این مشکلات مانع میشود که گروه مستقلی مثل ما که فقط برای علاقه به موسیقی کار می کنیم ، نتوانیم به اهدافمان برسیم
موسیقی تلفیقی در ایران، با تعریف فنیاش در سطح بین المللی منافات دارد
این روزها شنیدن واژه «موسیقی تلفیقی» به یک اصطلاح رایج بدل شده است. موسیقی تلفیقی یا فیوژن از دهههای پیش هم در ایران وجود داشت اما آنقدر به لحاظ کمیت اندک بود که کسی از آن صحبت نمیکرد. در اواسط دهه 80، موسیقی تلفیقی بیشتر با آثار اتفاقات تازهای که در سازبندی موسیقیهای پاپ میافتاد، تعریف میشد اما از ابتدای دهه 90 ، شکل تازه ای از موسیقی در ایران رایج شد که به سرعت مخاطب پیدا کرد. شاید اولین آلبومهای شناخته شده در این زمینه هم آلبومهای «باران تویی» گروه چارتار و «آقای بنفش» گروه پالت بودند و بعد از آن بود که گروههای مختلفی شروع به کار کردند که نام بسیاری از آن ها را دیگر نمیشنویم. اما در این بین برخی گروهها پایدار شدند و با انتشار تک آهنگها و آلبومها، طرز تفکر و سبک کاری خود را به نمایش گذاشتند. در واقع می توان گفت برخی از این گروهها، امضای خود را پای کارشان دارند که یکی از این ها گروه موسیقی «دال» است که با انتشار تک آهنگ «آوازم را می رقصیدی» در اسفند 92 به شهرت رسید و توانست جای خود را در میان انبوه گروه های تلفیقی باز کند و ماندگار شود. اعضاى اين گروه را امین هدایتی(خواننده)، شایان شکرآبی(آهنگساز و پیانیست)، غزل مهدوى (شاعر و ترانه سرا)، یزدان بهمنی ( سازهای هندپن و کوبه ای) و میلاد سعدی (سازهای کوبهای) تشكيل مىدهند. پس از موفقیت اولین آلبوم این گروه با نام «گذر اردیبهشت» که دارای فضایی عاشقانه بود، دومین آلبوم آنها با نام «کلاغ سفید» در اسفند سال گذشته منتشر شد و تا امروز در زمره آثار پرفروش موسیقی قرار گرفته است. گروه «دال» با شرکت در سی و دومین جشنواره موسیقی فجر، برنده لوح تقدیر بهترین موسیقی تلفیقی سال و همچنین کاندید جایزه «باربد» در بخش آهنگسازی شد.
تازهترین آلبوم این گروه با نام «کلاغ سفید» بر خلاف آلبوم «گذر اردیبهشت» دارای فضایی اجتماعی و شبیه به حال و احوال این روزهای جامعه است. یکی از مشخصههای «دال» را میتوان کار جدی گروهی و داشتن برنامه مشخص برای آلبومها دانست. هردو آلبوم این گروه دارای یک فضای خاص است که البته امضا و به قولی ردپای گروه در هردوی آن ها دیده می شود.
«دال» با فاصله گرفتن از فضای عاشقانهای که در «گذر اردیبهشت» تجربه کرده بود، این بار در کلام به سمت فضایی اجتماعی و تا حدی انتقادی پیش رفته است و همچنین در موسیقی، علاوه بر حفظ سازبندی سابق، به سراغ ساوندافکتهای الکترونیک و همچنین سازهای زهی رفته است که حال و هوای آلبوم را نسبت به «گذر اردیبهشت» متفاوت می کند.
روزنامه «قانون» طی برگزاری میزگردی، با اعضای این گروه به گفتوگویی مفصل در خصوص انتشار تازه ترین آلبوم، وضعیت موسیقی، بررسی موسیقی تلفیقی و از همه مهمتر، تاثیر نوسانات اقتصادی بر فضای موسیقی نشسته است که در ادامه می خوانید:
برای شروع کمی از شکل گیری گروه «دال» بگویید.
شایان شکرابی: من در سال 89 میخواستم گروهی تشکیل دهم که در این بین با میلاد سعدی و از طریق او با یزدان بهمنی و امین هدایتی آشنا شدم و یک جمع دوستی شکل گرفت و یکی دوسالی در کنار هم رفاقت کردیم و سال 91بود که احساس کردیم در موسیقی یک وجه مشترک داریم؛ فضای موسیقی ما آن زمان با امروز متفاوت بود و ارتباطی با موسیقیای که امروز شما از ما می شنوید، نداشت. موسیقی که آن زمان کار میکردیم، ایرانی بود و در واقع میتوان گفت یک فضای سنتی کلاسیک داشت. یکی دوسال در کنار هم ساز زدیم و به این نتیجه رسیدیم که تجربه این سالها را تحت عنوان گروه «دال» منتشر کنیم و با انتشار تک آهنگ «آوازم را می رقصیدی» فعالیتمان را آغاز کردیم.
فروش آلبوم چطور بود؟
شایان شکرابی: خوشبختانه آلبوم «کلاغسفید» در بیپ تیونز پرفروش شد.همچنین در بخش فروش فیزیکی برای خودمان خیلی عجیب بود که در عرض دو روز، به تیراژ دوم رسیدیم. فکر می کنم شرکت پخشی هم که داشتیم خیلی سریع و قوی کار کرد. من خیلی خوشحالم از اینکه چنین مخاطبانی داریم که ما را حمایت کردند.
بخش اعظم مخاطبان گروه «دال» نسل نوجوان و متولدین دهه 70 و 80 هستند. این انتقادی است که گاهی به گروههایی مثل شما وارد می شود، این در حالی است که مخاطبان گروه ها و خواننده های پاپ نیز از همین سن و سال هستند.
