پس از خواندن مصاحبه به نظرم رسید به برخی نکات درباره آن اشاره کنم که ممکن است برای اطلاع عموم و همچنین دانشجویان و فعالانی که اوتیسم موضوع کار و مطالعهشان است، مفید باشد. با آن که رسم نیست در مطالبی که در روزنامهها منتشر میشوند به سبک مقالات علمی ارجاعاتی بیاوریم، ناگریز این مطلب ارجاعاتی دارد. ناگزیر چون به نظر میرسد:
اولاً، پس از گذشت 3 دهه از شروع جنبش تنوع عصبی و تقریباً یک دهه از توجه جدی ژورنالهای معتبر علمی و جوامع دانشگاهی در بسیاری از کشورها، در ایران،آنها که «پدران» و «مادران» حوزههای مختلف شناخته میشوند اصرار دارند که نبینند، نخوانند و همچنان از فراموشی فعال (delearning) رویکردهای کهنه اجتناب کنند. بنابراین حالا که اجتناب میکنند، لازم است برای آموزش آنان لیستی از چند منبع برای مطالعه مقدماتی فراهم آورد.
ثانیاً، هرچند گاهی به انتقاداتی مشابه آنچه در ادامه میآیند، توجه میشود، اما این انتقادات معمولاً با دیده تردید و این که خریداری در جامعه علمی ندارد نگریسته میشوند. پس لازم است ارجاعاتی بدهم تا روشن شود این بحثها صرفاً مدعا نیستند و پشتشان تحلیلها و شواهدی وجود دارد که مورد توجه در جوامع علمی است.
ثالثاً، اگر دانشجویان و فعالانی بخواهند در این مورد بیشتر بخوانند، دسترسی به چند منبع برایشان فراهم باشد.
برگردیم مصاحبه و نکات انتقادی که عجالتاً به نظرم میرسند.
1. مصاحبهشونده مدعی شدهاست: «شبکه بندی مغز انسان عمدتاً بعد از تولد و در تعامل با محیط طبیعی و در تعامل با سایر افراد (نه کامپیوتر و گیم) تشکیل میشود. به همین دلیل محیط رشد کودک در ماههای و سالهای اولیه بعد از تولد تاثیر زیادی در تکمیل شبکه بندی مغز دارد. عوامل مخرب محیطی و فقر ارتباطی می تواند به نوبه خود تاثیر در مخرب بر تشکیل شبکههای مغزی داشته باشد و موجب نارسایی های عصب رشدی شود که یکی از آنها اتیسم است». از این جملات اینطور برمیآید که اوتیسم تا حدی اکتسابی است. میدانیم که محیط و نحوه رفتار با کودکان نقشی اساسی در رشد شناختی آنها دارد. اما برقرارکردن ارتباط میان محیط زندگی کودک و اوتیسم چالشبرانگیز است و سخن گفتن از آن در یک مصاحبه مطبوعاتی (که مخاطبان عادی و عمومی دارد) ممکن است به سادهسازی و بازگشت به نظریات مسنوخی نظیر مادران یخچالی دامن بزند. اما عارضه اوتیسم چیزی نیست که صرفاً به دلیل محیط ایجاد شود. میدانیم کودک اوتیستیک معمولاً از جایی در مراحل رشد، دیگر آن روندی را که به عنوان رشد نرمال تلقی میشود طی نمیکند و انتظارات رشدی اجتماعی و ارتباطی و حرکتی، از وضعیت رشدی او پیشی میگیرند. با این حال علت اوتیسم ناشناخته است و تبیینهای متعددی برای آن وجود داد. این درست است که پدیدهای به نام regressive autism یا اوتیسمِ بازگشتی یا اوتیسم اکتسابی (regressive autism) وجود دارد، اما علت شناسی آن و همچنین علت شناسی اوتیسم به همینسادگی نیست. اوتیسم بازگشتی به مواردی اشاره میکند که کودکی ظاهراً نشانههای اوتیسم را ندارد، بعداً آن نشانهها آشکار میشوند به صورتی که رشد مهارتها متوقف میشود و به عقب باز میگردد. مثلا کودکی فرایند سخن گفتن را شروع میکند، اما این فرایند متوقف میشود و حتی به عقب بر میگردد یعنی آن مهارت ابتدایی را از دست میدهد. با این حال هنوز هم تبیین مورد اتفاق نظری برای از بین رفتن آن مهارتها وجود ندارد. از نظر روششناختی نیز اندازهگیری و مفهومسازی مقولههای «مهارت»، «بازگشت« یا «عقبگرد» نیز چالشبرانگیز است. علاوه بر همه اینها، میدانیم اغلب افراد اوتیستیک، اوتیستیک متولد میشوند و اوتیستیک میمیرند.
