فلسفه اصلی سریال «بازی مرکب» چیست؟ / از ظهور منجی بودا تا جولان نمادهای کابالایی یهود
ما در سریال «بازی مرکب» با رویکردهای متناقضی روبرو هستیم که باوجود خوش ساختی در تولید، اما در انتقال مفاهیم داستانی ناتوان هستند.
سریال بازی مرکب به لطف پخش برخط نتفلیکس با حدودا ۲۱۰ میلیون مخاطب این روزها سرو صدای زیادی به پا کرده است، سریالی خوش ساخت با جلوههای ویژه بصری که مخاطب را از دل دنیای پیچیده و روزمره امروز به دنیای ساده و سرگرم کننده دوران کودکی میبرد، جاییکه ۴۵۶ بازیکن به دلیل بدهیهای هنگفت بانکی به آخر خط رسیده اند و امیدوارند در صورت برنده شدن در این بازی به ظاهر ساده مبلغ ۴۵.۶ میلیارد وون دست یابند تا به زندگی خود سروسامانی بدهند غافل از اینکه این بازی، بازی برد و باخت دوران کودکی نیست بلکه بازی بر سر مرگ و زندگی است، درست در اینجا داستان اوج میگیرد، زیرا تاوان یک اشتباه کوچک مرگ است، موضوعی که در این فیلم از آن به «حذف شدن از بازی» یاد میشود.
در سریال کرهای بازی مرکب چه میگذرد؟
سونگ گی هون، مردی مطلقه و شکست خورده در زندگی است که به دلیل بدهیهای زیاد مالی و بیکاری از مادرش پول تو جیبی میگیرد، اوضاع مالی او به قدری شکننده است که گهگاه برای تامین نیازهای مالی اش دست به قمار و زورگیری هم میزند، اما با این وجود برای خرید کادوی تولد دخترش، که حضانتش با همسر سابقش میباشد با مشکل مواجه است.
بیماری مادر، بیکاری و بدهی مالی و ناتوانی از حمایت تنها دخترش سه چالش بزرگ سونگ گی هون است که او را مجبور به حضور در بازی مرکب میکند. سونگ گی هون برای شرکت در بازی خود را به محلی که از قبل به او اعلام شده میرساند و به محض سوار شدن با گاز بیهوش میشود. سونگ گی هون بعد از به هوش آمدن متوجه میشود که او تنها بازیکن بازی مرکب نیست و قبل از او ۴۵۵ بازیکن دیگر هم با سودای دست یابی به میلیاردها وون تن به بازی داده اند. در جریان بازی اول که بازی چراغ سبز-چراغ قرمز است، بازیکنان باید با شنیدن کلمه چراغ سبز حرکت کنند و در نقطه مقابل بعد از شنیدن کلمه چراغ قرمز سرجای خود به ایستند، در ابتدا چند تن از بازیکنان بعد از شنیدن چراغ قرمز حرکت میکنند و در کمال ناباوری جلوی چشم دیگر بازیکنان توسط مسلسل گلوله باران میشوند.
در نهایت بیش از ۱۰۰ شرکت کننده در همان دور اول حذف میشوند، بازیکننان که فهمیده اند این یک بازی ساده نیست و قرار است سر جانشان معامله کنند به روند ادامه بازی شکایت میکنند و خواستار لغو ادامه بازی میشوند، در نهایت با رای بازیکنان روند ادامه بازی لغو میشود و همه بازیکنان دوباره بیهوش میشوند و بعد از به هوش آمدن خود را وسط خیابان، رها شده میبینند. بعد از چند روز بازیکنان میبنند دلیلی برای ادامه زندگی ندارند، زیرا نه تنها نمیتوانند از پس بدهیهای کلانشان برایند بلکه حتی قادر نیستند زندگی خود را تغییر دهند؛ در نتیجه ترجیح میدهند به بازی برگردند و بر سر مرگ و زندگی خود برای تصاحب میلیاردها وون قمار کنند.
در مراحل بعدی، بازیها همچنان شکل سادهای دارند، اما در هر مرحله، بازیکنان برای زنده ماندن دست به هر جنایتی میزنند تا زنده بمانند، از حمله شبانگاهی و کشتار یکدیگر در خوابگاه تا پیش مرگ کردن سایر بازیکنان برای زنده ماندن! در نهایت از بین ۴۵۶ بازیکن فقط دو بازیکن باقی میمانند که باید در بازی مرکب که بازی نهایی است شرکت کرده در مدت زمان ۳۰ دقیقه با هم مبارزه کنند، در این بازی اعمال هر نوع خشونتی مجاز است تا فقط یک نفر زنده از زمین بازی خارج شود.
