جواد لگزیان: سربازان هیتلر در طول جنگ جهانی بیرحمانه به کشتار مردم بیدفاع مشغول بودند و بعدها سربازان آمریکایی در ویتنام هم همان مسیر قتل عام نفوس را در پیش گرفتند. اما راز اطاعت این سربازان که شاید در زندگی خود آدمهای خوب و مهربانی بودند از فرماندهان چه بود.
استانلی میلگرام، روانشناس اجتماعی آمریکایی (زاده ۱۵ اوت ۱۹۳۳ - درگذشته ۲۰ دسامبر ۱۹۸۴) در کتاب «اطاعت از اتوریته: یک دیدگاه تجربی» با انجام یکسری آزمایشات به بررسی انسانها و رفتارشان در هنگام قرارگرفتن در معرض اتوریته (اقتدار) میپردازد و خلاصه و نتیجه آزمایشهایش را منتشر میکند.
آزمایشهایی با محوریت واردآوردن شوک توسط افراد داوطلب به اشخاص دیگر طی یک فرایند طراحیشده که نشان میدهد تعدادی چشمگیر از افراد، وقتی حس کردند فرمان از اتوریتهای مشروع ناشی شده است، بدون توجه به محتوای عمل و بدون توجه به محدودیتهای وجدانشان، فرمانی را اجرا کردند که به آنها داده شده بود. میلگرام در ابتدای بحث گریزی به فلسفه میزند: این سؤال اخلاقی را که آیا از فرمانی که با وجدان در تناقض است باید اطاعت کرد یا خیر، افلاطون به بحث کشید و سوفکل در درام آنتیگون نشان داد، و در هر عصر تاریخی دوباره تجزیه و تحلیل شده است.
فلاسفه محافظهکار استدلال میکنند که سرکشی، تمامی بافتهای جامعه را به خطر میاندازد و حتی هنگامی که اتوریته به شر فرمان دهد، بهتر است این فرمان به اجرا درآید تا به ساخت اتوریته دست بخورد. هابز، علاوه بر این میگوید که مسئولیت چنین عملی بههیچوجه بر عهده فردی که آن را به اجرا درمیآورد نیست، بلکه بر عهده اتوریتهای است که آن را فرمان داده. اما انسانگرایان در این مورد بر تقدم وجدان فردی تأکید دارند و استدلال میکنند که وقتی قضاوت اخلاقی فرد و اتوریته با هم در تضاد قرار گیرند، قضاوت اخلاقی فرد باید تقدم داشته باشد.
میلگرام سپس سراغ تاریخ و بحث دموکراسی میرود: هرچند در شرایط دموکراسی، افراد از طریق انتخاب دموکراتیک به مقامی انتخاب میشوند اما بعد از انتخاب، اتوریته آنها از کسانی که به طریق دیگر به آن مقام رسیدهاند، کمتر نیست. همانطور که بارها دیدهایم، خواست اتوریتهای نیز که بهطور دموکراتیک مستقر شده است، میتواند با وجدان در تضاد قرار گیرد.
واردکردن و بردهسازی میلیونها انسان سیاهپوست، نابودی مردم سرخپوست آمریکا، دستگیری جمعی آمریکاییهای ژاپنیتبار و استفاده از بمب ناپالم علیه غیرنظامیان ویتنام، این همه سیاستهای بیرحمانهایاند که از ملتی دموکراتیک ناشی شدهاند و ازجمله موارد اطاعت قابل پیشبینی بودند. در هر مورد، صدای اعتراض اخلاقی بلند شد. اما پاسخ متداول انسانهای عادی، اطاعت از فرمان بود.
استانلی میلگرام خاطرنشان میکند: من هرگاه درمورد آزمایشهای اطاعت در دانشگاههای سراسر کشور به سخنرانی میپردازم، از برخورد مردان جوان به تعجب میافتم که از رفتار اشخاص مورد آزمایش وحشتزده شدهاند و ادعا میکنند که بههیچوجه رفتاری مشابه آن در پیش نخواهند گرفت. اما همانها بعد از چند ماه به خدمت سربازی برده میشوند و بدون شفقت اعمالی انجام میدهند که واردآوردن شوک به قربانی در برابر آنها رنگ میبازد. آنها از این جنبه نه بهتر و نه بدتر از انسانهای اعصار دیگرند که به خدمت اتوریته درمیآیند و به ابزار روندهای نابودکننده آن تبدیل میشوند.
