روزهای تلخ زیادی را در این شش ماه تجربه کردیم و قطعا خبر مرگ پیروز از تلخترین اخباری بود که در سال 1401 به گوش رسید. چه اشکهایی که برای مرگ پیروز جاری شد و چه امیدهایی که برای حفظ یوز در حال انقراضمان بر باد رفت. هرچند محیطزیست اعلام کرده که «ایران» باردار است اما افکار عمومی مطمئن نیست که سایر فرزندان ایران سرنوشت بهتری داشته باشند. حالا بیش از ده روز است که پیروز رفته است. قرار بود این صفحه ویژه پس از اعلام جواب پاتالوژی پیروز و مشخص شدن دلیل اصلی مرگش منتشر شود اما تا لحظه چاپ آخرین شماره روزنامه خبری از جواب پاتالوژی منتشر نشد. به احترام مخاطبان روزنامه و برای پاسخگویی به سؤالات و ابهامات شما بر آن شدیم تا دلایل اصلی تهدید یوز ایرانی را بررسی کنیم. قطعا همچنان ابهامات زیادی در مورد مرگ پیروز و خطر انقراض یوز ایرانی وجود دارد اما امید است بتوانیم این راه را ادامه دهیم و سهم کوچکی در حمایت ازاینگونه در حال انقراض و حمایت از محیطزیست مظلوم کشورمان داشته باشیم.
زخم عمیق بر پیکره محیط زیست
علی بنی اسدی|فعال حقوق حیوانات
با مرگ پیروز موجی از سرخوردگی جمعی بین ایرانیان به راه افتاد. او رفت و با رفتنش زخم دیرینه سوء مدیریت کشور و زخم نابودی تنوع زیستی ایران در دلمان تازه شد؛ اما اکنون چه باید کرد؟ چه چیزی باید تغییر کند؟ چیست که ما را به این روز انداخته است و چگونه میتوان واکنشی درخور نشان داد؟ مسئله این است. فشار آوردن به لایههای قدرت برای اولویتبخشی به محیطزیست و طرفداری از سیاستهای بومدوستانه اولین راهحلی است که به ذهن میرسد، اما در شرایط انسداد سیاسی و بنبست گفتوگو معلوم نیست که چقدر این رویکرد واقعبینانه باشد. اگر سازمان محیطزیست کارآمدتری داشتیم، قاعدتا باید برای افزایش ردیف بودجه اندک این سازمان چانهزنی میکردیم، اما با این شرایط قصه به گونه دیگری رقم خورده است.
پیشنیاز اصلاح امکان گفتوگو است و در وضعیت فعلی زمین مشترکی برای گفتوگو در کار نیست؛ اما حتی اگر در آینده روزی هم بیاید که امکان مشارکت فعال سیاسی فراهم شود، برای طرفداری از سیاستگذاریهای مطلوب محیطزیستی باید ابتدا آنها را بشناسیم. پس باید به ریشهها برگشت و دید علل اصلی ازبینرفتن تنوع زیستی دنیا چیست. از هشت میلیون گونه گیاهی و حیوانی تخمینی کره زمین، یکمیلیون گونه درخطر انقراضند. به گزارش برنامه محیطزیست سازمان ملل، فعالیتهای انسان ۷۵ درصد سطح زمین را بهگونهای چشمگیر تغییر داده است، ازجمله ۸۸ درصد نواحی تالابی دنیا را. همچنین ۶۶ درصد نواحی اقیانوسی دنیا نیز از فعالیتهای انسان، همچون صیادی و آلودگیها، متأثر شده است. این یعنی فعالیت انسان سکونتگاه حیوانات را تهدید میکند. استفاده ما از زمین و دریا، مثل کشاورزی و شهرسازی، منجر به نابودی تنوع زیستی دنیا میشود. اصلیترین عامل نابودی تنوع زیستی دنیا سامانه جهانی غذاست. کشاورزی بهتنهایی عاملی است که ۲۴ تا ۲۸ هزار گونه درخطر انقراض را تهدید میکند. یکی دیگر از عوامل مخرب تنوع زیستی تغییر اقلیم است و جالب است بدانیم که سامانه غذا، خود، باعثوبانی یکسوم انتشار گازهای گلخانهای ناشی از فعالیتهای انسان نیز هست. پس پرواضح است که کلید مبارزه با کاهش تنوع زیستی متحول کردن سامانه غذاست، بهگونهای که بتوان امکان تغذیه بیکموکاست هر انسان را با اشغال کمترین اراضی ممکن فراهم آورد. جای تعجب نیست که صندوق جهانی حیاتوحش در گزارش خود، «اشتهایی برای ویرانگری»، غذا را در رأس مشکلات گوناگون محیطزیستی و بهداشت عمومی بشر مینشاند. دغدغهمندان محیطزیست از اهمیت کاهش ردپای کربن و ردپای آب مصرفیشان آگاهاند، اما ردپای اراضی و مقدار زمین اشغالی برای هر فرد مفهومی است که مغفول مانده است درحالیکه باید در کانون بحث