فرارو- نمیدانیم نام واقعیاش چیست، اما میدانیم که او را به اسم ناصر رضوی میشناسند. از بچههای چپ مجاهدین انقلاب است. از گروهی که سال ۶۰ به اطلاعات سپاه رفتند، در بند ۲۰۹ اوین مستقر شدند و کار مقابله با سازمان مجاهدین خلق را بر عهده گرفتند. در ادبیات رضوی، نه از منافقین خبری هست و نه مجاهدین خلق؛ فقط یک کلمه استفاده میکند: «سازمان».
به گزارش فرارو، گستره خاطرات و دانستههای او از سازمان، به چند بخش تقسیم میشود. قسمتی از آن مربوط به دوران پیش از انقلاب است که مبتنی بر تجربه شخصی نیست، اما نقص ندارد. بخش دیگر به وقایع سال ۵۸ تا پایان جنگ و عملیات مرصاد بر میگردد که کاملاً بر اساس تجربیات کاری به دست آمده و جامع است. بخش دیگر هم به وقایع پس از مرصاد تا بازنشستگی او اختصاص دارد که باز هم بر اساس تجربیات شخصی به دست آمده است.
بهانه گفتگوی ما با رضوی، سالگرد عملیات مرصاد بود. به خبرنگار ما گفت آن چیزی که برایت میگویم، چون زمانش گذشته، منعی برای انتشار ندارد، مگر این که بگویم این نکته را برای آگاهی خودت گفتهام. مجموع گفتگوی فرارو با ناصر رضوی، کارشناس پیشین وزرات اطلاعات و از مدیران ارشد حوزه منافقین حدود سه ساعت به طول انجامید. قصد داشتیم فقط راجع به مرصاد صحبت کنیم اما او معتقد است که برای تحلیل و رسیدن به مرصاد، باید روندی که منجر به آن عملیات شد را از چند سال قبل مطالعه کرد. به همین دلیل تصمیم گرفتیم بخشهای قابل انتشار گفتگو را در سه بخش تقدیم شما کنیم.
آقای رضوی، در سالگرد عملیات فروغِ جاویدانِ سازمان منافقین و مرصادِ نیروهای انقلاب هستیم.لطفا از شروع کارتان در این حوزه بگویید تا مخاطبان فرارو بیشتر با شما آشنا شوند.
من عضو مجاهدین انقلاب بودم. بعد از ماجرای هفت تیر، بخشی از بچهها برای کار روی سازمان و ضربه به آن انتخاب شدند. من هم بین آنها بودم. به این نکته باید توجه داشته باشید که آن زمان مجاهدین انقلاب تشکیلات موثر و قدرتمندی بود. مثلا صداوسیما یا بخشی از تشکیلات لانه جاسوسی (سفارت آمریکا) دست این سازمان بود. مجاهدین انقلاب در بسیاری از وزارتخانهها در حد وزیر یا معاون وزیر، نیرو داشت. مثلا آقای محمد سلامتی از اعضای ارشد سازمان، وزیر کشاورزی بود. همین طور آقای نبوی جایگاه بالایی در دولت داشت. بسیاری از افرادی که همین الان هم سر کار هستند و مسئولیت دارند، اعضای این تشکیلات بودند. مثل آقای وحیدی وزیر کشور، محسن رضایی یا سردار نجات. کارهای بخشی از واحدهای اطلاعات و مجموعههایی که بیشتر با اسناد و سرکار داشتند هم توسط این تشکیلات اداره میشد. از سوی دیگر همانطور که میدانید سازمان هم تلاش میکرد در همین مراکز نفوذ کند.
چرا مجاهدین انقلاب سمت کار روی سازمان رفت؟
بچههای مجاهدین انقلاب با گرفتن مجوز از امام، کار روی سازمان را شروع کردند. دلیل آن هم مشخص بود؛ اول این که بچهها تشکیلاتی بودند و تشکیلات را میفهمیدند. دوم این که بچهها، کسانی بودند که ساواک و زندان را تجربه کردند بودند و اغلبشان هم تا قبل از قضایای سال ۵۴ و مارکسیست شدن سازمان بیرون از زندان، عضو مجاهدین خلق بودند. بخشی از این تشکل در زندان شکل گرفت. بعد از مارکسیست شدن سازمان، بهزاد نبوی و دیگران در زندان تشکیلات امت واحده را تشکیل دادند.
اینها رجوی را هم قبول نداشتند. شهید رجایی هم عضو این تشکیلات نبود، اما با آن ارتباط سمپاتیک داشت. بخش دیگری از زندان هم کمون رجوی بود. بالاخره وقایع سازمان در بیرون زندان، در زندان هم تاثیر میگذاشت. بیرون از زندان، آنهایی که مارکسیست نشدند یا جدا شدند یا حذفشان کردند؛ مثل مجید شریف واقفی. رجوی هم در زندان روی همان عقاید قبلیاش ماند و تشکیلات خودش را حفظ کرد. مارکسیستها که نام خودشان را سال ۵۷ عوض کردند و گذاشتند پیکار در راه آزادی طبقه کارگر. آنها هم باز منشعب شدند. رجوی هم بعد از خروج از زندان در سال ۵۷، تشکیلات خود را بازسازی کرد.
مراسم ازدواج مسعود رجوی و مریم قجرعضدانلو در جریان انقلاب ایدئولوژیک - ۲۹ خرداد ۱۳۶۴
بالاخره وقتی نفوذی فرستاده میشود، درصدی از احتمال را میدهیم که لو برود یا خودش بچرخد. اما در نهایت، وحشت بر رجوی مسلط شد که تا این اندازه، راه برای نزدیک شدن به او باز است. رجوی در این زمان، هنوز در پاریس است. خانهها و مقرهای سازمان در پاکستان و ترکیه که محلهایی برای جذب نیرو بودند، به طرق مختلف از کار افتاد. مثلاً در ترکیه، سر راه افراد قرار میگرفتند و آنها را جذب میکردند.
خیلیها به هوای این که بروند اروپا، همراه آنها میرفتند. همین مسیر، راه را برای این که ما نفراتمان را به خانههای تیمی و درون سازمان بفرستیم باز کرد. نفر یا نفرات را در تهران آموزش میدادیم، سناریو را میچیدیم، آنها را به ترکیه میفرستادیم و میگفتیم به فلان ایستگاه PTT (ایستگاههای تلفن در ترکیه) بروید. نفرات سازمان در این ایستگاهها سر راه ایرانیها قرار میگرفتند. در نهایت سربازگیری میکرو بالاخره جمع شد، چون تعداد تلفات و خطرش بیشتر از فایده و سربازهایش بود.
پایان بخش اول
منبع: fararu-757666