من از این منظر به قضیه نگاه نمیکنم. در مورد خودم صحبت میکنم، احساس میکنم توانی دارم و شرایط کشور به گونهای است که توان من میتواند به بهبود اوضاع کمک کند. این تنها دلیل من برای ورود به انتخابات است. تجربه و دانش دارم، دیدگاههای مشخصی درمورد مسائل عمومی جامعه دارم، مسائل منطقه را میفهمم، نسبت شرایط داخلی و بیرونی را درک میکنم و در مجموع برای برونرفت از این شرایط راهحل دارم. از این منظر که نگاه میکنم، هیچ دلیلی بر نیامدن من نیست.
عزیزان دیگر ممکن است دلایل دیگری داشته باشند. من ورود به انتخابات را وظیفهای ملی برای خودم میدانم. به این دلیل وارد انتخابات شدهام که میخواهم متفاوت باشم؛ تکرار گذشته نباشیم، استمرار گذشته باشیم و به نوعی بگوییم اجازه دهیم مردم انتخابی کنند که بعدا از انتخابشان پشیمان نشوند.
شما از اولین افرادی بودید که کاندیداتوری خود در انتخابات را اعلام کردند، اما هنوز بهصورت قطعی کاندیداهای انتخابات مشخص نشدهاند.
من بهصراحت اعلام کردهام که میخواهم به عرصه انتخابات وارد شوم و کاندیدا خواهم بود. این به آن معناست که مردم من را ببینند، من را بشنوند و بررسی کنند. هر نوع سؤالی که از من دارند، بپرسند. نگاه و رویکرد من را، اولویتهایی که من از زبان آنها میخواهم بگویم را بگویند و بتوانند من را نماینده خودشان تلقی کنند و با شناختی که پیدا میکنند و قضاوتی که خواهند کرد و رأیی که خواهند داد. این مهم است.
چرا حاضر نیستیم این کار را در سطح عموم انجام دهیم. هرکس بهصراحت بگوید من میخواهم بیایم. اینکه بگویند احتمال دارد بیایم، بررسی کنم، ببینم چه میشود که نداریم. خب کسی که میخواهد بیاید حتما بررسیهایش را کرده است خب اعلام کند که میآیم. مردم هم بتوانند بررسی کنند و آگاهانه رأی دهند. همین شناخت و نوع رویکرد هم میتواند تشویق کند که مردم بیشتر در انتخابات حضور داشته باشند.
شما میگویید برای رفع دغدغهها آمدهاید، اما حضور نظامیان در انتخابات خود دغدغهای برای مردم ایجاد میکند.
سؤال این است واقعا برای مردم نظامی و غیرنظامی مطرح است؟ خیر. نمیخواهم توهین کنم، اما گروهی از افراد این نگرانی ذهنی را دارند و ممکن است یک آدرس تاریخی هم بدهند که در گذشته مثلا چه شده است. من باور ندارم که بگوییم کسانی که در سپاه خدمت کردهاند، نظامی هستند. اینها کار نظامی هم کردهاند، اما قبلا سیاسی بودهاند به این معنا که در آن مقطع از زمان، ضرورت خدمت به کشور و استقرار نظام را اولویت مردم میدانستند و وارد آن کار شدند، اما در همه دوران خدمتشان هیچگاه فارغ از جنبههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشور نبودهاند.
هیچگاه بهعنوان یک عنصر نظامی وارد عرصه سیاست نشدهاند، اما هیچوقت از صحنه سیاسی غایب نبودهاند؛ بنابراین خیلی سخت است که چنین قضاوتی بدهیم و چنین برداشتی داشته باشیم که این کاندیداها نظامیانی هستند که آمدهاند حکومت نظامی مستقر کنند.
در صحبتهایتان اشاره کردید هیچوقت نبوده که سپاه بهصراحت وارد عرصه سیاست شود. ورود چهرههای سپاهی به انتخابات چه معنیای دارد؟
ببینید هیچ واحد نظامی، هیچ تشکیلات نظامی حق ورود تشکیلاتی به عرصه سیاست را ندارد و خلاف قانون و خلاف وصیت حضرت امام است. اما یک فرد نظامی برای ورود به عرصه ریاستجمهوری و انتخابات هیچ منع قانونی ندارد..
اما همین کاندیدا میتواند سازمانی را با خودش همراه کند و نماینده آن جریان در انتخابات تلقی شود؟
خیر. این اشتباه است. اگر هر کسی خودش را نماینده یک تشکیلات نظامی معرفی کند یا تشکیلات نظامی او را بهعنوان نماینده خودش وارد عرصه انتخابات کند، حتما خلاف قانون و نظر حضرت امام است.
خب دغدغه این است که بهصراحت اعلام نمیشود که این جریان حامی است و فلان فرد کاندیدای مثلا سپاه است. ممکن است بهصورت غیرشفاف این حمایت وجود داشته باشد.