در آخرین مرحله و در یک مسابقه سخت و نفس گیر سونگ گی هون موفق میشود رفیق دوران کودکیش را شکست دهد و بعد از کلی کلنجار حتی راضی میشود که از دور مسابقه خارج شود، ولی رفیقش را نکشد، در نهایت چوسانگوو که برای رسیدن به ششمین و آخرین مرحله بازی دستانش به خون سایر بازیکنان آغشته شده به دلیل عذاب وجدان و زخمی شدنش در جریان بازی دست به خودکشی میزند تا سونگ گی هون برنده ۴۵ میلیارد و ۶۰۰ میلیون وون شود. بعد از پایان بازی سونگ گی هون متوجه میشود که ماهیت این بازی مرگ و زندگی چیزی جز تفریح طبقه ثروتمند نبوده که همانند اسبهای مسابقه روی تک تک ۴۵۶ بازیکن شرط بندی کرده اند. این موضوع باعث خشم سونگ گی هون میشود و در پایان تلاش میکند تا با پاگذاشتن روی امیال و آرزوهایش و با چشم پوشی از دیدن تنها دخترش برای نجات همطنانش تلاش کند تا برای پول، تن به این بازی مرگ آور ندهند.
بودیسم؛ فلسفه اصلی سریال بازی مرکب
سریال بازی مرکب مشتمل به ۹ قسمت به نویسندگی و کارگردانی هوانگ دونگ هیوک تهیه و تولید شده است. این سریال که در دل خود صحنههای دلخراش زیادی دارد در حقیقت به دنبال پرده برداشتن از خوی درنده و وحشی انسان قرن حاضر است که در شرایط اضطرار و نجات خود حاضر است دست به هر کاری بزند تا با خودخواهی تمام، بقای خود را تضمین کند، حتی اگر قیمت آن خونریزی، وحشی گری و پا گذاشتن روی اصول اخلاقی و انسانی باشد.
از جمله نکات حائز اهمیت در این سریال توجه هوانگ دونگ هیوک به مسئله پلورالیسم دینی در جریان این سریال است، آنجا که در سکانسهای متعدد این سریال شاهد حضور انسانیهایی با مذاهب بودایی، مسلمان و مسیحی در کنار هم هستیم، اما چهرهای که از پیروان هر مذهب به تصویر کشیده شده خود حاوی نکات مهمی است که نمیتوان به راحتی از کنار آن گذشت از جمله آنکه نقش مسلمان این سریال را یکی از شخصیتیهای فرعی به نام عبدل علی بازی میکند، کارگر مهاجر پاکستانی که به دلیل درگیری با کارفرمای خود بر سر حقوق به تعویق افتاده اش برای تامین مایحتاج خانواده اش مجبور به حضور در بازی مرکب میشود. شخصیت عبدل علی گوشه گیر، مودب و بی دست پا به تصویر کشیده شده، کسی که به دلیل مهاجر بودنش توسط «هان مینیو» یکی از بازیکنان حاضر در بازی مرکب مورد تمسخر هم قرار میگیرد، فردی که بازی برده را به دلیل زودباوری و حماقت واگذار میکند و در نهایت محکوم به مرگ و حذف از بازی میشود.
سایر شخصیتهای مذهبی و خداباور قصه نیز شرایط بهتری نسبت به عبدل علی ندارند، زیرا در بهترین حالت و در شرایط اضطرار و گرفتاری سایر بازیکنان یا مشغول دعا کردن برای خود میشوند و یا فرمان به خشونت و کشتار دیگران میدهند! مشابه آنچه از تندروهای داعشی شاهد هستیم.
مسیحیان جهان این سریال نیز شرایط بهتری نیست به مسلمانان ندارند، آنها با لباسهای سیاه و با ترساندن مردم از غذاب جهان آخرت به دنبال وادار کردن رهگذران به پذیرش دین مسیحیت به عنوان یگانه راه نجات و رهایی بشریت از رنجها و دردها هستند. منادیان این دین عمدتا منفعل، سیاه پوش و حراف به تصویر کشیده شده اند.
اما سونگ گی هون شخصیت اصلی داستان شرایطی به مراتب بهتر از مسلمانان و مسیحیان و حتی لایئک (بی دین) جهان قصه دارد. او از همان ابتدا خود را یک بودایی معتقد معرفی میشود که به هیچ وجه حاضر نیست تغیر مذهب داده، مسیحی شود! وی با وجود مشکلات اقتصادی و خانوادگی فراوانی که دارد، اما در روند داستان در تلاش است تا به هر شکل ممکن از مادرش دستیگری کند، با وجود فقر مالی و برای خوشحال کردن تنها دخترش حاضر است از دستفروش غذایی تهیه کند و حتی در جریان بازی مرکب، نسبت به سایر بازیکنان از جمله تنها پیرمرد جهان قصه بسیار دلسوز و راهنماست و خواستار کار گروهی و رفاقت و نوع دوستی در بین هم تیمی هایش است.
