الهام اخوان: دوست دارم همه نقشهای جهان را بازی کنم
بازیگر سریال دودکش گفت: وقتی وارد این سریال شدم احساس تنهایی نکردم و تبادل تجربه در روند ساخت سریال برایم جذاب بود.
الهام اخوان، بازیگر سریال طنز شبکه یک در گفتگویی از خوش اقبالی اش در تلویزیون و بدشانسی در سینما میگوید. به دلیل علاقه اش درس خوانده، شاگرد استاد حمید سمندریان بوده، تئاتر کار کرده، فیلم کوتاه ساخته و منشی صحنه بوده و زبان خارجی هم بلد است و همه اینها را لازمه کارش میداند. «دوزیست» نخستین فیلم سینمایی اوست که هنوز اکران عمومی نشده تا مسیر زندگی اش با بازی خوبش تغییر کند، با وجود این در آثار تلویزیونی بازی قابل قبولی داشته است. «باخانمان» نخستین تجربه تلویزیونی او با برزو نیک نژاد بعد از «دوزیست» بود که سبب شد بازیگر نقش «گندم گماسایی» سریال «دودکش ۲» شود. با الهام اخوان به بهانه بازی در سریال شبانه شبکه اول سیما هم کلام شدیم.
بازی در آثار قبلی برزو نیک نژاد سبب انتخاب تان برای «دودکش ۲» شد؟
همین طور است. واقعیتش پیشنهادهای تلویزیونی را که داده میشد، دوست نداشتم و معتقدم اگر بخواهم در این رسانه فعالیت داشته باشم، باید با بهترینش کار کنم و برزو نیک نژاد هم یکی از کارگردانان خبره تلویزیون است. وقتی پیشنهاد بازی در «دودکش» داده شد، از آن جایی که از گذشته این سریال را دوست داشتم، ترجیح دادم در یک اثر خاطره انگیز باشم. همیشه به دوستانم میگویم اگر «پایتخت» هم پیشنهاد داده شود، علاقهمند بازی در آن هستم، چون برخی آثار نمایشی دنباله دار در تلویزیون مانند «دودکش» و «پایتخت» ماندگار هستند. وقتی پیشنهاد بازی داده شد، پذیرفتم تا در ابتدای بازیگری با بازیگران باتجربهای نظیر هومن برق نورد، نگار عابدی، امیرحسین رستمی، بهنام تشکر و سیما تیرانداز کار کنم، چون برایم کلاس درس است و خوشحالم که در این کلاس، درسهای سختی را پاس کردم.
به اولین قدمهای بازیگری اشاره کردید؛ نخستین نقش تان را با «دوزیست» شروع کردید که اگر اپیدمی کرونا اتفاق نمیافتاد و اکران میشد، زودتر دیده میشدید.
دقیقاً حرفی که اهالی هنر میگویند این است که یکی از بدشانسهای بازیگری زن هستم. من برای «دوزیست» خیلی تلاش کردم و معتقدم «دوزیست» سه ماه مرا درگیر خود کرد و کاملاً افسرده شده بودم، هم نقش سخت بود و هم پارتنرهای سخت و حرفهای مقابلم بودند و آن را پای تقدیر گذاشتم، چون کرونا اتفاق افتاد. قطعاً با اکران «دوزیست» مسیرم تغییر میکرد.
انگ چهره زیبا و چشم رنگی بودن در مقطعی به برخی بازیگران زده میشد و میگفتند ستارههای بی فروغی هستند و، چون به واسطه چهره انتخاب شده اند با گذر زمان به فراموشی سپرده میشوند. شما فوبیای به فراموشی سپرده شدن دارید؟
خیر. در اثری دوست عزیز حرفهای گفت به خاطر چشم رنگی ات انتخاب شدهای و در روز پنجم فیلم برداری حرفش را پس گرفت و گفت بازیگر خوبی هستی. اکنون در سینما این قدر رقابت زیاد شده و بازیگر داریم که زمانی برای انتخاب به خاطر چهره نیست و نگاه سینمای بدنه تغییر کرده و دیگر سخیف نیست و بازیگر میخواهد نه بازیگری که چهره اش را جراحی کرده و به لبش ژل تزریق کرده است. سینمای بدنه دیگر «حلقههای ازدواج» نیست بلکه فیلمهای «زاپاس» و «هزارپا» را تولید میکند. متاسفانه بیشتر سینمای ایران روی آقایان میچرخد.
چرا به زنان در سینمای ایران کمتر نقش خوب سپرده میشود؟
وقتی ما مجبور میشویم قصههای مان را برای رد شدن از فلان ممیزی بر دوش مردها بگذاریم، چرا یک نویسنده درباره کاراکتر زن بنویسد و مجبور شود از همه جا آن را قیچی کند؟ پس با اعتماد درباره کاراکتر مرد مینویسد که اگر با زیرپوش بیاید وسط و قر بدهد، کسی با او کاری ندارد. همیشه به دوستان نویسنده ام گفته ام، زن شخصیت پیش برنده، شده و در یک جای قصه او را میآورند تا به مرد قصه هدف بدهد.