هرکسی میتواند هر نیتی از هرکسی بکند. حتی هر پدیده اجتماعی را میتوانید استدلالهای قوی برای توجیه یا ردش خلق کنید. این روایتگری از موضوع است. ما که نمیخواهیم الان روایت کنیم. ما آن طرف را میگوییم. منِ حسین دهقان امروز در این شاکله و لباس و قیافه، آمادگی دارم این مسئولیت را قبول کنم، منع قانونی هم ندارد. حالا ملت انتخاب میکنند یا نه. فرض کنید انتخاب نکردند، دستشان را میبوسیم، لطف کردند؛ انتخاب کردند پایشان را هم میبوسیم که ما را بهعنوان خادم خودشان قبول کردهاند و ماهم حتما در موضع خدمت خواهیم بود؛ در موضع قیافهگرفتن و ارباب نخواهیم بود.
در توییتی اشاره کرده بودید در همه امور معمولا با رهبری مشورت میکنید. برداشتی که از توییت شما شد بهگونهای بود که خواستهاید بگویید در مورد ورود به انتخابات هم از ایشان مشورت گرفتهاید.
از توییت من برداشت غلطی شد. سؤالی مطرح بود که آقای دهقان در چند دولت بوده است؛ هویت سیاسی ندارد یا دنبال قدرت است. من آنجا گفتم من یک سپاهی بودهام و خارج از سپاه خدمت کردهام. با توجه به جایگاه نظامیام برای حضور در ارگانهای دیگر مستلزم موافقت رهبری بودهام، اما الان که میخواهم در عرصه ریاستجمهوری وارد شوم، موافقتی نمیخواهد. به یک معنا کسب اجازه هم نیاز نیست. عدم مغایرت با قانون برای من اصل است که رعایت شده است.
پس تذکری که منجر به حذف آن توییت شد، نبود؟
خیر؛ هیچ تذکر و حتی هیچ توجهدادنی نبوده است.
شما حضور فعالی در توییتر دارید، در توییتی نوشته بودید برای «فداشدن» آمدهام. به نظرتان الان جامعه واقعا نیاز به «فدایی» دارد و فکر میکنید این شعارها مردم را در انتخابات جذب میکند؟ اصلا فداشدن برای چه؟
این فداشدن یک تعریف ادامهدار دارد. من باورم این است که در کشور ما چند مقوله یا مفهوم جای خودش را پیدا نکرده است. اول پذیرش مسئولیت است. دوم پذیرش واقعیت است. سوم پذیرش هزینه برای تغییر واقعیتی است که میگوییم قابل قبول نیست. میتوانم صریح بگویم در کشور ما کسی مسئولیت نمیپذیرد. رئیسجمهور میگوید، نمیگذارند، نگذاشتند، نشد.
نماینده مجلس میگوید میخواهیم فلان کار را انجام دهیم، ملاحظاتی داریم. تاکنون هرکسی در این کشور مسئولیت گرفته وقتی در آن جایگاه قرار گرفته آن حوزه را نمیشناخته و انگار به زور در آن مسئولیت گذاشته شده که کار انجام دهد. اگر فرد با آگاهی تمام در یک مسئولیتی نشست، اولین بحث این است که واقعیت آن مسئولیت را بپذیرد. حاضر باشد خودش را برای تغییر هزینه کند، نه اینکه سازمان را به نفع خودش برای گزارشسازی و ارتقا تغییر دهد.
ما قرار بود خادم مردم باشیم نه ارباب مردم. قرار بود به خدمتکردن افتخار کنیم نه به گزارشسازی. قرار بود تولید منبع و ثروت کنیم نه بلعیدن و صرفکردن برای خودمان. قرار بود کاری کنیم که آیندگان ما نسبت به ما در جایگاه رفیعتری در همه ابعاد باشند نه اینکه الان حس تحقیرشدگی و پایینرفتن داشته باشند. این فداشدن که گفتم از این منظر است که من آمدهام خودم را هزینه کنم و از هزینهشدن خودم نگرانی ندارم. من موجودیتی دارم و میخواهم این موجودیت را هزینه یک تغییر کنم از این منظر میگویم من برای فداشدن آمدهام.
اشاره کردید به اختیارات رئیسجمهور در کشور ما و محدودیتهایش شناخت کافی دارید. خیلیها میگویند رئیسجمهور هیچکاره است و دستش بسته است. شما با این محدودیتها آشنایی دارید.
بله من میگویم کسی که خودش را در معرض رأی مردم قرار میدهد، چند کار را نباید انجام دهد. دنبال فریبکاری و تظاهر نباشد. دنبال ارائه ایدئالها و آرمانهایی که خودش هم میداند امکانپذیر نیست، نباشد. با مردم خیلی صریح و روشن صحبت کند، با آنها ارتباط بگیرد، اعتمادشان را جلب کرده و با آنها کار کند.
وقتی من انتظاراتی را مطرح میکنم که میدانم امکانپذیر نیست، یک شکاف انتظاراتی ایجاد میکنم که هیچوقت قابل پرکردن نیست. خب مردم این وسط مأیوس، عصبانی، ناامید میشوند و به انزوا میروند که: پس رأی ما چه تأثیری دارد؛ خواسته ما کجای کار است. چون مردم به آن سقف انتظار گفتهشده رأی دادهاند. تأکید میکنم ما حق نداریم به خاطر اینکه نظر مردم را جلب کنیم، حرفهایی بزنیم که میدانیم واقعیت ندارد.
