اسماعیل امینی متولد 1342 تهران، طنزپردازی است که به جد طنز مینویسد. در ساختن چهارشنبههای گلآقایی با کیومرث صابری همکاری میکرد. وی عضو تحریریه هفتهنامه، ماهنامه و سالنامه گلآقا بوده است. سرایش شعر را از نوجوانی آغاز کرد و به دو زبان فارسی و ترکی شعر میسراید. خندمین تر افسانه (جلوههای طنز در مثنوی معنوی) و لبخند سعدی از کتابهای پژوهشی این محقق است. کسب رتبه نخست در بخش پژوهش جشنواره بینالمللی طنز و کسب عنوان برتر در بخش فعالیتهای ادبی جشنواره فجر را در کارنامه کاری خود دارد. وی همچنین دبیریِ علمی دو دوره از جشنواره شعر فجر و داوری و کارشناسی در جشنوارههای ادبی و فرهنگی مختلف را بر عهده داشته است و بالاخره در تاریخ 23 بهمنماه کتاب «قصههای خندان از نوشتههای بزرگان» نوشته مشترک عباس محمدی کلهر و اسماعیل امینی، نشان طلای ادبیات کودکان در هفدهمین گردهمایی بینالمللی انجمن ترویج زبان فارسی را کسب کرد. با هم پاسخهای امینی را میخوانیم:
اسماعیل امینی را چقدر میشناسید؟ اگر بخواهید او را در یک جمله یا یک شعر معرفی کنید، آن جمله و یا آن شعر کدام است؟
خلاصه هویت من این است: جستوجو برای آموختن؛ آموختن که میگویم هم در معنای لازم آن یعنی یادگرفتن و هم در معنای متعدیاش، یعنی یاددادن و معلمی. این بیت را در احوال خودم نوشتهام: «من آن بادِ بیتابِ صحرانوردم / که تقدیر ننوشته ماندن برایم».
شما برنامه و الگوی خاصی برای مطالعه دارید؟ شده است کتابهایی که دوست ندارید را هم تا انتها بخوانید؟ چه الگویی را پیشنهاد میکنید؟
معمولا در یک موضوع مثلا بلاغت یا نشانهشناسی، چند کتاب را هم زمان میخوانم و مدتی تمرکزم بر جنبههای همان موضوع است. در لابهلای این مطالعات البته کتابهایی را دوست دارم از شعر و داستان و متون کهن مطالعه میکنم. کتابهایی را که دوست ندارم میخوانم تا جایی که احساس کنم پیچیدگی ساختگی زبان یا ساختار کتاب کلافهکننده است. پیشنهاد من این است که مطالعه بهتر است منظم و مستمر باشد.
چه شد که وارد حوزه طنز شدید؟
از ایام مدرسه، به کاریکاتور و طنز علاقه داشتم چون پر از نکتهسنجی و کشف جزئیات و تضادها هستند. دستکاری در جملات کتابدرسی و شعرها برایم خیلی سرگرمکننده بود و در عالم نوجوانی برای خودم طنز مینوشتم به شعر و به نثر و گاهی داستان دنبالهدار. بعدها کمکم آثارم را برای مطبوعات طنز فرستادم، تا این که به طور حرفهای همکاری با مطبوعات را پی گرفتم و ستونهای ثابت طنز در نشریات مختلف داشتم و چند سالی هم با مجلات گلآقا همکاری میکردم.
به نظر شما اولین درس طنزپردازی چیست؟
اولین درس طنزپردازی این است: طنز، خیلی جدی است بهویژه در زبان و بیان.
آموزش چه جایگاهی در توانمند شدن یک طنزنویس دارد؟
طنزنویسی از آغاز نیازمند آموزش است؛ چه از راه مطالعه و تمرین و چه از راه شرکت در کلاس آموزشی و استفاده از دانش و تجربه طنزنویسان حرفهای. تکیه بر ذوق و اندوختههای ثابت برای طنزنویسی، حاصل چندانی ندارد و خیلی زود چنته نویسنده خالی خواهد شد و ازآنپس طنزنویس ناگزیر از خالیبندی و تکرار است و البته لودگی و بانمک بازیهای لوس تا مخاطبانش را حفظ کند.
شما سراغ شعر رفتید یا شعر سراغ شما آمد؟
یعنی اول مرغ بود یا تخممرغ؟ مثل همین سؤالهای سردستی مجریان تلویزیون که از آدم میپرسند: شعر چه ساعتی و در چه مکانی به سراغتان میآید؟ من پیش از مدرسه با شعر آشنا شدم. اول به زبان ترکی که زبان قصهگویی مادرم بود و نیز زبان حکایتها و منظومههایی که پدرم برایمان میخواند و بعد به زبان فارسی وقتی که پدرم شعر سعدی و حافظ را زمزمه میکرد. زبان ترانهها و تصنیفهای ترکی و فارسی برایم دنیایی خیالانگیز و پر از زیبایی و شادی و اندوه میساخت و من با حفظکردن شعرها و ترانهها برای خودم عالمی پر از رنگها و نغمهها و کلمات میساختم. هنوز هم پس از اینهمه سال همان، شعر برایم همان دلانگیزی را دارد.
