به گزارش گروه رسانه ای شرق، عنوان خبرنگار هر سال با اشتیاقی تکرار نشدنی به نمایشگاه کتاب میروم؛ جایی که قرار است فرهنگ ورق بخورد و صداها شنیده شود. امسال اما با یک سؤال وارد نمایشگاه شدم: آیا نمایشگاه کتاب هنوز همان شور و شوق سابق را دارد؟ هنوز هم مردم با نایلونهای پر از کتاب این سو و آن سو میروند؟ با همین ذهنیت در میان راهروها قدم زدم، سراغ غرفهداران رفتم با بازدیدکنندگان همکلام شدم و حرفهای نگفته بسیاری را شنیدم. برخی از غرفهها شلوغ و پرهیاهو بودند اما در کنار این شور، سکوتی هم بود؛ سکوتی تلخ از کتابهایی که به خاطر قیمت بالا در قفسه مانده بودند و مخاطبانی که فقط نگاه میکردند و میرفتند.
این گزارش، روایتی است از دوگانههای نمایشگاه کتاب امسال: حضور پررنگ در روز سوم و چهارم سی و ششمین نمایشگاه بینالمللی کتاب و خرید کم، غرفههای رنگارنگ و نایلونهای خالی، انتظارات مردم و واقعیتهای اقتصادی. در ادامه مشروح این گزارش را میخوانیم؛
غرفهای که مخاطبانش دنبال تغییر بودند
از همان ابتدای ورود یک غرفه خاص چشمم را گرفت؛ غرفهای که حتی روز قبل (جمعه ۱۹ اردیبهشت) هم شلوغتر از بقیه به نظر میرسید: غرفه کتابهای کسبوکار و توسعه فردی. کنجکاو شدم بدانم چه چیزی مردم را به اینجا میکشاند. جلو رفتم میان ازدحام بازدیدکنندگان از مسئول غرفه پرسیدم: «مردم بیشتر دنبال چه کتابهایی هستند؟»
با لبخندی آشنا پاسخ داد: «اکثر کتابهامون یا در حوزه کسبوکار هستن یا توسعه فردی. مردم دنبال تغییرن؛ دنبال بهتر شدن. مثلاً کتاب دوباره فکر کن که درباره تجدیدنظر در باورهاست، یا عادتهای اتمی که کمک میکنه عادتهای مؤثر بسازن، خیلی محبوبن.»
او اشاره کرد به کتابی دیگر که امسال پر فروش بوده: قوانین روزانه مجموعهای از ۳۶۶ توصیه برای هر روز سال. کتابی که به قول خودش مثل یک راهنمای شخصی هر روز یک نکته کاربردی برای زندگی ارائه میدهد. و اداه میدهد: «در بخش کسبوکار، کتابهایی که به فروش و مذاکره مربوط میشن، بیشتر طرفدار دارن. کتاب هرگز سازش نکن یکی از پرفروشترینهاست. مذاکره رو نه فقط در بیزینس بلکه در تمام ابعاد زندگی آموزش میدهد.»
و البته نام آشنای دیگر در قفسهها: ایلان ماسک؛ زندگینامه کسی که الهامبخش بسیاری از علاقهمندان به دنیای نوآوری و موفقیته. پرسیدم بیشتر چه قشری سراغ این کتابها میان؟ و او هم میگوید: «کارمندها، مدیران و حتی نوجوانهایی که دنبال جهتگیری در زندگیشون بودن. مخصوصاً اونایی که دغدغه شغلی دارن، خیلی سراغمون میان.»
سؤال بعدیام درباره آشنایی مردم با این کتابها بود. آیا از قبل میدانستند دنبال چه چیزی هستند؟ میگوید: «تقریباً پنجاه پنجاه. بعضیها مشتریهای همیشگی ما هستن و دقیق میدونن چی میخوان. بعضیها هم تازه با نشر ما آشنا میشن و در خرید از ما راهنمایی میگیرن.»