غزل مهدوی: برخلاف آن چیزی که می گویند مخاطب این نوع موسیقی نوجوانان دهه 70 و 80 هستند؛ من فکر می کنم بحث سن مطرح نیست. درست است که در سنین پایینتر به سبک های موسیقی پر انرژی تری نیاز است اما در مراسم رونمایی آلبوم دیدیم که مخاطبان نوجوان میآمدند و تشکر می کردند از اینکه فضای آلبوم جدید ما اجتماعی تر شده است. اگر مخاطب را به عامی و جدی تقسیم میکنیم، لزوما سن بندی ندارند.
شایان شکرابی: پیرو صحبت غزل بگویم که ما در مراسم رونمایی، مخاطبانی از دهه 70 داشتیم که میکروفون دست می گیرند و آلبوم را از ترک اول تا آخر، تجزیه و تحلیل می کنند و جالب است که سیر داستانی آلبوم را متوجه و به ریزهکاری های آلبوم توجه کرده و تمام کدهایی راکه در ذهن ما و بیشتر برای خودمان است،کشف کرده بودند. این مخاطب با وجود سن کم، تفکر می کند و موسیقی را فقط برای لذت آنی گوش نمی کند و در ترانهها ماجرا جویی میکند. می خواهم بگویم مخاطب بی نظیری هم در دهه 70 و 80 وجود دارد.
چطور شد که تیتراژ فیلم «طعم خیال» را کار کردید؟ فکر می کنید آن کار چقدر در شناخت مخاطب نسبت به گروه «دال» تاثیرگذار بود؟
غزل مهدوی: این موزیک را قبل تر داشتیم.
شکرابی: این موسیقی را ما پیشتر ساخته بودیم. آهنگساز آن فیلم، آقای مسعود سخاوت دوست، با ما تماس گرفتند و گفتند که تمایل دارند یک کار از گروه «دال» بگیرند برای فیلم آقای کمال تبریزی و همین باعث شد ما زودتر کار را رکورد کنیم. در واقع انتشار آلبوم «گذر اردیبهشت» روی کار و شناخت مخاطب از ما بسیار تاثیرگذار بود.
یزدان بهمنی: تک آهنگ «آوازم را میرقصیدی» بیشترین تاثیر را بر روی مخاطب داشت و باعث شناخته شدن گروه «دال» شد و همچنین ما را به ادامه مسیر بسیار امیدوار کرد. به عنوان ترک اول تصور خودمان این بود که یک آزمون و خطاست و برایمان هیجان انگیز بود. البته در آن مقطع زمانی، از اینگونه موسیقی ها که به نوعی متفاوت تر بود، استقبال خوبی می شد.
ممکن است در آینده هم تجربه دیگری در موسیقی فیلم داشته باشید؟
شایان شکرابی: من خودم به شخصه خیلی دوست دارم موسیقی فیلم کار کنیم اما «طعم شیرین خیال» موسیقی فیلم نبود، در واقع ترکی بود که از ما گرفته و برای فیلم استفاده شد. موسیقی فیلم خودش مقوله متفاوتی است.
غزل مهدوی: چند بار پیشنهادات سینمایی و تلويزیونی داشتیم اما نباید فضای گروه «دال» به آن برنامه یا فیلم بی ربط باشد به همین دلیل عملی نشد اما امیدواریم در آینده بتوانیم در فضاهای مرتبطتری کار کنیم.
موسیقی تلفیقی یکباره با گروه هایی مثل «چارتار» و «دنگ شو» و «پالت» و... وارد فضای موسیقی شد و ظرف مدت کوتاهی توانست بسیار فراگیر شود. شما هم در همان دوره وارد موسیقی شدید. در این بین البته گروهها و خواننده هایی هم آمدند و رفتند و ماندگار نشدند. می خواهم بپرسم آیا علت انتخاب این نوع موسیقی برای گروه «دال» همان جذب مخاطبی بود که همه به دنبالش بودند یا تفکر دیگری پشت این قالب قرار داشت؟
یزدان بهمني: همه ما یک پیشینه ای در موسیقی سنتی داشتیم و در ابتدا با سازهای موسیقی سنتی وارد شدیم. امین هدایتی یک تجربه آواز ایرانی با خود داشت. اما کار ما اینطور نبود که از قبل فکر کرده باشیم که میخواهیم چه نوع موسیقیای تولید کنیم بلکه بیشتر در معاشرتهایمان به یک اشتراک نظر رسیدیم که میخواهیم فضاهای جدیدی را تجربه کنیم؛ این جدید بودن تنها وارد شدن به یک ژانر مشخص و خاص نبود، نمی خواهم بگویم از فضاهای پیشین خسته بودیم اما فکر میکردیم که بهتر است کمی از آن تکرار فاصله بگیریم. البته که شرایط اجتماعی هم روی جدی شدن تصمیم ما تاثیر داشت؛ وقتی میبینید میزان علاقهمندی هم نسلهای شما به یک فضای موسیقی متفاوت و جدید بیشتر است، رغبت بیشتری پیدا کرده و جدیتر میشوید.
شکرآبی: ما در عرض چند ماه به این صدادهی و سبک نرسیدیم بلکه از سال 88 شروع به حرکت در این مسیر کردیم. در ابتدا فضا ایرانی تر و کلاسیک تر بود اما در این چند سال هرچه جلوتر رفتیم به تلفیق متفاوتتری رسیدیم.
امین هدایتی: این اتفاقی که شایان می گوید در هردو آلبوم ما هم افتاد. آلبوم «گذر اردیبهشت» را در قیاس با «کلاغ سفید» نگاه کنید؛خودمان فکر میکنیم که سیر تکامل و پخته شدن گروه را، هم در اتفاقات فردی و هم گروهی می توان حس کرد.
