دلایلِ شکست فصل جدید "روزگار جوانی" چه بود؟/ انتخاب نادرستِ بازیگران یا پژوهش معمولی!
شبِ گذشته فصل جدید "روزگار جوانی" به پایان راه رسید. فصلی که هیچ نسبتی با آن محبوبیت و تأثیرگذاری نوستالژی دهه 1370 نداشت. تنها نام "روزگار جوانی" را به یدک میکشید و با این فیلمنامه و کارگردانی، شاید «اصغر توسلی» هم بتوان گفت آن «اصغر توسلی» سابق نباشد. چون سابقه اجرا، کارگردانی و تهیهکنندگی خوب او در تلویزیون و سینما، نوید سریالِ خوبی را میداد. نمیتوانیم کارهای خوب او را از یاد ببریم و شاید موفقیت در این سریال میتوانست دوباره او را سرزبانها بیندازد.
"روزگار جوانی" اولین بار سال 1377 پخش شد. آن دوران پرداختن به جوانان و مشکلات و دغدغههایشان خیلی مرسوم نبود و از این جهت برای مخاطبان تازگی داشت. اما این خلاقیت و نوآوری و تازگی را در فصل جدید "روزگار جوانی" پیدا نکردیم. آن دوران همزیستی و رفاقت پنج دانشجویی که هر کدام روحیه و ویژگیهای خاص خود را داشتند و تعامل و همراهی بین آنها را شاهد بودیم اما فصل جدید اصلاً یادآور ترکیب اولیه "روزگار جوانی" نبود. هرچند تلاشهایی شد که مسائل جوانان متناسب با شرایط امروز شود اما پرداخت قصه از این دغدغهها و مشکلات، عمیق و جذاب نیستند.
به نظر میرسد سازندگان سریالها و مدیرانِ تلویزیون برای تصویب فیلمنامه سریالها و فصلبندی مجموعهها، با ذائقهسنجی پیش بروند و نه تصمیمات کاملاً اداری و سلیقهای! با نگاهی به فصل جدید سریال "روزگار جوانی" میتوان به این نکته پی برد. چرا که این مجموعه چه در آن دوران و چه در این روزگار دنبالِ نشان دادن رخدادها، رویدادها، خاطرات و مشکلات جوانان بوده اما در این فصل چنین توفیقی را نمیبینیم. اگر قرار است بخشی از فضای عمومی جامعه یا مناسبات اجتماعی نسل جوان به ویژه با محوریت جوانان به تصویر کشیده شود مهمترین نکته ارائه تصویری درست از دورانی است که این جوانان در آن زندگی میکنند.
یعنی بازتابهای اجتماعی، شرایط اقتصادی و حتی سیاسی باید در عملکرد، گفتار و کردارِ شخصیتها خودش را نشان دهد. این بدین معنی نیست که صرفاً سریالی بسازیم که خاطره آن دوران گذشته را تداعی کند و جوانب مختلفِ پرداخت به هدفهای اصلی سریال مورد ارزیابی قرار نگیرد!! در واقع مضامینی که در این سریال دستمایه قرار گرفته به شدت خاماند؛ یعنی پژوهش و تحقیق درست و اصولی پیش نرفته و به طورِ شفاف، گویا و وفادارانه به تاریخ، به تصویر کشیده نشده است.
وقتی این اتفاق نیفتاده یعنی فیلمنامه سریال بر مبنای مضمونی که میتوانست خوب پرداخت شود در قالب یک اثر هنری مثل فیلمنامه باید دارای پردازش دراماتیک و هنری باشد. این جایِ خالی به شدت در سریال دیده میشود؛ وقتی این خلأ احساس میشود مهمترین عنصر یک فیلمنامه که شخصیت است دارای ویژگیهای باورپذیری نیستند. یعنی مخاطب با شخصیتها نمیتواند به درستی ارتباط برقرار کند، اینها صرفاً در حدِ تیپ تصویر شدهاند. در حالی که اگر قرار است شخصیتی به تصویر درآید لازمه آن توجه به ابعاد مختلف شخصیتی است نه اینکه صرفاً به یک بعد از شخصیت یک نفر توجه شود.
روزگار جوانی- دهه 1370
روزگار جوانی- 1400
تجربه ساخت فصل جدید برای یک نوستالژی 20 ساله و البته ساخت فصلهای متمادی برای برخی از کارهای تلویزیونی نشان میدهد اکثریت کارها به خاطر کسب درآمد ساخته و پرداخته میشوند. به ندرت مجموعه تلویزیونی پیدا میشود که به خاطر اعتقاد و تعالی ارزشهای جامعه ساخته شوند. از همین رو، مهمترین ملاک برای ادامه سریالهای تلویزیون که توفیقات اجتماعی پیدا کردند، توجه به نظر و خواست مخاطب است. سریالی که قرار است فصلی به آن اضافه شود اگر از سوی مخاطب به راستی مورد توجه قرار گرفته ادامه تولید آن نمیتواند مشکلآفرین باشد اما صرفاً نتیجه دستور اداری مدیران تلویزیون و سلیقهگرایی آنها باشد بدیهی است که به پُرکردن آنتن، هدر دادن بودجه تلویزیون و اتلاف وقت جامعه و در نهایت دورکردن بیشتر مخاطب میانجامد.
لذا سازندگان باید اصل اول ساختِ فصلهای جدید برای مجموعههای تلویزیونی را نظر مردم بدانند و اینطور نیست که اگر "پایتخت" در سه فصل موفقیت کسب کرده حتماً در ادامه هم این موفقیتها ادامهدار باشد. سریال برای ساخت فصل جدید باید حرفهای جدیدی برای جامعه داشته باشد و مردم خودشان و زندگیشان را در سریالهای تلویزیونی ببینند. هرگاه مردم خودشان و مشکلاتشان را در سریالها نبینند این سریالها فقط به آثاری تبدیل میشوند که میآیند و میروند و هیچ اتفاقی را هم رقم نمیزنند.