جستجو
رویداد ایران > رویداد > اجتماعی > این خانه گرم است

این خانه گرم است

این خانه گرم است
صدای فریادش از ته حنجره می‌آمد. صدای فریاد یک زن را فقط یک زن می‌شناسد. صدای گنگ و پیچیده که خودش هم نمی‌داند، از کدام زخم کهنه می‌آید. فقط می‌داند آمیخته‌ای از زخم‌هایی است که بر روحش خورده.... این روح هزار تو که همه جایش ردپایی از همسر، پدر، زن‌های دیگر و از همه دردناک‌تر فرزندش است....
کنار حمام دومین گرمخانه زنان تهران که 2 هفته از تأسیس آن در محله هرندی می‌گذرد، با هر فریاد زن بر تعداد زن‌های اطرافش اضافه می‌شود، صدای زن هر لحظه بیشتر اوج می‌گیرد....
2 سقط جنین در طول 8ماه
با هر فریاد پاهایش به هم پیچ می‌خورد. انگار لباس صورتی گرمخانه به تنش تنگ‌تر می‌شود.... روسری از سرش می‌افتد... زن‌ها دورش را احاطه کرده‌اند. هر کدام حرفی می‌زنند. او زن‌ها را نمی‌بیند... فقط صدای گنگ و مبهمی به گوشش می‌رسد. میان هیاهو می‌شنود یکی از زن‌ها می‌گوید: «همین چند ساعت پیش آمپول سقط جنین زده... حالا دردش گرفته.... در طول 8‌ماه این دومین بار است...» درد در تمام وجودش شدت می‌گیرد. انگار از استخوان‌هایش نفوذ می‌کند و نمی‌گذارد نفسش بالا بیاید. به گفته یکی از زنان مددجوی گرمخانه اغلب زنان کارتن‌خواب معتاد هستند. آنها گاهی برای «گرفتن یک دود»، یک شب را با مردی که او هم کارتن‌خواب و معتاد است، می‌گذرانند و بعد مشکلات ناشی از آن مانند بارداری، سقط جنین یا در نهایت فروش نوزاد و... پیش می‌آید. قیمت «یک دود» را می‌پرسم. برای شیشه حدود 10هزار تومان می‌شود. 
بیشترین آسیب برای زنان کارتن‌خواب در همین حوزه است. مگر می‌شود زن بود و از حس مادرانه جدا شد؟ حدود نیم ساعت طول می‌کشد تا آمبولانس اورژانس بیاید و زن را ببرد. زن روی تخت اورژانس رها می‌شود و با فریادهایش به سمت نامعلومی می‌رود. هنوز آمبولانس در تاریکی جاده گم نشده که زنی تازه وارد گرمخانه می‌شود. زن روسری قرمز و موهای زرد طلایی دارد. رنگ قرمز و سیاه صورتش را پر کرده‌ است. صدای کفش‌های پاشنه بلند او بر سنگفرش گرمخانه با نگاه هراس‌انگیزش در هم می‌آمیزد که می‌پرسد: «چی شده؟ او را کجا می‌برند؟»
عشق کاظم
منیره سنش را دقیق به یاد نمی‌آورد. می‌گوید: حدود 45سال دارم. وقتی به چهره‌اش نگاه می‌کنید حدود 70ساله به‌نظر می‌آید. صورتش پر از چین و چروک است و دسته موهای سفید و طلایی از زیر روسری آبی کجش بیرون آمده، روی دست‌ها و بازوهایش پر از علایم خالکوبی است. می‌خندد و بازوهایش را نشان می‌دهد. روی یکی از بازوهایش نوشته شده: «عشق کاظم» روی یکی دیگر نوشته شده: «به یاد تو مریم» یکی شوهرش و دیگری دخترش است که در سن جوانی با چند قرص خودکشی کرده‌ است. منیره می‌گوید: «شوهرم معتاد بود. خانه اجاره‌ای داشتیم. شوهرم که فوت کرد، آواره پارک‌ها شدم. بعد هم در همین پارک‌ها موادی شدم. شیشه می‌کشیدم. دو تا از پسرهایم در زندان هستند و دو پسر دیگرم در خرابه پاتوق کارتن‌خواب‌های همان حوالی زندگی می‌کنند.» منیره شب‌ها به گرمخانه می‌آید. می‌گوید: «اینجا خیلی خوب است. به ما رسیدگی می‌کنند.» او صبح‌ها در همان حوالی بافتنی می‌بافد و خرجش از فروش بافتنی تامین می‌شود. می‌گویم درآمدت چقدر است؟ می‌گوید: «هر کلاه بافتنی را 15هزار تومان می‌خرند. حساب و کتاب می‌کنم. خرج منیره از دخلش بالا می‌زند.... منیره چشم‌هایش را درشت می‌کند، می‌گوید: «الان 11سال است پاک هستم. روی دست هایش جای زخم‌های چاقو دیده می‌شود. در نگاهش حسرت و ترس موج می‌زند. وقتی می‌خواهیم یک عکس از او بگیریم، قسم‌ می‌دهد عکس‌هایش جایی پخش نشود. آبرویش می‌رود. آبرو تنها دارایی او در این دنیاست. اما چرا باید من تنها دارایی‌اش را از او بگیرم؟ 