میلاد سعدی: لازم است این را هم من اضافه کنم که از ابتدا صدایی که از گروه «دال» شنیده میشود برایمان مهم بود. ما در استفاده از سازها به یک معیاری رسیده بودیم و میدانستیم از چه سازهایی استفاده کنیم و در عین حال خودمان را محدود نمیکردیم.
این روزها موسیقی پاپ، تلاش می کند چیزهایی از موسیقی تلفیقی و سنتی بدزدد و بهاصطلاح به نوعی نوستالژی بازی دست بزند؛ آن هم در سطحی ترین حالت ممکن به خصوص در وکال. یک چنین فضایی در موسیقی پاپ باز شده است و در کنار اینها موسیقی تلفیقی همچنان به حیات خود ادامه میدهد. نظر شما به عنوان یک گروه موسیقی تلفیقی که دارای مخاطب جوان و به دنبال تخلیه انرژی هستيد، در این باره چیست؟ فکر می کنید موسیقی پاپ با استفاده از این مدیومها چقدر توانسته به موسیقی تلفیقی نزدیک شود؟
غزل مهدوی: من فکر می کنم حجم زیادی از مخاطب در کشور ما هست که موسیقی نمیشناسد و این در همه جای دنیا وجود دارد اما در ایران چون به او خوراک مناسب داده نشده و رسانه و تریبونی وجود ندارد که او را با موسیقی آشنا کند، وضعیت بدتر است. عام پسند ترین موسیقی ها هم در جهان، از یک حداقلهایی برخوردار هستند اما در ایران چون مردم آشنایی ندارند و سطح سلیقه عمومی بالا نیست، افرادی میآیند با سطحیترین کارهای ممکن و در این فضا مخاطب جذب میکنند اما کسانی که به دنبال مخاطب جدیتر هستند ماجرا برایشان فرق میکند. اما کسانی که به دنبال مخاطب عام هستند، دوره ای و بسته به شرایط فرهنگی اقبالشان به سمتی بازمیگردد.
میلاد سعدی: به اعتقاد من بحث بسیار بنیادیتر از اینهاست. آموزش آواز پاپ به چه معناست؟ اگر آموزش پاپ به شکل درستش وجود داشته باشد، شاید با این اتفاقات مواجه نشویم. از طرف دیگر بحث سلیقه مطرح است؛ در دنیا هم سالن کنسرتهای کلاسیک خیلی دیرتر از سالنهای پاپ پر میشوند و این موسیقی ای که امروز به نام پاپ می شناسیم، مخاطبی را که به دنبال تخلیه انرژی است، به خود جذب می کند.
شکرآبی: ما میتوانیم از موسیقی ایرانی انتقاد کنیم اما باید در نظر بگیریم که این موسیقی نزدیک به 20 سال را در نابودی کامل به سر برده است؛ وقتی موسیقی را در یک جامعه ای نابود کنید، نسلی تربیت میشوند که هیچ آموزش آکادمیک از موسیقی ندارند؛ نسلی که میتوانست خودش یک روند رو به جلو را ادامه دهد، موسیقی قبل از انقلاب در سطح استانداردهای بین المللی جلو میرفت و بعد از انقلاب این درخت به طور کامل سوخت. در سالهای اخیر آرام آرام به واسطه اینکه هنرمندان کارهای بین المللی را شنیدند یا بازگشتند به 40سال قبل تا ببینند موسیقی ایرانی کجا بوده، تلاش کردند راه را ادامه دهند. به اعتقاد من موسیقی ایران، مثل یک موجود زخمی است که به زور خودش را جلو میکشد. نمی گویم انتقاد کردن به این موسیقی روا نیست اما باید انتظارمان را تا حد زیادی پایین بیاوریم. خوانندگان پاپ ما از فضای مداحی آمده اند؛ چراکه پشتوانه موسیقی نداشتهاند.20 سال مداحی وجود داشته و امروز این مداحی جنبه مدرنتری پیدا کرده و تبدیل به موسیقی شده است. این را باید در نظر بگیریم که پشتوانه امروز موسیقی ما، یک پشتوانه ویران است. وقتی موسیقی یک فعل حرام میشود و مداحی آزاد است، آن خودش به یک کورسوی امید بدل می شود.