حفظ تنوع زیستی باشد. بنا به یافتههای مقاله پراستنادی در مجله معتبر نیچیر، تولید فراوردههای حیوانی، مثل گوشت، تخممرغ و لبنیات، حدود ۸۳ درصد اراضی زراعی دنیا را اشغال کرده است و ۵۸ درصد انتشار گازهای گلخانهای ناشی از سامانه غذا را به خود اختصاص میدهد اما صرفا ۳۷ درصد پروتئین مصرفیمان و ۱۸ درصد کالریمان را فراهم میکند. مقدار زمینی که برای کاشت گیاهان مصرفی بشر لازم است بسیار کمتر است از اراضی موردنیاز تهیه محصولات حیوانی (و خوراک این حیوانات). درنتیجه، چنانچه دنیا از تغذیه همهچیزخوارانه کنونیاش به تغذیه اصولی تمام گیاهی ، مطابق با استاندارهای جهانی سلامت، روی آورَد، کاربرد جهانی اراضی برای غذا کاهشی ۷۶ درصدی به خود میبیند و ۳٫۱ میلیارد هکتار از اراضی دنیا آزاد میشود، حدودا برابر با کل مساحت قاره آفریقا. حرکت بهسوی چنین رهاسازی عظیمی در اراضی اشغالیمان یعنی کاهش فشارمان به سکونتگاههای حیوانات. این کاهش فشار به خانومان حیوانات را میتوانیم در ذهنمان ملموستر کنیم اگر اراضی اشغالی به خاطر رژیم غذایی هر انسان را با اندازه زمین فوتبال بسنجیم. اگر تمام اراضی زمین را بر کل جمعیت انسان تقسیم کنیم به هر فرد چیزی حدود 000/17 مترمربع میرسد که میشود حدود سه زمین فوتبال. رژیم غذایی همهچیزخوارانه کنونی ما حدود ۶, ۲۰۰ مترمربع زمین میبرد. این مقدارْ متوسطی جهانی است وگرنه برای مثال رژیم غذایی یک شهروند معمولی آمریکایی (که سه برابر دیگر مردمان دنیا گوشت مصرف میکند) حدود ۱۲,۰۰۰ مترمربع زمین اشغال میکند. ولی خوردوخوراکی عاری از فراوردههای حیوانی صرفا ۴,۷۰۰ مترمربع زمین لازم دارد و این یعنی هر فردی که وگان میشود عملا به اندازه یک زمین فوتبال اراضی کمتری اشغال میکند. حال به کمک این مقیاس ملموس بهتر میتوانیم بفهمیم تغییر رژیم غذایی میتواند در حفاظت از حیوانات گوناگون چه نقشی بازی کند. اگر به توزیع جهانی خود فرد فرد حیوانات و نه گونههایشان بنگریم میتوانیم حدسهایی کلی بزنیم دراینباره که این میزان زمین آزادشده با رژیمی وگان چند حیوان را میتواند در خود جای بدهد. بنا به پژوهشهای مختلفی که البته اتفاقنظری بر سر آنها نیست، این مقدار زمین برای جای دادن ۵ پرنده، ۱۵ پستاندار، ۲۰ خزنده و ۱۰۰ دوزیست کافی است؛ اما عددی هست که میتوانیم از آن اطمینان بیشتری داشته باشیم و کمتر مناقشه برانگیز است: این مقدار زمین برای ذخیره و به دام انداختن ۱۵۰ تن دیاکسید کربن در گیاهان و درختان و خاک کافی است. با آشکار شدن فواید تغییر عادات غذایی، این مسئله باقیمیماند که چگونه میتوان مردم را به ارزیابی دوباره رژیم غذاییشان سوق داد. عدم پرداخت یارانه به غذاهای مخرب طبیعت یا حتی مالیات کشیدن روی آنها و تخصیص یارانه به غذاهای سالم گیاهی، مانند میوه و سبزیجات، ازجمله راهکارهای پیشنهادی برای بهبود سامانه غذای دنیاست که هرکدام مخالفان و موافقان خود را دارد؛ اما شاید یکی از بهترین گزینههایی که اینک پیش رویمان است ملزم کردن تولیدکنندگان خوردنیها به برچسبگذاری محیطزیستی باشد. اگرچه آگاهی از آثار محیطزیستی غذایی که میخوریم شرط کافی برای انتخابهای سالم محیطزیستی نیست، شرط لازم آن هست و میتواند بهنوبه خود روی موانعی همچون دسترسی و قیمت محصولات نیز اثر بگذارد و راه را بر انتخابهای بومدوستتر هموارتر کند. با وخیمترشدن مشکلات محیطزیستی دنیا، شاید در آیندهای نزدیک شاهد برچسب محیطزیستی غذا در کنار برچسب سلامتی آن باشیم. پیروز مرد و غم بزرگی بر دل ما ماند اما چنانکه بزرگان گفتهاند، غم بزرگ را باید به کار بزرگ تبدیل کرد. تو یکی نهای هزاری تو چراغ خود برافروز / که یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهتر / که به است یک قد خوش ز هزار قامت کوز.