از جلدهای شیک تا قیمتهای شوکآور
در میان راهروهای شلوغ چشمم به غرفهایی دیگر افتاد با کتابهایی خوشچهره و جلدهایی براق و شیک. بیاختیار به سمتش کشیده شدم. ورق زدنشان لذتبخش بود؛ کاغذهایی ضخیم، چاپی بینقص و موضوعاتی متنوع و وسوسهبرانگیز از تاریخ ایران گرفته تا دانشنامههای عمومی، پزشکی و ادبیات کودک و نوجوان. ناگهان چشمم به قیمتی افتاد که برای لحظهای متوقفم کرد: یک میلیون و دویست هزار تومان برای یک جلد کتاب تاریخ ایران! و دانشنامهای عمومی با قیمت یک میلیون و هشتصد هزار تومان. با تعجب پرسیدم: «با این قیمتها واقعاً فروش دارید؟»
فروشنده خندید و گفت: «با اینکه قیمتها بالاست، فروش بدی نداشتیم. امروز با اینکه شنبهست و معمولاً خلوتتره، نسبت به همین روز در سال گذشته فروشمون ۲ برابر بوده.»
میپرسم بیشتر در چه حوزهای فعالیت دارید؟ و او گفت: «تمرکز ما روی کتابهای عمومی، کودک و نوجوانه. مخصوصاً فرهنگنامهها. به خاطر کیفیت بالا قیمتها هم طبیعتاً بالاتر میره.»
در مورد مخاطبان قدیمیشان صحبت کرد. خاطراتی از روزگاری که قشرهای متوسط و پایینتر جامعه هم با ذوق و علاقه برای بچههایشان کتاب میخریدند و ادامه میدهد: «قبلاً نقاش، کارگر، معلم با خانوادهشون میاومدن و کتاب میخریدن. الان بیشتر مشتریهامون از قشر مرفه یا متوسط به بالان. بعضیهاشون مشخصه که از نظر مالی راحتن اما حتی برای اونها هم بعضی قیمتها سنگینه.»
قبلاً نقاش، کارگر، معلم با خانوادهشون میاومدن و کتاب میخریدن. الان بیشتر مشتریهامون از قشر مرفه یا متوسط به بالان.
از او میپرسم چه راهحلی برای این وضعیت وجود دارد؟ پاسخش روشن بود: «اگه دولت ناشرها رو حمایت کنه، مثلاً کاغذ دولتی بده، ما هم میتونیم قیمت کتابها رو پایینتر نگه داریم. مثلاً کتابهایی که با کاغذ یارانهای چاپ کردیم، فروش بهتری دارن چون قیمتشون برای مردم قابل قبوله. وقتی هزینه تولید پایین باشه، قیمت نهایی هم منصفانهتر میشه.»
آسیب همزمانی نمایشگاه حضوری و مجازی
یکی از ناشران با نارضایتی میگوید: «به نظرم نباید نمایشگاه حضوری و مجازی همزمان برگزار بشه. این ۲ تا به جای اینکه مکمل هم باشن، دارن به هم آسیب میزنن. پیشنهاد من اینه که نمایشگاه حضوری اردیبهشت برگزار بشه و ۶ ماه بعد نمایشگاه مجازی. اینطوری هرکدوم مخاطب خودش رو پیدا میکنه.»
او ادامه میدهد: «تو نمایشگاه حضوری وقتی کسی برای خرید یه کتاب خاص میاد، ممکنه با تورق و دیدن کتابهای دیگه، انتخابهای جدیدی هم داشته باشه اما در مجازی فقط همون چیزی رو میزنه که میخواد. تعامل انسانی، دیدن جلد، پرسیدن از فروشنده… همه اینها در تجربه خرید حضوری مهمه.»
کتاب هست، جا برای نمایش نیست
اما یکی از چالشهای اساسی، نحوه چیدمان غرفههاست. ناشری با لحن انتقادی میگوید: «چیدمان غرفهها بینهایت ناعادلانهست. براساس حروف الفباست اما خیلیها اصلاً غرفهشون رو تحویل نمیگیرن. راهروها پره از غرفههای خالی! همین الان اگه بخواید، ۳۰ تا غرفه خالی بهتون نشون میدم. چرا این فضاها رو به ناشرای فعال نمیدن؟»
او ادامه میدهد: «ما ۲۲۰ عنوان کتاب داریم اما روی میز فقط جا برای ۶۰ تا هست. مخاطب کتابی رو که میخواد نمیبینه، حتی ممکنه اصلاً خبردار نشه که وجود داره.»