به گذشته برگردیم. شاید کمتر کسی بداند که از شهرستان به تهران آمدید، درس خواندید، بازی در تئاتر و منشی صحنه را تجربه کردید و مردم شما را با اولین کارتان، «باخانمان» میشناسند.
من از دوران کودکی عاشق سینما بودم و به معروف شدن فکر نمیکردم. در سال اول دانشگاه دستیار دوم بودم و بعد منشی صحنه شدم. آمده بودم که کار یاد بگیرم. حتی گوشی موبایلم را فروختم و فیلم کوتاه ساختم. به کلاسهای استاد حمید سمندریان رفتم و روزهای سخت، ولی شیرینی را سپری کردم. همیشه گفته ام فقط قرار نیست بازیگری بدانید و باید روان شناسی، زبان و فلسفه بدانید، کتاب بخوانید و فیلم دیده باشید، اگر مطالعات و تجربیات تان را بالا نبرید، بازیگر توانمندی نمیشوید. من در سریال «ساخت ایران» مترجم هفت قسمت بودم.
در صحبتهای تان اشاره کردید به معروف شدن، معتقدم هر انسانی وقتی به حرفهای ورود میکند در کنار کسب درآمد به معروف و دیده شدن هم فکر میکند.
حرف شما درست است. به دیده شدن هم فکر میکردم. قطعاً جذاب است که وقتی به خیابان میروم، به خاطر «دودکش» مردم مرا «گندم خانم» صدا میزنند. کسی از شناخته شدن بدش نمیآید. وقتی از سنی میگذری، غایتت تغییر میکند، غایت هنر برایت چیز دیگری و جاودانگی جایگزینش میشود، این که چه خلق کنی که هیچ وقت هیچ کس یادش نرود. چه میشود که مثلاً بشوی هدیه تهرانی که در ذهن بمانی.
دوست دارید با خلق چه نقشی جاودانه شوید؟
اصولاً در بازیگری به فکر جاودانگی نیستم و قطعاً در زمینه کارگردانی به آن فکر میکنم.
سقف آرزوهایتان در بازیگری کجاست؟
بازیگری سقف ندارد و دوست دارم همه نقشهای جهان را بازی کنم.
در پایان از شرایط کار در دوران کرونا بگویید.
من از ابتدای شیوع کرونا دو سریال «باخانمان» و «دودکش ۲» را کار کردم، جدا از این که کرونا انرژی مان را گرفت و من کرونا گرفتم، ولی این میزان مراقبت و نگرانی برای یکدیگر برایم خیلی جذاب بود. در «دودکش» از همه کوچکتر هستم و این که مرا دوست داشتند و تبادل تجربه و مراقبت کردن بازیگران، برایم جذاب بود. وقتی وارد «دودکش» شدم احساس تنهایی نکردم.
بازی در آثار قبلی برزو نیک نژاد سبب انتخاب تان برای «دودکش ۲» شد؟
همین طور است. واقعیتش پیشنهادهای تلویزیونی را که داده میشد، دوست نداشتم و معتقدم اگر بخواهم در این رسانه فعالیت داشته باشم، باید با بهترینش کار کنم و برزو نیک نژاد هم یکی از کارگردانان خبره تلویزیون است. وقتی پیشنهاد بازی در «دودکش» داده شد، از آن جایی که از گذشته این سریال را دوست داشتم، ترجیح دادم در یک اثر خاطره انگیز باشم. همیشه به دوستانم میگویم اگر «پایتخت» هم پیشنهاد داده شود، علاقهمند بازی در آن هستم، چون برخی آثار نمایشی دنباله دار در تلویزیون مانند «دودکش» و «پایتخت» ماندگار هستند. وقتی پیشنهاد بازی داده شد، پذیرفتم تا در ابتدای بازیگری با بازیگران باتجربهای نظیر هومن برق نورد، نگار عابدی، امیرحسین رستمی، بهنام تشکر و سیما تیرانداز کار کنم، چون برایم کلاس درس است و خوشحالم که در این کلاس، درسهای سختی را پاس کردم.
به اولین قدمهای بازیگری اشاره کردید؛ نخستین نقش تان را با «دوزیست» شروع کردید که اگر اپیدمی کرونا اتفاق نمیافتاد و اکران میشد، زودتر دیده میشدید.
دقیقاً حرفی که اهالی هنر میگویند این است که یکی از بدشانسهای بازیگری زن هستم. من برای «دوزیست» خیلی تلاش کردم و معتقدم «دوزیست» سه ماه مرا درگیر خود کرد و کاملاً افسرده شده بودم، هم نقش سخت بود و هم پارتنرهای سخت و حرفهای مقابلم بودند و آن را پای تقدیر گذاشتم، چون کرونا اتفاق افتاد. قطعاً با اکران «دوزیست» مسیرم تغییر میکرد.