اما با توجه به این سخنان می بینیم فضا برای رشد یک سری موسیقیها بسیار باز است اما آن شکلِ موسیقی که تا حدی از سطح فاصله می گیرد و مخاطب را به تفکر وادار میکند، مورد حمایت قرار نمیگیرد. به طور کل حمایت را چطور میتوان تعریف کرد؟ تعریف شما از این واژه در فضای کنونی موسیقی ما چیست؟
امین هدایتی: من معتقدم تعدادی آدمهای محدود در جامعه ما هستند که ابزار تبلیغات و بودجه مالی در اختیار دارند و با توجه به سیاستهایی که برایشان ریختهاند یا خودشان، بسته به برنامه ای که چیدهاند، از کسانی حمایت میکنند که مانند دستگاه پول ساز هستند. اینها سیستم های حمایتی و مالی و اسپانسرها را در اختیار دارند تا بتوانند خواننده ای را تبدیل به ستاره کنند؛ البته به ظاهر، چرا که آن دستگاه پول ساز تا یک تاریخی برای اینها کار میکند و از یک جایی به بعد تاریخ انقضایش سر میرسد. من احساس میکنم این اتفاق به موسیقی ما ضربه میزند و به همین دلیل گروه هایی که حرف تازهای برای گفتن دارند و شما را به تفکر وامی دارند، خواه با کلام یا بیکلام، در جامعه ما حمایت نمیشوند و در عوض موسیقیای حمایت میشود که مثل یک کالای مصرفی باشد تا بتواند مخاطب دهه 70 و 80 را که به شدت پر انرژی هستند تخلیه کند. دوستانی که قدرت دارند به خاطر سیاستهایی که چیده اند از اینها حمایت می کنند. بسیاری از نوازندههای چیره دست ما که تنها با یک آرشه روی ساز، مخاطب را به تفکر وامیدارند، در چرخه حمایتی قرار نمیگیرند. گروههای مستقل دیگر وقتی میخواهند یک کنسرت برگزار کنند با مشکلاتی مختلفی اعم از هزینههای سنگین، نبودِ اسپانسر، اماکن و اجاره سالن و... دست و پنجه نرم می کنند؛ بنابراین، چنین گروههایی به سختی میتوانند کنسرت برگزار کنند. بسیاری از ابزار قدرت و تبلیغات در دست کسانی است که حمایت از موسیقی مصرفی و سطحی را در دستور کار خود قرار دادند؛ موسیقیای که تنها به تخلیه انرژی میانجامد و در نهایت پولسازی میکند، که البته این نوع موسیقی هم نیاز جامعه است اما این سیکل مریضی است که در جامعه ما به شکل آگاهانه اتفاق افتاده است. من اعتقاد دارم هنرمندی که روی صحنه نباشد، محکوم به فناست. به همین دلیل است که میبینیم بزرگانی همچون کیهان کلهر و علیزاده کنسرتهایشان در شهرهایی حذف میشود که پیشتر در آن شهرها روی صحنه میرفتند؛ میدانیم که لغو کنسرت در شهر مشهد به یک روال طبیعی بدل شده است اما چرا در یک شهر دورافتاده هم باید یک کنسرت بی کلام لغو شود؟ آیا اراده ای پشت این ماجرا نیست؟
میلاد سعدی: شما آخر صحبتتان پرسیدید که حمایت یعنی چه؟ من میخواهم درباره این مساله حرف بزنم. ما یک زمانی مرکزی به اسم حفظ و اشاعه موسیقی داشتیم که تعطیل شد. به نظر من نمونه کوچکی از حمایت، یعنی مرکز حفظ و اشاعه موسیقی؛ جایی که استادان موسیقی ایرانی در جایی کار میکردند و موسیقی میساختند و دغدغه معاش نداشتند. طبیعی است چیزی که از آن استادان بزرگ که تنها دغدغه شان موسیقی بود تراوش میشد، کار جدیتری بود و بسیار متفاوت است با چیزی که ما امروز باید پنهانی و با سختی و محدودیت در پیاش باشیم. به نظرم این می شود نمونه بارز حمایت.
شایان شکرآبی: کلی تر بگویم که ساختار صنعت و موسیقی کشورمان شکل نگرفته است. هیچ گونه ساختار اقتصادی وجود ندارد که بخواهد حمایت شود. من بخشی از حرفهای امین را قبول دارم اما احساس میکنم که هدفی پشت این ماجرا نیست فقط یک سری دلال این وسط هستند که جامعه را رصد می کنند تا ببینند کدام آهنگها هیت می شوند و براساس آن با جوانان قراردادهای طولانی مدت و ناعادلانه می بندند و همین است که می بینید یک خواننده در سال بیش از 300کنسرت برگزار می کند! اینجا هدف برنامه گذار می شود کسب درآمد و دیگر کیفیت هیچ اهمیتی ندارد. وقتی ساختار اقتصادی وجود نداشته باشد، آدمها ترجیح می دهند از همان یکی دوسال روی بورس بودن، تمام استفاده لازم را ببرند چون کسی به پنج سال دیگر فکر نمیکند. این شرایط محیطی و اجتماعی دست به دست هم میدهند تا موسیقی بی جان شود. هنرمندان وقتی آرامش خاطر نداشته و از آینده خود اطمینانی نداشته باشند، مجبورند به همین مسیر بروند.
یزدان بهمنی: به قول میلاد بحث حمایت باید تعریف شود؛ مفهوم حمایت کردن یک جور حمایت دولتی است که به نظر من این یک حمایت مخرب است؛ وقتی یک جریان سیاسی به نام دولت از شما حمایت می کند به طبع ممکن است توقعاتی هم داشته باشد. در این شرایط بهترین حمایت دولت این است که کاری به کار ما نداشته باشد و برایمان دست انداز ایجاد نکند و اجازه دهد با خیال راحت کارمان را بکنیم. همه جای دنیا آن موسیقی که بتواند جمعیت زیادی از مردم را با سلایق مختلف در کنار هم جمع کند، پولسازتر است و مورد توجه بیشتری قرار می گیرد و شکی در این موضوع نیست اما چه اتفاقی می افتد که یک سری آدم به این نتیجه می رسند که موسیقی، سینما و ادبیات تنها برای پول ساختن نیست! آن آدم ها به این نقطه می رسند که ما غیر از پول درآوردن، برای پیشبرد فرهنگ خودمان به چیزهای دیگری نیز احتیاج داریم و ناگذریم خوراک بهتری به مخاطب ارائه کنیم. این افراد الزاما دولتی نیستند؛ گرچه ممکن است از حمایت دولتی برخوردار باشند. خیلی از ارکسترهای بزرگ دنیا، یک پشتوانه خصوصی دارند که بقایشان را نهتنها تضمین میکند بلکه باعث میشود اعضای آن ارکستر به راحتی زندگی کنند؛ اعضا هم انتظار ندارند که بتوانند مثل فلان راک استار یا پاپ استار دیده شوند و کار کنند ولی حداقل صبح که از خواب بیدار می شوند، می دانند که باید به محل تمرین بروند و شروع به ساز زدن کنند؛ کارشان واضح و مشخص است و دیگر دغدغه ابتدایی و کف مطالبات ندارند اما در ایران چه اتفاقی می افتد؟ ما فقط می خواهیم از موسیقی پول دربیاوریم و آن چیزی که در نهایت فرهنگ ساز است برایمان در شرایط فعلی اهمیت ندارد و در این بین حامی، کسی که باید کمک کند، نه تنها کمک نمیکند بلکه یک ساختار اداری پیچیده و عجیب و غریبی ایجاد میکند تا هنرمند به شدت خسته شود. ما اگر بخواهیم در حیاط پشتیِ کاخ نیاوران اجرا داشته باشیم، باید چیزی حدود25 میلیون تومان هزینه کنیم! مگر نمیگویند انقلاب کردیم که کاخ ها به صاحبان اصلی آن که مردم هستند، برسند اما در حال حاضر وضعیت اینگونه نیست. ممکن است هنرمندان مستقل در اروپا از جانب دولت حمایت نشوند اما دست کم فضاهای موجود در شهر برای اجرا در اختیارشان قرار می گیرد و آن زمان خودشان باید برای فروش بلیت و تبلیغات تلاش کنند.