دامپروری؛ تهدیدی جدی برای بقای یوز ایرانی
محبوبه قلی پور|کارشناس محیط زیست و منابع طبیعی
ایران کشوری پهناور با تنوع زیستی بینظیر است که از دست دادن دو گونهی مهم «شیر آسیایی » و «ببر خزری » را تجربه کرده است. اکنون نیز در آستانهی انقراض یوزپلنگ آسیایی است.
یوزپلنگ آسیایی یکی از انواع یوزها است که در ردهبندی سازمان حفاظت محیطزیست، در زمرهی گونههای درخطر انقراض است. ازنظر جهانی، در طبقه آسیبپذیر (VU) فهرست سرخ IUCN و پيوست I کنوانسيون CITES قرار دارد.
یوزپلنگها - هم آفریقایی و هم آسیایی - سریعترین پستانداران خشکیزی روی زمین هستند که از سرعت خود برای شکار قوچ، ميش، کل، بز، جبير، آهو، خرگوش وحشی و دیگر طعمهها استفاده میکنند. یوزپلنگهای آسیایی زمانی در سراسر این قاره پراکنده بودند؛ اما مطالعات نشان میدهد که جمعیت آنها در طول قرن بیستم بیش از ۹۰ درصد کاهشیافته است،
بهطوریکه درنهایت اینگونه در تمام کشورهای آسیایی که زمانی بومی آنها بود - بهاستثنای چند منطقه از ایران - از بین رفت و ایران از دههه ۱۹۷۰ بهعنوان تنها زیستگاه یوزپلنگهای آسیایی شناختهشده است. به همین دلیل است که به نام Iranian Cheetah یا یوزپلنگ ایرانی شهرت دارد. این مسئله بهخوبی بیانگر اهمیت حفاظت ازاینگونهی بینظیر است. علاوه بر مسئلهی ذکرشده، از وجهی دیگر «اهمیت اکولوژیک » و «تنوع زیستی »
یوز ایرانی بهعنوان «گونهی پرچم » حائز اهمیت است؛ به این معنا که وضعیت یوزها بیانگر وضعیت زیستگاه، گونههای جانوری و گیاهی دیگر در آن زیستگاه است. علاوه بر این، گونه پرچم میتواند گونه چتر هم محسوب شود؛ حفاظت از اینگونهها بهطور غیرمستقیم از بسیاری از گونههای دیگر که جامعهی اکولوژیکی زیستگاه آن را تشکیل میدهند، حفاظت میکند (اثر چتر). حفاظت و بهبود شرایط زندگی اینگونهها بیانگر سلامت اکوسیستم و ایجاد مشکلات برای آنها نشاندهندهی اختلال در اکوسیستم است. یوزپلنگ ایرانی یکی از شش گوشتخوار بزرگ جثه در ایران است که برای حفظ تنوع زیستی و عملکرد اکوسیستم ضروری هستند و حفاظت از آنها بهشدت به حفظ جمعیت آنها در مناطق حفاظتشده وابسته است. برای فهم صحیح حفاظت از یوز ایرانی، ابتدا باید با « تهدیدها » و همچنین «علل کاهش جمعیت » آنها در جهان و ایران آشنا شد. طبق طبقهبندی متخصصان از فهرست قرمز اتحادیه بینالمللی حفاظت از طبیعت، تهدیدات دوزیستان، پرندگان و پستانداران زمینی، به شش دستهی اصلی تقسیم میشود: کشاورزی، شکار و تله گذاری، قطع درختان، آلودگی، گونههای غیربومی و تغییرات آبوهوایی. نتایج نشان میدهد که شکار و تله گذاری گستردهترین تهدید جغرافیایی برای پستانداران و پرندگان است. بر اساس مطالعات انجامشده، تعارضات بین «انسان » و «گوشتخواران بزرگ جثه » از مهمترین عوامل مرگومیر آنها در سراسر جهان است و اثرات نامطلوب جدی بر جمعیت آنها داشته است. اطلاعات کمی دقیق در مورد علل بالقوه و الگوهای مرگومیر برای توسعه استراتژیهای حفاظت مؤثر حیاتی است. طبق آمار اداره محیطزیست ایران (DOE)، از بهمنماه ۱۳۵۸ تا بهمنماه ۱۳۹۹، درگیری بین انسان (دامداران، کشاورزان و باغداران) و حیاتوحش، موجب مرگ ۴۴۳ گوشتخوار شده است. ۷۵ درصد این تلفات در ۴۰ سال گذشته توسط دامداران (با بهره گرفتن از سگهای گله و یا بدون آنها) اتفاق افتاده است.
