کتاب «حواست هست؟» با عنوان زیبا و کوبنده خود، مجموعه داستانهایی بههمپیوسته درباره زندگی و رخدادهای معمولی آن نوشته زینب سنجارون است. داستانهای این کتاب همگی بهظاهر معمولیاند اما درباره مطمئن شدن آدمها حرف میزنند. همان جاهایی که آدم به خودش نهیب میزند هی کجایی؟ حواست هست؟ همه این حواسجمعیها و حواسپرتیها هم در بستر زندگی عادی رخ میدهد. نه اتفاق مهمی، نه حادثهای تکاندهنده ... و اگر هم قرار است اتفاقی بیفتد همان اتفاقی است که در دل تو میافتد. اتفاقی که دلت را قرص میکند تا بفهمی سر جایت ایستادهای. این کتاب نگاهی متفاوت به اتفاقات زندگی روزمره یک خانواده با تمام دغدغههایشان دارد. این عنوان زیبا و محتوی مناسب بهانهای شد تا پای پاسخهای سنجارون نویسنده متولد 1364 بنشینیم:
زینب سنجارون را چقدر میشناسید؟ چه وقت نمیشود با او درباره کتاب و نوشتن حرف زد؟
شناخت معنای وسیعی دارد. اینکه کسی خودش را بشناسد فرق دارد با اینکه بگوید من آگاهم نسبت به خُلقیات و نیازهایم. اولی ادعای بزرگی است؛ ولی دومی شدنیتر است. هرچند گاهی آدم خودش را هم غافلگیر میکند و جایی رفتار و یا گفتاری از خودش میبیند که متعجب میشود. میتوانم بگویم نسب خودم و زندگیام را پیدا کردهام؛ اما باز واژه شناختن را بکار نمیبرم. درمورد داستان میتوانم همیشه و همهجا فکر کنم، از پشت چراغ قرمز تا دم سینک ظرفشویی، کمااینکه زادگاه ایده اولیه بسیاری از داستانهایم در میان همین روزمرگیهاست. اما نوشتن فرایند جداگانهای است. سکوت و تمرکز نیاز دارد و زمان نوشتن باید خلوت باشد.
چه شد که سراغ نوشتن از زندگی عادی و بهظاهر معمولی رفتید؟ چه چیزی در این نوع نوشتن وجود دارد؟ اصولا این نوع روایتها چه فایده و چه ضرورتی دارند؟
گاهی آدم به ریشهها فکر میکند به اولینها. مثلا اولین کسی که فلان چیز را اختراع کرد یا فلان کار را انجام داد. سررشته همه اختراعات نیاز بوده است و شاید آرزو. گاهی میتوانستم بهراحتی با یک شخصیت انیمیشن همذات پندار کنم؛ اما با تصویری که بهعنوان زن ایرانی در فیلمها و رمانها ارائه میشد اصلا ارتباط برقرار نمیکردم. انگار که گم شده بود این تصویر، زنی معمولی که در مواجهه با اتفاقات معمولی گامهای بزرگی برمیدارد حتی فراتر از قدم، گاه بال پیدا میکند و اتفاقات را از بالا نگاه میکند و نسبت خودش و آن اتفاق را در یک نمودار دیگری میسنجد و برایندی متفاوت به دست میآورد. نمیشود آدم در یک محیطی زندگی کند و با آدمهایی مواجهه بشود بعد رشد و کمالش وابسته شود به کتاب و کلاسهایش. روزمرگی نه رخوت است و نه رکود، همهاش رشد میشود اگر آدم هر بار با مواجهه با یک اتفاق به بازبینی خودش بپردازید. قهرمان داستانهای من در کتاب حواست هست چنین زنی است، زنی معمولی با نگاه ژرف و عمیق.
قهرمانان شما تا چه اندازه در شهر و در اطراف شما دیده میشوند؟
زنانی همچون قهرمان داستان من همهجا هستند؛ ولی اینکه دیده بشوند یک حرف دیگری است. معمولا چیزی دیده میشود که گل درشت باشد. رنگ و لعاب داشته باشد و یا سروصدا. قهرمان داستان من بیسروصدا قد میکشید. مانند دانه بذری که در زیر خاک و در سکوت پوسته دانه را میشکافت و به سمت بالا حرکت میکند. رنگ و لعابها جایی دیگر تجلی میکند. برای ما که به زندگی پس از این دنیا اعتقاد داریم، پررنگ شدن چیزهایی که کوچک فرضش کردیم دور از انتظار نیست.
حواست هست از کجا کلید خورد و چه مراحلی را تا چاپ پشت سر گذاشته است؟
داستانهای کتاب در بازه زمانی سه چهارساله نوشته شد. بعضیها را چندین بار بازنویسی میکردم. یکی دو سال هم از تحویل دادن به انتشارات تا چاپ کتاب طول کشید.
نشر و توزیع کتاب و در نهایت دیدهشدن کتاب تا چه اندازه بود؟ این با انتظار شما در هنگام نوشتن تطابق داشت؟
موقع نگارش داستان به چاپشدنش فکر نمیکردم. خود من هم مثل خیلیها وقت خرید کتاب به دنبال نامآشنای نویسنده میگردم؛ بنابراین توقع نداشتم فروش زیادی داشته باشد. ارتباط عرضه و تقاضا منطقی است. البته بازخوردهای خوبی داشتم تابهحال که مایه دلگرمی است.