چرا پژوهش طنز در مثنوی را دنبال کردید؟ اولین و مهمترین نتیجه این پیگیری چه بود؟
بهخاطر علاقهام به مثنوی معنوی این موضوع را برای پایاننامه کارشناسی ارشد ادبیات در دانشگاه تهران انتخاب کردم. بعدها آن را بازنویسی کردم و شد کتاب «خندمینتر افسانه» اولین نتیجه پژوهش من این بود که هیچ صفحهای از مثنوی نیست که نشانهای از طنز در آن نباشد و مهمترین حاصل کار من این بود که وقتی از نگاه والا به جهان بنگریم، همه چیزهای خیلی جدی و عبوس از آن چشمانداز فرازمند، بسیار مضحک به نظر میرسد و از همه مضحکتر و هولناکتر وضعیت انسان است در جهان. به تعبیر مولانا: «خندمینتر از تو هیچ افسانه نیست/ بر لب گور خراب خویش ایست»
پژوهش در طنز چه سختیهایی نسبت به دیگر پژوهشهای ادبی دارد؟
اول این که پژوهشگر ناگزیر است با تلقیهای عوامانه و مشهورات نادرستی که درباره طنز رواج یافته رویارو شود. دیگر این که بسیاری از مراکز علمی، طنز را جدی نمیانگارند و از همه عجیبتر این که از آن هراس دارند و نمیخواهند به دردسر بیفتند. ضمن این که دخالت اغراض و بیش از همه اغراض سیاسی، نمیگذارد که پژوهشگر طنز با آسودگی خاطر و بدون پیشداوری کار کند.
اگر قرار باشد تنها یک پاراگراف یا یک شعر از نوشتههایتان را انتخاب کنید، آن پاراگراف و یا آن شعر کدام است و از کدام کتاب؟
این بیت را دوست دارم که از شعرهای جدید و منتشر نشده من است: «بی آدمی کجا برود عشق؟/ بی آدمی کجا برود غم؟»
جایزههای ادبی چه فرصتها و چه تهدیدهایی را برای یک نویسنده و شاعر ایجاد میکند؟ شما با کدامیک از اینها روبرو بودهاید؟ اگر قرار باشد یک جایزه ادبی را شما طراحی کنید دوست دارید این جایزه در حوزه خلق اثر ادبی باشد یا نقد آن و چرا؟
جایزه، بههرحال خوب است و تهدیدی ندارد. جایزههای ادبی که بهره مادی چندانی ندارد، تمام جایزههای ادبی صدسال اخیر ایران را که رویهم بگذاریم پولش بهاندازه قرارداد یک فوتبالیست یا حتی یک مجری برنامه ورزشی نمیشود. آن چه میماند آن حال خوشی است که جایزه گرفتن دارد و نیز دیدهشدن اثر ادبی و معرفی آن در جامعه. به نظر من جایزههای متعدد از جانب دیدگاههای مختلف اگر رواج یابد و اعتبار پیدا کند خیلی خوب است. دخالت سیاست و حکومتها اعم از داخلی و خارجی، در جایزههای ادبی کار را خراب میکند؛ چون سیاسیون که ادبیات برایشان مهم نیست، همه سیاسیون در تمام جهان حرفشان این است: حرف دلخواه مرا بنویس یا دستکم آن چه من دوست ندارم ننویس، تا برگزیده شوی و جایزه بگیری. گاهی البته کار از دستشان درمیرود و به دست اهلفن میافتد و کارها بهرغم پسند آنان پیش میرود. «بَرَد کشتی آن جا که خواهد خدا/ اگر جامه بر تن دَرَد ناخدا»
شما بیشتر کتاب میخرید یا امانت میگیرید؟
من بیشتر کتاب میخرم و بهقولمعروف «کتاب خر حرفهای» هستم با همان ایهامی که در «خر» است. یعنی با سادهلوحی تمام خیال میکنم که سربهزیری و کتاب خریدن و کتابخواندن لابد راهی به دهی دارد و البته با اشارتی به تمثیل طنزآمیز قرآن کریم آن جا که فرمود: کمثل الحمار یحمل اسفارا
و سخن آخر
از کسانی که به هر چه میگویند خیلی مطمئن هستند و موقع حرفزدن فریاد میزنند، از «صددرصد»، از «این است و جز این نیست»، و از کسانی که فقط حرف میزنند و هیچ نمیشنوند و از آنهایی که «حقبهجانب و با هیجان» حرف میزنند، میترسم و البته از اینهمه خودخواهی و نابخردی خندهام میگیرد.