سونگ گی هون شخصیتی است که در آخرین مرحله بازی، درست در جایی که به راحتی میتواند با کشتن چو سانگوو رفیق دوران کودی اش برنده بیش از ۴۵ میلیارد وون شود، به آن پشت پا زده و برای نجات و رهایی چو سانگوو حتی حاضر به انصراف از مسابقه نیز میشود تا رفیقش زنده بماند، موضوعی که اربابان بازی مرکب که غرق در خوشگرانی و تفریح هستند را مات و مبهوت میکند. اما این همه ماجرا نیست، زیرا سونگ گی هون حتی پایش را از این هم فراتر میگذارد و سهم چو سانگوو رفیق دوران کودکیش را به مادرش که دکه داری محلی است میدهد تا به رفیقش (چو سانگوو) که برای برنده شدن او (سونگ گی هون) دست به خودکشی زده بود، ادای دین کرده باشد.
او حتی به عنوان یک بودایی معتقد طرفدار دوستی و مهربانی، به قول نداده اش نیز عمل میکند و بردار ۱۰ ساله کانگ سه بیوک را که در جریان بازی مرکب از سونگ گی هون خواسته بود تا از او سرپرستی کند، از پرورشگاه خارج کرده، حضارت آن را به مادر چو سانگوو (رفیق دوران کودکیش) میسپارد تا همانند چو سانگوو یک فرد دانشگاه دیده و موفق بار بیاید.
سونگ گی هون به عنوان یک معتقد بودایی حتی پا را فراتر میگذارد و قرض گرفتن پول از رئیس بانک را شرافتمندانهتر از برداشت میلیاردها وونی میداند که در حساب بانکی اش است، زیرا او این پولها را خون بهای بیش از ۴۵۵ انسانی میداند که به دلیل فقر مالی تن به این بازی مرگ داده بودند و درست به همین دلیل برای خرج کردن این پولها دچار عذاب وجدان است. به این ترتیب ما در طول ۹ قسمت از این سریال قرار است با رفتار یک سالک بودایی معتقد روبرو شویم که با وجود مشکلات زیاد زندگی و بعضا مسیرهای انحرافی، همواره راه درست را انتخاب میکند و از مدار اخلاقیات حتی اگر به ضررش باشد، خارج نمیشود.
جولان نمادهای کابالایی یهود در سریال بازی مرکب
از جمله نکات قابل تامل در این سریال استفاده از نمادهایی است که به عرفان کابالای (کابالا همان عرفان یهود است و به دنبال فهم ذات دنیا و انسان است) مورد نظر یهود بسیار نزدیک است، از جمله نماد بازی مرکب که تشکیل شده از نمادهای دایره، مربع و مثلث است که در کنار هم ماهی مرکب مورد نظر کره ایها را میسازند. نمادی که در ابتدای سریال، کودکان کرهای روی آن بازی میکنند و درست در نهمین و آخرین قسمت سریال، روی همین نماد که شبیه درخت آفرینش مورد نظر عرفان کابالای یهود است، بازی خاتمه مییابد.
استفاده از تعداد زیادی از شمع دانها در این سریال خود معمایی است که نیاز به تفسیر دارد، زیرا در عرفان کابالا شمع دان با تعدادی مشخص (۷ شمع) حائز اهمیت است، اما در این سریال با تاکید افراطی بر شمع دانها، اگرچه از مفهوم دقیق کابالای آن فاصله گرفته، اما وجود بی شمار از شمع دان ها، آن هم در کنار نماد مثلث، روی زمین شطرنجی که از نمادهای آشنا و اصلی در عرفان کابالاست به دنبال القاع برخی از مفاهیم عرفان کابالا به ذهن و اندیشه مخاطب است.
از جمله دیگر نماد اصلی در این سریال وجود حرمی مخروطی شکل با چشم جهان بین است، اگر چه این مفهموم در این سریال بسیار محافظه کارانه و نه چندان آشکار، به کار رفته، اما به آسانی مفهوم مثلث با چشم جهان بین را به ذهن بیننده القاع میکند، وجود تک پایه شمع دان روی زمین شطرنجی که بی اختیار چشم را به سمت بالای تصویر، یعنی همان کرهای نورانی (سر شیشهای خوک) هدایت میکند. از سوی دیگر این فضا تاریک و غبار آلود به نوعی به «اتاق مراقبه» مورد نظر فراماسونرها که تعلیم یافته عرفان کابالایی یهود هستند نیز اشاره دارد.
نکته قابل تامل دیگر در این سریال استفاده صلاطین قدرت از نقابهای طلایی در کنار استفاده گسترده از رنگهای طلایی، آبی، ارغوانی و قرمز به عنوان رنگهای مطلوب فراماسونرهاست.
