روزی محمدرضا خان فراشباشی یک مار بزرگی را کشته بود به حضور من آورد، در شکمش بعضی برآمدگیها پیدا بود؛ فشار که دادند معلوم شد سه خرگوش را بلع کرده، از دهنش در حضور من بیرون آوردند.
. . . یک هفته صدای تفنگ به هوا میرفت؛ بدون اغراق روزی صد هزار فشنگ به شکارهای بیچاره خالی میشد. به قرب هزار شکار از پازن و قوچ و میش و آهو و گرگ و چهار پلنگ در این شکارگاه صید شد . . .
طبعاً افراد فامیل و مخصوصاً مادر بزرگم اولین کسانی بودند که خبر این ازدواج به گوششان رسید والبته همه خوشحال شدند. بخصوص که فکر میشد دوشیزه فرح فرزند و فرزندانی از شاه ببار خواهد آورد، که اگر پسر باشد به سلطنت خواهد رسید و خانواده ما دارای موقعیت ممتاز و
یک روز صبح شروع به صحبت درباره برادرش کرد و توضیح داد که چرا تنها مانده و سپس ادامه داد: «البته بهتر میشد اگر دختر جوانی مانند شما علاقهمند و حاضر بود با محمدرضا زندگی مشترک داشته باشد». قلب من در آن لحظات به شدت میزد ولی تا اینجا چیزی رسمی مطرح نشده و
من گفتم «از کجا معلوم که هوسی در کار نباشد؟» گودرز گفت: «فروغ ظفر دو عکس فوری از تو در حال اسکی داشته و آنها را به دوستانش نشان داده. شاه آنها را دیده و میخواهد بیشتر ببیند».
شهبانویی که هر جا دلش میخواست میرفت، حالا ملتمسانه از دیگران میخواست که راه را برایش باز کنند . . . اکنون کاملا تنها بودم و حتی از اینکه باید از یک خیابان عبور کنم واقعا وحشت داشتم. به این فکر میکردم که چطور باید خود را کنار بکشم تا اتومبیلها مرا زیر
پس از فوت شوهر فریده تا ازدواج فرح با محمدرضا، این جمع با هم زندگی میکردند و یک خانواده را تشکیل میدادند: قطبی پدر (تنها نانآور خانواده که شغل او مهندسی ساختمان بود و گاهی کاری به او رجوع میشد و درآمد کمی داشت ولی به هر حال با درآمد کم باید میساخت)، زن
در این سالها محمدرضا معشوقهای پیدا کرده بود با نام خانوادگی «دیوسالار»؛ چگونه و به وسیلۀ که، اطلاع ندارم ... این دختر بسیار زیبا و لوند بود و شعر هم میگفت و کاملاً زن مطلوب محمدرضا بود.
سپهر اظهار داشت: «از سفیر خواهش کردم به استالین بگوید که ایشان دیداری با شاه بکند، زیرا حال که نه چرچیل و نه روزولت به دیدن او نمیروند اگر ایشان بروند اثر فوقالعادهای بر روی او خواهد داشت».