شایان شکرابی: همه این مشکلات مانع میشود که گروه مستقلی مثل ما که فقط برای علاقه به موسیقی، کار می کنیم نتوانیم به اهدافمان برسیم؛ نمیگویم به دنبال معیشت نیستیم اما اولویت برای ما، ساز زدن و موسیقی است. متاسفانه آنقدر با موانع مختلف روبهرو هستیم که نمیتوانیم در سال بیش از یک کنسرت برگزار کنیم. این در شرایطی است که مخاطب وجود دارد و به ما میگویند که چرا کنسرت برگزار نمیکنید. تا یک سال پیش وضعیت اقتصادی به شکلی بود که میتوانستیم روی بلیت فروشی حساب کنیم اما با این وضع اقتصادی مجبوریم قیمت بلیت را بالا ببریم و از آن سو، شرایط اقتصادی مردم به گونه ای نیست که بتوانند بلیت 200 هزارتومانی تهیه کنند. این روزها همه ما به فکر بقای خود هستیم و کمتر کسی در این اندیشه است که برای هنر هزینه کند. جامعه ای که هنوز نیازهای اولیه اش تامین نشده است و به امنیت ، بهداشت، خوراک و مسکن نرسیده، چطور میتواند برای یک شب، بلیت 200هزارتومانی تهیه کند؟ در چند ماه گذشته دیدیم که بسیاری از هنرمندان کنسرتهای خود را لغو کرده اند. اوضاع اجتماعی و اقتصادی باعث میشود که سرمایه گذاری و برگزاری پروژههای بزرگ و گران قیمت، منتفی شود.
در این شرایط وظیفه دولت برای حفظ فرهنگ و هنر جامعه و رشد آن چیست؟
میلاد سعدی: دولت وارد عمل نمیشود و به نظر می رسد نمیخواهد در این مسیر قدمی بردارد. با وجود تمام این شرایط، تنها انگیزه ما و مخاطب باقی میماند که آن هم دیگر وجود ندارد. اگر ما بخواهیم کنار بکشیم و کار نکنیم، آن چیزی که باید اتفاق بیفتد خواهد افتاد.
یزدان بهمنی: من معتقدم در این شرایط است که هنرمند باید کار کند و به هیچ وجه خود را عقب نکشد. یکی از بخشهای سخنرانی آقای رییسجمهور در این باره بود که مدیران هم باید در کنار مردم شرایط را تسهیل کنند؛ من به عنوان یک شهروند که در این جامعه زندگی میکنم، سوالم این است که چه اتفاقی در سازمان وزارت فرهنگ و ارشاد برای کنسرت افتاده است؟!
همچنان روی واژه موسیقی تلفیقی بحث است و خیلیها آن را به عنوان یک سبک قبول ندارند. در این دو آلبومی که از شما منتشر شده و خط فکری و سیر کار گروه را مشخص کرده است از موسیقی سنتی گرفته تا افکت های الکترونیک و ارکستر زهی را در آنها می شنویم؛ اگر بخواهیم واژه تلفیقی را کنار بگذاریم و از گروه جدا کنیم ، «دال» را می توان در کدام یک از سبک های موسیقی قرار داد؟
یزدان بهمنی: تا جایی که من می دانم، موسیقی ها، تابلوها، فیلمها و... ساخته میشوند برای اثرگذاری در فضای هنری. سپس توسط منتقدان و کارشناسان آن مقطع زمانی بررسی، ارزیابی و موشکافی میشوند و خیلی وقتها از دل همین نقدها و معاشرتهای اینچنینی است که ژانرها به وجود میآیند. موسیقی تلفیقی در ایران، با تعریف فنیاش در سطح بین المللی منافات دارد؛ بنابراین می توان موسیقی «دال» را در کتگوری موسیقی پاپ قرار داد، منتها یک پاپ متفاوت و مستقلتر. خیلی وقتها در ژانربندی ها، مناسبات اجتماعی و حتی تاثیری که شما از مخاطب خود میگیرید نیز تاثیرگذار است و این عناوین دستخوش تغییراتي ميشوند.
شایان شکرابی: جامعه و منتقدان نام این نوع موسیقی را گذاشتند تلفیقی، شاید به نظر عموم جامعه اسم مناسبی نباشد اما ممکن است در آینده یک منتقد یا جریانی بیاید که اسم دیگری را انتخاب کند. زمانی که موزیک «بلوز» از «جَز» جدا شد...
