انبار شدن زندگی تهرانیها در حاشیه پایتخت
گزارش روزنامه همشهری از انبارهای بزرگ در حاشیه تهران را بخوانید. کانتینرهای آهنی که در سالهای اخیر و بخصوص در زمانه کرونا به محل نگهداری اسباب و اثاثیه زندگیها و کسب و کارهای به انتها رسیده بدل شدهاند.
گزارش روزنامه همشهری از انبارهای بزرگ در حاشیه تهران را بخوانید. کانتینرهای آهنی که در سالهای اخیر و بخصوص در زمانه کرونا به محل نگهداری اسباب و اثاثیه زندگیها و کسب و کارهای به انتها رسیده بدل شدهاند.
در این گزارش میخوانید:
اینجا یکی از انبارهای بزرگ حاشیه تهران است؛ جایی دورتر از هیاهو، دورتر از ازدحام و دورتر از جنب و جوش زندگی. سراسر دالان است و هر دالان پر است از کانتینرهای رنگ به رنگ آهنی که اسباب و اثاثیه زندگیهای در هم شکسته و شغلهای ناتمام را در دل خود جای دادهاند. هر کانتینر قصه و رازی مگو دارد و اشکها و لبخندهای پنهانی در خود جا داده است.
اینجا شبیه فیلمهای بیصدای روی پرده است. صداها و خاطرهها و یادها در اتاقکهای آهنین در بندند و خدا میداند اگر روزی در تمام کانتینرها باز شوند، چه قیامتی خواهد شد. محزونترین اتاقکهای آهنی، آنهایی هستند که سالهاست هیچ کلیدی در قفل آنها نچرخیده، هیچ نوری روی وسایل تلنبار شده نتابیده و سالهاست کسی به آنها سر نزده است و بهتدریج یک زندگی برای همیشه در آنها ته کشیده و تمامشده است.
کانتینرهایی که یا صاحبانشان از دنیا رفتهاند، یا خودشان هم مانند اسباب و وسایلشان دربندند و سالهاست به دلایل مختلف که معمولا مالی است، در زندان بهسرمیبرند. بعضی وقتها هم مالک وسایل پشت کرده به یک عمر زندگی و دیگر میلی برای جان بخشیدن به آنچه زمانی برایش معنا داشت، ندارد.
آقا داوود میگوید: «بعضیها وسایلشان را میآورند و بعد برای همیشه میروند. البته عدهای از آنها بعد از سالها برمیگردند، اغلبشان هم زندان بودهاند. در قرارداد نوشته شده است بعد از موعد قرارداد که اغلب یکماهه است، ما میتوانیم قفل را بشکنیم و وسایل را خارج کنیم. با این حال، ما چند سال هم صبر میکنیم. گاهی بعضیها تا 10میلیون تومان هم به ما بدهکار میشوند و ما مدام پیگیرشان میشویم که بیایند انبار را تخلیه کنند. وقتی دیگر از آمدنشان ناامید شویم، وسایلشان را میگذاریم روی سقف کانتینر، چون جای دیگری نداریم. البته تمام مدارک و پیامکهای پیگیری را هم در پروندهشان ثبت میکنیم که اگر احیانا روزی برگشتند و مدعی شدند، تمام مستندات را به آنها نشان دهیم».
سقف بعضی از کانتینرها پر است از اسباب و وسایلی که روزگاری زندگی در آنها جریان داشت. وسایلی که حالا از یاد رفتهاند و تابستانها همنشین آفتاب سوزانند و زمستانها محصور باد و باران و سرما. انبوه کتابهایی که شاید روزی چراغ خانهای بودند و حالا زیر حجم گسترده باد و باران و آفتاب خمیر شدهاند. با این همه، هنوز هم میشود نام جلد یک آیین دادرسی مدنی را بر جلد کالینگور یکی از آنها دید. وسایل دیگری هم هستند؛ ماشین لباسشویی رها شده در گوشهای، یخچال سفید رنگ، تختخوابی که دیگر زهوارش دررفته و چوبش به نک و نال افتاده است. توپ بازی، صندلی آرایشگری، چمدان و انبوه لباسهای رنگارنگ که روزگاری تنی در آنها نفس میکشید، مبلمان و موکتهای خاک خورده که اندوه و فراموشی با بندبند تار و پودشان گره خورده است و آینهای بزرگ و قدی که حجم این اندوه بزرگ را در دلش جا داده است.