در لژهای فراماسونری، ماسونها عمدتا از نقاب برای شناخته نشدن استفاده میکنند، موضوعی که در جای جای این سریال نه تنها به این موضوع اشاره شده، بلکه حتی روی آن تاکید هم دارد.
نتیجه گیری
سریال بازی مرکب SquidGame محصول سینمای ۲۰۲۱ کره جنوبی است که تلاش کرده تا با خرده روایت زندگی انسانهای در بند روزمرگی، مباحث اعتقادی مکاتب و مذاهب مختلف را به ضعم خود به چالش کشیده، نقد کند. آنجا که هوانگ دونگ هیوک در مقام نویسندگی این اثر تلاش کرده تا با گره افکنی و قراردادن کاراکترها در شرایط سخت تصمیم گیری، بنیاد فکری و فلسفی ادیان آسمانی را تا جایی زیر سوال برد که یک لایئک در مقام تمسخر آن برآید، اما در نقطه مقابل کاری به شریعت یهود ندارد و اصطلاحا چراغ خاموش از کنار آن میگذرد و در ادامه و در لایههای بعدی با ادای احترام به عرفان کابالای مورد تایید یهود، به تقدیس از بودا میپردازد.
یکی از نکات قابل تامل در عملکرد هوانگ دونگ هیوک در قامت نویسنده و کارگردان این اثر، استفاده ناقص و بعضا اشتباه از نمادهای عرفان کابالاست، آنجا که با استفاده گسترده و بی هدف از شمع دانها، قداست شمع دان ۷ شمع مورد نظر کابالیستها را ضایع و خدشه دار میکند و یا در جایی دیگر در حالی از نماد مثلث روی زمین شطرنجی استفاده میکند که این دو نماد روی یکدیگر، عملا مفاهیم خود را از دست داده و مفاهیم جدیدی را خلق میکند که تا حد زیادی بی ربط و به فهم بهتر داستان کمکی نمیکند! یا در جایی دیگر ما شاهد جولان نقابهای طلایی با سر حیواناتی هستیم که فقط نماد گاو مورد نظر عرفان کابالا در بین آنها به چشم میخورد و سایر نقابهای مورد استفاده کوچکترین سنخیتی با عقاید کابالیستها ندارد که خود نشان دهنده نوعی تناقض و تضاد در جهان داستانی است که راوی آن هوانگ دونگ هیوک است.
گویی این نویسنده کرهای تا جایی به قوانین کابالا پایبند است که این مفاهیم در خدمت ادای احترام او به بودا باشد و خارج از آن، این نمادها برای دونگ هیوک عملا کارکردی نداشته و به آسانی از کنار آن رد میشود. موضوعی که چرایی واضحی در آن به چشم نمیخورد. مسئله زمانی بغرنجتر میشود که هوانگ دونگ هیوک پا را فراتر میگذارد و با استفاده ناقص از مفاهیم الهههای سه گانه کابالا یعنی ایمان، امید و محبت، تنها به محبت اکتفا میکند تا از دل مفاهیم عرفان کابالای فراماسونرها، به عرفان بودا که همان احساس نودوستی نسبت به یکدیگر است، رجعت کند.
به این ترتیب ما در این سریال با رویکردهای متناقضی روبرو هستیم که باوجود خوش ساختی در تولید، اما در انتقال مفاهیم داستانی ناتوان است و بعضا همانند سایر عرفانهای نوظهور به دهها سوالی که در ذهن بیننده ایجاد کرده، پاسخی نمیدهد و فقط به دنبال تقدیس بوداست تا نشان دهد یک سالک معتقد با به کار بستن آموزههای اخلاقی مورد نظر بودا که همان مهرورزی و نوع دوستی نسبت به همه انسانهاست میتواند انرژی درونی خود را به انرژی کیهانی گره بزند تا با پی بردن به رازهای جهان، در نهایت به منجی همه انسانهای غرق در رنج و سختی دنیا تبدیل شود. براین اساس و آنطور که در این سریال به تصویر کشیده شده، سالک واقعی برای نیل به این هدف (منجی شدن) باید سری پرشور (موی قرمز سکانسهای پایانی قصه) و روحیهای جنگنده و مبارز و در عین حال از خود گذشته داشته باشد تا بتواند روی امیال خود پا بگذارد، همانطور که سونگ گی هون با پا گذاشتن روی امیالش، خود را از دیدار تنها دخترش محروم کرد تا جهان انسانهای زنجیر شده در تسلسل بی پایان رنجهای زندگی را رهایی بخشد؛ با این حال چند سوال اساسی در این سریال بی پاسخ میماند، از آن جمله اینکه چرا در نقد سطحی از مذاهب آسمانی جای دین یهود خالیست و عملا مورد نقد قرار نمیگیرد؟ چرا از نمادهای عرفان کابالای یهودی به شکل ناقص در جهت ادای احترام به بودا استفاده شده؟ و چطور مذاهب آسمانی (که به گواهی تاریخ در طول قرنها منجی و رهایی بخش بشر از سختیها و رنجها بوده) در جهان این سریال نه تنها توانی برای رهنمود و نجات بازیکنان ندارند بلکه دردسرساز و آزاردهنده است، اما در نقطه مقابل دین زمینی بودا قادر است با چند توصیه اخلاقی ساده، سعادت بازیکنان را دستکم در جهان این سریال تضمین کند؟
در سریال کرهای بازی مرکب چه میگذرد؟
سونگ گی هون، مردی مطلقه و شکست خورده در زندگی است که به دلیل بدهیهای زیاد مالی و بیکاری از مادرش پول تو جیبی میگیرد، اوضاع مالی او به قدری شکننده است که گهگاه برای تامین نیازهای مالی اش دست به قمار و زورگیری هم میزند، اما با این وجود برای خرید کادوی تولد دخترش، که حضانتش با همسر سابقش میباشد با مشکل مواجه است.