اگر سرپناه و کار داشتیم...
در گوشه‌ای از خوابگاه چند زن دور هم جمع شدند. اغلب آنها تنها و بدون خانواده هستند. برخی به مواد اعتیاد دارند و برخی پاک هستند و... . یکی روی تخت خوابیده و صداها را نمی‌شنود. فرقی نمی‌کند اسمشان چیست.... یکی از آنها همانطور چمباته‌زده روی موکت و به روبه‌رو نگاه می‌کند. حرف که می‌زنم تکان نمی‌خورد. می‌گویم می‌خواهم داستان زندگیت را بنویسم. با بغض می‌گوید نمی‌خواهم... . روی ناخن‌های جویده پایش، چند لکه قرمز انگار از سال‌ها قبل جا مانده... . یکی از آنها میان دندان‌هایش یک دندان طلا دارد و دندان وسطش سیاه است. می‌گوید: «اینجا خیلی خوب است. همین دیروز که برف می‌آمد، تمام مدت در گرمخانه ماندم. مسئولان ما را بیرون نکردند. با ما خوش‌رفتاری می‌کنند. اگر سرپناه و کار داشتیم، دیگر هیچ مشکلی نداشتیم، ولی کسی به ما کار نمی‌دهد... . گوشواره‌های آبی او موقع حرف زدن تکان می‌خورد.» زن 52ساله چندسالی است بی‌سرپناه شده، او در گوشم آهسته می‌گوید: «من اهل هیچ کاری نیستم؛ نه مواد و نه هیچ‌چیز دیگر. من فقط خدا و پیغمبر سرم می‌شود. شوهرم که مرد بی‌پناه شدم. هیچ‌کس را هم ندارم. روزها می‌روم امامزاده قرآن می‌خوانم و روزه می‌گیرم که گاهی به من پول می‌دهند.» بعد انگار تازه یادش آمده باشد اضافه می‌کند: «یارانه هم می‌گیرم؛ 45هزار تومان... .»
تالاری با نور و موسیقی
حدود 2 هفته از افتتاح دومین گرمخانه زنان (خوابگاه موقت شبانه زنان کارتن‌خواب) در تهران که در محله هرندی تهران قرار دارد، می‌گذرد  که زیرساخت آن توسط شهرداری تهران و اجرای آن برعهده انجمن سلامت خانواده ایران است. سالن نسبتا وسیعی در جنوب پارک شوش نزدیک انبار گندم که ابتدا از آن با نام تالار یاس و به‌عنوان محل برگزاری مراسم ازدواج افراد کم برخوردار جامعه استفاده می‌شد و بعد به مرکز بهاران انتقال یافت، ولی به‌مدت یک سال به‌صورت تعطیل درآمد و اکنون با ظرفیت حدود 150نفر به گرمخانه‌ای برای زنان تبدیل شده‌است. ساعت حدود 9شب است. برای ورود به تالار باید از نگهبانی بگذرید. اینجا هیچ شباهتی به گرمخانه کارتن خواب‌ها ندارد. داخل تالار پر از نور است. لوسترهای بزرگ از سقف‌ها آویزان شده‌اند و از همه جالب‌تر صدای موسیقی فضا را پر کرده ‌است. داخل سالن چند اتاق وجود دارد. اتاق مدیریت، اتاق مشاوره، سالن غذاخوری، حمام، سرویس بهداشتی، آرایشگاه زنان که به گفته مسئولان گرمخانه قرار است به‌زودی راه بیفتد و.... سالن خوابگاه با تخت‌های آهنی چند طبقه و پتوهای رنگی و... برخی از زنان خوابیده‌اند و برخی به گوشه‌ای دور خیره شده‌اند و عده‌ای نیز در سالن غذا خوری، سرویس حمام و... هستند.
تعداد کارتن‌خواب‌ها معلوم نیست 

اکنون با وجود 22نهاد متولی، آمار مشخصی از تعداد کارتن‌خواب‌های سطح تهران وجود ندارد. برخی این تعداد را 15، 20، 44هزار نفر و... می‌دانند. از این میان تعداد کارتن‌خواب‌های زن هم مشخص نیست. برخی تعداد کارتن‌خواب‌های زن را 3هزار و برخی 5هزار نفر اعلام کرده‌اند. آمارهای رسمی عددی بین 500تا هزار کارتن‌خواب زن را اعلام کردند. اگر تعداد کارتن‌خواب‌های زن را هم طبق آمار رسمی درنظر بگیریم، به‌نظر می‌رسد با 2 گرمخانه که حدود 200 نفر از زنان را تحت پوشش قرار می‌دهند، نمی‌توان وضعیت مطلوبی برای زنان کارتن‌خواب که آسیب‌پذیرتر از مردان هستند، تصور کرد.
برچسب ها
نسخه اصل مطلب