به محض وقوع حوادث شهریور 20 رضاخان دیگر آن رضاخان نبود. راجع به هر کاری با ردههای پایین مشورت میکرد و کارهای ضد و نقیض انجام میداد. در ظرف چند روز وضع ظاهری و جسمانی او بهشدت خراب شد، به نحوی که چشمگیر بود. با سرعت خود را به بندرعباس رسانید و با یک کشتی
من که هر روز در بطن جریانات دربار بودم، هیچ اطلاعی نداشتم، تا اینکه یک روز محمدرضا به من گفت: «هیچ میدانی چه خبر است؟ پدرم تصمیم گرفته که من با خواهر ملک فاروق ازدواج کنم». خلاصه، مسئله یکی دو روزه مطرح شد و احتمالاً شاید برای خود رضا خان نیز ظرف یکی دو
قبل از بازگشت به ایران در سوئیس از ولیعهد تقاضا کردم که شما طی این ۵ سال هزینه تحصیل مرا پرداختید، حال اجازه دهید که برای تحصیل طب به پاریس بروم. محمدرضا موافق بود، ولی گفت که اجازه با من نیست، باید از پدرم بپرسم. طی این مدت ۵ سال منظماً بین رضا خان و محمدرضا
دانشمندان مدتها بر این باور بودند که دلیل فراموشی خاطرات دوران نوزادی این است که هیپوکامپ، بخشی از مغز که مسئول ثبت و ذخیرهسازی خاطرات است؛ تا دوران نوجوانی همچنان درحال رشد و توسعه است. اما پژوهشگران دانشگاه «ییل» در مطالعهای جدید دریافتند که این فرضیه
چارلز جیمز ویلز، پزشک و مامور انگلیسی بود که به عنوان یکی از افسران پزشکی اداره تلگراف بریتانیا در دوران قاجار به ایران سفر کرد. دکتر ویلز خاطرات خود از این سفر را در کتابی با عنوان «در سرزمین شیر و خورشید» شرح داده که با عنوان «ایران در یک قرن قبل» به فارسی
چارلز جیمز ویلز، پزشک، جهانگرد و نویسنده انگلیسی بود که به عنوان یکی از افسران پزشکی اداره تلگراف بریتانیا در دوران قاجار به ایران سفر کرد. دکتر ویلز خاطرات خود از این سفر را در کتابی با عنوان «در سرزمین شیر و خورشید» شرح داده که با عنوان «ایران در یک قرن
چارلز جیمز ویلز، پزشک، جهانگرد و نویسنده انگلیسی بود که به عنوان یکی از افسران پزشکی اداره تلگراف بریتانیا در دوران قاجار به ایران سفر کرد. دکتر ویلز خاطرات خود از این سفر را در کتابی با عنوان «در سرزمین شیر و خورشید» شرح داده که با عنوان «ایران در یک قرن
چارلز جیمز ویلز، پزشک، جهانگرد و نویسنده انگلیسی بود که به عنوان یکی از افسران پزشکی اداره تلگراف بریتانیا در دوران قاجار به ایران سفر کرد. دکتر ویلز خاطرات خود از این سفر را در کتابی با عنوان «در سرزمین شیر و خورشید» شرح داده که با عنوان «ایران در یک قرن
چارلز جیمز ویلز، پزشک، جهانگرد و نویسنده انگلیسی بود که به عنوان یکی از افسران پزشکی اداره تلگراف بریتانیا در دوران قاجار به ایران سفر کرد. دکتر ویلز خاطرات خود از این سفر را در کتابی با عنوان «در سرزمین شیر و خورشید» شرح داده که با عنوان «ایران در یک قرن
چارلز جیمز ویلز، پزشک، جهانگرد و نویسنده انگلیسی بود که به عنوان یکی از افسران پزشکی اداره تلگراف بریتانیا در دوران قاجار به ایران سفر کرد. دکتر ویلز خاطرات خود از این سفر را در کتابی با عنوان «در سرزمین شیر و خورشید» شرح داده که با عنوان «ایران در یک قرن
چارلز جیمز ویلز، پزشک، جهانگرد و نویسنده انگلیسی بود که به عنوان یکی از افسران پزشکی اداره تلگراف بریتانیا در دوران قاجار به ایران سفر کرد. دکتر ویلز خاطرات خود از این سفر را در کتابی با عنوان «در سرزمین شیر و خورشید» شرح داده که با عنوان «ایران در یک قرن
چارلز جیمز ویلز، پزشک، جهانگرد و نویسنده انگلیسی بود که به عنوان یکی از افسران پزشکی اداره تلگراف بریتانیا در دوران قاجار به ایران سفر کرد. دکتر ویلز خاطرات خود از این سفر را در کتابی با عنوان «در سرزمین شیر و خورشید» شرح داده که با عنوان «ایران در یک قرن
چارلز جیمز ویلز، پزشک، جهانگرد و نویسنده انگلیسی بود که به عنوان یکی از افسران پزشکی اداره تلگراف بریتانیا در دوران قاجار به ایران سفر کرد. دکتر ویلز خاطرات خود از این سفر را در کتابی با عنوان «در سرزمین شیر و خورشید» شرح داده که با عنوان «ایران در یک قرن
چارلز جیمز ویلز، پزشک، جهانگرد و نویسنده انگلیسی بود که به عنوان یکی از افسران پزشکی اداره تلگراف بریتانیا در دوران قاجار به ایران سفر کرد. دکتر ویلز خاطرات خود از این سفر را در کتابی با عنوان «در سرزمین شیر و خورشید» شرح داده که با عنوان «ایران در یک قرن
چارلز جیمز ویلز، پزشک، جهانگرد و نویسنده انگلیسی بود که به عنوان یکی از افسران پزشکی اداره تلگراف بریتانیا در دوران قاجار به ایران سفر کرد. دکتر ویلز خاطرات خود از این سفر را در کتابی با عنوان «در سرزمین شیر و خورشید» شرح داده که با عنوان «ایران در یک قرن
چارلز جیمز ویلز، پزشک، جهانگرد و نویسنده انگلیسی بود که به عنوان یکی از افسران پزشکی اداره تلگراف بریتانیا در دوران قاجار به ایران سفر کرد. دکتر ویلز خاطرات خود از این سفر را در کتابی با عنوان «در سرزمین شیر و خورشید» شرح داده که با عنوان «ایران در یک قرن
ناصرالدین شاه به نوشتن خاطرات روزانۀ خود اهتمامی جدی داشت. خود او نام یادداشتهایش را «روزنامه» گذاشته بود؛ این روزنامهها جزئیاتی بسیار جالب و خواندنی از کارها و احوالات روزمرۀ شاه و درباریانش را در اختیار ما میگذارند.
