رازهای تنها قاتل سریالی زن ایران
«مهین» اولین تجربه بلند محمدحسین حیدری است. مستندی درباره مهین قدیری، اولین و تنها قاتل سریالی زن ایران که اخبار قتلهای او لابهلای خبرهای حوادث سال 88 گم شد اما اهالی قزوین داستان قتلهای او در آن سالها را خوب به یاد دارند. حیدری متولد 1368 است و پیش از این تجربه تدوین و صداگذاری داشته و از تجربههای او میتوان به تدوین مستند «رزمآرا؛ یک دوسیه مسکوت» اشاره کرد.
بیشتر بخوانید
حیدری در این گفتوگو مقابل سیداحسان عمادی، کارگردان همین مستند نشسته تا از جزئیات متن و اجرای مستند «مهین» بگوید. عمادی هم که سالها سابقه روزنامهنگاری دارد، در این گفتوگو گاهی مثل یک مخاطب سؤال پرسیده، گاهی مثل یک همکار پیشنهادهایی به او داده و گاهی مثل یک منتقد نسبت به بعضی تصمیمهای کارگردان انتقاد کرده است. «مهین» که این روزها دومین مستند پرفروش اکران گروه «هنر و تجربه» پس از «در جستوجوی فریده» است، در جشنواره فیلم «شهر» جایزههای بهترین فیلم، کارگردانی و دستاورد فنی-هنری را دریافت کرد و یکی از پنج مستند حاضر در سیوهفتمین جشنواره جهانی فیلم فجر بود.
از بین این همه سوژه برای ساخت فیلم مستند، چی شد که قتل را انتخاب کردی؟
موضوعات اجتماعی همیشه دغدغهام بوده است. قتل هم یکی از آنها و شاید بزرگترین تابویی است که هر انسانی میتواند آن را بشکند. خیلی از قتلها در شرایط استرس، فشار، دعوا و بهصورت هیجانی اتفاق میافتد اما داستان قاتلهای سریالی کاملاً فرق میکند.
جرقهاش چطوری در ذهنت خورد؟ در واقع چرا فکر کردی یک ماجرای پلیسی سوژه خوبی برای مستندسازی است؟
وقتی در ذهنم عقبتر رفتم، دیدم در بچگی با سریالهای پوآرو و ناوارو و دیگر سریالها و فیلمهای پلیسی همیشه ارتباط خوبی داشتهام. یادم است وقتی سنم کم بود، خانواده موقع پخش سریال میخوابیدند ولی من بیدار میماندم و آنها را نگاه میکردم. مثلاً یادم است در یک فیلم ایرانی آقای داوود رشیدی در نقش قاتل، زنش را کشت و در یک لانه مرغ دفن کرد. این کدها از بچگی در ذهنم مانده و این فضاها از همان موقع ناخواسته برایم شکل گرفت. پلهپله پیش رفت و دربارهاش کتاب هم خواندم.
یعنی پیشنهادی برای ساخت این پروژه در کار نبود.
خودم به مهدی مطهر (تهیهکننده) پیشنهاد دادم. موضوعات اجتماعی مثل بچههای خیابانی همیشه دغدغهام بوده. وقتی در این فضاها هستی، ناخواسته زندگیات تأثیرات بدی میگیرد. شاید حرفم شعاری باشد ولی همیشه دوستداری یک کاری کنی که آدمها فکرشان عوض شود و اتفاق خوبی بیفتد. نکته این است که هر چقدر پیش میروی، چیزهایی را کشف میکنی که شاید حتی بازپرس و نیروهای اداره آگاهی هم به آن فکر نکردهاند. وقتی فیلم میسازی، اطلاعاتت هم بیشتر میشود. نفسِ این اتفاق هم برایم جذاب است. اصلاً یکی از دغدغههای مشترک من و مهدی اسدزاده (نویسنده) این است که ای کاش کارآگاه میشدیم!