چند بار در زندگی به خودتان گفتید: زینب سنجارون حواست هست؟
کم پیش نیامده که بگویم، حواست هست؟ هر بار که رد پای «من» باز شود در فکر و اندیشه و سخن. به خودم میگویم حواست به خودت باشد و گاهی میان اتفاقات به دنبال پیغام ماجرا کشتهام. هرکدام از حوادث قسمتی از نمیدانم ای وجود آدم را برای خودش رو میکند. همین است که سنوسال آدم که بالا برود آدم احتیاط بیشتری در رفتار و سخنش میکند.
چقدر جای طنز و لحن و بیان طنزگونه را در نوشتهها خالی میبینید؟ خود شما چقدر به این مقوله پرداختهاید؟
چندان به طنز فکر نکردهام با اینکه اعتقاد دارم زبان طنز یکی از بهترین ابزار است برای انتقال مفاهیم. بزرگترین امتیازش رو نبودن پیام است. در جهانی که هنر به شکل بسیار نامحسوس تفکرات و اعتقادات را در دست گرفته است. زبان طنز یکی از بهترین شیوههای هست که مخاطب را به فکر وامیدارد و بهخاطر لطافتش مخاطب کمتر برابرش جبهه میگیرد.
کمی درباره درونمایه، شخصیتها و فضاهای کتاب بگویید؟
کتاب حواست هست مجموعهای از داستانهای کوتاه است. در داستان کوتاه فضاسازی نمیتواند؛ مانند رمان باشد. در داستان کوتاه همه عناصر داستان حول یک محور میچرخند و نویسنده باید خیلی موجز سخن بگوید. در رمان دست نویسنده بازتر است برای فضاسازی ولی در داستان کوتاه نویسنده این دغدغه را دارد که تمرکز بیش از حد روی فضای سازی موجب رها شدن خط داستان بشود و موضوع اصلی گم بشود.
از چه کارکردهای روایی و داستانی برای باورپذیر بودن و ارتباط بیشتر مخاطب با شخصیتها بهره بردهاید؟
یک نویسنده از ابتدا میداند مخاطب اثرش چه کسی است و قرار است کدام یک از افراد جامعه با اثر ارتباط برقرار کنند. بنده از ابتدا میدانستم که در حال نگارش یک داستان زنانه هستم. این موضوع به این معنا نیست که بقیه افراد جامعه نمیتوانند با اثر ارتباط برقرار کنند. موضوعات مطرح شده برای زنان جامعه باورپذیرتر است. دغدغههای شخصیت قابلدرک است. مخاطب خودش را بارها در چنین موقعیتی دیده است یا تصور کرده. همین موضوع باعث میشود قهرمان داستان باورپذیر باشد و واکنشهای او منطقی به نظرش بیاید.
فضاسازیهای شما چه نسبتی با شخصیتپردازی داشته است؟
فضاسازیها در جهت باورپذیر بودن شخصیت خلق شده است.
اگر قرار باشد یک جایزه ادبی جدید را شما طراحی کنید دوست دارید این جایزه در حوزه خلق اثر ادبی باشد یا نقد آن و چرا؟
جایزه ادبی را ترجیح میدهم. البته میشود یک جایزه جدید ادبی طراحی شود که به نقدهایی که موجب حرکت میشوند اختصاص پیدا کند. یعنی نقدی که بعدش آثار فاخری خلق شود.
شما دلیل کم خواندن کتاب در جامعه را چه میدانید؟ سهم نویسندگان دراینبین چقدر است؟
نمیشود توقع داشت بچهای که سیر است بنشیند سر سفره. پهن شدن سفره و تناول غذا برای کسی شیرین است که گرسنگی را درک کرده باشد. باتوجهبه اقبال روزافزون جوانان و نوجوانان به فضاهای مجازی و شبکههای اجتماعی، کتاب به دست گرفتن و خواندن کمرنگتر شده است. وقتی مخاطب میتواند با صرف انرژی کمتری حجم اطلاعات زیادی دریافت کند خودش را بینیاز از کتاب خواندن میداند.
برای نوشتن حواست هست، چقدر پژوهش کردید؟ چرا؟
بیشترین تلاش من قبل از نوشتن و در حین نگارش داستانها در جهت رسیدن به لحن و زبان متناسب با محتوای داستانها بود. پژوهشها بیشتر در حوزه خودشناسی و تأثیر محیط و افراد بر شخصیت آدمها بود.
کار تازهای از شما در دست انتشار هست تا خوانندگان از آن مطلع شوند؟ درباره این کار توضیح میدهید؟
در حال حاضر مشغول نگارش یک داستان بلند هستم. تجربه متفاوتی است ازاینجهت که مستند است و بر اساس مصاحبه باشخصیت اصلی داستان شکلگرفته است.
گفتگو با زینب سنجارون، نویسنده بیسروصدا قد کشیدن
کتاب «حواست هست؟» با عنوان زیبا و کوبنده خود، مجموعه داستانهایی بههمپیوسته درباره زندگی و رخدادهای معمولی آن نوشته زینب سنجارون است.
بیشتر بخوانید
امتیاز: 0
(از 0 رأی )
نظرهای دیگران