بهزاد فراهانی: قول خاتمی درباره گلشیفته قول نبود
روزنامه شرق با بهزاد فراهانی، بازیگر پیشکسوت تئاتر، سینما و تلویزیون گفتگو کرده.
بخشی از گفتگو با وی را بخوانید:
*شكاف طبقاتی كه الان وجود دارد، تن من را میلرزاند؛ نه برای امروز بلكه برای 10 سال دیگر. ما پدیدهای داریم به نام حمله كبوترها به بازها؛ یعنی روزی میرسد كه یك آپارتمان هم در بالای پاركوی امنیت نداشته باشد. چرا اینگونه شده است؟ سیبزمینی، پنیر، نان و تمام اینها دیگر پاسخگوی دستمزد یك كارگر عادی نیست. چه كنیم؟ به هر حال باید راهی هم برای آنكه او زندگی كند، پیدا كرد.
*درباره آنچه سر گلشیفته آمده، من فكر میكنم داوری شخص من به درد نمیخورد. او اصلا دیگر فقط دختر من نیست و یك هنرمند خوب ایرانی در جهان است و داوریاش را باید برای مردم بگذاریم. چون هنرمندی است كه متعلق به مردم است.
*او خوب از پس كارش برآمده است و تئاتری كه از او در پاریس دیدم، باید ببالم كه من را پدر گلشیفته معرفی میكنند؛ چون بازیای كه با لهجه غلیظ فرانسه بازی كرد، عجیب بود. وقتی هم سر فیلم دختران خورشید به گرجستان رفتیم، چیزهایی از او دیدم كه در ایران دنبال آنها نمیگردد.
*یك آدم نادرستی كه دو سال هم شاگرد من بود و خیلی هم به او كمك كرده بودم، این بلا را سر گلشیفته آورد و زندگیاش را برهم زد و او را هرگز نمیبخشم ولی بالاخره یك روزی یك كشیده میهمانش میكنم. او مرد شریفی نیست.
*وقتی گلشیفته آن فیلم را در اواخر دهه 80 بازی كرد، من به آقای خاتمی که البته دیگر رئیسجمهور نبود، زنگ زدم زیرا دوستی خوبی با او دارم. گفتم آقای خاتمی چه کار باید بکنیم؟ او گفت مشکلی نیست و نگران نباش. به من قولی داد که پای قولش نایستاد.
*یک تلفن هم به آقای میرحسین موسوی زدم که آن زمان رئیس فرهنگستان هنر بود.
*بیش از سه تا چهار ماه من و گلشیفته و همسرش بیدلیل و به علت عدم درك صحیح از مدیریت هنری به نوعی بازجویی میشدیم و رسما به گلشیفته گفته شد بهتر است شما از كشور بروید که گلشیفته رفت و خوشبختانه در راه خوبی هم رفت و خوب یاد گرفت.
*شكاف طبقاتی كه الان وجود دارد، تن من را میلرزاند؛ نه برای امروز بلكه برای 10 سال دیگر. ما پدیدهای داریم به نام حمله كبوترها به بازها؛ یعنی روزی میرسد كه یك آپارتمان هم در بالای پاركوی امنیت نداشته باشد. چرا اینگونه شده است؟ سیبزمینی، پنیر، نان و تمام اینها دیگر پاسخگوی دستمزد یك كارگر عادی نیست. چه كنیم؟ به هر حال باید راهی هم برای آنكه او زندگی كند، پیدا كرد.
*درباره آنچه سر گلشیفته آمده، من فكر میكنم داوری شخص من به درد نمیخورد. او اصلا دیگر فقط دختر من نیست و یك هنرمند خوب ایرانی در جهان است و داوریاش را باید برای مردم بگذاریم. چون هنرمندی است كه متعلق به مردم است.
*او خوب از پس كارش برآمده است و تئاتری كه از او در پاریس دیدم، باید ببالم كه من را پدر گلشیفته معرفی میكنند؛ چون بازیای كه با لهجه غلیظ فرانسه بازی كرد، عجیب بود. وقتی هم سر فیلم دختران خورشید به گرجستان رفتیم، چیزهایی از او دیدم كه در ایران دنبال آنها نمیگردد.
*یك آدم نادرستی كه دو سال هم شاگرد من بود و خیلی هم به او كمك كرده بودم، این بلا را سر گلشیفته آورد و زندگیاش را برهم زد و او را هرگز نمیبخشم ولی بالاخره یك روزی یك كشیده میهمانش میكنم. او مرد شریفی نیست.
*وقتی گلشیفته آن فیلم را در اواخر دهه 80 بازی كرد، من به آقای خاتمی که البته دیگر رئیسجمهور نبود، زنگ زدم زیرا دوستی خوبی با او دارم. گفتم آقای خاتمی چه کار باید بکنیم؟ او گفت مشکلی نیست و نگران نباش. به من قولی داد که پای قولش نایستاد.
*یک تلفن هم به آقای میرحسین موسوی زدم که آن زمان رئیس فرهنگستان هنر بود.
*بیش از سه تا چهار ماه من و گلشیفته و همسرش بیدلیل و به علت عدم درك صحیح از مدیریت هنری به نوعی بازجویی میشدیم و رسما به گلشیفته گفته شد بهتر است شما از كشور بروید که گلشیفته رفت و خوشبختانه در راه خوبی هم رفت و خوب یاد گرفت.