بیماری مادر، بیکاری و بدهی مالی و ناتوانی از حمایت تنها دخترش سه چالش بزرگ سونگ گی هون است که او را مجبور به حضور در بازی مرکب میکند. سونگ گی هون برای شرکت در بازی خود را به محلی که از قبل به او اعلام شده میرساند و به محض سوار شدن با گاز بیهوش میشود. سونگ گی هون بعد از به هوش آمدن متوجه میشود که او تنها بازیکن بازی مرکب نیست و قبل از او ۴۵۵ بازیکن دیگر هم با سودای دست یابی به میلیاردها وون تن به بازی داده اند. در جریان بازی اول که بازی چراغ سبز-چراغ قرمز است، بازیکنان باید با شنیدن کلمه چراغ سبز حرکت کنند و در نقطه مقابل بعد از شنیدن کلمه چراغ قرمز سرجای خود به ایستند، در ابتدا چند تن از بازیکنان بعد از شنیدن چراغ قرمز حرکت میکنند و در کمال ناباوری جلوی چشم دیگر بازیکنان توسط مسلسل گلوله باران میشوند.
در نهایت بیش از ۱۰۰ شرکت کننده در همان دور اول حذف میشوند، بازیکننان که فهمیده اند این یک بازی ساده نیست و قرار است سر جانشان معامله کنند به روند ادامه بازی شکایت میکنند و خواستار لغو ادامه بازی میشوند، در نهایت با رای بازیکنان روند ادامه بازی لغو میشود و همه بازیکنان دوباره بیهوش میشوند و بعد از به هوش آمدن خود را وسط خیابان، رها شده میبینند. بعد از چند روز بازیکنان میبنند دلیلی برای ادامه زندگی ندارند، زیرا نه تنها نمیتوانند از پس بدهیهای کلانشان برایند بلکه حتی قادر نیستند زندگی خود را تغییر دهند؛ در نتیجه ترجیح میدهند به بازی برگردند و بر سر مرگ و زندگی خود برای تصاحب میلیاردها وون قمار کنند.
در مراحل بعدی، بازیها همچنان شکل سادهای دارند، اما در هر مرحله، بازیکنان برای زنده ماندن دست به هر جنایتی میزنند تا زنده بمانند، از حمله شبانگاهی و کشتار یکدیگر در خوابگاه تا پیش مرگ کردن سایر بازیکنان برای زنده ماندن! در نهایت از بین ۴۵۶ بازیکن فقط دو بازیکن باقی میمانند که باید در بازی مرکب که بازی نهایی است شرکت کرده در مدت زمان ۳۰ دقیقه با هم مبارزه کنند، در این بازی اعمال هر نوع خشونتی مجاز است تا فقط یک نفر زنده از زمین بازی خارج شود.
در آخرین مرحله و در یک مسابقه سخت و نفس گیر سونگ گی هون موفق میشود رفیق دوران کودکیش را شکست دهد و بعد از کلی کلنجار حتی راضی میشود که از دور مسابقه خارج شود، ولی رفیقش را نکشد، در نهایت چوسانگوو که برای رسیدن به ششمین و آخرین مرحله بازی دستانش به خون سایر بازیکنان آغشته شده به دلیل عذاب وجدان و زخمی شدنش در جریان بازی دست به خودکشی میزند تا سونگ گی هون برنده ۴۵ میلیارد و ۶۰۰ میلیون وون شود. بعد از پایان بازی سونگ گی هون متوجه میشود که ماهیت این بازی مرگ و زندگی چیزی جز تفریح طبقه ثروتمند نبوده که همانند اسبهای مسابقه روی تک تک ۴۵۶ بازیکن شرط بندی کرده اند. این موضوع باعث خشم سونگ گی هون میشود و در پایان تلاش میکند تا با پاگذاشتن روی امیال و آرزوهایش و با چشم پوشی از دیدن تنها دخترش برای نجات همطنانش تلاش کند تا برای پول، تن به این بازی مرگ آور ندهند.