من معتقدم رئیسجمهور اختیارات کافی را برای اداره کشور دارد. میتواند تأثیرگذار بر روند امور باشد. رئیسجمهور کافی است اول مسئله را خوب بشناسد، دوم راهحل علمی و واقعگرایانه نسبت به آن مسئله با توجه به محدودیتهای خودش داشته باشد و سوم قدرت هماهنگکنندگی و اجماعسازی داشته باشد.
نمیدانم چرا ما حاضر نیستیم شاخصهایی را بگذاریم که از محدوده قضاوت فردی و از گرایشها و سوگیریهای حزبی و گروهی خارج شویم. در این صورت دعوایی نداریم. سوگیریها و منافع و منفعتطلبیها، خودخواهیها و ترجیح منافع فرد و گروه بر عامه مردم است که مشکل ایجاد میکند. ما منافع خودمان را میخواهیم و مردم این وسط مایه دعوای ما میشوند.
به نظر شما فردی که برای اجماعسازی در کشور انتخاب میشود، نباید از دل احزاب یا با اجماع روی کار بیاید؟ آیا در انتخابات نیاز به این اجماعسازی وجود دارد؟
ما در کشور حزب نداریم. اگر حزب داشتیم شاید این صحبت درست بود؛ چون حزب مسئولیت میپذیرد، زندگی دارد و میخواهد در آینده بماند. برای خودش ایجاد کارنامه میکند. ملت نسبت به کارنامه او قضاوت میکنند. هیچ حزبی را پیدا نمیکنید که رهبری نامعین داشته باشد، رهبر حزب مشخص است. تشکیلات حزبی هم روشن است. واحد سیاسی، مطبوعاتی و ارگانش همه روشن است؛ یعنی ملت دائما میتوانند در طول زمان آن حزب را قضاوت و ارزیابیکنند. در نتیجه ملت کمتر اشتباه میکنند. در کشور ما جریانات سیاسی میگردند کسی را پیدا میکنند که رئیس کنند. خب این که نشد.
ما الان کسی را میآوریم و میگوییم روی شما اجماع کردهایم، حالا میخواهیم شرکت سهامی درست کنیم. همه میخواهند سهم بگیرند. حالا که حزب نداریم باید از این عبور کنیم. ما و مردم. مردم پای کار بیایند، اگر کسی را انتخاب کردند، بعد هم پایش بایستند و او هم هیچ وقت به مردم بیوفایی نکند. اجماعسازی را من از این منظر میگویم.
من میگویم در کشور تورم و فقر و گرانی وجود دارد، میتوانم بگویم علتش این است که مثلا دولت فلان کار را نکرده است، خب اینکه مشکل را حل نکرد. تورم راهحل علمی دارد. امروز علم اقتصاد یا علم اجتماع برای همه پدیدههای اجتماعی و اقتصادی راهحل ارائه میکند. اینطور نیست که پدیده را به امید خدا رها کرد. تورم وجود دارد، دورقمی هم هست. طولانیمدت هم هست، حالا میخواهیم حل کنیم. دلیلش آیا نقدینگی است یا چاپ پول و... راهحل، اما باید اول بپذیریم، دوم به جای اینکه سیاسیاش کنیم و بگوییم اگر این دولت نبود اینطور نمیشد، بگوییم این مسئله راهحلش چیست. اینگونه میتوانیم برای حل مشکلات به اجماع برسیم.
باید خودمان را از متهمسازی خارج کنیم و اگر صرفا روی کسی علامت سؤال میگذاریم، بگوییم ناشی از سوءکارکرد یا عملکرد اوست، نه وابستگی او به یک جریان سیاسی. متأسفانه ما از قبل قضاوت کردهایم. حالا علیه افراد مستند میکنیم. سیاسی پوشاندن با سیاستداشتن دوتاست. ما سیاست اقتصادی و سیاسی نداریم و همه پدیدههای اقتصادی را سیاسی میکنیم و برایش راهحل نداریم.
آنچه در واقعیت سیاسی کشور با آن مواجه هستیم، جریان اصلاحطلب، اصولگرا و اعتدالیون هستند، در دوره گذشته آقای روحانی با ائتلاف اصلاحطلبان به ریاستجمهوری رسید. شما میگویید به هیچکدام از این جریانات سیاسی وابسته نیستید. دراینصورت کار برای شما در انتخابات سخت نمیشود؟ چطور قرار است با رقبایی که جریانات سیاسی پشت سرشان است، رقابت کنید؟
همیشه در کشور بحثی به نام جریان سوم مطرح بوده است؛ یعنی ما دو جریان را پذیرفتهایم و جریان سومی هست که نه این است و نه آن، ممکن است هم این باشد و هم آن. میخواهم چیز دیگری بگویم. امروز مشکل جامعه ما چیست. مشکلات جامعهمان را باید دنبال کرد. یکی پیدا شود بگوید من راهحل دارم و قادرم تیمسازی کنم که مشکلات را حل کنم.
من میگویم کارنامه این دو جریان سیاسی نشان داده که قادر به حل مشکلات نیستند؛ چون هر کسی که آمده گفته آن یکی نه. دعوا شروع میشود. از بعد از جنگ تا امروز فضای رقابت انتخاباتی همیشه در کشور فعال است. الان رقابت میکنیم یکی بالا بیاید. فضای رقابتی را بعد از انتخاب رئیسجمهور هم ادامه میدهیم. مسائل مردم ربطی به جناحهای سیاسی ندارد.