2. مصاحبهشونده در تعریف اوتیسم به «کمبودها» و «رفتارهای اضافی» اشاره و خود اوتیسم نیز با زبانی مَرَضی (pathologic) توصیف و تبیین شده است. هرچند در نگرش رایج فعلی در ایران و جهان این رویکرد مرضی و پاتولوژیک چیرگی دارد، اما اوتیسم و اساساً معلولیتها را با این زبان تبیین و توصیف کردن محل اشکال است. زبان خانه تفکر است. این که چطور پدیدهها را نامگذاری میکنیم، بر این که چطور درباره آنها میاندیشیم موثر است و البته بالعکس. زبان و در سطحی وسیعتر گفتمان/گفتار (discourse) بر دامنه و چگونگی تفکر ما موثر است و نتیجتاً بر نوع عمل و اقدام ما نیز اثر میگذارد (باکی، 1400). از طرف دیگر اعمال و اقدامات ما نوع خاصی از واژگان و مفاهیم و زبان را طلب میکنند. در واقع میان ایندو یعنی گفتمان/گفتار و عمل ارتباطی دو سویه برقرار است. زبان همچنین داغننگ و تبعیض را در سطح گفتمانی بازتولید میکند. جینا ریپون، عصبشناس در کتابی که اخیرا به فارسی ترجمه شده است نیز یه ما نشان میدهد چطور برداشتهای قبلی، گفتمانهای رایج و زبانی که در توصیف به کار میبریم میتواند بر چگونگی تفسیر شواهد و یافتهها اثرگذار باشند و ما را گمراه کنند (ریپون، 1398). پیشنهادات جدید (Dwyer et al., 2022; Monk et al., 2022) در یکی دو دهه گذشته مبتنی بر این هستند که لازم است مسئولیتپذیر باشیم و از زبان مرضی درباره اوتیسم و سایر معلولیتها پرهیز کنیم و به نگرشهای مرضی و داغننگ دامن نزنیم و فراموش نکنیم پژوهشهایی که نسبت به مشارکت افراد اوتیستیک در تعیین موضوع خود توجه دارند و بیشتر مبتنی بر احترام و پذیرش هستند، اغلب از زبان مرضی پرهیز میکنند (Bottini et al., 2024) . زبان مرضی، عاملیتزدایی میکند و افراد را در مرتبه فروترتر قرار میدهد. خصوصاً اگر آن زبان و بیان مرضی در توصیف و تبیین پدیدهای به کار رود که به مغز، شناخت و آنچه که به عنوان تعریف انسان بودن محوریت دارد مربوط باشد. لازم نیست که به جای آن از ماسک روشک استفاده کنیم، (مثلاً فرشتههای زمینی)، همین که به جای کور بگوییم نابینا، به جای کر بگوییم ناشنوا، به جای دارای اختلال اوتیسم یا بیماران اوتیسم یا اوتیسمی بگوییم اوتیستیک، با این که کافی نیست، به مرور و در کنار سایر اقدامات عملی برای پذیرش، کمک میکند تا از نگرشهای منفی کم کنیم. هدف پرهیز از زبان پاتولوژیک یا مرضی البته این نیست که دشواریها و چالشها و دردسرهای روزمره افراد اوتیستیک و خانوادههایشان نادیده گرفته شوند، یا اوتیسم موضوعی قابل ستایش معرفی شود و افراد اوتیستیک را افرادی با ویژگیهای خارقالعاده بدانیم. هم نادیده گرفتن مسائل خطرناک است و هم خارقالعاده دانستن زیرا هر دو نیازهای افراد اوتیستیک و خانوادههایشان را نادیده میگیرند.
اوتیسم یک عارضه است و نباید این را فراموش کرد. اما عارضه بودن اوتیسم یک موضوع است و این که سطح و کیفیت و پوشش خدمات و امکانات در جامعه برای افراد اوتیستیک و خانوادههایشان بسیار محدود است و برخوردها و شرایط محیطی و اجتماعی طردکننده و حذفکنندهاند موضوعاتی دیگر. بحث کلیدی رویکرد تنوععصبی این است که باید آسیب را در رفتار جامعه و نهادها و افرادش. و حذف و طردساختاری علیه افراد اوتیستیک و خانوادههایشان جست و موضوع را تقلیل نداد به «فرد دارای اختلال».