چرا رفتی سراغ قاتل سریالی؟
قتلها معمولاً بهدلیل اتفاق و هیجان اتفاق میافتند ولی قتلهای سریالی داستان دیگری دارد. اینکه یک نفر نقشه میکشد یک نفر دیگر را بکشد، خیلی عجیب و پیچیده است.
تحقیقاتت را از چه نقطهای شروع کردی؟
وقتی جستوجو درباره یک موضوع را بیشتر پیش میبری، متوجه میشوی همه چیزهایی که میخوانی درست نیست.
برای مثال در اینترنت شاید از یک موضوع هفت-هشت روایت وجود داشته باشد که فقط دوتای آنها درست است. اینکه تشخیص بدهی کدام درست است، خیلی سخت است. به نظرم راهی که معمولاً جواب میدهد، عکس است. تو اگر تحقیق خوبی داشته باشی، از عکسهای خاص میفهمی که این موضوع درست است یا نه و با دیدن آنها اطلاعات نابی به دستت میرسد. ما از سال 94 که کار روی این قتلهای سریال را شروع کردهایم، متوقف نشدهایم. به خاطر همین روز به روز اطلاعاتمان درباره قاتلهای سریالی و قتلها بیشتر میشود.
اصلاً توانستید به پرونده مهین قدیری دسترسی پیدا کنید؟
بله. درباره این موضوعات دو پرونده وجود دارد؛ یکی در اداره آگاهی و یکی در قوه قضائیه. پروندههای آگاهی معمولاً اطلاعات خصوصی زیادی مثل مکالمات، شماره تماسها، شگردهای پلیسی و... دارد و سختتر میتوان به آن دسترسی پیدا کرد. معمولاً اطلاعات بهتر این پرونده را میدهند به قوه قضائیه. مهین قدیری شش پرونده داشت که پنج- شش هزار برگه بود. نکته مهم این بود که مهدی اسدزاده (نویسنده) حقوق خوانده بود و به موضوعات جنایی علاقه داشت. به خاطر همین اطلاعات مهمتر را با هم دستهبندی کردیم. مهمترین اطلاعات، برگههای بازجویی مهین بود. در هر مرحله از کار باید قوه قضائیه را هم قانع میکردیم و برای این کار کلی تعهد دادیم.
در مرحله خواندن پرونده، چه موضوعاتی برایتان جذاب شد که از قبلش نمیدانستید؟
اتفاقاتی مثل صحنه شروع فیلم. همین پلانی که یک راننده به مهین میگوید آشغال نریز! همه این اتفاقات واقعی بود. عکسهای اصلی جنازهها را هم در همین مرحله دیدیم. وقتی این پروندهها را میخوانی، تجربهات بیشتر میشود. مثلاً میفهمی جزئیات اطلاعاتی که در برگههای بازجویی پرونده آگاهی نوشته شده با جزئیاتی که بازپرس قوه قضائیه نوشته، فرق دارد. این اطلاعات باعث شد مهینی را که در ذهنمان بود، کاملتر بسازیم. مدام تصویرمان تغییر میکرد و جزئیاتش بیشتر میشد. جلوتر به جایی رسیدیم که اطلاعات من از مأموران آگاهی و بازپرس پرونده بیشتر شد. این فرآیند برای آدم لذتبخش است.
دلیل خاصی داشت که سراغ خانواده مهین یا بستگان مقتولان نرفتید؟
اینقدر نزدیک نرفتیم ولی از هر کسی که لازم بود، تحقیق کردیم. چون هدفمان از اول مشخص بود و میخواستیم مهین را خاکستری نشان بدهیم. برای همین نه سمت خانوادههای مقتولان رفتیم، نه سمت خانواده قاتل تا تصویرمان خدشهدار نشود و محور اصلی اطلاعات مسئولان آگاهی و قوه قضائیه شد. چون آنها از این سوژهها زیاد دیدهاند و تصویر روشنتری به ما میدادند. نکته جالب این است که وقتی مسائل روانشناسی و جامعهشناسی مرتبط با این پروندهها را میخوانی، متوجه میشوی که خیلی از نیروهای اداره آگاهی یا بازپرسها ناخواسته یکسری اطلاعات دارند که بر اساس تجربه مواجهه با سوژههای مختلف به دست آوردهاند و همان نظرات کارشناسی روانشناسان و جامعه شناسان است.