ما میگوییم «نه» به معنای نگاه سیاسی یا من یا تو. میگوییم «بله» به معنای اینکه همه ظرفیت مربوط به ملت است و باید در خدمتش باشد؛ بنابراین من به حول و قوه الهی در موضع ریاستجمهوری، نمیگویم شما اصلاحطلب هستی و حق نداری در این موضع کاری باشید. میگویم شما اصلاحطلب هستی، شایستگی این پست را داری، درعینحال شما که اصولگرا هستی شایستگی نداری. چه دلیلی دارد عرصه اداره را محل یکهتازی جریانات سیاسی کنیم. متأسفانه شاهد هستیم کسی که وزیر میشود تا کف سازمان از حزب و گروه و رفقایش را میآورد. دوره طایفهگرایی و حامیپروری تمام شده است. کسی که رئیسجمهور شد باید این فضای ذهنی و بسط فکری را داشته باشد که تمام ظرفیتهای انسانی و سازمانی و نهادی کشور را برای خدمتکردن به مردم در اختیار بگیرد و آنها هم باید خودشان را در اختیار بگذارند. من میگویم شما آبرو و حیثیتی دارید، خب باید یک جا به درد بخورد.
حفظش این است که درست به کار بگیرید؛ والا هیچ خاصیتی نخواهد داشت؛ پس بحث ما این است که جریانهای سیاسی که الان موجود هستند و از نظر من حزب نیستند، جبهه و جریان هستند، هیچ هویت ثابتی ندارند. شاهد هستیم طرف به راحتی اگر چپ است، راست میشود و برعکس. خب این اگر مقید به اصول حزبی و سیاسی بود که این جابهجاییها در کشور انجام نمیشد. از طرف دیگر اگر خودمان را از این پوسته خارج کردیم، مسئلهمان حل است.
انتقادی که درباره بحث حضور نظامیان در انتخابات مطرح میشود، این است که اگر انتخاب شوند، افراد نظامی را به کار میگیرند و کادرسازی میکنند. برای اینکه این دغدغه رفع شود و مردم شناخت بیشتری از شما داشته باشند، ممکن است معاون اول و برخی از وزرای احتمالی دولت خود را معرفی کنید؟
الان نه؛ به موقع تصمیم میگیریم و این کار را خواهیم کرد؛ اما الان نه. دلیل هم دارد. گاهی سؤال میشود که شما حاضر هستید برنامهتان را اعلام کنید، من میگویم بله و برنامهام را اعلام میکنم.
حالا مردم به این برنامه رأی دادند؛ اما این سؤال پیش میآید که ما برای مجلس اختیار قائل هستیم که برنامه رئیسجمهور را که بودجه در آن میرود، تغییر دهد یا نه؟ رئیسجمهور نمیتواند بگوید ملت من این برنامه را میدهم، رأی بدهید، عینا اجرا خواهد شد، نمیشود. این حرفی که الان گفته میشود رئیسجمهور باید برنامه داشته باشد و تیمش روشن باشد، بله درست است. من میگویم ۳۰ نفر وزرای من هستند. ملت هم به این خاطر به من رأی میدهند. فردا مجلس تأیید نمیکند، چه میشود؟
ولی به مخاطب نشان داده میشود که دیدگاه شما چیست؟
دیدگاه من را من اعلام میکنم. من افرادی را به کار خواهم گرفت که با دیدگاه من هماهنگ باشند؛ یک تیم شویم و انسجام داشته باشیم. بعد کار میکنیم. من میگویم برخی از مواردی که الان گفته میشود، درعینحال که درست است، برداشت نادرست هم میشود. کسی که میخواهد رئیسجمهور شود، باید برنامه و تیم داشته باشد، عزم و اراده هم داشته باشد. اینها را نداشته باشد، بیخود میکند وقت مردم را میگیرد. هر کسی میخواهد باشد. حق نداریم وقت مردم را بگیریم.
به نظرم معرفی کابینه در شفافشدن شناخت مردم از کاندیداها تأثیر زیادی دارد.
اجازه دهید در زمانش انجام شود.
شما تأکید کردهاید برنامههای همه کاندیداها باید مشخص شود. برنامههای خود شما و اولویتهایتان مشخص است؟
اولویتهای من خیلی روشن است. ۱) امروز ملت ما گرفتار گرانی هستند، مشکل معیشتی دارند، بیکاری وجود دارد، کسی تصور نمیکند بتواند مسکن یا حتی خودرو بخرد. از طرف دیگر فاصله طبقاتی وحشتناک و تورم وجود دارد. رشد اقتصادی منفی داریم. مناسبات بیرونی مدیریتنشده داریم. دوگانههایی که در جامعه همه را اذیت میکند، وجود دارد. مسئله اولیه ملت چیست؟ من میگویم گرانی، معیشت، آموزش، سلامت و مسکن. اینها بدیهیاتی است که قانون اساسی گفته دولت موظف به تأمینشان است.