صدای مردم؛ حرفهایی که باید شنیده شود
بعد از صحبت با چند ناشر نوبت رسید به حرف دل مردم. آنها که نه در هیاهوی فروش هستند و نه درگیر محاسبه سود و ضرر بلکه تنها آمدهاند برای دیدن، ورق زدن و شاید خریدن کتابی که مدتها در فکرش بودهاند.
از یک بازدیدکننده میپرسم نظرش درباره فضای نمایشگاه چیست. با رضایت میگوید: «از نظر رفاهی خوبه. هم مترو نزدیکه، هم سرویسها هستن. قسمت غذا و خوراک هم داریم. نمایشگاه وسط شهره، دسترسیش خوبه، همهچیز هم مسقفه، کسی زیر آفتاب اذیت نمیشه. مسئولین هم واقعاً زحمت کشیدن.»
کتاب کالای فرهنگیه، نه لوکس. باید برای همه باشه، نه فقط برای قشر خاص.
اما لبخندش خیلی زود جای خودش را به گلهای آشنا میدهد و میگوید: «اما خب، قیمت کتابها بالاست. گناه ناشرا نیست، کاغذ گرونه. واقعاً زورمون نمیرسه. کتاب خوب بخوای بخری، باید جیب پرپولی داشته باشی. دولت باید به فکر صنعت چاپ و کاغذ باشه. تحریمها رو یک جوری مدیریت کنه، کاغذ وارد کنه، یا حداقل یارانه بده به ناشرها. کتاب باید قابلخرید باشه.»
موضوع به تبلیغات کشیده شد. همانطور که به بنرهای خلوت و بیرمق اطراف نگاه میکرد ادامه میدهد: «نسبت به سالهای قبل خیلی تبلیغ کمتر شده. نه توی سطح شهر بیلبوردی دیدم، نه تلویزیون کار خاصی کرده. نمایشگاه بزرگیه اما انگار اطلاعرسانیش گم شده بین شلوغیها.»
او سپس از موضوع مهمتری میگوید که شاید کمتر کسی تا به حال مطرح کرده بود: «تو این دوره و زمونه، از هوش مصنوعی و فناوری نو باید استفاده بشه. نمایشگاه کتاب جا داره که با اپلیکیشنهای هوشمند، اطلاعات دقیقتری بده. الان اگه بخوای پیدا کنی فلان غرفه کجاست یا چه کتابی کجا هست باید بپرسی از این و اون. برچسبها هم کامل نیست، حتی اسم غرفهها بعضی جاها معلوم نبود.»
نایلونهای خالی، گاریهای بیکتاب
سراغ یکی دیگر از مراجعهکنندهها به نمایشگاه رفتم از حال و هوای نمایشگاه میپرسم؟، میگوید: «یک تفاوت جدی با سالهای قبل حس میشود: مردم کتاب زیادی در دست ندارند. زمانی بود که دانشجوها با ۲ تا نایلون پر از کتاب از غرفهها بیرون میآمدند یا حتی کتابها را با گاری میبردند. صف پست کتابها در محوطه از شدت ازدحام دیدنی بود اما حالا با این قیمتهای بالا چنین صحنههایی دیگر تکرار نمیشوند. خود من هم دنبال یکی ۲ کتاب بودم. درست است که قیمتها بالاست اما چون نیاز داشتم تصمیم به خریدشان گرفتم، هرچند هنوز تهیهشان نکردهام. به نظرم قیمت بالای کتابها باعث شده خیلیها از خرید صرفنظر کنند. در حالی که اگر کتاب ارزانتر بود نه تنها خرید بیشتر میشد، بلکه همان لحظه هم شوق خواندنش ایجاد میشد.
گزارش را که جمعبندی میکردم، این جمله یکی از مراجعهکنندهها توی ذهنم مانده بود: «کتاب کالای فرهنگیه، نه لوکس. باید برای همه باشه، نه فقط برای قشر خاص.»
منبع: sharghdaily-1006441