اینجا تنها یکی از دهها انبار حاشیه تهران است و با این حال، به قول لیلا محمدی، مدیر انبار، 99درصد کانتینرهای آن پر است. در دو،سهسال گذشته که قیمت مسکن و هجوم کرونا دمار از روزگار خیلیها درآورده است، انبارها بیشتر از سالهای گذشته رونق گرفته و علاوه بر حاشیه حتی در برخی از مناطق شهر هم پیشروی کرده است. محمدی به همشهری میگوید: «معمولا مراجعانمان در فصل تابستان بیشترند.
اما در 2سال گذشته، کل سال متقاضی داشتیم و به وضوح مشخص است که کرونا صددرصد بر وضعیت زندگی مردم تأثیر گذاشته است. علت مهم دیگر گرانی مسکن است. اینجا همه جور آدمی پیدا میشود؛ هم زوجهای جوان داریم و هم زندگیهای 30ساله. اغلبشان هم بهدلیل مشکلاتی که در تهیه مسکن دارند، طلاق میگیرند و وسایلشان را به اینجا میآورند».
گرانی این روزها کمر خیلیها را خم کرده و هزینههای بالای اجارهخانه هم آب پاکی را روی دستشان ریخته است. کسانی هستند که حتی از پس اجاره ماهانه همین کانتینرها که 500هزار تومان است، برنمیآیند؛ «خیلیها همین 500هزار تومان را هم نمیتوانند پرداخت کنند. گرچه ما پس از موعد قرارداد میتوانیم کانتینرها را تخلیه کنیم اما معمولا این کار را نمیکنیم. مشتریهایی داریم که از سال 97 تا الان اجاره پرداخت نکردهاند ولی باز هم ملاحظه شرایطشان را کردهایم اما بعضیها اصلا مراجعه نمیکنند و ما ناچاریم انبارشان را تخلیه کنیم».
محمدی هم از جنگ و جدالها میگوید، از روزهای پرآشوبی که سکوت دالانها را درهممیشکند؛ «مدام شاهد جدال و درگیری خانوادهها هستیم. یا طرف کار ندارد و از سر ناچاری آمده، یا مرد بهخاطر بدهی در زندان است و زنش قدرت پرداخت اجارهخانه را ندارد. اینجا خیلی غمانگیز است.
از 99درصد مراجعان ما شاید تنها 9درصدشان از قشر مرفه باشند. آنها هم یا کارمندان وزارت امور خارجه هستند که برای زندگی به خارج از کشور میروند یا کسانی هستند که بهصورت موقتی قصد خروج از کشور را دارند و وسایلشان را پیش ما میگذارند. البته در سالهای اخیر یکی،دو مورد زن و شوهرهایی را هم داشتیم که در آستانه طلاق وسایلشان را آوردند اینجا، اما بعد از مدتی با هم برگشتند و وسایلشان را بردند و دوباره زندگیشان را از سر گرفتند.»
در این گزارش میخوانید:
اینجا یکی از انبارهای بزرگ حاشیه تهران است؛ جایی دورتر از هیاهو، دورتر از ازدحام و دورتر از جنب و جوش زندگی. سراسر دالان است و هر دالان پر است از کانتینرهای رنگ به رنگ آهنی که اسباب و اثاثیه زندگیهای در هم شکسته و شغلهای ناتمام را در دل خود جای دادهاند. هر کانتینر قصه و رازی مگو دارد و اشکها و لبخندهای پنهانی در خود جا داده است.
اینجا شبیه فیلمهای بیصدای روی پرده است. صداها و خاطرهها و یادها در اتاقکهای آهنین در بندند و خدا میداند اگر روزی در تمام کانتینرها باز شوند، چه قیامتی خواهد شد. محزونترین اتاقکهای آهنی، آنهایی هستند که سالهاست هیچ کلیدی در قفل آنها نچرخیده، هیچ نوری روی وسایل تلنبار شده نتابیده و سالهاست کسی به آنها سر نزده است و بهتدریج یک زندگی برای همیشه در آنها ته کشیده و تمامشده است.
کانتینرهایی که یا صاحبانشان از دنیا رفتهاند، یا خودشان هم مانند اسباب و وسایلشان دربندند و سالهاست به دلایل مختلف که معمولا مالی است، در زندان بهسرمیبرند. بعضی وقتها هم مالک وسایل پشت کرده به یک عمر زندگی و دیگر میلی برای جان بخشیدن به آنچه زمانی برایش معنا داشت، ندارد.