نظام جمهوری اسلامی ایران خودش را موظف کرده برای آحاد ملت. شغل، مسکن، سلامت و آموزش را تأمین کند. سؤال من این است که آیا این نیازها را تأمین میکنیم یا نه؟ آیا عادلانه تأمین میکنیم یا نه؟ دسترسی برابر برای همه ایجاد کردهایم یا نه؟ من نمیگویم این کار را نکردهایم. من میگویم امروز در تهران چند بیمارستان فوق تخصصی وجود دارد؟ در مراکز استانها و جاهای دیگر هم وجود دارد؟ فرد در بندرعباس، سراوان و سیستانوبلوچستان واقعا دسترسی به خدمات درمانی دارد؟ ما نیاز به تغییر رویکرد داریم. من در دولت میگویم که کار متفاوتی خواهم کرد. رویکردهایم تغییر خواهد کرد، نگاهم به مسائل تغییر خواهد کرد.
به نظر شما چه کار متفاوتی میشود انجام داد؟ در ۴۰ سال گذشته اکثرا همه خواستهاند کار متفاوتی کنند.
نمیخواهم بگویم بله یا خیر. درباره خودم میگویم که نگاهم را به اداره کشور عوض میکنم. اداره سنتی جامعه ما که یک سیستم سلسلهمراتبی از صد سال قبل است، کارآمد نیست. نظام اداره ما شترگاوپلنگ است. نظام اداری مکاتباتی سنتی را داریم. بدون کاغذ هم میخواهیم کار کنیم، در فضای فلان هم باشیم. همه اینها را داریم. اینطور نمیشود. امروز میتوانید همه کارتان را بدون استثنا در فضای مجازی انجام دهید. میتوانیم هر واسطهای را حذف کنید. باید به سمت مدرنسازی و بهروزسازی نظام اداری و تصمیمگیری برویم. الان من بهعنوان دولت فلان مشکل را دارم، در سایت اعلام میکنم هرکس درباره این موضوع پیشنهادی دارد بگوید.
از سابقه کار اجرائی خودتان بگویید. اگر بخواهید خودتان را به مردم معرفی کنید که براساس عملکردتان به شما رأی بدهند، میگویید من در طول دوران خدمتم چه کردهام؟
تا به حال، همه همت من این بوده که اگر کاری انجام دادهام، محصولش را جامعه هدفم ببینند و اجرش را هم به عهده خدا میگذارم. این همه هدف من بوده است؛ بنابراین شما من را در رسانه و مطبوعات نمیبینید. اگر بگردید کمترین حرفها را همیشه من زدهام؛ اما از جاهایی که بودهام سراغ بگیرید، میگویند کار کرده است.
رسانهاینبودن شما به خاطر جایگاهتان در این سالها بوده است؟
خیر، شخصیت من اینطور بوده است. اساسا اعتقادم بر این است که شما عمل کنید، خدا و پیامبرش و مؤمنان میبینند. نیازی نیست مدام بگوییم. من اگر کاری کرده باشم، حتما ملت دیدهاند. شما اگر کاری نکنید و مدام گزارش بدهید، ملت میگویند این حرفها صد من یک غاز است. چه خاصیتی دارد؟ شما بگویید من تورم را کاهش دادهام، ملت به سفرهاش و توان خریدش نگاه میکند و باور نمیکند. بگو من بیکاری را ریشهکن کردهام، ملت میگوید بچه من بیکار است.
باور من بر این است که نیاز به این همه گزارشسازی نیست. من بازهای از عمرم را در سپاه بودم و شاید اینطور بتوانم بگویم که در کارم همیشه چند اصل را حاکم دانستم؛ اول اینکه هیچگاه کوتاهمدت به مسائل نگاه نکنم و حتما برنامه بلندمدت داشته باشم، دوم اهداف روشن را دنبال کنم که قابل اندازهگیری باشد و سوم تیمسازی مناسب کنم که اهدافم را بتوانم اجرا و مدیریت کنم که این فضا ادامه داشته باشد. درعینحال که هیچگاه از مسائل جاری هم غفلت نکنم.
مثلا در سطح ملی اگر کسی بگوید میخواهم چشمانداز ۲۰ سال بعد را بنویسم و دنبال کنم، من میگویم در وضعیت کنونی کشورمان بیش از ۳۰ درصد از ظرفیت ذهنی مدیر را اگر به خودش اختصاص دهد، همه کارها از دست دررفته است. میگویم نیاز است امروز ۷۰ درصد انرژیاش را صرف حل مسائل جاری کند که در بازه سهساله حل میشود و ۳۰ درصد را هم برای سه سال بعد بگذارد. ما گاهی میگوییم آن سه سال را در تمرکز توجهمان میگذاریم و همه وضع موجود را رها میکنیم که منجر میشود به اینکه نتوانیم آن کار را هم انجام دهیم.
اینکه بتوانید آنچنان از انعطاف برخوردار باشید که بتوانید شرایط موجود را در مسیر حرکت بلندمدت حل کنید، مهم است؛ و الا همواره مستهلک میشویم؛ بنابراین برنامه و هدف دارم، تیم تشکیل میدهم، متعهد به شاخصهایی هستم که حداقل عملکردم را برای خودم نشان دهد و در نهایت کار اصلاحی که میخواهم انجام دهم.
