آن وقتها از این خبرها نبود؛ بچهها وقتی به هفتسالگی میرسیدند، ٩ ماه سال تحصیلی بود با همراهی کتابهای درسی و بعد سه ماه تابستان که انواع و اقسام کلاسها، چندان جایی در آن نداشتند، که تازه تمام شده بود و مشکلات باقیمانده آن، بسیار. این خاطره مشترک تعداد زیادی از دهه شصتیهاست؛ آنها که حالا وقتی یاد دوران کودکی و مدرسهشان میافتند و وقت مقایسه با سبک بزرگکردن بچهها در دهه ٩٠، یک جمله مشترک میدود میان حرفهایشان: «آن وقتها از این خبرها نبود.»
استعدادیابی بچهها میان خانوادههای ایرانی، آنها که عضو طبقه متوسط و متوسط رو به بالایند، حالا تبدیل به یک دغدغه شده، دغدغهای گاه با چاشنی چشم و همچشمی. حالا مدارس غیرانتفاعی و غیردولتی جایشان را میان پدر و مادرها باز کردهاند و تعداد زیادی از آنها، همه تلاششان را میکنند که هرطور شده پولی جور کنند و بچههایشان را به مدارس و کلاسهای فوقبرنامهای بفرستند که قرار است رویاهای بازمانده آنها را در کودکی خودشان به زندگی بچههایشان بیاورد. عناوین برنامهها و کلاسهایی که کودکان امروزی، روزهایشان را در آنها میگذرانند بسیارند: كلاسهاي استعدادیابی، چرتكه، شنا، اسكيت، نقاشي، زبان، رقص، موسيقي و نمايش خلاق. در این میان، کلاسهای استعدادیابی که حالا، هم به صورت حضوری برگزار میشود و هم به صورت آنلاین، یکی از پرطرفدارترین کلاسهاست؛ کلاسهایی که هر جلسهاش گاهی تا ٥٠٠هزار تومان برای پدر و مادرها خرج برمیدارد و قرار است شناخت پدر و مادرها از فرآیند فعالسازی و آموزش هوش مالی فرزندانشان، کانالیزه کردن هوش کودکان، آمادگی کودک برای تبدیل هوش به استعداد و ... را ارتقا و پرورش دهند. در این مراکز معمولا از آزمون اندریافت کودکان CAT، تست ثروتمند، آزمون دیوید وکسلر، تست هوش گاردنر، تست هوش یا آزمون استنفوردبینه، تست هوش گودیناف و ... استفاده میشود.
از موسیقی تا استعدادیابی با چرتکه
«آنيتا» ترم٦ يوسيمس (محاسبات ذهني با چرتكه) است و در هشت سالگي با چهار شناي اصلي آشنا شده. او از دوسالگي به رسم همسنوسالهايش فضاي مهد را تجربه كرده، آن هم با ماهي ٣ميليونتومان. آنيتا هم براي عقبنماندن از قافله پيشرفت و استعداديابي كه سالهاي گذشته يكي از بخشهاي لاينفك زندگي اقشار متوسط و متوسط روبه بالا بوده، كلاسهاي مختلف را تجربه کرده؛ از چرتكه تا شنا، اسكيت و ... را در برنامه روزانه خود داشته است، البته بعضي از كلاسها مختص تابستان هستند و بعضي ديگر دایمي مثل زبان، چرتكه و موسيقي. «اردلان»، کودک ٩ سالهای با شرایط مشابه است. «بچهها عقلشان به اين چيزها نميرسد كه. الان غر میزنند، اما در آینده حتما تشکر خواهند کرد.» پدر «اردلان» با قاطعيت اين را ميگويد و باورش اين است اگر خودش هم به اجبار اين كلاسها را رفته بود، حتما درحال حاضر ميان همسنوسالهايش وضعيت و جايگاه بهتري براي خودش دستوپا كرده بود. «هر دوراني مسائل خاص خودش را دارد و بچههای این زمانه باید با زبان و حداقل یک ساز آشنا شوند. دوست دارم در آینده ای کاشهای من را نداشته باشد.» پدر اردلان مدير يك شركت بازرگاني بزرگ است و در طبقهبندي جامعه جزو اقشار متوسط روبهبالا به حساب ميآيد.
مادر «مهيار» اما چون كودكش از همان ماههاي ابتدايي به موسيقي واكنش مثبت نشان ميداده، كلاسهاي موسيقي را جزو برنامههاي هميشگياش قرار داده است. «مهيار ٩سال بيشتر ندارد و از ٦سالگي وارد دنياي موسيقي شده و در تمام اين سالها من و پدرش شاهد پيشرفت او بودهايم. زبان هم بخش لاینفک کودک امروزی است، ورزش را هم فقط برای سلامتش انجام میدهد.»