در پرونده مهین شخصیت قاتل، نحوه انجام قتلها، چگونگی پیدا شدن قاتل و... جذاب است اما خب این موضوع را به شکلهای مختلفی میتوان نمایش داد. شما به دنبال پررنگ کردن چه چیزی از دلِ این قصه پلیسی بودید؟
یکی از هدفها، خاکستری نشان دادن قاتل بود. میخواستیم قضاوت را بگذاریم بر عهده مردم. یکی که مجرم است، مشخص است که مجرم است. اینکه بگوییم تو مجرمی، سخت نیست. کار سختتر این بود که از زاویههای دیگری هم به ماجرا نگاه کنیم و به این نتیجه برسیم این اتفاقاتی که برای مهین افتاده، ممکن است برای همه اتفاق بیفتد. ممکن است همه ما قاتل یا قربانی باشیم. اینها چیزهای دور از ما نیست. در این پرونده کسی فکر نمیکرده قربانی مهین باشد، کسی هم فکر نمیکرده که مهین بتواند قاتل باشد.
این حرف قشنگی است، ولی خب خودش هم بهنوعی قضاوت محسوب میشود.
بله. ولی ما میگوییم از زاویه دیگری به ماجرا نگاه کنیم. زنی که معمولی بوده و زندگی روزمره و اعتقاداتی هم داشته، قتل انجام میدهد! مهم، رسیدن به دلایل این وضعیت بود.
برای رسیدن به این هدف، چه نقطههایی را در روایت و فیلمنامهتان مورد توجه قرار دادید که شاید در پرونده یا گزارشهای مطبوعاتی چندان مد نظر قرار نگرفته بود؟
برای ما این مهم بود که درام شکل بگیرد. ما سعی کردیم که همه نقطهها را در فیلمنامه بگذاریم. در مرحله اول یکسری چیزها برایمان هیجانانگیز بود ولی دیدیم شاید به خانواده مهین لطمه میخورد یا ما را از داستان دور میکند. سعی کردیم یک حس انسانی هم در کار داشته باشیم و فقط به اینکه فیلم بسازیم فکر نکردیم. به اینکه چه تبعاتی دارد هم فکر کردیم. خانوادههای مهین و مقتولان برای ما مهم بودند. از طرفی جزئیات برای من خیلی مهم است. به خاطر همین سعی کردیم شخصیت مهین را با کدهایی که در فیلم میگذاریم، نشان بدهیم. شاید ما اوایل تصویر روشنی از شخصیت نداریم ولی وقتی این کدها را کنار هم میگذاریم، به یک تصویر نسبتاً روشن میرسیم. مثلاً جمله آخر مهین که میگوید من ساخته این شهرم، برایمان مهم بود.
شاید بگویی با این حرف اتهام را از خودش دور میکند اما واقعیت این است که وقتی کسی به این نقطه میرسد، همه ما در آن مؤثر هستیم. یا مثلاً در آخر فیلم میگوییم قتلها ادامه دارد. به هر حال با اعدام یک قاتل پرونده این موضوع بسته نمیشود و راههای دیگری باید رفت که این موضوع ادامه پیدا نکند. تصویری که از پلیس نشان میدهیم هم متفاوت است. پلیسهای فیلم ما در بازجوییها و کارشناسها وقار خاصی دارند که شاید تو در فیلمهای پلیسی مشابه آنها را که خشونت نداشته باشند، نمیبینی.
اینکه میگویید «میخواستیم مهین خاکستری باشد»، تصمیمی بود که از قبل، برای سمت و سو و نگاه فیلمتان گرفته بودید، یا حسی بود که به مرور نسبت به مهین در شما شکل گرفت؟
تصمیم گرفته بودیم. در واقع ما برای نزدیک شدن به مهین حدودی را مشخص کردیم. شاید این نگاه درباره بیجه یا سالک محمودی فرق میکند چون مهین قدیری سوژه خاصتری است.