به نظر خودتان برای رئیسجمهورشدن سوابق اجرائی که داشتهاید، کفایت میکند؟
چراکه نه؟ من به بنیاد شهید که رفتم، سه سازمان ایثارگری وجود داشت؛ بنیاد جانبازان، بنیاد شهید و ستاد آزادگان. سه فرهنگ و قانون متفاوت، جامعه هدف کاملا متفاوت. بالاخره هیچ جانباز و ایثارگری را با شهید نمیتوان مقایسه کرد، او را با آزاده نمیتوان مقایسه کرد. این جمعیت سهگانه با سه سازمان، سه فرهنگ سازمانی متفاوت، با نگاههای متفاوت وجود داشت. من مسئول شدم. اگر شما بگویید یک ادغام در این کشور انجام شده که هیچ پیامد منفی نداشته و واقعا ادغام صورت گرفته است، من میگویم آنجا بود. مثلا هنوز در وزارت جهاد کشاورزی، جهاد و کشاورزی قابل تفکیک است؛ نه آن آدمها جهادی شدند و نه آن آدمها کشاورزی.
هنوز در ناجا، بچههای کمیته، ناجا و ژاندارمری هستند؛ یعنی هویتها کاملا به نوعی خودش را در طول زمان حفظ کرده و یکپارچه نشدهاند. اما ما توانستیم در طول سه ماه در بنیاد فضایی را به وجود بیاوریم که کسی حس نمیکرد بنیاد شهیدی یا ستاد آزادگانی یا بنیاد جانبازانی است. یک سازمان واحد با یک هویت واحد به وجود آمد؛ نه خانواده شاهد نگران ادغام بود که درجه دو شود و نه دیگران. در پنج سالی که من آنجا بودم، یعنی از سال ۸۳، تمام سیستم را روی فضای الکترونیک بردم. من شبکه سراسری اینترانت داخلی را در بنیاد درست کردم. سازمان من بود که سراغ ایثارگر میرفت که ببیند مشکلش چیست.
هزینههای من بهشدت کاهش پیدا کرد، رضایت جامعه هدف بهشدت بالا رفت. من همیشه میگویم هر جا که باشم، رضایت مخاطبم برایم اصل است. یادم هست در بنیاد وزارت دفاع هم برای بازنشستگان این مسئله (رضایت مخاطب) را اعمال کردم. در وزارت دفاع به همین کیفیت، متکی بر برنامه، هدف روشن و زماندار، ضمن توجه به مسائل کوتاهمدت، بلندمدت را دیدن و در راستای هم نگاهکردن، قدم برداشتیم. مسائل کشور هم همینطور است. ما نمیتوانیم در یک سازمان بیشتر از چهار، پنج اولویت داشته باشیم. وقتی ۵۰ اولویت دارید، یعنی هدف ندارید؛ پخش میشوید، مستهلک میشوید و انرژیتان را از دست میدهید و به جایی هم نمیرسید.
آقای شمخانی گفته بود کاندیداهای ریاستجمهوری در نظر داشته باشند که تحریمها ممکن است ادامه داشته باشد و با این شرایط برنامه ارائه دهند. به نظرتان تحریمها چقدر روی عملکرد دولتها تأثیر دارد و بهطورکلی نظر شما درباره برجام چیست؟
گاهی ما میگوییم باید جوابی بدهیم که طیفهایی از جامعه خوششان بیاید و رأی بدهند، گاهی هم میگوییم ما نظری میدهیم که واقعیت جامعه و آنچه را در پیش است، بگوید و در عین حال به منطق حاکم بر گفتمانی که شکل میگیرد، توجه شود. اینکه من بگویم برجام را حل میکنم، چه میشود؟
بعضیها برجام را اصلا قبول ندارند.
برجام یک مقوله امنیت ملی است. منِ رئیسجمهور، رئیس شورای عالی امنیت ملی هستم که مسائل مربوط به امنیت ملی آنجا بحث میشود. رؤسای نیروهای مسلح، وزرا و دستگاههای امنیتی هستند که بعد از بحث، مسائل با طی مراحلی که دارد در حوزه عمل قرار میگیرد. من میخواهم از این منظر نگاه کنم؛ چرا امروز میگوییم برجام، دولت آمریکا؟ چون مشکلاتی در جامعه وجود دارد که برخی از جریانهای سیاسی و شخصیتها مشکلات را به آنجا ارجاع میدهند. اگر برجام فلان شود، گرانی نخواهد بود، رونق خواهد بود، فراوانی خواهد بود و الی آخر.
اگر برجام نباشد، تحریم خواهد بود، گرانی خواهد بود. حالا میگوییم برجام تأیید شده و همه مشکلات هم بهظاهر حل شده، چه اتفاقاتی ممکن است بیفتد؟ نمیگویم اتفاقی نمیافتد. اینها دو بحث است. من میخواهم بگویم ما از چه منظری به هر پدیدهای نگاه میکنیم و علاقهمندیم در سایه حل آن چه اتفاقاتی بیفتد.