3. چند پرسش در رابطه با «کمبود» و «رفتار اضافی» وجود دارد که انتظار میرود عصبشناسان که حوزه کارشان در برخی زمینهها با علوم شناختی همپوشانی دارد نسبت به آن آگاه و حساس باشند. پرسش اول این است که وقتی سخن از کمبود میکنیم، در مقایسه با چه سخن از کمبود میگوییم؟ مفهوم کمبود نمیتواند بدون همراه بودن با معیار باشد. آن معیار چیست؟ طبیعی بودن؟ معیار طبیعی بودن چیست؟ اکثریت؟ پرسش دوم این است که چرا این طبیعی بودن که بر اساس اکثریت تعریف شده، باید همراه با داوری هنجاری شود؟ پرسش سوم این است که آیا این هنجاریسازی و آنچه اکثریت هستند یا انتظار میرود باشند، سویههای اجتماعی و تاریخی و فرهنگی ندارد؟ به عنوان مثال دمیان ملیتون، پژوهشگر اوتیستیک با انتقاد از تقلیلگرایی صورتبندیهای مشابه حمیدرضا پوراعتماد به ما یادآوری میکند، اگر ارتباط و همدلی را موضوعاتی دوطرفه بدانیم، آنگاه جای این پرسش خواهد بود که در ارتباط میان فرد اوتیستیک و فرد غیراوتیستیک، وقتی قرد اوتیستیک نمیتواند از ابزارها و تکنیکهای ارتباطی افراد غیراوتیستیک استفاده کند، مشکل در خود فرد اوتیستیک دانسته میشود، اما این که فرد غیراوتیستیک نمیتواند با فرد اوتیستیک ارتباط موثر برقرار کند، مشکل این طور درک نمیشود که این فرد غیراوتیستیک است که ناتوان است و در برقراری ارتباط و استفاده از روش ارتباطی فرد اوتیستیک مشکل دارد؟ این بحث را میلتون (Milton, 2012; Milton et al., 2021) ذیل عنوان مساله دوگانه همدلی (double empathy problem) صورتبندی کرده است که پوراعتماد و سایر عصبشناسان را دعوت به مطالعه آن میکنم. مشکل دیگر تعریف مصاحبه شوند در اشاره به رفتارهایی است که آنها را «رفتارهای اضافی» میداند و لیستی هم فراهم میکند. اینجا باز مسئله معیار مطرح میشود. معیار مرضیسازی این رفتارها و اضافی دانستن آنها چیست؟
بسیاری از انسانها هنگام استرس یا برای آرامش ممکن است دستوپایشان را تکان بدهند یا با موهایشان بازی کنند. اما چرا این رفتارها فقط در افراد اوتیستیک مرضی دانسته میشود؟ همچنین پژوهشهایی که با رویکردهای کیفی و پدیدارشناسانه درباره رفتارهای تکراری در افراد اوتیستیکشده و در آن به تجربهزیسته افراد اتیسک توجه میشود اشاره دارند که رفتارهای تکراری، از منظر و موقعیت خود افراد اوتیستیک اضافی نیستند. این رفتارها میتوانند کارکردهای متعددی داشته باشند، از جمله تلاش برای برقراری ارتباط و بیان ذوقزدگی، فشار و احساسات، تخلیه انباشت حسی (میدانیم که بسیاری از افراد اوتیستیک دارای بیشحسی نسبت به نور، صدا و ... هستند) و مدیریت حسها و آرام شدن (Ekblad & Pfuhl, 2017; Kapp et al., 2019) و نمیتواند به راحتی با برچسب اضافی زدن kامطلوبشان دانست (Nolan & McBride, 2015) .