یک سری آدم اسمش را گذاشتند «بلوز» و همان «بلوز» تغییراتی کرد که نام آن را «راک» گذاشتند؛ منظورم این است که نامگذاریها بیشتر کارِ جامعه و منتقدان است تا خودِ هنرمندان.
غزل مهدوی: مگر چند ژانر موسیقی هستند که در ایران فعالیت میکنند؟ ما یک موسیقی پاپ داریم که رایج است و یک موسیقی سنتی. شما وارد شهر کتاب که میشوید یک قفسه برای موسیقی پاپ و یک قفسه برای موسیقی سنتی در نظر گرفته شده است؛ در این بین یک سری موسیقی هستند که در هیچ کدام این سبک ها جا ندارند و اسمشان را گذاشتهاند تلفیقی!
شایان شکرابی: گاهی یک تلفیقی به سمت راک است و یک تلفیقی به سمت جَز. در واقع برچسب معتبری که بتواند ژانرها را مشخص کند، وجود ندارد.
امین هدایتی: بچه هایی که در ایران راک کار میکنند و کارشان هم خوب است و دارای سبک مشخصي هستند هم در فستیوال موسیقی تلفیقی شرکت می کنند. یعنی هرآنچه غیر از سنتی و پاپ باشد را به ناچار، تلفیقی نامیدهاند.
آلبوم «کلاغ سفید» از نظر موسیقی و کلام با «گذر اردیبهشت» متفاوت بود. یک سری افکت های الکترونیک در آلبوم میشنیدیم؛ تجربهگرایی در گروه دال چقدر اتفاق میافتد و این مساله تا چه اندازه برایتان اهمیت دارد؟
غزل مهدوی: فکر میکنم همواره در گروه از تجربهگرایی استقبال می شود. در مقابل هر تجربه ای را که در ساختار «دال» باشد استفاده می کنیم. فکر می کنم گروهی هستیم که به هیچ چیزی که نزدیک به ساختارهایمان باشد «نه» نمی گوییم. در مورد کلام باید بگویم که به طبع در «گذر اردیبهشت» سن و سال و دغدغه و همینطور شرایط اجتماعی ما متفاوت بود با این دوره که «کلاغ سفید» را منتشر کردیم. هم ما دغدغهمند تر شدیم و هم جامعه ملتهب تر و دردمندتر و همین باعث شد که ما به آن سمت برویم. من احساس می کنم در کلام و موسیقی و ترکیبی که در کلیت «آلبوم کلاغ سفید» می شنویم، حتی یک خط شعارگونه وجود نداشته است. هرگز چیزی را که حس نکردم ننوشتم. یک بار بین خودمان صحبت بود که برای جنگ زده ها یا مهاجران بی خانمان قطعه ای آماده کنیم. این مساله ای است که در کشورهای اطراف و حواشی خودمان اتفاق افتاده است اما می گفتم من تاکنون نه جنگ زده بودم و نه مجبور به مهاجرت شدم و حرف زدن درباره این پدیده به طور مستقیم، ناخوداگاه شعارگونه می شود چون من از بیرون به یک زندگی نگاه میکنم. اما حس امروز ما، دغدغههایی است که در جامعه داریم؛ اینکه چرا صدای زنان باید ممنوع باشد و نتوانند هنرشان را به هر شکلی ابراز کنند یا در مورد مقوله مهاجرت یا تِرک «فصل آخر» که یک جور ناامیدی است که نسل ما به آن دچار شده؛ در کل میخواهم بگویم در آن مقطع زمانی که روی این ها کار کردیم، از وجودمان سرچشمه گرفته بودند.
یزدان بهمنی: در ناخودآگاهِ این سوال، یک مقایسه ای بین دو آلبوم اتفاق افتاد. موضوع مهم این است که ما در آلبوم «گذر اردیبهشت» به شکل خیلی ویژه در دو ترک، به شرایط واکنش نشان دادیم؛ ترک «بوم» که ترک ضد جنگ است و یک ترک بدون کلام داریم به نام «شکوفه های زیتون» که آن هم ضدجنگ است با تمرکز روی کودکانی که در جنگ کشته میشوند. ممکن است آلبوم سوم ما فضای عاشقانه ای پیدا کند اما به هرحال آن چیزی که «دال» را تشکیل میدهد، از آلبومها گرفته تا سادهترین حضور «دال»، آن اتفاق نظر گروه جا پای خودش را می گذارد. ممکن است یک آلبوم اجتماعی تر باشد و آلبوم بعدی عاشقانه.
غزل مهدوی: از سوی دیگر باید به پکیج هم فکر کرد؛ ما ترک «فصل آخر» را پیش از انتشار آلبوم اول ساخته بودیم اما در آلبوم «گذر اردیبهشت» جایی نداشت. ما نمی توانیم در یک روایتی که درباره عشق و صلح و امید حرف می زند، یک ترک مایوسکننده قرار دهیم؛ بنابراین ترک را نگه می داریم برای آلبومی که بتواند انسجام کلی را برساند.
میلاد سعدی: تجربهگرایی در گروه وجود دارد. چه از لحاظ محتوا چه در موسیقی و استفاده از ساز و تنظیم.
یزدان بهمنی: ما در خیلی از مناسبت های حرفه ای که در عرف موسیقی کشور اتفاق می افتد، شرکت نکردیم به این دلیل که تجربهگرایی گروه محدود نشود و زیر سوال نرود و فقط قرار نباشد تجربیات یک یا دو نفر را رونویسی و تکرار کنیم.
