جواد عزتی در جلد مالک؛ ترسناک و پیچیده
جواد عزتی» بدون هیچ شک و تردیدی امروز یکی از بهترین بازیگرهای سینمای ایران است.
«جواد عزتی» پس از تجربهی ماجرای نیمروز و پی بردن به تواناییهایش در بازی در نقشهای مختلف، در کنار فیلمهای کمدی در فیلمهای جدی و اجتماعی با رگههایی از تلخی هم بازی کرد. او این روزها در «زخم کاری» هم میدرخشد و با این روند باز هم نقشهای درخشان و به یادماندنی از او خواهیم دید.
دامون قنبرزاده (منتقد سینما) در این باره نوشت: چه کسی فکرش را میکرد آن جوان لاغر سریال «کمربندها را ببندیم» تبدیل به ستارهای موفق شود؟ واقعیتش را بگویم، این اواخر که داشتم نگاهی به این سریال میانداختم، در جواد عزتی (به عنوان بازیگر گمنام آن سالها) هیچ نوری ندیدم! البته این شروع خوبی برای نوشتن از یک ستارهی پولساز نیست، ولی میدانم که از این حرف من ناراحت نخواهد شد. شاید حتی خودش هم فکر نمیکرد روزی به چنین جایگاهی دست پیدا کند. رسیدن به این جایگاه، کار یک سال و دو سال نیست. همینطور که به لیست فیلمها و سریالهایش نگاه میکردم، نهتنها پیشرفت سال به سالش را میدیدم، بلکه فکری متفرقه هم ذهنم را به خود مشغول میکرد: اینکه موفقیتها گاهی چهقدر طول میکشند تا به دست بیایند.
طنزهای اولیهاش در تلویزیون، کمکم به فیلمهای جدی در سینما رسید و مسیرش را هموارتر کرد. یکی از خوشبختیهای جواد عزتی این است که صدای خاصی دارد. صدایی که باعث میشود چه در فیلمهای کمدی و چه در فیلمهای جدی، باورش کنیم. این موهبت را رضا عطاران هم داراست. آنها این قابلیت را دارند که حتی دیالوگهای عادی را هم طوری بیان کنند که آدم خندهاش بگیرد. نوعی بیقیدی ظریفی در لحن صدای عزتی جاریست که او را به نمونهی موفق یک بازیگر کمدی پرمخاطب تبدیل میکند.
اما وقتی پایش به فیلمهای جدی باز میشود، هنوز هم همانقدر موفق است. بهخصوص اینکه یکی از موفقترین بازیگران در صحنههای زدوخورد است. به نظرم او در کنار نوید محمدزاده، یکی از بازیگرانیست که صحنههای درگیریاش واقعاً خوفناک از آب در میآید! برای نمونه کافیست به صحنهی دعوایش در «لاتاری» یا «جاندار» نگاهی بیندازید. اما او برعکس نوید محمدزاده، تبدیل به شمایل یک بازیگر «دعواگیر» (که غالباً در هر فیلمی ببینیمش، مطمئن خواهیم بود صحنهی درگیری خواهیم دید) نشد و تنوع نقشهایش را حفظ کرد؛ روحانی شد، خلبان شد، رزمنده شد، لات شد، فقیر شد و در نهایت در «زخم کاری» به انسانی پلشت تبدیل گردید.
بازی قابل توجهش در «زخم کاری» من را یاد همان جوان لاغر سریالهای طنز تلویزیونی انداخت؛ انسانها چه مسیرهای عجیب و غریبی را طی میکنند تا به جایی برسند. جواد عزتی نمونهی موفق بازیگریست که این مسیر طولانی و سخت را طی کرده است. تقریباً همسن هستیم. با هر سریال و فیلمش جلو آمدم. با هم رشد کردیم، اما او بیشتر رشد کرد.
رحمت امینی نمایش نامه نویس و کارگردان با تجربه تئاتر با انتشار تصویر قدیمی از جواد عزتی نوشت: بازی جواد عزتی در نمایشهای خیابانی را به خاطر میآورم؛ با همین شکل و شمایلی که میبینید؛ جوانی حدودا ۲۰ ساله (جواد متولد ۱۳۶۰ است) که اگر حوالی تیٔاتر شهر میدیدیش، یا درحال اجرای نمایش بود و یا روی یکی از سکوهای سیمانی گرداگرد ساختمان تیٔاتر شهر نشسته و جستجوگر آیندهای درخشان بود.
او به دانشگاه سوره هم رفت و آنجا تیٔاتر خواند و آرام آرام ادر کنار تیٔاتر خیابانی، تجربههای صحنه را هم به کارنامه اش افزود و سپس تلویزیون و سینما و درخشش بویژه در انواع کمدی. جواد، اما به دلیل همان ذات جستجوگر و تجربه گرایش، نقشهای جدی را هم محک زد تا به شنای پروانه رسید و جوری نقشش را ایفا کرد که انگار هیچ گاه بازیگر کمدی نبوده و سرانجام فرصتی حدودا” چهارده ماهه به خود داد تا وارد تجربهای غنیتر از بازیگری اش بشود. این روزها که بازی اش را در مجموعه زخم کاری میبینم، شمایل همان نوجوان پرتلاش و جستجوگر در برابرم ظاهر میشود که همچنان چشم به آینده دارد.