و چرا این تصمیم را گرفتید؟
اینکه مخاطب با خودش بگوید من هم میتوانم قاتل باشم یا رفتار من باعث میشود یک نفر قاتل باشد، مهم بود. یعنی مخاطب خودش را جدای از آن سوژه نبیند. همه چیز برای او ملموس باشد و بتواند چگونگی این اتفاق را ببیند. خیلی از مخاطبان مذهبی به من گفتند ما وقتی مهین را دیدیم، به خودمان گفتیم ما که نماز میخوانیم هم احتمال دارد قاتل شویم! خدا را شکر میکنم که به این هدف رسیدهایم.
با این حرف موافقم. مثلاً فیلم بهخوبی توانسته این سؤال را در ذهن مخاطب ایجاد کند که چطور آدمی که در بازسازی قتل اولش گریه میکرده، چند روز بعد موقع صحبت از کوبیدن سنگ به سر یکی دیگر از مقتولان (که با قساوت بیشتری همراه است)، آنطور آرام و خونسرد کارش را توضیح میدهد. اما به نظرت آیا لازم است عمداً سعی کنیم به سوژهمان نزدیک نشویم، مبادا که تصویر دیگری از او در ذهنمان شکل بگیرد؟ نمیخواستی بهعنوان سازنده مستند، تا حد ممکن همه چیز را درباره سوژهات بدانی، بعداً تصمیم بگیری که حالا چه چیزهایی را میخواهی در فیلمت نشان بدهی و چه چیزهایی را نه؟
خودمان مستقیم با این خانوادهها حرف نزدیم اما با کسانی که مرتبط بودهاند حرف زدیم. به خاطر همین اطلاعات کامل داشتیم. مثلاً برای گریه قتل اول چند تحلیل میتوان داشت. یک دلیل، قتلِ اول بودن و شروع کار است. مهین بعد از دو روز اعتراف میکند و بعد از این سریع میگویند برویم صحنه را بازسازی کنیم. روزهای بعد راحتتر است چون اعتراف کرده. درباره یک قتل دیگر هم ناراحت است چون فامیلشان است. در واقع ما خیلی از اطلاعات پرونده را به کد تبدیل کردهایم.
مهین بهعنوان یک قاتل سریالی، این پتانسیل را در خودش دارد که دستکم در لحظاتی حس نفرت مخاطب را تحریک کند. حتی جایی از فیلم درباره زنی که طعمهاش بوده و ماشین را ترک کرده و نگذاشته نقشه مهین عملی شود، میگوید: «بازار سیار طلا بود، اما هیچی که نداد هیچی، چهارهزار تومنم به خاطرش جریمه شدم!» با این حال مخاطب در بیشتر لحظات با مهین همراه میشود (مثل صحنه قتل صاحبخانه که به ادعای مهین، قصد آزار جنسی او را داشته) و نهایتاً گاهی از خونسردی او تعجب میکند. یعنی حسهای مختلفی از همراهی و همدلی تا غم و اندوه تا بهت و شگفتی در ذهن بیننده شکل میگیرد، اما اثر چندانی از نفرت نسبت به مهین نیست. برای ساختن چنین تصویری از مهین عمدی داشتید؟
من نقطههایی را برای حس تنفر پیدا کردن گذاشتهام اما اگر کار نکرده، این یک بحث دیگر است. خیلیها میگویند به خاطر همین صحنه حالشان بد شده و از مهین متنفر شدهاند و میگویند چقدر آدم کثیفی است. قضاوت با مردم است. یا در نریشن هم آمده که مهین دنبال یک نفر میگردد که چک امروزش صاف شود! یا مثلاً در صحنه قتل صاحبخانه از مهین میپرسند که آیا تو پولی برداشتی، جواب میدهد نه ولی میبینیم که برداشته. همه اینها کنار هم است. مهین مجموعهای از همین رفتارها است که اگر کنار هم بگذارید، جواب خیلی از سؤالهایتان به دست میآید.