«بارانِ» ١٢ ساله اما در رفتن به كلاسها آزادي عمل داشته و در ادامه دادن هركدام از آن كلاسها هيچگاه اجباري از سوي خانواده متوجه او نبوده است. «هم تجربه پدر و مادرهاي همنسل خودم را ديدهام هم اينكه از گذشته پدر و مادرهايي را به ياد دارم كه چنين كارهايي را براي فرزندانشان انجام دادهاند.» پدر «باران» اعتقادي به شلوغ كردن برنامه «باران» با كلاسهاي مختلف ندارد. «تلاش كردهام متوجه شوم علايقش در چه زمينههايي است تا در مهيا كردن فضاي مناسب آن تلاش كنم.» «هادي»، پدر «باران»، بعضي كلاسها را پايهاي ميداند، مانند كلاس زبان اگرچه «باران» كلاس موسيقي را هم از چهارسالگي تجربه كرده، آن هم به واسطه علاقهای كه در اين زمينه داشته است و حالا آواز را امتحان ميكند. هادي هزينههاي اين كلاسها را كم نميداند، اما باورش اين است كه انسان يكبار دنيا ميآيد و از هر سن يكبار عبور ميكند. «دوست ندارم كاري كنم زماني كه بزرگ شد اين اي كاش را داشته باشم كه اگر فلان فضا را مهيا كرده بودم، امروز جايگاه بهتري داشت.»
«بامداد» کودک دیگری است که تنها چهار سال دارد و پدر و مادرش براي هر سال مهدش حدود ٥ميليون هزينه كردهاند تا بعضي از آموزشها را در مهدكودك ببيند؛ يعني از دوسالگي. آموزشهايي كه شامل بازيهايي براي استعداديابي و آموزش الفباي انگليسي است؛ البته والدينش برنامههاي گستردهاي براي او در نظر دارند تا در عرصههايي مانند موسيقي، ورزش و ... استعدادش را بشناسند تا بعد از ديپلم گرفتن راهي انگلیس شود و با حمايت عمويش ادامه تحصيل بدهد.
مادر «گندم» اما از هزينههاي بالاي كلاسها و مهدكودكها گلايه دارد. «قيمت مهدهاي كودك در سالهاي ٩٠ تا ٩٤ ماهي ٣ميليون تومان برايمان تمام شده، كلاس چرتكه هم ترمي ٢٠٠هزارتومان براي دوماهونيم خرج روي دستمان گذاشته و براي ٣٦جلسه شنا يكميليون و ٨٠٠هزار تومان پرداخت كردهايم يا براي كلاسهاي سفال، ماهي ١٠٠هزارتومان، به همه اينها هزينه كتاب و وسايل مورد نياز و هزينه اياب و ذهاب را هم بايد اضافه كرد.» البته مادر «گندم» همه اين هزينهها را جزو الزامات ميداند. «در شرايط فعلي همه كودكان از اين كلاسها استفاده ميكنند و نميشود كودكمان را از آن محروم كنيم، چون در آينده اين كودكان با هم يك جامعه را شكل ميدهند.» البته گندم به باله و زبان علاقه شخصي دارد و از پنجسالگي در اين كلاسها شركت كرده و تا به امروز كه ٩سال دارد، آنها را ادامه داده است. «باله بهخاطر علاقه خودش و زبان نیز هم علاقهاش بود، هم اصرار من چون معتقدم آدمی که بر زبانهای مختلف مسلط است، نصف راه موفقیت را رفته است.» «گندم» البته كلاسهاي اسكيت را هم رفته، تنها به اين دليل كه دوستانش در اين كلاس ثبتنام كرده بودند. «يكميليون تنها پول اسكيتش شد، بهجز هزينه كلاس.» از نظر مادر گندم آموزش در ايران در هر زمينه و هر سني فوقالعاده گران و به لحاظ كيفيت ضعيف است. «بايد كلي پرسوجو كرد تا بالاخره بتوان كودك را در مكاني دور و در محيط آموزشي مناسب ثبتنام كرد.»