آقا داوود میگوید: «بعضیها وسایلشان را میآورند و بعد برای همیشه میروند. البته عدهای از آنها بعد از سالها برمیگردند، اغلبشان هم زندان بودهاند. در قرارداد نوشته شده است بعد از موعد قرارداد که اغلب یکماهه است، ما میتوانیم قفل را بشکنیم و وسایل را خارج کنیم. با این حال، ما چند سال هم صبر میکنیم. گاهی بعضیها تا 10میلیون تومان هم به ما بدهکار میشوند و ما مدام پیگیرشان میشویم که بیایند انبار را تخلیه کنند. وقتی دیگر از آمدنشان ناامید شویم، وسایلشان را میگذاریم روی سقف کانتینر، چون جای دیگری نداریم. البته تمام مدارک و پیامکهای پیگیری را هم در پروندهشان ثبت میکنیم که اگر احیانا روزی برگشتند و مدعی شدند، تمام مستندات را به آنها نشان دهیم».
سقف بعضی از کانتینرها پر است از اسباب و وسایلی که روزگاری زندگی در آنها جریان داشت. وسایلی که حالا از یاد رفتهاند و تابستانها همنشین آفتاب سوزانند و زمستانها محصور باد و باران و سرما. انبوه کتابهایی که شاید روزی چراغ خانهای بودند و حالا زیر حجم گسترده باد و باران و آفتاب خمیر شدهاند. با این همه، هنوز هم میشود نام جلد یک آیین دادرسی مدنی را بر جلد کالینگور یکی از آنها دید. وسایل دیگری هم هستند؛ ماشین لباسشویی رها شده در گوشهای، یخچال سفید رنگ، تختخوابی که دیگر زهوارش دررفته و چوبش به نک و نال افتاده است. توپ بازی، صندلی آرایشگری، چمدان و انبوه لباسهای رنگارنگ که روزگاری تنی در آنها نفس میکشید، مبلمان و موکتهای خاک خورده که اندوه و فراموشی با بندبند تار و پودشان گره خورده است و آینهای بزرگ و قدی که حجم این اندوه بزرگ را در دلش جا داده است.
اینجا تنها یکی از دهها انبار حاشیه تهران است و با این حال، به قول لیلا محمدی، مدیر انبار، 99درصد کانتینرهای آن پر است. در دو،سهسال گذشته که قیمت مسکن و هجوم کرونا دمار از روزگار خیلیها درآورده است، انبارها بیشتر از سالهای گذشته رونق گرفته و علاوه بر حاشیه حتی در برخی از مناطق شهر هم پیشروی کرده است. محمدی به همشهری میگوید: «معمولا مراجعانمان در فصل تابستان بیشترند.
اما در 2سال گذشته، کل سال متقاضی داشتیم و به وضوح مشخص است که کرونا صددرصد بر وضعیت زندگی مردم تأثیر گذاشته است. علت مهم دیگر گرانی مسکن است. اینجا همه جور آدمی پیدا میشود؛ هم زوجهای جوان داریم و هم زندگیهای 30ساله. اغلبشان هم بهدلیل مشکلاتی که در تهیه مسکن دارند، طلاق میگیرند و وسایلشان را به اینجا میآورند».
گرانی این روزها کمر خیلیها را خم کرده و هزینههای بالای اجارهخانه هم آب پاکی را روی دستشان ریخته است. کسانی هستند که حتی از پس اجاره ماهانه همین کانتینرها که 500هزار تومان است، برنمیآیند؛ «خیلیها همین 500هزار تومان را هم نمیتوانند پرداخت کنند. گرچه ما پس از موعد قرارداد میتوانیم کانتینرها را تخلیه کنیم اما معمولا این کار را نمیکنیم. مشتریهایی داریم که از سال 97 تا الان اجاره پرداخت نکردهاند ولی باز هم ملاحظه شرایطشان را کردهایم اما بعضیها اصلا مراجعه نمیکنند و ما ناچاریم انبارشان را تخلیه کنیم».
محمدی هم از جنگ و جدالها میگوید، از روزهای پرآشوبی که سکوت دالانها را درهممیشکند؛ «مدام شاهد جدال و درگیری خانوادهها هستیم. یا طرف کار ندارد و از سر ناچاری آمده، یا مرد بهخاطر بدهی در زندان است و زنش قدرت پرداخت اجارهخانه را ندارد. اینجا خیلی غمانگیز است.
از 99درصد مراجعان ما شاید تنها 9درصدشان از قشر مرفه باشند. آنها هم یا کارمندان وزارت امور خارجه هستند که برای زندگی به خارج از کشور میروند یا کسانی هستند که بهصورت موقتی قصد خروج از کشور را دارند و وسایلشان را پیش ما میگذارند. البته در سالهای اخیر یکی،دو مورد زن و شوهرهایی را هم داشتیم که در آستانه طلاق وسایلشان را آوردند اینجا، اما بعد از مدتی با هم برگشتند و وسایلشان را بردند و دوباره زندگیشان را از سر گرفتند.»