از سوی دیگر اینکه برخی رفتارها ذیل مفهوم «قشقرق» طبقهبندی شود نیز مورد سوال است. درظاهر «بههمریختگی» (meltdown) که احساس عدم کنترل در کودکان و افراد اوتیستیک، با قشقرق در کودکان و افراد غیراوتیستیک شباهت دارند. اما بههمریختگی علت دیگری دارد: محیط و شرایط و رفتارهایی که فرد اوتیستیک را دچار انباشت حسی و روانی میکند. تقلیل دادن بههمریختگی به قشقرق کردن باعث میشود تا عامل بههمریختگی، یعنی شرایط و فشارهای محیطی و حسی وارد شده به کودک یا فرد اوتیستیک را نادیده بگیریم. این شرایط محیطی و رنجی که ایجاد میکنند، میتوانند به شکلهای دیگری نمود یابند: فروریختن یا فرسودگی (burnout)، لَختی/گیرکردن (interia) و خاموشی (shutdown) (Phung et al., 2021) . عدم فهم همدلانه این فشارها و تمرین نکردن افراد غیراوتیستیک که در اطراف افراد اوتیستیک هستند، همچنین میتواند باعث شود تا به کلی به این فشارها و شکلهی دیگر پیامدهایشان، که ممکن است به اندازه فروریختن مشهود یا حساسیت برانگیر نباشند، بیتوجهی شود.
4. برشمردن مثالهایی نظیر ترامپ و ایلان ماسک فارغ از آن که آیا واقعا اوتیستیک هستند یا نه، مواجهای زننده، مبتذل و مخرب از سوی مصاحبهشونده است. بسیاری افراد اوتیستیک را میتوان نامبرد که به عنوان دانشمند، پژوهشگر و آموزشگر خدمات بزرگی به جامعه بشری کردهاند یا میکنند. پروفسور پوراعتماد را دعوت میکنم که به عنوان یک تمرین برای فراموشی فعال، درباره این افراد جستوجو و و آثار و زندگیشان را مطالعه کند. افراد اوتیستیک بسیاری در ایران و جهان زندگی میکنند که آسیبی به دیگران نمیزنند. اما بگذارید فراتر بروم و اصلاً این موقعیت را برگردانم تا ابتذال این موضوع روشنتر شود. آیا آقای دکتر توجهی دارند که چه بسیار جنایتکاران ریز و درشت، از نتنانیاهو تا و هیتلر تا هیئتهای مرگ و دستاندرکاران کشتار و جنایت در سراسر جهان بوده یا هستند که اوتیستیک نیستند و بر کشتن و آزار و اذیت مردمان پافشاری داشتهاند و دارند؟ آیا میتوانیم نام آنها را ببریم وبه عنوان مثالی از خطرناک بودن رفتارهای افراد غیراوتیستیک ذکر کنیم؟ بیرون کشیدن نامها و به شیوهای ذاتانگارانه مرتبط کردن شرایط و موقعیتهای روانشناختی و عصبشناختی به عملکردها و رویکردها نه ار نظر علمی و روشنشناختی صحیح نیست بیشتر به درد مطالب زرد مخاطبجمعکن میخورد.
5. اوتیسم درمان ندارد. این که میتوان با فراهم کردن شرایط محیطی خوب و آموزش و بازی به رشد مغزی کمک کرد البته در مورد همه کودکان صادق است. کودکان اوتیستیک معمولاً به دلیل این که آموزشها و امکانات جریان اصلی جامعه برایشان مناسب نیست، به نیازهایشان پاسخ داده نمیشود و والدینشان نیز آموزش ندیدهاند یا امکانات کافی در اختیار ندارند، با دشواریهایی در ارتباط در دوران کودکی و یادگیری روبهرو میشوند و فرصت رشدی محیطی کمتری در اختیارشان قرار میگیرد. این که این فرصتها را به صورت مناسبسازی و مبتنی بر آموزش دربرگیرنده (inclusive) و طراحی فراگیر (universal design) شده برایشان فراهم کنیم، تا به حداکثر قابلیتهایشان برسند، ارتباطی به «درمان» اوتیسم ندارد. کسانی که با ادعای درمان اوتیسم سرمایه اقتصادی و اجتماعی کسب میکنند چه بخواهند و چه نخواهند، کودک اوتیستیک اوتیستیک میماند و همواره خواهد بود، فقط رشد میکند و میشود بزرگسال اوتیستیک. آنچه میتواند تغییر کند، نابرخورداری از فرصتهای یادگیری و پیامدهای این نابرخورداری است که مانع رسیدن کودک به حداکثر قابلیتها میشود.