بودیسم؛ فلسفه اصلی سریال بازی مرکب
سریال بازی مرکب مشتمل به ۹ قسمت به نویسندگی و کارگردانی هوانگ دونگ هیوک تهیه و تولید شده است. این سریال که در دل خود صحنههای دلخراش زیادی دارد در حقیقت به دنبال پرده برداشتن از خوی درنده و وحشی انسان قرن حاضر است که در شرایط اضطرار و نجات خود حاضر است دست به هر کاری بزند تا با خودخواهی تمام، بقای خود را تضمین کند، حتی اگر قیمت آن خونریزی، وحشی گری و پا گذاشتن روی اصول اخلاقی و انسانی باشد.
از جمله نکات حائز اهمیت در این سریال توجه هوانگ دونگ هیوک به مسئله پلورالیسم دینی در جریان این سریال است، آنجا که در سکانسهای متعدد این سریال شاهد حضور انسانیهایی با مذاهب بودایی، مسلمان و مسیحی در کنار هم هستیم، اما چهرهای که از پیروان هر مذهب به تصویر کشیده شده خود حاوی نکات مهمی است که نمیتوان به راحتی از کنار آن گذشت از جمله آنکه نقش مسلمان این سریال را یکی از شخصیتیهای فرعی به نام عبدل علی بازی میکند، کارگر مهاجر پاکستانی که به دلیل درگیری با کارفرمای خود بر سر حقوق به تعویق افتاده اش برای تامین مایحتاج خانواده اش مجبور به حضور در بازی مرکب میشود. شخصیت عبدل علی گوشه گیر، مودب و بی دست پا به تصویر کشیده شده، کسی که به دلیل مهاجر بودنش توسط «هان مینیو» یکی از بازیکنان حاضر در بازی مرکب مورد تمسخر هم قرار میگیرد، فردی که بازی برده را به دلیل زودباوری و حماقت واگذار میکند و در نهایت محکوم به مرگ و حذف از بازی میشود.
سایر شخصیتهای مذهبی و خداباور قصه نیز شرایط بهتری نسبت به عبدل علی ندارند، زیرا در بهترین حالت و در شرایط اضطرار و گرفتاری سایر بازیکنان یا مشغول دعا کردن برای خود میشوند و یا فرمان به خشونت و کشتار دیگران میدهند! مشابه آنچه از تندروهای داعشی شاهد هستیم.
مسیحیان جهان این سریال نیز شرایط بهتری نیست به مسلمانان ندارند، آنها با لباسهای سیاه و با ترساندن مردم از غذاب جهان آخرت به دنبال وادار کردن رهگذران به پذیرش دین مسیحیت به عنوان یگانه راه نجات و رهایی بشریت از رنجها و دردها هستند. منادیان این دین عمدتا منفعل، سیاه پوش و حراف به تصویر کشیده شده اند.
اما سونگ گی هون شخصیت اصلی داستان شرایطی به مراتب بهتر از مسلمانان و مسیحیان و حتی لایئک (بی دین) جهان قصه دارد. او از همان ابتدا خود را یک بودایی معتقد معرفی میشود که به هیچ وجه حاضر نیست تغیر مذهب داده، مسیحی شود! وی با وجود مشکلات اقتصادی و خانوادگی فراوانی که دارد، اما در روند داستان در تلاش است تا به هر شکل ممکن از مادرش دستیگری کند، با وجود فقر مالی و برای خوشحال کردن تنها دخترش حاضر است از دستفروش غذایی تهیه کند و حتی در جریان بازی مرکب، نسبت به سایر بازیکنان از جمله تنها پیرمرد جهان قصه بسیار دلسوز و راهنماست و خواستار کار گروهی و رفاقت و نوع دوستی در بین هم تیمی هایش است.
سونگ گی هون شخصیتی است که در آخرین مرحله بازی، درست در جایی که به راحتی میتواند با کشتن چو سانگوو رفیق دوران کودی اش برنده بیش از ۴۵ میلیارد وون شود، به آن پشت پا زده و برای نجات و رهایی چو سانگوو حتی حاضر به انصراف از مسابقه نیز میشود تا رفیقش زنده بماند، موضوعی که اربابان بازی مرکب که غرق در خوشگرانی و تفریح هستند را مات و مبهوت میکند. اما این همه ماجرا نیست، زیرا سونگ گی هون حتی پایش را از این هم فراتر میگذارد و سهم چو سانگوو رفیق دوران کودکیش را به مادرش که دکه داری محلی است میدهد تا به رفیقش (چو سانگوو) که برای برنده شدن او (سونگ گی هون) دست به خودکشی زده بود، ادای دین کرده باشد.