همچنین بر اساس آمار اعلامشده توسط کارشناسان، از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۱۶، تعداد ۲۱ فرد یوزپلنگ توسط دامداران کشتهشدهاند. در این بازهی زمانی ۶۲ درصد تلفات یوزپلنگ به دست دامداران رقم خورده است. نقلقولها حاکی از این است که برخی از افراد به نقل از کارشناسان حیاتوحش، سگهای بلاصاحب را عامل درگیری با یوز ایرانی اعلام کردهاند، اما شواهد بهخوبی موید این نکته است که حتی آسیب سگها به یوز ایرانی نیز، مربوط به بحث دامپروری و سگهای گله است.
دامداری فشار عمدهای بر حیاتوحش در سراسر جهان اعمال میکند. بهویژه گوشتخواران بزرگ جثه در معرض خطر هستند، زیرا اغلب توسط دامداران بهعنوان یک واکنش پیشگیرانه به تخریب دام کشته میشوند. در مقالهای که در نوامبر 2017 منتشر شد، تعارضات مستقیم بین دامداران با حیاتوحش، آزار و شکنجه توسط سگهای آنها، شکار، تصادفات جادهای، از دست دادن زیستگاه را از عوامل تهدید یوز ایرانی معرفی کرد؛ اما علاوه بر تعارضات مستقیم فوق و همچنین تخریب زیستگاه و عدم امنیت کریدورها؛ تعارضات غیرمستقیم یعنی شکار طعمه یوزپلنگ نیز اینگونه ارزشمند را در معرض تهدید قرار داده است؛ بنابراین موارد ذکرشده بیانگر این موضوع است که ریشهی اصلی تهدید یوز ایرانی، دامپروری است؛ اما سازمان حفاظت از محیطزیست در طی این سالها، چه اقدامی برای حفظ زیستگاه یوز ایرانی انجام داده است؟ متولیان حفاظت از حیاتوحش چه تدابیری در دست اجرا دارند؟ خسارات جبرانناپذیر دامداری یکی از مهمترین بنبستهای حفاظت از محیطزیست به شمار میرود. چرای بیرویه دام در زیستگاهها که به تخریب زیستگاه و کمبود علوفه برای حیاتوحش منجر میشود از یکسو؛ انتقال بیماریها درنتیجهی استفاده از علوفه و آبشخور مشترک از سوی دیگر، جمعیت گوشتخواران را در زیستگاهها با کاهش جدی روبهرو ساخته و درنتیجه گوشتخوارانی چون یوز را به دنبال کمبود طعمه راهی دامداریها و روستاها میکند تا تعارضات ناگوار انسان و حیاتوحش را رقم زند؛ بنابراین درحالیکه ریشهی مسئلهی نجات یوز ایرانی، زادآوری و از بین بردن عوامل تهدید اینگونه است و تابهحال هیچ اقدام مؤثری در این زمینه اتفاق نیفتاده است؛ نه آوردن طرح یوز ایرانی بر لباس تیم ملی و هواپیمای ایرانی کمکی به احیای جمعیت یوز خواهد کرد؛
و نه طرح «تکثیر در اسارت»؛ همانطور که مادامیکه معضل محیطزیست کشور، «تخریب زیستگاه» است، «کاشت یک میلیارد درخت» سبب احیای محیطزیست نخواهد شد. ریشهی اصلی معضلات حیاتوحش، مسائلی هستند که حل آنها نیازمند اولویتبندی صحیح، اقدامات و تدابیری ریشهایتر و بسیار مهمتر از این برنامههای سطحی و نمایشی است.