درباره روشهای رفتاگرا از جمله ABA، آقای پوراعتماد و همکارانشان را دعوت میکنم به مطالعه انتقادات به این روش. شواهدی روبهرشد وجود دارد که این روش سلامت روان افراد اوتیستیک را به خطر میاندازد و تشکلها و اجتماعات مدنی افراد اوتیستیک در سرتاسر جهان با آن مخالف دارند و مخالفتشان نیز مستدل است (Keenan et al., 2010; Kupferstein, 2018; Milton, 2018; Roscigno, 2023) . علاوه بر این آقای دکتر را دعوت میکنم به مطالعه فراتحلیلی که پژوهشهای مدعی اثربخشی روشهای رفتارگرا را بررسی انتقادی میکند (Yu et al., 2020) .
6. «پروفسور» پوراعتماد در مصاحبه گفتهاست: « خوشبختانه مسئولین ستاد ساماندهی بیمارانی مزمن در سازمان بهزیستی، به یافتهها توجه ویژه نشان دادند و از ایده تشکیل مراکز اتیسم، مستقل از موضوع معلولین استقبال کردند. و تدوین آیین نامههای تاسیس مرکز تخصص اتیسم را به اینجانب سپردند. اهمیت موضوع دراین بود که پرچم اتیسم برفراشته می شد و آنگاه می شد به استیفای حقوق این افراد پرداخت». باید از ایشان پرسید که در این آییننامهها و دستورالعملها که شما تدوین کردهاید، جای مشارکت خود افراد اوتیستیک، رویکردهای دوستدار اوتیسم و مبتنی بر پذیرش اوتیسم کجاست؟ چه کسی به شما جایگاه استیفای حقوق افراد اوتیستیک را داده است؟ حق مشارکت و شنیدهشدن، هم در پیماننامه حقوق کودکان ذکر شده است، هم در اسناد حقوق بشری، و
هم مقولهای است که در همه خدمات بهداشتی و اجتماعی و سلامت و رفاه باید مورد تاکید قرار
گیرد. اصرار بر حق بر مسئله (باکی، 1400، ن.ک. فصل جمعبندی) که بر اهمیت توجه به صدای
ذینفعان تاکید دارد، درست در همین موارد، که صدای ذینفعان مشروعیتی نیافته و در سیاستها
منعکس نمیشود اهمیت پیدا میکند. ممکن است بگویند در ایران شرایط مشارکت هنوز وجود
ندارد. حتی این را بپذیریم، بد نیست ایشان و همصنفانشان فکر کنند که چقدر به پیشرفتهای
دانش در جاهای دیگر که امکان مشارکت وجود داشته توجه کردهاند؟ جاهایی که خود افراد
اوتیستیک در قامت پژوهشگر اوتیسم و خدمات را مطالعه کردهاند، پژوهشهایشان منتشر شده،
پیشنهاداتی مطرح کردهاند و پیشنهاداتشان و نتایح پژوهشهایشان در سیاستها مورد استفاده قرار
گرفته است؟ ممکن است بگویند با وضعیت فعلی حق مشارکت حقی لوکس است. خیر نیست. یکی از
ارکان نظامهای سلامت مراجعمحور و دستیابی به استاندارد AAAQ (موجود بودن،
دسترسیپذیری، استفادهپذیری و کیفیت) است (UNICEF, 2019) . در اینجا مراجع صرفاً والدین و
خانوادهها نیستند و خود افراد اوتیستیک نیز، (البته اگر آقای پوراعتماد قابل بدانندشان و اجازه دهند
خودشان نقشی در استیفای حقوقشان داشته باشند)، مراجع هستند. اما در هیچجای دستورالعملهای
فعلی سخنی از مشارکت کودکان و بزرگسالان اوتیستیک نرفته است.
7. مصاحبهشونده در بخش دیگری از سخنان خود، به برخی سودجوییها اشاره میکند که تنها
بخش قابل توجه و موضع صحیح مصاحبه در اینجاست. اوتیسم باید در دستور کار سازمان
بهزیستی و نظام آموزش و پرورش و آموزش عالی، به عنوان نهادهای اجتماعی، و نه پزشکی قرار
گیرد. البته انتقال مجدد همه امور به سازمان بهزیستی از وزارت بهداشت یا توجه ویژهتر به نقش
نظام آموزشی کافی نیست. زیرا خود سازمان بهزیستی هماکنون توسط پزشکان و با رویکردی مبتنی
بر مدل پزشکی معلولیت اداره میشود و سازمان آموزشوپرورش استثنائی نیز وضع بهتری ندارد
و تحت تسلط رویکرد پزشکی است.