«مهین» یک فیلم 95 دقیقهای است که با وقوع قتلها شروع میشود. گروهی از تهران به قزوین میروند و سرنخها را تا دستگیری و اعتراف قاتل و بازسازی قتل اول پیگیری میکنند. تا اینجا (یعنی تقریباً نیمه فیلم)، قصه خوب پیش میرود. اما از اینجا به بعد تا دادگاه نهایی، فقط نحوه انجام باقی قتلها تشریح میشود. به نظرت بعد از بازسازی قتل اول، نباید ریتم فیلم تا رسیدن به نقطه پایانیاش تندتر میشد؟
ما از اینجا به بعد با خود شخصیت مهین طرف هستیم. در هر کدام از بازسازیها کلی کد و اطلاعات جدید وجود دارد. مثلاً میفهمیم مهین روابط عمومی خوبی دارد، رابطهاش با مادرش بد است، رابطهاش با دخترش چطوری است، عذاب وجدان دارد، رابطهاش با شوهرش چطور است، کی ازدواج کرده، در کودکی اسمی که برای خود انتخاب کرده هادی است، نسبت به زن و مرد چه تفکری دارد و... یکجا گریه میکند، یکجا میگوید یا فاطمه زهرا و... ما میخواستیم در این بازسازیها شخصیت مهین بیشتر شناخته شود.
به نظر میرسد شیوه ساده و سرراستی را برای روایت میانه تا انتهای فیلم انتخاب کردید؛ قتلها را یکی یکی ببینیم و حرفهای مهین را از خلالشان بشنویم. به فرم روایی دیگری هم فکر کرده بودید که هم اطلاعات قتلها را منتقل کند هم سکانسهای بازسازی اینقدر طولانی نشود؟
ما به فرمهای دیگری هم فکر کرده بودیم اما میخواستیم موضوع را ساده کنیم. ما شش قتل داریم و کلی جزئیات از زندگی یک آدم که باید در 90 دقیقه روایت میشد. برای ما مهم بود که تماشاگر یکسری از این اطلاعات را حتماً با خودش ببرد. نمیخواستیم گنگ شود وگرنه معماییتر کردن این روایت کار سختی نبود. برای ما این مهم بود که نشان بدهیم یک آدم چطوری به یک قاتل تبدیل میشود. اگر فرم روایت را پیچیده میکردیم، جذابیت معماها و تصویرها مهمتر میشد اما ما میخواستیم شخصیت مهین، رفتارها، رابطهها و... پررنگ شود؛ خود مهین. جذابیتهای فرمی سینمایی ممکن بود حرف اصلی فیلم را گم کند.
بگذار یکجور دیگر بپرسم؛ نمیشد همین قصه را در 75 دقیقه تعریف کرد؟
حرفهایی که میخواستیم بگوییم، در همین زمان قابل تعریف بود؛ البته معتقدم هیچ کاری کامل نیست.
برای من هم در مجموع فیلم جذابی بود. از کسی هم نشنیدم که نظر منفی کلی روی فیلم داشته باشد؛ ولی بعد از فاش شدن معمای قتل، دیگر این سؤال که «بعدش چی میشه؟» و «قاتل کیه؟» برای مخاطب از بین میرود و انگیزهاش برای دنبال کردن داستان کم میشود. خودت احیاناً با این نظر مواجه نشدهای که کسانی گفته باشند یک جاهایی از فیلم خسته شدهاند یا حوصلهشان سر رفته؟
به هر حال نظرهای مختلفی وجود دارد. عدهای میگویند کاش نیمه دوم فیلم طولانیتر بود چون کنجکاوند بدانند مهین چطور آدمی است. عدهای هم با تو همنظر هستند. عدهای هم میگویند همین شکل فعلی خوب است.
