hamburger menu
search

redvid esle

redvid esle

ملال زمانه

«وقتی دست‌ خالی از زندان به خانه برگشتم هما با تعجب، و طبیعتا با نگرانی، پرسید پس سهند کو...؟ من با خون‌سردی جواب دادم، گفتند فردا بیا. باز هم با تعجب، ولی این‌بار بدون نگرانی، پرسید، فردا؟ گفتم، آره، فردا. گفتند فردا بیا. هما پرسید، ماشین بهمن را بهش پس دادی؟ گفتم، آره. هما ناراحت شده بود. یعنی می‌دونید مشکل کار ما مدرسه‌اش نبود.

شرق: «وقتی دست‌ خالی از زندان به خانه برگشتم هما با تعجب، و طبیعتا با نگرانی، پرسید پس سهند کو...؟ من با خون‌سردی جواب دادم، گفتند فردا بیا. باز هم با تعجب، ولی این‌بار بدون نگرانی، پرسید، فردا؟ گفتم، آره، فردا. گفتند فردا بیا. هما پرسید، ماشین بهمن را بهش پس دادی؟ گفتم، آره. هما ناراحت شده بود. یعنی می‌دونید مشکل کار ما مدرسه‌اش نبود. هما سال‌ها بود که توی همان مدرسه معلم بود و همه دوست‌اش داشتند و برای فردای آن روز هم دوباره می‌توانست هماهنگی کند و باز هم یک معلم دیگر را سر کلاس‌های درس‌اش بفرستد». رمان «ملال جدول‌باز» نوشته ایرج کریمی با این سطور آغاز می‌شود. این رمان که مدتی پیش در نشر دف بازچاپ شد، روایتی است از تلاطم و فروپاشی مناسبات انسانی در دوره‌ای بحرانی.

ماجراهای این رمان در دهه شصت رخ می‌دهند و رد جنگ و ناآرامی‌های آن دوره در داستان دیده می‌شود. راوی داستان، مردی است با نام مهران که نمونه‌خوان و طراح جدول روزنامه است و با زنش، هما، در آپارتمانی در تهران زندگی می‌کنند. وقایع داستان در زمان موشک‌باران‌های جنگ و اعدام‌های سیاسی می‌گذرد و این وضعیت زندگی آنها را نیز تحت تأثیر قرار داده است. همان‌طورکه از سطور ابتدایی رمان برمی‌آید، مهران در پی کسی به زندان رفته اما دست خالی بازگشته است. بعدتر معلوم می‌شود که او برای آوردن پسری به اسم سهند به زندان رفته است. او کودکی پنج‌ساله است که با پدر و مادرش در زندان به سر می‌برد. پدر و مادرش به دلیل مسائل سیاسی دستگیر شده‌اند و مهران پسردایی پدر او است. مهران می‌گوید که آنها در شهرستان زندگی می‌کردند و چند ماهی بود که دستگیر و زندانی شده بودند و حالا او باید سهند را تحویل می‌گرفت چراکه حوادث دیگری در پیش است که خود آنها نیز تصور دقیقی از آن ندارند.

به جز مضامین قابل توجهی که در رمان «ملال جدول‌باز» مورد توجه بوده، رمان از فرم متناسبی هم بهره گرفته است. روایت داستان از قطعات و بخش‌های کوتاهی تشکیل شده و در جای جای روایت هم طنزی تلخ دیده می‌شود. اغلب شخصیت‌های این رمان انسان‌هایی گوشه‌گیر و تنها هستند و روابط میان آنها به خاطر وضعیت اجتماعی پیرامون‌شان دستخوش ناآرامی است. از سوی دیگر، برخی از آنها نیز سوداگرانه و بی‌توجه به محیط اطراف تنها در پی نفع شخصی‌اند. هما همسر دوم مهران است و آنها می‌کوشند که بچه‌دار شوند و ما به واسطه زندگی این زوج با زندگی آدم‌های دیگری که هریک به شکلی با آنها در ارتباط‌اند آشنا می‌شویم. در بخشی دیگر از این رمان می‌خوانیم: «به خانه که رسیدیم توی حیاط به هما برخوردم که داشت همراه با خانم احمدی و دوتا پسرش، هومن و ساسان، به زیرزمین می‌رفت. صدای آژیر حمله هوایی بلند بود و وضعیت قرمز بود. هما اگر تنها بود با بلندشدن صدای آژیر هول می‌کرد وگرنه در کنار دیگران خیلی نمی‌ترسید. با دست‌پاچگی دستی روی سر و صورت سهند کشید و بعد دست او را گرفت و سهند را دنبال خودش کشاند و همگی به زیرزمین رفتیم. آقا و خانم احمدی ساکن آپارتمان بالای سر ما بودند. زوج محترمی بودند که با گذشت ده دوازده سال از ازدواج‌شان هنوز همدیگر را دوست داشتند. و شاید مهم‌تر از آن، با همدیگر رفتار بااحترامی داشتند. آقای احمدی دبیر بود و خانم احمدی که اسمش فرشته بود به طور نیمه‌وقت در آزمایشگاه بیمارستان پارس کار می‌کرد که آن روزها جزو دو سه‌ تا آزمایشگاه معتبر تهران بود. کار من و هما به این آزمایشگاه هم افتاده بود و خانم احمدی خیلی کمک‌مان کرده بود. آقای احمدی هم مثل خانمش و هما با بلندشدن صدای آژیر بدجوری به هم می‌ریخت. برای همین عصرها شروع می‌کرد تا خودش را برای حمله هوایی شبانه بسازد. او که مثل خانم‌اش خیلی مؤدب بود یکی دو بار و خیلی با نزاکت از من دعوت کرده بود تا در مراسم تدارکاتی‌اش شرکت کنم. و هما هم برای ملاحظه حال آنها بهم گفته بود که قبول کنم و بروم. بهم گفته بود، برو مهران، وقتی تنها نباشد کمتر می‌ترسد. خود هما زن چندان معاشرتی‌ای نبود و به اندازه آنها از حمله هوایی نمی‌ترسید».

 فواد نظیری، مترجم و شاعر، ویراستاری این رمان را بر عهده داشته است.

 

منبع: sharghdaily-967559

امتیاز: 0 (از 0 رأی )
برچسب ها
نظرشما
کد را وارد کنید: *
عکس خوانده نمی‌شود
نظرهای دیگران
نظری وجود ندارد. شما اولین نفری باشید که نظر می دهد
آخرین اخبار مربوط به بیمه دات کام
قانون جدید افت قیمت خودرو