ارجاعات
ریپون، جینا (1398) مغز جنسیت زده. ترجمه رضا اسکندری آذر، انتشارات خوب: تهران.
باکی، کارول (1400) تحلیل سیاست: پرسش از بازنماییها. ترجمه حمیدرضا واشقانی فراهانی.
انتشارات همشهری
Bottini, S. B., Morton, H. E., Buchanan, K. A., & Gould, K. (2024). Moving from
Disorder to Difference: A Systematic Review of Recent Language Use in Autism
Research. Https://Home.Liebertpub.Com/Aut.
https://doi.org/10.1089/aut.2023.0030
Dwyer, P., Ryan, J. G., Williams, Z. J., & Gassner, D. L. (2022). First Do No Harm:
Suggestions Regarding Respectful Autism Language. Pediatrics,
149(Supplement 4), e2020049437N. https://doi.org/10.1542/peds.2020-
049437N
Ekblad, L., & Pfuhl, G. (2017). Autistic self-stimulatory behaviors (stims): Useless
repetitive behaviors or nonverbal communication?
Kapp, S. K., Steward, R., Crane, L., Elliott, D., Elphick, C., Pellicano, E., & Russell, G.
(2019). ‘People should be allowed to do what they like’: Autistic adults’ views
and experiences of stimming. Autism, 23(7), 1782–1792.
https://doi.org/10.1177/1362361319829628
Keenan, M., Dillenburger, K., Moderato, P., & Röttgers, H.-R. (2010). Science For Sale
in a Free Market Economy: But at What Price? ABA and the Treatment of
Autism in Europe. Behavior and Social Issues, 19(1), 126–143.
https://doi.org/10.5210/bsi.v19i0.2879
Kupferstein, H. (2018). Evidence of increased PTSD symptoms in autistics exposed to
applied behavior analysis. Advances in Autism, 4(1), 19–29.
https://doi.org/10.1108/AIA-08-2017-0016
Milton, D. (2012). On the ontological status of autism: The ‘double empathy
problem’. Disability & Society, 27(6), 883–887.
https://doi.org/10.1080/09687599.2012.710008
Milton, D. (2018). A critique of the use of Applied Behavioural Analysis (ABA): On
behalf of the Neurodiversity manifesto steering group.
https://kar.kent.ac.uk/69268/1/Applied%20behaviour%20analysis.pdf
Milton, D., Heasman, B., & Sheppard, E. (2021). Double empathy. In F. R. Volkmar
(Ed.), Encyclopaedia of autism spectrum disorders (2nd ed.). Springer.
Monk, R., Whitehouse, A. J. O., & Waddington, H. (2022). The use of language in
autism research. Trends in Neurosciences, 45(11), 791–793.
https://doi.org/10.1016/j.tins.2022.08.009
Nolan, J., & McBride, M. (2015). Embodied Semiosis: Autistic ‘Stimming’ as Sensory
Praxis. In P. P. Trifonas (Ed.), International Handbook of Semiotics (pp.
1069–1078). Springer Netherlands. https://doi.org/10.1007/978-94-017-9404-
6_48
Phung, J., Penner, M., Pirlot, C., & Welch, C. (2021). What I Wish You Knew: Insights
on Burnout, Inertia, Meltdown, and Shutdown From Autistic Youth. Frontiers
in Psychology, 12.
https://www.frontiersin.org/articles/10.3389/fpsyg.2021.741421
Roscigno, R. (2023). The History and Development of Applied Behavioral Analysis in
the Treatment of Autism: A Critical Perspective [Doctoral Dissertation, Rutgers
The State University of New Jersey, School of Graduate Studies].
https://doi.org/doi:10.7282/t3-dj63-cg42
UNICEF. (2019). Availability, Accessibility, Acceptability and Quality framework.
https://gbvguidelines.org/wp/wp-content/uploads/2019/11/AAAQ-
framework-Nov-2019-WEB.pdf
Yu, Q., Li, E., Li, L., & Liang, W. (2020). Efficacy of Interventions Based on Applied
Behavior Analysis for Autism Spectrum Disorder: A Meta-Analysis. Psychiatry
Investigation, 17(5), 432–443. https://doi.org/10.30773/pi.2019.0229
منبع: sharghdaily-992494