ناصرالدین شاه به نوشتن خاطرات روزانۀ خود اهتمامی جدی داشت. خود او نام یادداشتهایش را «روزنامه» گذاشته بود؛ این روزنامهها جزئیاتی بسیار جالب و خواندنی از کارها و احوالات روزمرۀ شاه و درباریانش را در اختیار ما میگذارند.
ناصرالدین شاه به نوشتن خاطرات روزانۀ خود اهتمامی جدی داشت. خود او نام یادداشتهایش را «روزنامه» گذاشته بود؛ این روزنامهها جزئیاتی بسیار جالب و خواندنی از کارها و احوالات روزمرۀ شاه و درباریانش را در اختیار ما میگذارند.
این خاطره مربوط به هفتۀ دوم تیرماه سال 1257 شمسی است. در این زمان شاه در شهر پاریس اقامت داشته و به بازدید از مکانهای مختلف و دیدار با شخصیتهای سیاسی مختلف مشغول بوده است.
این خاطره مربوط به هفتۀ اول تیرماه سال 1257 شمسی است. در این زمان شاه در شهر پاریس اقامت داشته و مشغول گشت و گذار و مشاهدۀ دیدنیهای این شهر و حومۀ آن بوده است.
این خاطره مربوط به هفتۀ اول تیرماه سال 1257 شمسی است. در این زمان شاه در شهر پاریس اقامت داشته و مشغول گشت و گذار و مشاهدۀ دیدنیهای این شهر و حومۀ آن بوده است.
این خاطره مربوط به هفتۀ اول تیرماه سال 1257 شمسی است. در این زمان شاه در شهر پاریس اقامت داشته و مشغول گشت و گذار و مشاهدۀ دیدنیهای این شهر و حومۀ آن بوده است.
خاطراتی که در اینجا میخوانید مربوط به روزهای دوشنبه 20 خرداد تا شنبه 25 خرداد سال 1257 شمسی هستند. در این زمان ناصرالدین شاه در جریان دومین سفر خود به فرنگ در شهر پاریس به سر میبرد.
خاطرهای که در اینجا میخوانید مربوط به روز پنجشنبه 16 خرداد سال 1257 شمسی است، در این روز ناصرالدین شاه در شهر بادنبادن آلمان حضور داشته و به حمام و شکار رفته است.
خاطرهای که در زیر میخوانید مربوط به روز چهارشنبه 15 خرداد سال 1257 است؛ در این روز شاه در شهر بادنبادن حضور داشته و به گشت و گذار در محیط سرسبز اطراف این شهر پرداخته است.