او حتی به عنوان یک بودایی معتقد طرفدار دوستی و مهربانی، به قول نداده اش نیز عمل میکند و بردار ۱۰ ساله کانگ سه بیوک را که در جریان بازی مرکب از سونگ گی هون خواسته بود تا از او سرپرستی کند، از پرورشگاه خارج کرده، حضارت آن را به مادر چو سانگوو (رفیق دوران کودکیش) میسپارد تا همانند چو سانگوو یک فرد دانشگاه دیده و موفق بار بیاید.
سونگ گی هون به عنوان یک معتقد بودایی حتی پا را فراتر میگذارد و قرض گرفتن پول از رئیس بانک را شرافتمندانهتر از برداشت میلیاردها وونی میداند که در حساب بانکی اش است، زیرا او این پولها را خون بهای بیش از ۴۵۵ انسانی میداند که به دلیل فقر مالی تن به این بازی مرگ داده بودند و درست به همین دلیل برای خرج کردن این پولها دچار عذاب وجدان است. به این ترتیب ما در طول ۹ قسمت از این سریال قرار است با رفتار یک سالک بودایی معتقد روبرو شویم که با وجود مشکلات زیاد زندگی و بعضا مسیرهای انحرافی، همواره راه درست را انتخاب میکند و از مدار اخلاقیات حتی اگر به ضررش باشد، خارج نمیشود.
جولان نمادهای کابالایی یهود در سریال بازی مرکب
از جمله نکات قابل تامل در این سریال استفاده از نمادهایی است که به عرفان کابالای (کابالا همان عرفان یهود است و به دنبال فهم ذات دنیا و انسان است) مورد نظر یهود بسیار نزدیک است، از جمله نماد بازی مرکب که تشکیل شده از نمادهای دایره، مربع و مثلث است که در کنار هم ماهی مرکب مورد نظر کره ایها را میسازند. نمادی که در ابتدای سریال، کودکان کرهای روی آن بازی میکنند و درست در نهمین و آخرین قسمت سریال، روی همین نماد که شبیه درخت آفرینش مورد نظر عرفان کابالای یهود است، بازی خاتمه مییابد.
استفاده از تعداد زیادی از شمع دانها در این سریال خود معمایی است که نیاز به تفسیر دارد، زیرا در عرفان کابالا شمع دان با تعدادی مشخص (۷ شمع) حائز اهمیت است، اما در این سریال با تاکید افراطی بر شمع دانها، اگرچه از مفهوم دقیق کابالای آن فاصله گرفته، اما وجود بی شمار از شمع دان ها، آن هم در کنار نماد مثلث، روی زمین شطرنجی که از نمادهای آشنا و اصلی در عرفان کابالاست به دنبال القاع برخی از مفاهیم عرفان کابالا به ذهن و اندیشه مخاطب است.
از جمله دیگر نماد اصلی در این سریال وجود حرمی مخروطی شکل با چشم جهان بین است، اگر چه این مفهموم در این سریال بسیار محافظه کارانه و نه چندان آشکار، به کار رفته، اما به آسانی مفهوم مثلث با چشم جهان بین را به ذهن بیننده القاع میکند، وجود تک پایه شمع دان روی زمین شطرنجی که بی اختیار چشم را به سمت بالای تصویر، یعنی همان کرهای نورانی (سر شیشهای خوک) هدایت میکند. از سوی دیگر این فضا تاریک و غبار آلود به نوعی به «اتاق مراقبه» مورد نظر فراماسونرها که تعلیم یافته عرفان کابالایی یهود هستند نیز اشاره دارد.
نکته قابل تامل دیگر در این سریال استفاده صلاطین قدرت از نقابهای طلایی در کنار استفاده گسترده از رنگهای طلایی، آبی، ارغوانی و قرمز به عنوان رنگهای مطلوب فراماسونرهاست.
در لژهای فراماسونری، ماسونها عمدتا از نقاب برای شناخته نشدن استفاده میکنند، موضوعی که در جای جای این سریال نه تنها به این موضوع اشاره شده، بلکه حتی روی آن تاکید هم دارد.