یک فرمول خیلی ساده داریم؛ هزینه، منفعت. چه میدهی، چه میگیری. در هر معاملهای طرفین میخواهند آنچه میگیرند بیش از چیزی که میدهند باشد؛ چون میخواهند منفعت ببرند. حالا در بحث برجام و ارتباط با آمریکا، میگوییم میخواهیم یک تعامل را شکل دهیم و بدهبستان کنیم؛ آیا مردم راضی هستند چیزی بدهیم و کمتر بگیریم؟ اگر ما همین حرف را برای مردم بگوییم که ما این چیزها را از طرف شما میدهیم، چون دولت چیزی جدای از ملت نیست، بگوییم من میخواهم چه چیزهایی بدهم، چه چیزهایی بگیرم، اگر راضی هستند انجام دهیم، اما اگر بگوییم چه اتفاقی میافتد و پیامدهایش چیست، این تصمیم بهسادگی گرفته خواهد شد.
یعنی همهپرسی برگزار شود؟
خیر. خیلی ساده است. باید یاد بگیریم با مردم حرف بزنیم و به حرف مردم گوش کنیم. باید یاد بگیریم ما امین مردم و در قبالشان مسئول هستیم؛ پس ما برای مردم کار میکنیم، برای مردم حرف میزنیم. چرا فکر میکنیم نمیشود یا نباید خیلی حرفها را با مردم زد.
نظر مردم را چطور بگیریم؟
از شما سؤال میکنم، دولت به مردم گفت در سیل گلستان یا لرستان کمک کنید؟ دولت به مردم گفت در بحث کمک معیشت به کسانی که کمک نیاز دارند، کمک کنید؟ مردم نیاز و اولویت خودشان را میفهمند و آمادگی دارند وارد صحنه شوند و ایفای نقش کنند. وقتی مردم را پس میزنیم، مردم میگویند این کارها را که برای من نکردید، برای خودتان کردید؛ بنابراین دعوا میشود. نباید اجازه دهیم مسائل امنیت ملی ما موضوع کف خیابان شود؛ چون دیگر نمیشود آن را جمع کرد. به دلیل آنکه هزار و یک نگاه و مسئله وجود دارد و قابل حل نیست. هر مسئله باید جای خودش را پیدا کند. مشخص باشد کجای نظام تصمیمگیری کشور قرار میگیرد و چه کسانی درگیر آن هستند.
وقتی مسئلهای تأثیر خودش را بر زندگی مردم گذاشته، خواهناخواه مردم درگیر موضوع هستند. وقتی پیامدهای برجام، تحریم و فشار اقتصادی است و مردم مشکلات را به خاطر تحریم تحمل میکنند، چطور میتوانند درگیر نباشند؟
ما یک تصمیم گرفتهایم و هزینهاش را پرداخت میکنیم. فداشدن که گفتم، همین است. باید یاد بگیریم کاری که میکنیم، تصمیمی که میگیریم، مسئول پیامدها و آثارش باشیم. شما الان چرا با من مصاحبه میکنید؟ چون میخواهید یکسری ابهامات روشن شود، من را به جامعه بشناسانید. حالا ممکن است یکسری حواشی ایجاد شود که اصل را تحت تأثیر قرار دهد، مصاحبه نمیگیرید؟ پس اگر از این منظر به موضوع نگاه کنیم که تصمیماتی گرفتهایم و هزینهاش را میدهیم، جایی که تصمیم میگیریم باید هزینهها را در نظر بگیریم، ممکن است آن تصمیم را نگیریم.
به نظرتان این هزینهها در تصمیمگیریها دیده نشده بود؟
نمیخواهم به گذشته برگردم. آقای احمدینژاد اعلام کرد برای ما رفتن به شورای امنیت سازمان ملل و صدور قطعنامه مهم نیست. خب الان همانهاست که ادامه دارد. اگر آن زمان میدانستیم با این تصمیم چه وضعیتی پیش میآید، اجازه نمیدادیم پرونده هستهای ما به شورای امنیت برود. شورای امنیت یعنی قطعنامه، ایجاد تعهد و اگر اجرا نشد آثار بعدی آن. بعد گفتند قطعنامه کاغذپاره است؛ نه، کاغذپاره نبود.
آن زمان باید تصمیم میگرفتیم و به فکر این هزینهها بودیم. تصمیم درست نگرفتیم و الان هزینهها را پرداخت میکنیم. الان هم دوئلی با آمریکا داریم که هر طرف میگوید اول تو. الان حرف مردم ما چیست؟ واقعا مردم ما به آمریکایی که ظلم کرده و این همه تحریم را اعمال کرده، اعتماد میکنند؟ بگوییم خیلی خب مذاکره؟ این منطقی است؟ امروز برجام تأیید میشود، اوباما فردا علیه ما تحریم اعمال میکند. خب تا آخر دورهاش هم ادامه داشت.
الان ملت ما حاضر است به آمریکایی که برجام را زیر پا گذاشته و تحریم کرده، اعتماد کند؟ الان هم به ما میگوید شما به نقطه صفر برگردید تا من هم تحریمها را برگردانم. آن موقع قرار بود تحریمها را بردارد. ملت به این دلیل به برجام تن داد و قبول کرد، چون قرار بود تحریمها برداشته شود که نشد. حالا چه کار کنیم؟
پس راهکار شما چیست؟ نگاهتان به مسئله برجام چیست؟
قطعا ایجاد انسداد تعامل یعنی فاجعه. حتما باید دنبال راهحل رفت. راهحل جایی است که منفعت مردم تأمین شود. هر جا هست، راه درستی است. اگر ما بگوییم ما نشستهایم او هم که نشسته، این وضعیت هم که ادامه پیدا میکند، درست نیست. حتما نباید در موضع انفعال و غیرکنشگری قرار گرفت؛ ولی کنشگری هم باید متکی بر منطق و قانون، مناسبات جهانی و تأمینکننده امنیت و منفعت باشد. امروز نخبگان جامعه باید با لحاظ واقعیتهای ملموس درگیر در جامعه و فضایی که در محیط بیرونی هست، برای راهحلیابی کمک کنند.