قبل از هفتسالگي خلاقيت فرزندتان را پرورش دهيد
آگهيهاي تلويزيوني، بروشورهاي تبليغاتي و گفته پدر و مادرهاي ديگر، كلاسها و بستهها و راهحلهاي آموزشي معمولا به پدر و مادرها تلقين ميكند كه اجازه ندهند بچههایشان از قافله عقب بمانند. «عاطفه كيانينژاد»، روانشناس و مدرس دانشگاه در اين مورد به «شهروند» ميگويد: «واقعيت اين است كه هيچ تستي وجود ندارد كه در دوران كودكي استعداد كودكان را بسنجيم و براساس آن پدر و مادرها كودك را پرورش بدهند. تنها راهحلي كه وجود دارد اين است كه كودك در كلاسهاي مختلف شركت كند، البته در مقابل پدر و مادر بايد صبور باشند، چون در مورد كودكان بهسرعت نميتوان به نتيجه رسيد. بهعنوان مثال يك كودك شايد بايد سالها كلاس موسيقي يا ورزشي برود تا متوجه پيشرفت قابلتوجه او در آن زمينه باشيم.» اين روانشناس بر اين باور است كه ما كودكاني را در خانوادهها داريم كه قرباني چشموهمچشميها ميشوند، چون كلاسهايي كه در آنها شركت ميكنند، نه مناسب سنشان است، نه اينكه لزومي به اين كلاسها احساس ميشود و نه به تواناييهايش چيزي اضافه ميكند.» واقعيت قابل تامل دنياي اين كودكان اين است كه والدين سعي دارند كودكانشان در زمينههاي موردعلاقه آنها يا عرصههايي كه خودشان به موفقيتي نرسيدهاند، وارد شوند، بدون تامل بر اين مسأله كه شايد آنها علايق ديگري دارند. «متاسفانه خانوادهها در اين عرصهها تحقيقات لازم را انجام نميدهند و اين در حالي است كه ما در گام نخست متوجه اين مسأله باشيم كه كودك نيازمند چه نوع آموزشهايي است. در درجه نخست سادهترين آموزشها بهعهده اسباببازيهاي كودكان است، چون كودك بهعنوان موجود زنده زماني ميتواند از استعدادهايش استفاده كند كه دو ويژگي را داشته باشد؛ هوش و خلاقيت. هوش كودكان از بدو تولد شكل ميگيرد و بايد به اين نكته توجه داشت كه هوش كودكمان در چه محيطي درحال شكلگيري است؟ بهترين محيط؛ محيط غني است. به اين معنا كه كودك در همان خانه در محيطهاي مختلف با اشكال و اصوات متفاوت آشنا ميشود، چون اين عوامل كمك ميكند تا كودك باهوشتر شود. يكي از راهحلهاي ساده بيرون بردن كودكان است و اين مسأله را باید جزو اولويتهای كودك مدنظر قرار داد. واقعيت امر اين است كودكي كه با اصوات، بوها و اشكال و محيطهاي مختلفي آشنا شده، ذهن پيچيدهتر و باهوشتري خواهد داشت نسبت به كودكي كه در محيط يكنواختي وقت گذرانده است. يكي ديگر از راهكارهاي ساده صحبتكردن با كودكان است تا به واسطه آن دايره لغات آنها گسترش بيابد. نبايد فراموش كرد كه دايره لغات يكي از فاكتورهاي مهم هوش است. اسباببازيها هم نقش مهمي دارند، البته اسباببازيهايي كه متناسب با سن كودك هستند؛ نكته قابل تامل در مورد اسباببازيها اين است كه اسباببازيهاي بالاتر از سن كودك تاثير منفي بر هوش و اعتمادبهنفس او دارد.» اين مدرس دانشگاه با تاكيد بر اين مسأله كه والدين بايد توجه داشته باشند كه هفتسال نخست زندگي در محيط غنياي بگذرد، اگرچه مهدكودك هم فاكتور خوبي است، چون زندگي اجتماعي را به او آموزش ميدهد، ادامه ميدهد: «كلاسهاي آموزشي بايد بعد از هفتسالگي باشد؛ هفتسال نخست زندگي دوران بحراني و طلايي كودك است، چون بهعنوان دوران خلاقيت كودك از آن ياد ميكنند و كلاسهاي آموزشی در اين دوران سبب ميشود كودك براي ثابت كردن خودش و جلب رضايت والدين از خلاقيتهايش دست بكشد و خودش را در يك چارچوب قرار دهد و ديگر آزادانه صحبت و عمل نكند، براي همين است كه بعضي افراد در بزرگسالي آدمهاي باسواد اما غيرخلاقيت هستند. بعد از هفتسالگي هم كلاسهاي مختلف تنها بايد بابي براي آشنايي كودك با آن مبحث باشد.» توصيه روانشناسان در مورد كلاسهاي كودكان اين است كه كودكان در دو زمينه هنر و ورزش فعاليت داشته باشند. يكي از اتفاقاتي كه شاهد آن هستيم اين است كه والدين، كودكانشان را در كلاسهاي مختلف ثبتنام ميكنند و اين انتظار را دارند كه در همه زمينهها كودكشان تواناييهایي پيدا كند، در حالي كه اين مسير ديدگاه اشتباهي است و بايد به كودكان اين اطمينان را داد كه از او انتظار بهعنوان مثال پيانيست يا نقاش معروفشدن نيست. كيانينژاد معتقد است: «كودك در اين زمينهها نبايد تحتفشار باشد. يادمان باشد كه كودك ما در محيطي صنعتي و ماشيني زندگي ميكند و اگر حتي در نقاشي يا موسيقي يا ورزش خاصي فرد معروفي نشود، ميتواند در زماني كه استرس دارد به كمك همين آموزشها خود را آرام كند.»
