در راهروی خلوت و خاموش مدرسه، خنده معلمها توی نسیم آخر شهریور پیچیده و در حیاط بزرگ آن گم میشود. نقاش جوان و خوابآلود پای دیوار سبز مدرسه نشسته و آرام و با طمانینه «دال» دانش را روی دیوار حیاط با رنگ سفید پر میکند؛ «ز دانش بود جان و دل را فروغ»، دو نفر از