میلگرام در ادامه تجربه ویتنام را از نگاه یک روانشناس بررسی میکند: سربازان ما بهطور معمول روستاها را سوزاندند، سیاست «منطقه آزاد آتش» را اجرا کردند، بهطور گسترده ناپالم به کار بردند، از پیشرفتهترین تکنولوژی علیه ارتشی عقبمانده استفاده کردند، مناطق وسیعی از کشور را غیرقابل کشاورزی ساختند، سبب کوچ اجباری افراد بیمار و پیر به سبب اهداف نظامی شدند و دست به قتل عام هزاران نفر از مردم غیرنظامی غیرمسلح زدند. از نظر یک روانشناس، این اعمال نه وقایع تاریخی غیرشخصی بلکه اعمالیاند که توسط انسانهایی شبیه ما انجام گرفتهاند؛ انسانهایی که اتوریته آنها را تغییر داده و به این طریق احساس مسئولیت شخصی در مورد اعمالشان را از دست دادهاند.
ما به صدها مورد شرکتکننده در آزمایش اطاعت برخوردیم و شاهد میزان سطح اطاعت آنها از فرمانها بودیم که نگرانکننده است. دیدیم که مردمان نیکسیرت با واماندگی در برابر خواست اتوریته سر خم کردند و دست به انجام اعمالی خشن و سخت زدند.
مردمی که در زندگی روزمره نجیب و مسئولاند، با ظاهرسازیهای اتوریته و با وانهادن کنترل ادراکاتشان و با پذیرش غیرانتقادی تعریف آزمایشگر از موقعیت اغوا شدند و دست به انجام اعمال وحشتناک زدند. استانلی میلگرام با مطالعه دقیق گزارشی از جنگ ویتنام مربوط به قتل عام دهکده مایلای از زبان یکی از شرکتکنندگان در مصاحبه با خبرنگار سیبیاس نشان میدهد که در این قتل عام بهطور متعارف، ما نه با چهره قهرمانی که با وجدان خود در نبرد است روبهرو میشویم، و نه انسان پرخاشگری را میبینیم که بیرحمانه از موقعیت خود سوءاستفاده میکند، بلکه کارمندی را مییابیم که به او کاری محول شده و سعی میکند با انجام کارش شایستگی خود را نشان دهد.
میلگرام با مرور نتایج آزمایش خود در زمینه اطاعت بر این باور است که نتایج این آزمایش متأسفانه توانایی انسان برای ترک خصال انسانیاش را آشکار میکند: آنگاه که انسان شخصیت یگانه خود را در ساختارهای نهادی پردامنهتر ادغام کند، در واقع، به ناگزیر چنین میشود. ...طنز تلخی است که فضیلتهای وفاداری، نظم و ازخودگذشتگی که آنها را برترین فضیلتهای فردی میدانیم، همان ویژگیهاییاند که ماشین جنگی سازماندار و ویرانگر را میسازند و انسان را به سیستم اتوریته وابسته میکنند... . هر فرد دارای وجدانی است که کموبیش مانع سرریز کنترلنشده غرایزی میشود که به دیگران آزار میرسانند.
اما آنگاه که فرد در یک ساخت سازماندار ادغام شد، موجود جدیدی جانشین انسان خودمختار میشود که بدون آنکه محدودیتهای اصول اخلاقی فردی راهش را سد کند، خود را از عادات انسانی رها میسازد و تنها فرمانهای اتوریته برایش اهمیت پیدا میکند... نتایجی که در آزمایشگاه دیده و فهمیده شدند، برای نویسنده مشوشکننده بود. این احساس را به وجود آورد که در برابر احتمال رفتار وحشیانه و غیرانسانی به فرمان اتوریته، نمیتوان روی ماهیت انسانی یا دقیقتر، روی شخصیتی که جامعه دموکراتیک آمریکا ایجاد کرده، حساب کرد. تعدادی چشمگیر از افراد، وقتی حس کردند فرمان از اتوریتهای مشروع ناشی شده است، بدون توجه به محتوای عمل و بدون توجه به محدودیتهای وجدانشان، فرمانی را اجرا کردند که به آنها داده شده بود. کتاب «اطاعت از اتوریته (یک دیدگاه تجربی)» نوشته استانلی میلگرام با ترجمه مهران پاینده و عباس خداقلی را انتشارات اختران رهسپار بازار کتاب کرده است.
منبع: sharghdaily-954408