ظاهرا تعداد برآشفتگان یادداشت پیشین کم نبوده. این را به اعتبار کامنتهایی که پای مطلب در پیج هممیهن دیدم، میگویم. اگرچه توضیح دادن را کاری عبث میدانم اما برای آن عده از عزیزانی که شاید به دلیل لکنت یا عدم صراحت کافی من در آن مطلب، خوب منظورم را متوجه نشدهاند، نکاتی را عرض میکنم:
متاسفانه در فضای دوقطبی شما هرچه بگویید عدهای پیدا میشوند که بگویند چطور به آن طرفیها اشاره نکردی. طبیعی است که عدهای متوقع باشند وقتی درباره پرویز ثابتی حرف میزنیم، اشارهای هم به همگنان او در دوره حاضر داشته باشیم. من فکر میکردم همان اشاره به نسخه سکولار سعید امامی کافی باشد. به قول شاملو: این فصل دیگری است/ که سرمایش از درون/ درک صریح زیبایی را/پیچیده میکند. اگر کسی این اشاره را نفهمد و مهمتر از آن نفهمد نویسنده در چه شرایطی مینویسد و در چه نشریهای و با چه محدودیتها و معذوریتهایی، بنده بیتقصیرم. در ضمن من برای چنین مخاطبی نمینویسم. تعارف هم ندارم. مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت.
کم نبودند کسانی که گفتند و میگویند ایکاش پرویز ثابتی بیاید تا ما شما را از تیر برق آویزان کنیم! تشریف بیاورید هرچه زودتر. قدمتان روی چشم. ما نسلی هستیم که از نوجوانی تا به امروز: جرأتی را هروله میکنیم/ که مرگمان را آستین بالا زده باشد. چه به دست پرویز ثابتی کشته شویم، چه به دست همگنان او فرقی نمیکند. از این وهن زندگینام به تنگ آمدهایم. به قول آن دوست قدیمی: مرد با مرگ آرمانهایش میمیرد، حشره با مرگ جسدش. ما دیرهنگامی است در شمار مردگانیم. مارا ز سر بریده میترسانید؟
من ماندهام آدمیزاد چطور میتواند به بهانه آزادیخواهی و مخالفت با وضع موجود بگوید: اگر شاه به حرف ثابتی گوش میکرد، انقلاب نمیشد و ما به این والذاریات نمیافتادیم! حرف دهانتان را میفهمید؟ قصد توهین ندارم اما واقعا معنای آنچه را بر زبان میآورید متوجه میشوید؟ میدانید تندروهای داخلی یا همان همگنان پرویزخان ثابتی به استناد همین حرف معتقدند به جای گفتوگو و بهرسمیت شناختن اعتراض باید زد دخل هرگونه معترضی را آورد تا انقلابی صورت نگیرد؟ میفهمید با تکرار این حرف دقیقا دارید آب به آسیاب چه کسانی میریزید؟ آدمی که دعوی فهم سیاسی دارد، باید اندکی فکر کردن هم بلد باشد، هر خزعبلی را بر زبان نیاورد و به نتایج و توابع حرف خود بیاندیشد.
از همه بامزهتر آنهاییاند که اشاره به ماجرای خسرو گلسرخی را مهرتاییدی بر ادعاهای خود یافتند و نوشتند ساواک مشتی تروریست و چریک را میکشت و به همین دلیل حق با ساواک بود. عجب! از دوستان توقع مطالعه و تحقیق ندارم اما میتوانند دستکم در اینترنت سرچ کنند و تاریخ تاسیس ساواک را ببینند، همچنین تاریخ تشکیل گروههای چریکی را. اگر ساواک به دلیل خواندن چند کتاب مردم را گرفتار نمیکرد و راه را بر هرگونه تنفس سیاسی نمیبست، چهبسا اصلا گروهی جوان به فکر نمیافتادند دست به اسلحه ببرند و برای شکستن انسداد فضای سیاسی جانشان را از دست بدهند.
همه اینها بهکنار چطور میتوان با اینهایی که یک مامور امنیتی رده بالا را مظهر صداقت و راستگویی میدانند کنار آمد؟ طرف طوری به کتاب در دامگه حادثه اشاره میکند کانه این کتاب وحی منزل است. اگر حرفهای پرویز ثابتی سندی تاریخی است چرا حرف همکاران او که کم هم نیستند و او را فردی جاهطلب، متوهم و دروغگو خواندهاند سند نباشد؟ اگر اینطور باشد چرا حرفهای خلخالی که میگفت همه آنهایی را که اعدام کردهام، شکنجهگر و آدمکش بودند، سند نباشد؟
کمی فکر کنید. قرار بود مطالبات این روزها چه باشد؟ قرار بود حق چه کسانی را از فرادستان بخواهید؟ آنهایی که پرویز ثابتی را به میدان آوردند و این روزها دارند حسابی روی او مانور میدهند، خوب میدانستند دارند چه میکنند و شما را به چه حضیضی سوق میدهند. باور بفرمایید مغز یک غده مزاحم نیست. هر کسی که دشمنِ دشمنِ شماست، لزوما دوست شما محسوب نمیشود. این معادله ساده اگر هم روزگاری جواب میداد در این دنیای پیچیده و عجیبوغریب نمیتواند معیاری برای همدلی و اتحاد باشد.
و حرف آخر: انکار پرویز ثابتی، انکار یک شخص نیست، انکار یک منش و روش است؛ در هر دورهای. نفی خشونت و درندگی است؛ در هر دورهای، نه گفتن به زدن و بستن و کشتن است برای حفظ قدرت؛ در هر دورهای و در یک کلام؛ ستیز با این تئوری اهریمنی است، هدف وسیله را توجیه میکند. بازهم در هر دورهای و به هر بهانهای و به هر نامی.
۲۱۲۲۰
منبع: khabaronline-1733305