خانم مهدوی می خواهم درباره ترانه ها از شما بپرسم که چقدر درباره سرایش آن ها با دیگر اعضای گروه حرف می زنید و اینکه ایده کلی از جانب گروه است یا خودِ شما؟
غزل مهدوي: واقعیت این است که وضعیت ترک به ترک فرق میکند چون ما کلیتی از آلبوم را با یکی دو ترک اول میفهمیم و به یک خط سیر کلی میرسیم و سپس با هم صحبت میکنیم. جزییات ممکن است متفاوت باشد. خیلی وقت ها ایدههای کلی از طرف بچه ها به من منتقل میشود. یکی دو تا کار داشتیم که به طور کل یک ترانه دیگری رویش گفته شد و بعد به این نتیجه رسیدیم که باز باید از ابتدا تا انتها تغییر کند؛ از این دسته تغییرات در گروه زیاد پیش می آید و به نظرِ کل جمع نزدیک میشود. به هرحال چند مغز در گروه هستند که هرکدام ایدههایی را مطرح می کنند.
شایان شکرابی: ما تا امروز به صورت مجموعه ای منسجم کار کردهایم.تک آهنگ هم منتشر کردیم ولی عمده کار ما به این شکل بوده است؛ بنابراین در ابتدا با هم صحبت می کنیم که این مجموعه قرار است به چه شکل باشد و چه مضمون هایی را می خواهیم در آن مطرح کنیم و اینجا تنها درباره کلام بحث میشود چون موسیقی بعضی وقتها تجربیتر است. با این صحبتها ایدههایی درباره کانسپت کلی کار میگیریم اما تا روز آخر ممکن است موسیقی تغییر کند. بعد از آن ملودی شکل می گیرد و غزل با توجه به کانسپت کلی و حسی که از ملودی میگیرد کانسپت کار را پیاده می کند اما استثنا هم وجود دارد؛ یک وقت میبینید اول شعر است و بعد ملودی به وجود می آید.
گروه «دال» تاکنون با موزیسین های دیگر هم کار کرده است. آیا در ادامه هم قرار است این اتفاق بیفتد؟
شايان شكر ابي: به هرحال کار کردن با هنرمندان دیگر همیشه در برنامه ما بوده است. ما با داریوش آذر، کیان پورتراب، اشکان خطیبی، آرش کامور و میلاد درخشانی کار کردیم.آرش آذر و فرشاد رضایی هم در آلبوم و هم در اجراها در کنار ما هستند. دور خودمان حصاری نکشیدیم و ممکن است در آینده هم بنابه شرایط مختلف این اتفاق بیفتد. این روزها دوست داریم با یک موزیسین بین المللی کار کنیم.
حضور در جشنواره فجر و برگزیده شدن چقدر در کار شما تاثیر داشت. ساز و کار جشنواره و تاثیر آن بر موسیقی کشور را چطور می بینید؟
شایان شکرابی: فکر میکنم حضور ما، برای جشنواره تاثیرگذار بود! ما در اولین حضورمان در جشنواره فجر ۱۳۹۴ شرمنده مخاطب شدیم و روی صحنه از مخاطبان عذرخواهی کردیم! چرا باید در این موقعیت قرار بگیریم که برای بیبرنامگی و کیفیت برگزاری پایین و صدای بد از مخاطب عذرخواهی کنیم؟ مسئولان برگزاری حتی نتوانستند با صدابرداری که مورد تایید اهالی موسیقی بود، قرارداد ببندند؛ در حالی که چندین جلسه گروه ها با آن صدابردار تمرین کرده بودند. او چند روز پیش از برگزاری اجراها آمدن راکنسل کرد و مجبور شدند صدابردار دیگری بیاورند! این وضعیت جشنواره موسیقی فجر است. به طور کل می توان گفت این وضعیتی است که مدیریت سیستمهای دولتی به آن دچار هستند.
میلاد سعدی: در یک روز چهار گروه می خواهند اجرا کنند و ساندچک داشته باشند، آن هم گروه هایی که هرکدام از نظر سبک کاری با هم متفاوت هستند؛ در این بین دیگر کاری از صدابردار ساخته نیست.
شايان شکرابی: دولت می خواهد جشنواره ای به نام موسیقی برگزار کند و آن وقت با گروه ها قرادادهایی می بندد با قیمت چهار میلیون تومان! اگر وجود اسپانسرهای بزرگ را کنار بگذاریم، همین سهم ما به عنوان یک گروه موسیقی، چهار میلیون تومان باشد خودش توهین آمیز است با این حال ما قرارداد را امضا کردیم اما یک هفته بعد تماس گرفتند که قرارداد قبلی باطل و بندهایی از جمله کسر مالیات و بیمه (!) به قرارداد اضافه شده است! خنده دار نیست؟ با تمام این کسری ها، سه میلیون و 700هزارتومان پس از 6 ماه به گروه پرداخت کردند؛ این شرم آور است. صد ها میلیون در جشنواره موسیقی فجر از اسپانسرها تامین می شود. با تمام این ها جای سوال است که چرا باید حق هنرمند از این مبلغ سنگین، درصد بسیار بسیار کوچکی باشد؟! در حالی که جشنواره به دليل وجود ما است که می تواند به حیات خود ادامه دهد. اگر هنرمند نباشد، از چه چیزی می خواهند پول در بیاورند؟ حداقل این پولی که انجمن دولتی به دست می آورد باید خرج خودِ موسیقی شود که آن هم نمی شود.