دامون قنبرزاده (منتقد سینما) در این باره نوشت: چه کسی فکرش را میکرد آن جوان لاغر سریال «کمربندها را ببندیم» تبدیل به ستارهای موفق شود؟ واقعیتش را بگویم، این اواخر که داشتم نگاهی به این سریال میانداختم، در جواد عزتی (به عنوان بازیگر گمنام آن سالها) هیچ نوری ندیدم! البته این شروع خوبی برای نوشتن از یک ستارهی پولساز نیست، ولی میدانم که از این حرف من ناراحت نخواهد شد. شاید حتی خودش هم فکر نمیکرد روزی به چنین جایگاهی دست پیدا کند. رسیدن به این جایگاه، کار یک سال و دو سال نیست. همینطور که به لیست فیلمها و سریالهایش نگاه میکردم، نهتنها پیشرفت سال به سالش را میدیدم، بلکه فکری متفرقه هم ذهنم را به خود مشغول میکرد: اینکه موفقیتها گاهی چهقدر طول میکشند تا به دست بیایند.
طنزهای اولیهاش در تلویزیون، کمکم به فیلمهای جدی در سینما رسید و مسیرش را هموارتر کرد. یکی از خوشبختیهای جواد عزتی این است که صدای خاصی دارد. صدایی که باعث میشود چه در فیلمهای کمدی و چه در فیلمهای جدی، باورش کنیم. این موهبت را رضا عطاران هم داراست. آنها این قابلیت را دارند که حتی دیالوگهای عادی را هم طوری بیان کنند که آدم خندهاش بگیرد. نوعی بیقیدی ظریفی در لحن صدای عزتی جاریست که او را به نمونهی موفق یک بازیگر کمدی پرمخاطب تبدیل میکند.
اما وقتی پایش به فیلمهای جدی باز میشود، هنوز هم همانقدر موفق است. بهخصوص اینکه یکی از موفقترین بازیگران در صحنههای زدوخورد است. به نظرم او در کنار نوید محمدزاده، یکی از بازیگرانیست که صحنههای درگیریاش واقعاً خوفناک از آب در میآید! برای نمونه کافیست به صحنهی دعوایش در «لاتاری» یا «جاندار» نگاهی بیندازید. اما او برعکس نوید محمدزاده، تبدیل به شمایل یک بازیگر «دعواگیر» (که غالباً در هر فیلمی ببینیمش، مطمئن خواهیم بود صحنهی درگیری خواهیم دید) نشد و تنوع نقشهایش را حفظ کرد؛ روحانی شد، خلبان شد، رزمنده شد، لات شد، فقیر شد و در نهایت در «زخم کاری» به انسانی پلشت تبدیل گردید.
بازی قابل توجهش در «زخم کاری» من را یاد همان جوان لاغر سریالهای طنز تلویزیونی انداخت؛ انسانها چه مسیرهای عجیب و غریبی را طی میکنند تا به جایی برسند. جواد عزتی نمونهی موفق بازیگریست که این مسیر طولانی و سخت را طی کرده است. تقریباً همسن هستیم. با هر سریال و فیلمش جلو آمدم. با هم رشد کردیم، اما او بیشتر رشد کرد.
رحمت امینی نمایش نامه نویس و کارگردان با تجربه تئاتر با انتشار تصویر قدیمی از جواد عزتی نوشت: بازی جواد عزتی در نمایشهای خیابانی را به خاطر میآورم؛ با همین شکل و شمایلی که میبینید؛ جوانی حدودا ۲۰ ساله (جواد متولد ۱۳۶۰ است) که اگر حوالی تیٔاتر شهر میدیدیش، یا درحال اجرای نمایش بود و یا روی یکی از سکوهای سیمانی گرداگرد ساختمان تیٔاتر شهر نشسته و جستجوگر آیندهای درخشان بود.
او به دانشگاه سوره هم رفت و آنجا تیٔاتر خواند و آرام آرام ادر کنار تیٔاتر خیابانی، تجربههای صحنه را هم به کارنامه اش افزود و سپس تلویزیون و سینما و درخشش بویژه در انواع کمدی. جواد، اما به دلیل همان ذات جستجوگر و تجربه گرایش، نقشهای جدی را هم محک زد تا به شنای پروانه رسید و جوری نقشش را ایفا کرد که انگار هیچ گاه بازیگر کمدی نبوده و سرانجام فرصتی حدودا” چهارده ماهه به خود داد تا وارد تجربهای غنیتر از بازیگری اش بشود. این روزها که بازی اش را در مجموعه زخم کاری میبینم، شمایل همان نوجوان پرتلاش و جستجوگر در برابرم ظاهر میشود که همچنان چشم به آینده دارد.