صفر و صدی برخورد کردن، مسئله را حل نمیکند. این انسداد به وجود آمده است، این بنبست هست، اما راهحل دارد. ما به طرف آمریکایی گفتهایم شما آنچه را از سال ۲۰۱۵ تحریم کردهاید جمع کنید، به اول برجام برگردید، ما هم برمیگردیم، مشکلی نداریم. حالا میگویید منطقی و عقلانی نیست، من میگویم هست. میگویید بهصرفه نیست، من میگویم هست. فرمولش هم خیلی روشن است. بحث همان هزینه فایده است. آمریکا میخواهد هیچ هزینهای پرداخت نکند.
این تحلیل وجود دارد که در داخل کشور هم عدهای منتظر هستند که بعد از انتخابات رئیسجمهوری تکلیف برجام مشخص شود....
خیر؛ اگر این حرف را بزنیم، ظلم بزرگی به نظام جمهوری اسلامی ایران میکنیم. اینکه یک عده صاحب منفعت وجود دارند که میخواهند اجازه دهند این فشار سنگین به ملت وارد شود و فردا بگویند هر کاری شد من کردهام، این ظلم است. نه خدا این کار را میپسندد و نه به چنین ذهنیتی توفیق میدهد. مگر ما حق داریم مردم را تحت فشار مضاعف بگذاریم و بعد بگوییم ما آمدیم مشکل را حل کردیم. خب اگر میتوانید، الان حل کنید.
کسی که میخواهد چهار ماه دیگر مشکل را حل کند، چرا الان حل نمیکند؟ چرا ملتمان را گروگان مطامع سیاسی خودمان میدانیم؟ دولت میتواند حل کند، همه کمک کنند که حل کند. اگر میشود بار را از دوش مردم سبک کرد، خب انجام دهیم. هر انسانی که کمترین بهره را از عاطفه انسانی برده باشد، چنین رفتاری را نمیکند که بگوید بگذارید اینها له شوند و بعد بگویم من بار را برداشتهام. فقط یک مسئله وجود دارد؛ اینکه طرف ما که بدعهدی و بیتقیدیاش به نرمهای رفتاری پذیرفتهشده جهانی را ثابت کرده، آیا من یک بار دیگر به او اعتماد کنم؟ من این کار را نمیکنم.
در توییتر با هشتگ دولت نالان انتقاداتی را مطرح میکنید. منظورتان دولت حسن روحانی است؟ چقدر از مشکلات اقتصادی را نتیجه تحریمها و چقدر را محصول سوءمدیریت و بیتدبیری میدانید؟
حرف من این است که هرکسی در این کشور هر جایی مسئول شده، اول گفته یک ویرانه خرابه را تحویل گرفتهام. حالا شروع میکند یکسری حرفهایی هم میزند که میخواهیم فلان کارها را بکنیم و بعد هم میگوید که نمیشود، نگذاشتند. همه هم مینالند. نماینده مجلس میگوید این چه وضع معیشت مردم است، میخواهیم فلان کار را کنیم، نمیگذارند. رئیس مجلس و رئیس قوه هم میگویند این چه وضعی است؛ همه دستگاهها و تولید خوابیدهاند. معلوم نیست چه کسی مسئول این اوضاع است. ما میگوییم به جای اینکه بنالیم، ببالیم. بیاییم بار را بلند کنیم، شاید اتفاقی بیفتد. این نالیدنها به این معناست که ما همواره دنبال فرافکنی هستیم. دنبال این هستیم که بگوییم ما مقصر وضعیت موجود نیستیم، درحالیکه ما مقصر، مسئول و مؤثر هستیم.
ما میخواهیم دولت بالیدن را تشکیل دهیم. ما خواهیم گفت این کارها را میکنیم و به حول و قوه الهی خواهیم کرد. آنچه را میگوییم، با درنظرگرفتن شرایط و واقعیت انجام خواهیم داد و هیچگاه آرمانگراییمان را فراموش نمیکنیم. بزرگی میگوید ملتی که میخواهد زندگی کند، نیاز به رسالت و آرمان دارد؛ ملتی که میخواهد مبارزه کند، نیاز به هدف دارد. نمیتوانیم بگوییم چشمانداز و آرمان نداریم. اگر اینها را نداشته باشیم، معلوم نیست میخواهیم کجا برویم. اگر میخواهیم جاری و انقلابی عمل کنیم، یادمان باشد باید با محدودیتها جنگید. نه اینکه شمشیر برداریم و بجنگیم. فردا میگویند نظامی آمده و میخواهد بجنگد (خنده). نه، باید محدودیت را برداشت؛ یا راهی میسازم یا دورش میزنم.