یزدان بهمنی: به اعتقاد من بزرگترین حمایت این است که دولت اینگونه جشنواره ها را برگزار نکند؛ یک سیستم مدیریتی دولتی، خودش را در حد یک بنگاه اقتصادی تنزل میدهد و فقط به این فکر می کند که چند نفر را بیاورد تا هرطور شده از این ها یک پولی دربیاید. جشنواره موسیقی فجر هم مثل بسیاری از مسائل دیگر در مملکت ما، یک پارادوکس به شدت خنده دار است؛ شما جشنواره ای برگزار میکنید که به قول خودتان برایش بودجه در نظر می گیرد و دارای ارزش و اهمیت است و فکر می کنید در حال انجام یک کار فرهنگی ویژه هستید اما صداوسیمای همین سیستم، کوچکترین تبلیغی برای جشنواره شما نمی کند؛ سیستمی که می تواند بزرگترین عامل برای ایجاد یک اتفاق فرهنگی باشد، حتي شما را به رسمیت نمی شناسد! در این شرایط جشنواره برگزار کردن و ادعای اینکه می خواهیم کار فرهنگی انجام دهیم، خنده دار است. این یک تناقض خیلی مضحک است.
میلاد سعدی: سال به سال باید برای جشنواره فجر چند سالن اضافه شود، چند گروه اضافه شوند، یک شبکه رادیویی وجود داشته باشد که کنسرت ها را به صورت زنده پخش کند؛ آن زمان است که می توان درباره دستاوردهای جشنواره صحبت کرد. اما متاسفانه سال به سال از تعداد سالن ها کم میشود. دلیل اینکه چهار گروه مجبورند در یک روز اجرا داشته باشند، به دلیل کمبود سالن استاندارد در شهر است.
یزدان بهمنی: من اینجا می خواهم اشاره کنم که دستاورد را سیستم به وجود نمی آورد بلکه خودِ جامعه است که آن را به دست میآورد. صداوسیما از جشنواره موسیقی فجر چیزی نمی گوید و از آن سمت، تلاش می شود تلويزیون های اینترنتی به وجود بیایند و آنها مراسم را پوشش دهند. در واقع هنرمندان و مخاطبان هستند که تلاش می کنند این رویداد را به یک اتفاق مهم فرهنگی بدل کنند اما تفکر رأس ماجرا این است که فقط یک کاری انجام دهند و به کیفیت و تاثیر هنری آن فکر نمی کنند.
قرار بود امسال یک کنسرت برگزار کنید، چه شد که منصرف شدید؟ در شرایط سخت اقتصادی و اجتماعی این روزها شاهدیم که بسیاری از هنرمندان کنسرتهای خود را لغو کردند. وجود این شرایط بر گروه «دال» چه تاثیری گذاشته است؟
شایان شکرابی: می خواستیم بیست و هشتم و بیست و نهم تیر در تهران یک کنسرت با یک ارکستر بزرگ در فضای باز و محیط متفاوتي برگزار کنیم؛ این برنامه را از اوایل عید گذاشته بودیم و سالن رزرو کرده بودیم اما هر روزی که گذشت دیدیم رسیدن به چنین اتفاقی سخت و سخت تر می شود. شاید اگر شرایط جامعه و وضعیت اقتصادی عادی بود، ممکن بود این اتفاق بیفتد؛ براي مثال اواخر زمستان سال گذشته ممکن بود بتوانیم این کار را انجام دهیم اما متاسفانه در جامعه ای زندگی میکنیم که سه ماه آینده را هم نمی توان پیش بینی کرد. آنقدر که وضعیت جامعه نامتعادل و نادرست است تصمیم گرفتیم این اجرا را کنسل و موکول کنیم به وقتی که بتوانیم اجرایی در خور مخاطب برگزار کنیم.
یزدان بهمنی: ما به عنوان یک گروه مشغول به کار هستیم و آلبومی که در اسفند منتشر کردیم از قضا با شرایط امروز همگن تر و همصدا تر است. خوشحالیم که استقبال خوبی از آن شد و مخاطبان دوستش داشتند. با وجود ابزار محدودی که وجود دارد، تلاش می کنیم آلبوم را به گوش آدم های بیشتری برسانیم. ما تنها رسانه ای که داریم اینستاگرام است. فکر میکنم این روزها اشتیاق بیشتری داریم که این آلبوم آخر را به طور گسترده تری عرضه کنیم تا بیشتر شنیده شود.
شکرابی: ما یک ویدیو کلیپ ساختیم و می خواهیم این را منتشر کنیم اما تلگرام فیلتر است، اینستاگرام هم قرار است فیلتر شود، فیسبوک و تويیتر و یوتیوب هم فیلتر است، فقط آپارات را داریم و سایت موسیقی ما. شبکه های تلويزیونی صداوسیما که موسیقی را نشان نمیدهند، شبکههای خارج از کشور هم که معاند و دشمن هستند. پس تکلیف ما مشخص است که انگار نباید کار کنیم اما ما دیوانهایم و کار می کنیم!
در این شر ایط دیوانه ایم و کار می کنیم!
برخلاف آن چیزی که می گویند مخاطب این نوع موسیقی نوجوانان دهه 70 و 80 هستند؛ من فکر می کنم بحث سن مطرح نیست.تک آهنگ «آوازم را میرقصیدی» بیشترین تاثیر را بر روی مخاطب داشت و باعث شناخته شدن گروه «دال» شد.بسیاری از ابزار قدرت و تبلیغات در دست کسانی است که حمایت از موسیقی مصرفی و سطحی را در دستور کار خود قرار دادند.زمانی مرکزی به اسم حفظ و اشاعه موسیقی داشتیم که تعطیل شد، به نظر من نمونه کوچکی از حمایت، یعنی مرکز حفظ و اشاعه موسیقی. مفهوم حمایت کردن بهگونهاي حمایت دولتی است که به نظر من این یک حمایت مخرب است.ما اگر بخواهیم در حیاط پشتیِ کاخ نیاوران اجرا داشته باشیم، باید چیزی حدود25 میلیون تومان هزینه کنیم!
بیشتر بخوانید
امتیاز: 0
(از 0 رأی )
نظرهای دیگران