مسئوليت مدارس بردوش خانوادهها
مصطفي اقليما، رئيس انجمن علمي مددكاران اجتماعي ايران| يكي از مسائلي كه جامعه ايران از آن رنج ميبرد، نبود سيستم فرهنگي مناسب است و كار بهجايي رسيده كه والدين براي فخرفروشي طبقاتي كودكانشان را به كلاسهاي مختلف ميفرستند و با گذشت زمان كلاسهاي جديدي به قبليها اضافه ميشوند و اين در حالي است كه در ساير جوامع روال اينگونه نيست. واقعيت امر اين است كه هر كاري، سن خاص خودش را دارد و براي هر سن متناسب با آن بايد برنامهريزي داشت، اگرچه نبايد بازيكردن را از دنياي كودكي حذف كرد. متاسفانه در خانوادههاي امروزي شرايط اقتصادي و ساير مسائل سبب شده كودكان همصحبت نداشته باشند و بيشتر وقت خود را در كلاسهاي مختلف ميگذرانند و پيدا كردن مدرسه و مكانهاي آموزشي جديد يكي از دغدغههاي خانوادههاست. يكي از نكاتي كه بيشتر اوقات ساده از كنار آن رد ميشويم اين است كه كودك زير بار اين همه كلاس و ... تحتفشار است؛ فشارهايي كه از هفتسالگي شروع ميشوند و تا پايان دانشگاه ادامه دارند و در نهايت هم آموختههايشان متناسب با نياز جامعه نيستند! و اين در حالي است كه در همه جوامع براساس سيستم مملكت و نيازهايش آموزشهايي ارایه ميشود. رفتن به كلاسهاي مختلف هم در جامعه ايران به يك چشموهمچشمي بدل شده و والدين فراموش كردهاند كه كودكشان بايد آموختههايي داشته باشد تا به واسطه آن در بزرگسالي زندگي آرامي را تجربه كند. اشكال بزرگ والدين امروزي اين است كه براي كودكان وقت نميگذارند و بعد ميگويند كودكمان ناسازگار است و در بعضي موارد كودكان به پيشفعالي محكوم ميشوند، در حالي كه علم روانشناسي در دنيا بر اين باور است كه براي تشخيص بيشفعالي روانشناس بايد ٦ماه در آن خانه زندگي كند تا متوجه بيشفعالي كودك شود. در واكاوي علتهاي جامعهشناختي رواج كلاسهاي متنوع براي كودكان در جهت استعداديابي آنها بايد گفت جامعه پر از معلول و علت است؛ معلم با دريافتياي كه دارد، تامين نميشود، والدين براي رفاه بيشتر درگير مسائل اقتصادياند و كودكان از كلاسي به كلاس ديگر ميروند تا خيال والدين آسوده باشد! كلاسهايي كه تعدد آنها در نهايت امكان دلزدگي كودك را شايد فراهم بياورد. در جوامع پيشرفته كه پدر و مادرها شاغلاند، مسئوليت كودكان با مدرسه است، در حالي كه چيزي كه ما شاهديم، ارایه يكسري تئوري و دادن تكاليف به كودكان و درگير كردن والدين با آموزش كودكان است. در جوامع پيشرفته اين مدرسه است كه با ارایه آموزشها و تفريحات متناسب با سن كودكان به آنها ايده و فكر ميدهد، در حالي كه اين مسئوليت در ايران بهعهده خانوادههاست. متاسفانه ما زيرساختها را نداريم و چطور توقع داريم كلاسهاي مختلف از كودكمان فرد خلاقي بسازند؟ واقعيت تلخ اين است كه ما برنامه تربيتي براي كودكان نداريم و هر زماني صحبت از تغيير برنامههاي تربيتي و آموزشي كودكان ميشود، تنها تعدادي داستان از بعضي كتابها حذف ميشوند و جاي خود را به داستانهاي جديد ميدهند؛ واقعيت اين است كه ما نمادي از آموزشوپرورش، دانشگاه و افراد متخصص داريم.