انگ چهره زیبا و چشم رنگی بودن در مقطعی به برخی بازیگران زده میشد و میگفتند ستارههای بی فروغی هستند و، چون به واسطه چهره انتخاب شده اند با گذر زمان به فراموشی سپرده میشوند. شما فوبیای به فراموشی سپرده شدن دارید؟
خیر. در اثری دوست عزیز حرفهای گفت به خاطر چشم رنگی ات انتخاب شدهای و در روز پنجم فیلم برداری حرفش را پس گرفت و گفت بازیگر خوبی هستی. اکنون در سینما این قدر رقابت زیاد شده و بازیگر داریم که زمانی برای انتخاب به خاطر چهره نیست و نگاه سینمای بدنه تغییر کرده و دیگر سخیف نیست و بازیگر میخواهد نه بازیگری که چهره اش را جراحی کرده و به لبش ژل تزریق کرده است. سینمای بدنه دیگر «حلقههای ازدواج» نیست بلکه فیلمهای «زاپاس» و «هزارپا» را تولید میکند. متاسفانه بیشتر سینمای ایران روی آقایان میچرخد.
چرا به زنان در سینمای ایران کمتر نقش خوب سپرده میشود؟
وقتی ما مجبور میشویم قصههای مان را برای رد شدن از فلان ممیزی بر دوش مردها بگذاریم، چرا یک نویسنده درباره کاراکتر زن بنویسد و مجبور شود از همه جا آن را قیچی کند؟ پس با اعتماد درباره کاراکتر مرد مینویسد که اگر با زیرپوش بیاید وسط و قر بدهد، کسی با او کاری ندارد. همیشه به دوستان نویسنده ام گفته ام، زن شخصیت پیش برنده، شده و در یک جای قصه او را میآورند تا به مرد قصه هدف بدهد.
به گذشته برگردیم. شاید کمتر کسی بداند که از شهرستان به تهران آمدید، درس خواندید، بازی در تئاتر و منشی صحنه را تجربه کردید و مردم شما را با اولین کارتان، «باخانمان» میشناسند.
من از دوران کودکی عاشق سینما بودم و به معروف شدن فکر نمیکردم. در سال اول دانشگاه دستیار دوم بودم و بعد منشی صحنه شدم. آمده بودم که کار یاد بگیرم. حتی گوشی موبایلم را فروختم و فیلم کوتاه ساختم. به کلاسهای استاد حمید سمندریان رفتم و روزهای سخت، ولی شیرینی را سپری کردم. همیشه گفته ام فقط قرار نیست بازیگری بدانید و باید روان شناسی، زبان و فلسفه بدانید، کتاب بخوانید و فیلم دیده باشید، اگر مطالعات و تجربیات تان را بالا نبرید، بازیگر توانمندی نمیشوید. من در سریال «ساخت ایران» مترجم هفت قسمت بودم.
در صحبتهای تان اشاره کردید به معروف شدن، معتقدم هر انسانی وقتی به حرفهای ورود میکند در کنار کسب درآمد به معروف و دیده شدن هم فکر میکند.
حرف شما درست است. به دیده شدن هم فکر میکردم. قطعاً جذاب است که وقتی به خیابان میروم، به خاطر «دودکش» مردم مرا «گندم خانم» صدا میزنند. کسی از شناخته شدن بدش نمیآید. وقتی از سنی میگذری، غایتت تغییر میکند، غایت هنر برایت چیز دیگری و جاودانگی جایگزینش میشود، این که چه خلق کنی که هیچ وقت هیچ کس یادش نرود. چه میشود که مثلاً بشوی هدیه تهرانی که در ذهن بمانی.
دوست دارید با خلق چه نقشی جاودانه شوید؟
اصولاً در بازیگری به فکر جاودانگی نیستم و قطعاً در زمینه کارگردانی به آن فکر میکنم.
سقف آرزوهایتان در بازیگری کجاست؟
بازیگری سقف ندارد و دوست دارم همه نقشهای جهان را بازی کنم.
در پایان از شرایط کار در دوران کرونا بگویید.
من از ابتدای شیوع کرونا دو سریال «باخانمان» و «دودکش ۲» را کار کردم، جدا از این که کرونا انرژی مان را گرفت و من کرونا گرفتم، ولی این میزان مراقبت و نگرانی برای یکدیگر برایم خیلی جذاب بود. در «دودکش» از همه کوچکتر هستم و این که مرا دوست داشتند و تبادل تجربه و مراقبت کردن بازیگران، برایم جذاب بود. وقتی وارد «دودکش» شدم احساس تنهایی نکردم.