نتیجه گیری
سریال بازی مرکب SquidGame محصول سینمای ۲۰۲۱ کره جنوبی است که تلاش کرده تا با خرده روایت زندگی انسانهای در بند روزمرگی، مباحث اعتقادی مکاتب و مذاهب مختلف را به ضعم خود به چالش کشیده، نقد کند. آنجا که هوانگ دونگ هیوک در مقام نویسندگی این اثر تلاش کرده تا با گره افکنی و قراردادن کاراکترها در شرایط سخت تصمیم گیری، بنیاد فکری و فلسفی ادیان آسمانی را تا جایی زیر سوال برد که یک لایئک در مقام تمسخر آن برآید، اما در نقطه مقابل کاری به شریعت یهود ندارد و اصطلاحا چراغ خاموش از کنار آن میگذرد و در ادامه و در لایههای بعدی با ادای احترام به عرفان کابالای مورد تایید یهود، به تقدیس از بودا میپردازد.
یکی از نکات قابل تامل در عملکرد هوانگ دونگ هیوک در قامت نویسنده و کارگردان این اثر، استفاده ناقص و بعضا اشتباه از نمادهای عرفان کابالاست، آنجا که با استفاده گسترده و بی هدف از شمع دانها، قداست شمع دان ۷ شمع مورد نظر کابالیستها را ضایع و خدشه دار میکند و یا در جایی دیگر در حالی از نماد مثلث روی زمین شطرنجی استفاده میکند که این دو نماد روی یکدیگر، عملا مفاهیم خود را از دست داده و مفاهیم جدیدی را خلق میکند که تا حد زیادی بی ربط و به فهم بهتر داستان کمکی نمیکند! یا در جایی دیگر ما شاهد جولان نقابهای طلایی با سر حیواناتی هستیم که فقط نماد گاو مورد نظر عرفان کابالا در بین آنها به چشم میخورد و سایر نقابهای مورد استفاده کوچکترین سنخیتی با عقاید کابالیستها ندارد که خود نشان دهنده نوعی تناقض و تضاد در جهان داستانی است که راوی آن هوانگ دونگ هیوک است.
گویی این نویسنده کرهای تا جایی به قوانین کابالا پایبند است که این مفاهیم در خدمت ادای احترام او به بودا باشد و خارج از آن، این نمادها برای دونگ هیوک عملا کارکردی نداشته و به آسانی از کنار آن رد میشود. موضوعی که چرایی واضحی در آن به چشم نمیخورد. مسئله زمانی بغرنجتر میشود که هوانگ دونگ هیوک پا را فراتر میگذارد و با استفاده ناقص از مفاهیم الهههای سه گانه کابالا یعنی ایمان، امید و محبت، تنها به محبت اکتفا میکند تا از دل مفاهیم عرفان کابالای فراماسونرها، به عرفان بودا که همان احساس نودوستی نسبت به یکدیگر است، رجعت کند.
به این ترتیب ما در این سریال با رویکردهای متناقضی روبرو هستیم که باوجود خوش ساختی در تولید، اما در انتقال مفاهیم داستانی ناتوان است و بعضا همانند سایر عرفانهای نوظهور به دهها سوالی که در ذهن بیننده ایجاد کرده، پاسخی نمیدهد و فقط به دنبال تقدیس بوداست تا نشان دهد یک سالک معتقد با به کار بستن آموزههای اخلاقی مورد نظر بودا که همان مهرورزی و نوع دوستی نسبت به همه انسانهاست میتواند انرژی درونی خود را به انرژی کیهانی گره بزند تا با پی بردن به رازهای جهان، در نهایت به منجی همه انسانهای غرق در رنج و سختی دنیا تبدیل شود. براین اساس و آنطور که در این سریال به تصویر کشیده شده، سالک واقعی برای نیل به این هدف (منجی شدن) باید سری پرشور (موی قرمز سکانسهای پایانی قصه) و روحیهای جنگنده و مبارز و در عین حال از خود گذشته داشته باشد تا بتواند روی امیال خود پا بگذارد، همانطور که سونگ گی هون با پا گذاشتن روی امیالش، خود را از دیدار تنها دخترش محروم کرد تا جهان انسانهای زنجیر شده در تسلسل بی پایان رنجهای زندگی را رهایی بخشد؛ با این حال چند سوال اساسی در این سریال بی پاسخ میماند، از آن جمله اینکه چرا در نقد سطحی از مذاهب آسمانی جای دین یهود خالیست و عملا مورد نقد قرار نمیگیرد؟ چرا از نمادهای عرفان کابالای یهودی به شکل ناقص در جهت ادای احترام به بودا استفاده شده؟ و چطور مذاهب آسمانی (که به گواهی تاریخ در طول قرنها منجی و رهایی بخش بشر از سختیها و رنجها بوده) در جهان این سریال نه تنها توانی برای رهنمود و نجات بازیکنان ندارند بلکه دردسرساز و آزاردهنده است، اما در نقطه مقابل دین زمینی بودا قادر است با چند توصیه اخلاقی ساده، سعادت بازیکنان را دستکم در جهان این سریال تضمین کند؟