چه شد که تصمیم گرفتید بعضی اتفاقات پرونده را بازسازی کنید؟ در واقع یک ضرورت بود (چون برای تصویری کردن بخشهایی از روایت، چاره دیگری نداشتید) یا یک انتخاب؟
هدف ما از اول بازسازی بود. دلیل ما این بود که میدانستیم یکسری اطلاعات وجود دارد که در پرونده نیست. اوایل کار هم نمیدانستیم که آیا از مهین قدیری فیلمی وجود دارد یا نه. برای اینکه شخصیت را کاملتر نشان بدهیم و اطلاعات را از طریق کلام منتقل نکنیم، از اول به بازسازی فکر کرده بودیم. ما در این کار ریسکهای زیادی انجام دادیم. مثلاً سرهنگ عطایی، کارآگاه پرونده، نریشن فیلم را خواند؛ یا این اولین تجربه من در بازسازی بود. هدف ما این بود که بازسازیهای ما از فیلمهایی که بعدها از مهین به دستمان رسید، قابل تفکیک باشد؛ حتی ماشین واقعی مهین در تصاویر آگاهی کرمرنگ است اما ماشین ما در بازسازیها زردرنگ است؛ یا خود بازیگر ما شباهتی به مهینِ واقعی ندارد. میخواستیم جدا باشد که بگوییم این فقط مهین نیست؛ مهینهای دیگری هم هستند که میتوانند یکسری حالتها و ویژگیهایی داشته باشند که بتوانند چنین کارهایی را انجام بدهند. خود اعظم عرفانی، بازیگر نقش مهین، متولد قزوین است و آن سالها ماجرا را پیگیری میکردهاند یا حتی 70-80 درصد لوکیشنهای خارجی ما همان لوکیشنهای واقعی هستند که مهین در آنها قتل انجام داده است.
به لحاظ حسی چه طراحیای در ذهنت داشتی؟
وقتی لوکیشنهای اصلی را انتخاب کردیم، میخواستیم حسهایی که مهین در آن لحظه داشته، دربیاید. یکسری حسها به کاراکترها برمیگردد، یکسری هم به موقعیتها. ما میخواستیم حس موقعیتها را دربیاوریم. کسانی مثل آقای عطایی که بازسازیها را دیده بودند، گفتند اعظم عرفانی انگار واقعاً دارد قتل انجام میدهد. من پلاتِ کلی را به او و گروه گفته بودم اما هیچکس نمیدانست دقیقاً چه اتفاقی قرار است بیفتد. یکدفعه میگفتیم اینجا مهین قرار است قتل انجام بدهد. خود بازیگر وقتی اولین قتل را بازسازی کردیم، گوشه خیابان شروع کرد به گریه. همین اتفاقی که برای مهین قدیری افتاده بود، برای بازیگر هم افتاد. بازیگر ما هم در قتلهای بعدی آرامتر و راحتتر پیش رفت!
الان بازسازیها چقدر به چیزی که در ذهنت بوده نزدیک شده است؟
باید به شرایط کار هم نگاه کرد. بودجه کار محدود بود یا بازیگران نقش پلیس واقعاً پلیس بودند. موقع بازسازیها به خاطر سختی شرایط، سه بار تا مرز تعطیلی پروژه پیش رفتیم. به خاطر این مشکلات یکسری دکوپاژها در ذهنم بود که نمیشد انجام داد و باید سریع عوض میکردم. نسبت به پتانسیل و اتفاقاتی که افتاد، ما بهترین کاری را که میتوانستیم ساختهایم. ما هیچ بازیگر خاصی نداریم و گاهی در یک روز مجبور بودیم در پنج لوکیشن مختلف کار کنیم. لوکیشنهایی که اتفاقات، کنشها، لباسها و حسهایش فرق میکرد.