ناصرالدین شاه به نوشتن خاطرات روزانۀ خود اهتمامی جدی داشت و این کار را در سفرهای دور و درازش هم ترک نمیکرد. خود او نام یادداشتهایش را «روزنامه» گذاشته بود؛ این روزنامهها جزئیاتی بسیار جالب و خواندنی از کارها و احوالات روزمرۀ شاه و درباریانش را در اختیار ما
ناصرالدین شاه به نوشتن خاطرات روزانۀ خود اهتمامی جدی داشت و این کار را در سفرهای دور و درازش هم ترک نمیکرد. خود او نام یادداشتهایش را «روزنامه» گذاشته بود؛ این روزنامهها جزئیاتی بسیار جالب و خواندنی از کارها و احوالات روزمرۀ شاه و درباریانش را در اختیار ما
ناصرالدین شاه به نوشتن خاطرات روزانۀ خود اهتمامی جدی داشت و این کار را در سفرهای دور و درازش هم ترک نمیکرد. خود او نام یادداشتهایش را «روزنامه» گذاشته بود؛ این روزنامهها جزئیاتی بسیار جالب و خواندنی از کارها و احوالات روزمرۀ شاه و درباریانش را در اختیار ما
ناصرالدین شاه به نوشتن خاطرات روزانۀ خود اهتمامی جدی داشت و این کار را در سفرهای دور و درازش هم ترک نمیکرد. خود او نام یادداشتهایش را «روزنامه» گذاشته بود؛ این روزنامهها جزئیاتی بسیار جالب و خواندنی از کارها و احوالات روزمرۀ شاه و درباریانش را در اختیار ما
ناصرالدین شاه به نوشتن خاطرات روزانۀ خود اهتمامی جدی داشت و این کار را در سفرهای دور و درازش هم ترک نمیکرد. خود او نام یادداشتهایش را «روزنامه» گذاشته بود؛ این روزنامهها جزئیاتی بسیار جالب و خواندنی از کارها و احوالات روزمرۀ شاه و درباریانش را در اختیار ما
ناصرالدین شاه به نوشتن خاطرات روزانۀ خود اهتمامی جدی داشت و این کار را در سفرهای دور و درازش هم ترک نمیکرد. خود او نام یادداشتهایش را «روزنامه» گذاشته بود؛ این روزنامهها جزئیاتی بسیار جالب و خواندنی از کارها و احوالات روزمرۀ شاه و درباریانش را در اختیار ما
کتاب خاطرات زهرا خانم تاجالسلطنه، دختر ناصرالدینشاه، یک گنجینۀ تاریخی است که جزئیاتی خواندنی از زندگی در دربار قاجار را در خود جمع دارد. تاجالسلطنه در این یادداشتها اغلب با نگاهی انتقادی به شیوۀ سلطنت شاهان قاجار از جمله پدر و برادرش نگاه میکند.
زبیده کودک یتیمی بود که ناصرالدین شاه در یکی از سفرهایش در سال 1238 شمسی او را خرید و همراه خود به دربار آورد. اما ستارۀ اقبال او در حرمسرا درخشیدن گرفت و یکی از عوامل این اقبال گربهای به نام ببری خان بود!
ناصرالدین شاه به نوشتن خاطرات روزانۀ خود اهتمامی جدی داشت و این کار را در سفرهای دور و درازش هم ترک نمیکرد. خود او نام یادداشتهایش را «روزنامه» گذاشته بود؛ این روزنامهها جزئیاتی بسیار جالب و خواندنی از کارها و احوالات روزمرۀ شاه و درباریانش را در اختیار ما
ناصرالدین شاه به نوشتن خاطرات روزانۀ خود اهتمامی جدی داشت و این کار را در سفرهای دور و درازش هم ترک نمیکرد. خود او نام یادداشتهایش را «روزنامه» گذاشته بود؛ این روزنامهها جزئیاتی بسیار جالب و خواندنی از کارها و احوالات روزمرۀ شاه و درباریانش را در اختیار ما
ناصرالدین شاه به نوشتن خاطرات روزانۀ خود اهتمامی جدی داشت و این کار را در سفرهای دور و درازش هم ترک نمیکرد. خود او نام یادداشتهایش را «روزنامه» گذاشته بود؛ این روزنامهها جزئیاتی بسیار جالب و خواندنی از کارها و احوالات روزمرۀ شاه و درباریانش را در اختیار ما
ناصرالدین شاه به نوشتن خاطرات روزانۀ خود اهتمامی جدی داشت و این کار را در سفرهای دور و درازش هم ترک نمیکرد. خود او نام یادداشتهایش را «روزنامه» گذاشته بود؛ این روزنامهها جزئیاتی بسیار جالب و خواندنی از کارها و احوالات روزمرۀ شاه و درباریانش را در اختیار ما