. یعنی در واقع جمال خیلی پیچیده به روال عادی زندگی قبل خود برگردد نه اینکه همسر اولش خودش برود و طلاهایش را در اختیارِ پرداخت مهریه زن دوم قرار دهد. این قصه نه باورپذیر است و نه میتواند فرهنگساز و درسآموز خانوادههای مبتلابه شود. اینجا حفره بزرگی در قصه "یاور" دیده میشود و آن عدم توجه سعید سلطانی و همکارانش به پیچیدگی اتفاقات و شخصیتها است.
سریالهایی که سیمرغ میگیرند؟چقدر خوب بود که سریالهای مناسبتی و یا فصلی مثلِ جشنواره فیلم فجر و آثارش ارزیابی میشدند و آنگاه متوجه میشدیم ضعفِ کدام سریالها در کدام قسمتها است. مثل سه سریال رمضانی که اگر بخواهیم به آنها سیمرغ بدهیم از نظر خیلی کارشناسان و حتی نظرات مردمی که در فضایمجازی میتوانیم آنها را در صفحات مجازی سریالهای تلویزیونی ببینیم؛ کدام سریالها نمره بد و کدام سریالها نمره خوب میگیرند.
بدونِ شک اگر به تعداد بیننده هم نگاه کنیم بهترین سریال "احضار" است پس سیمرغ پربینندهترین سریال را باید به علیرضا افخمی و همکارانش بدهیم و البته سیمرغِ بهترین ایده هم به این سریال اختصاص پیدا میکند. سیمرغِ بهترین دیالوگها و قصه به سریال "یاور" اختصاص دارد و جایزه وفاداری به جوان نخبه و تولید را هم باید به "بچه مهندس4" بدهیم.
در بخش بدترینها ضعف هر سه کارگردان مشهود است، عدم سنخیتِ تیتراژِ سریال "یاور" مورد انتقاد جدّی در برابر موسیقی متنِ هوشمندانه آریا عظیمینژاد برای سریال "احضار" که بسیاری او را تحسین کردند. جایزه تدوین و تعلیق را دو سریال "بچه مهندس" و "احضار" به خودشان اختصاص میدهند.
در حالی که "شتابزدگی" در تصویربرداری به "شتابزدگی" در تدوین سریال "یاور" هم سرایت کرده بود و از این جهت تدوین سریال سعید سلطانی نمره خوبی نمیگیرد. البته در این میان اگر سیمرغی در کار بود حتماً باید به بازی پرویز فلاحیپور و فقیهه سلطانی در "یاور"، افسانه چهرهآزاد در "احضار" و ثریا قاسمی در "بچه مهندس" که بهتر از بقیه بازیگران سریالهای رمضانی ظاهر شدند، این سیمرغها را اهداء میکردند.
به هرحال چیزی که معلوم است، سریالسازی در تلویزیون چه به دلیل مشکلات مالی و چه به دلیل ته کشیدن خلاقیت نویسندگان و کارگردانان و بازیگران کهنهکار، نه مردم را جلب و جذب میکند، نه جریانی در سریالسازی تلویزیونی راه میاندازد. قطعاً هوایی تازه لازم است. از بخت خوش تلویزیون، مسابقات لیگ قهرمانان آسیا باعث شد مردم سرگرم شوند، در حالی در زندگی روزمره کمتر صحبتی از سریالهای ماه رمضان شنیده میشود. اگرچه مدیران گمان میکنند تجربههای خوبی رقم زدهاند، در حالی که ضرورت و لزوم شناخت بیشتر مخاطبان و مطالعه در توفیقات گذشته تلویزیون بسیار احساس میشود.