من صحنههایی از فیلمت را که مختصات و بخصوص آدمهای مشخص و واضحی ندارد، دوست دارم. مثل اینسرت کلهپاچه یا قاب بسته از تسمه پروانهای که جا مانده یا اولین صحنهای که پلیسها سر صحنه قتل حاضر میشوند و دیالوگهای نامفهومشان را میشنویم. اما انگار هرچه قاب دوربین بازتر شده و سکانسها طولانیتر و رواییتر، با اجرایی مواجهیم که چیزی به فیلم اضافه نمیکند. انگار وقایع خیلی ساده و بیاحساس به اولین شکلی که به ذهن میرسند، تبدیل به تصویر شدهاند؛ مثل وقتی که مهین برای گرفتن اسلحه با خلافکارها چانه میزند، یا دستگیری آدمها در بازار میوه، یا فصل دستگیری خود مهین. این نماهای باز -که در آنها مختصات قاب و شخصیتها را بهتر میشناسیم- چیزی بیشتر از تصویر کردن باند صوتی فیلم نیست. شاید اگر همین صحنهها را با زاویهای بستهتر و غیرمعرفتر و البته کوتاهتر میگرفتی، تأثیر بیشتری میگذاشت.
دکوپاژ صحنه دستگیری چیز دیگری بود اما کارمان طول کشید و نیروهای پلیس گفتند ما فردا باید برویم سر کار. همسایههای آن لوکیشن هم میتوانستند اعتراض کنند. در این فشار باید دکوپاژهای دیگری طراحی میکردیم. در این فضا من شاید 10 تا از نماهایی را که میخواستم، نگرفتم. در دستگیریهای بازار هم نکته مهم برای ما این بود که کسی دوربین را نمیبیند. دوربین مخفی است و همه آن ریاکشنها طبیعی است. این واکنش مردم نسبت به اتفاقی است که شوکه میشوند. یک عده میخندند و به زندگیشان ادامه میدهند. میخواستم نشان بدهم که مهین در ذهن خیلیها انگار همین وضعیت را دارد. یک شوک میدهد، آنها هم میخندند و بعد به زندگی عادیشان میپردازند.
این ایده خوبی است، اما خب الان چنین چیزی در فیلم احساس نمیشود؛ شاید چون به تم فیلم تبدیل نشده است.
بعد کات میخورد به دادگاه که یک عالم مردم نشستهاند و موضوع را تماشا میکنند. مثلاً با یکی دو برداشت پلانها را میگرفتیم. قتلِ اسماعیل نزدیکترین پلان به خواستههای ما بود. دکوپاژ این قتل با همه فرق دارد. دوربینی که در حال جنبوجوش است، دوربین آگاهی است و دوربین ما ثابت است. ولی تو اصلاً این تفاوت را حس نمیکنی، چون داستان پیش میرود. من همیشه حسرت میخورم که چرا به خاطر شرایط یکسری از ایدهها را تصویر نگرفتهام. این حرفها به خروجی کار ربطی ندارد ولی این خروجی بهترین خروجی نسبت به شرایط ما بوده است.
ظاهراً قرار است یک نسخه سریالی هم از «مهین» پخش شود.
سریال «مهین» پنج قسمت سی دقیقهای است و یکسری جزئیات بیشتر دارد؛ مثلاً جزئیات بیشتری درباره قتلها وجود دارد که در نسخه سینمایی گفته نشده است.
اکران «مهین» در گروه «هنر و تجربه» چطور بوده؟
خوب است که «هنر و تجربه» فیلم مستند پخش میکند ولی نباید در این مرحله متوقف شویم. خیلی از فیلمهای مستند از فیلمهای داستانی اکران شده بهتر هستند اما مردم این موضوع را نمیدانند. شاید تأثیری که فیلمهای مستند میگذارند خیلی هم بیشتر است اما هیچ امکانی برای دیده شدن این مستندها وجود ندارد. با تیزرهای تلویزیونی، تبلیغات بهتر، سالنهای بهتر و... شرایط بیشتر دیده شدن مستندها را فراهم کرد.
امتیاز: 0
(از 0 رأی )
نظرهای دیگران