هنر ایستادن در میانه
سال 64 به طور کاملااتفاقی مطلبی را به خراسان دادم که چاپ شد و همین مقدمه ای شد برای ادامه همکاری با این موطن خراسانی اهل قلم؛ تا دبیری یا به تعبیری، سردبیری؛ به گمانم از 65 تا 69. دوران تحصیل نسل من با انقلاب و انقلاب فرهنگی و جنگ در هم پیچیده شده بود و به درازا رفت؛ طوری که هنگام بازگشایی دانشگاه ها من دو فرزند داشتم و در سال 65، چهار فرزند؛ لذا باید کار می کردم و درس می خواندم و حق التدریسی درس می دادم و طرفه این که در یاد دارم سوژۀ همان اولین مقاله که در خراسان زیر چاپ رفت، در حالِ تاکسیرانی بر من ریخت؛ پیکان زرد مُدلِ 57 را کناری کشیدم و نوشتم و فرستادم!
باری؛ کار مطبوعاتی من در خراسان آغاز شد و استمرار یافت و قوام گرفت؛ و چه خاطرات و خطرات شیرین و تلخ که از آن ایام همچنان در سینه دارم؛ لذا به نحوی خود را مدیون این مؤسسه می دانم؛ و با این وجود که امروز او در سویی است و من در سویی، همچنان حسی مَلَس، مرا به سوی آن می برد و جلوِ کیوسک های مطبوعاتی می ایستاند؛ و لج کرده ام که مشترکش نشوم؛ تا سرانجام کسی از راه برسد و بپرسد چرا؟ و من حتّی اگر کسی نرسد و نپرسد، نجوا کنم و نِق بزنم که آیا چهار – پنج سال مدیریّت تحریریه سومین نشریه کشور در آن زمان، به قدرِ هزینه یک اشتراک نمی ارزد؟! وگرنه مطبوعات ارزانترین محصولات فرهنگی کشورند؛ آن هم نشریات حکومتی.
نه؛ اشتباه نکنید؛ نمی خواهم با این تعبیر، رنگ تخفیف بر چهره خراسان بپاشم. مگر وقتی من در خراسان قلم و امضا میزدم، خراسان حکومتی نبود؟ و مگر حکومت، صدا و تریبون مطبوعاتی نمی خواهد؟
می خواهد؛ اما همین «یک نکته از این معنا»، هزار اما و اگر دارد؛ و یکی آنکه نشریّۀ حکومتی، لاجرم نمی تواند کاملا آزاد باشد؛ که در دوران ما هم نبود؛ گو این که نشریات غیر حکومتی نیز!
به عبارت دیگر، نشریه حکومتی ناگزیر بار ملاحظات قدرت را باید بر دوش بکشد؛ و این ملاحظات پر است از حد و حدودهایی که باید رعایت شوند و فرقی نمی کند که امضا را زیر مطالب، من بزنم، یا آن که امروز سبز یا قرمز می زند: به گمانم جناب علوی.
امای دوم نیز اینکه مطبوعه حکومتی داریم تا حکومتی. خوب کیهان نیز حکومتی است؛ اطلاعات هم هست؛ و خراسان؛ و این خراسان امّا، جنس خاصّی است.
خراسان هماره تلاش کرده است تا در میانه نشان دهد؛ و گاه البته موفق بوده، و گاه، نه. آن طور که من رصد کرده ام و می کنم، خراسان در میانه ایستاده، جز در برخی موارد.
خراسان مطبوعه و موسسه بزرگی است و بزرگترین سامانه مطبوعاتی شرق ایران. خراسان هیچ گاه،
به جز برهه هایی، از رشد باز نایستاده است؛ آبروی این دیار است در عرصۀ قلم و خبر و گزارش؛ و چه بزرگانی را در این دیار پروریده و پروازانیده به اقصای دور. از رِندی شنیدم که دکتر کدکنی نیز در این باره به ملاحتی ملامتی، دُرّی دَری سفته در باب دَوات خراسان و نِی هایِ پروازیده از آن؛ که در اینجا گفتنی نیست. و دست مریزاد و خدایش بیامرزاد همان صادق تهرانی را نیز، که این نیک پِی را، پِی نهاد؛ و دیگران را که پس از او، در توفان های دهر، همچنان بر آن پِی و ریشه، بار نهادند و تناورش ساختند و بر شاخ و ثمرش افزودند.
همین؛ به نظرم آنچه لازم بود، گفته آمد:
خراسان لاجرم می تواند همچنان حکومتی بماند؛ همچنان کیهان نیز نباشد؛ و همچنان در میانه بایستد؛ حتی در روزهای واقعه!
ناصر آملی – دی ماه 97.
باری؛ کار مطبوعاتی من در خراسان آغاز شد و استمرار یافت و قوام گرفت؛ و چه خاطرات و خطرات شیرین و تلخ که از آن ایام همچنان در سینه دارم؛ لذا به نحوی خود را مدیون این مؤسسه می دانم؛ و با این وجود که امروز او در سویی است و من در سویی، همچنان حسی مَلَس، مرا به سوی آن می برد و جلوِ کیوسک های مطبوعاتی می ایستاند؛ و لج کرده ام که مشترکش نشوم؛ تا سرانجام کسی از راه برسد و بپرسد چرا؟ و من حتّی اگر کسی نرسد و نپرسد، نجوا کنم و نِق بزنم که آیا چهار – پنج سال مدیریّت تحریریه سومین نشریه کشور در آن زمان، به قدرِ هزینه یک اشتراک نمی ارزد؟! وگرنه مطبوعات ارزانترین محصولات فرهنگی کشورند؛ آن هم نشریات حکومتی.
نه؛ اشتباه نکنید؛ نمی خواهم با این تعبیر، رنگ تخفیف بر چهره خراسان بپاشم. مگر وقتی من در خراسان قلم و امضا میزدم، خراسان حکومتی نبود؟ و مگر حکومت، صدا و تریبون مطبوعاتی نمی خواهد؟
می خواهد؛ اما همین «یک نکته از این معنا»، هزار اما و اگر دارد؛ و یکی آنکه نشریّۀ حکومتی، لاجرم نمی تواند کاملا آزاد باشد؛ که در دوران ما هم نبود؛ گو این که نشریات غیر حکومتی نیز!
به عبارت دیگر، نشریه حکومتی ناگزیر بار ملاحظات قدرت را باید بر دوش بکشد؛ و این ملاحظات پر است از حد و حدودهایی که باید رعایت شوند و فرقی نمی کند که امضا را زیر مطالب، من بزنم، یا آن که امروز سبز یا قرمز می زند: به گمانم جناب علوی.
امای دوم نیز اینکه مطبوعه حکومتی داریم تا حکومتی. خوب کیهان نیز حکومتی است؛ اطلاعات هم هست؛ و خراسان؛ و این خراسان امّا، جنس خاصّی است.
خراسان هماره تلاش کرده است تا در میانه نشان دهد؛ و گاه البته موفق بوده، و گاه، نه. آن طور که من رصد کرده ام و می کنم، خراسان در میانه ایستاده، جز در برخی موارد.
خراسان مطبوعه و موسسه بزرگی است و بزرگترین سامانه مطبوعاتی شرق ایران. خراسان هیچ گاه،
به جز برهه هایی، از رشد باز نایستاده است؛ آبروی این دیار است در عرصۀ قلم و خبر و گزارش؛ و چه بزرگانی را در این دیار پروریده و پروازانیده به اقصای دور. از رِندی شنیدم که دکتر کدکنی نیز در این باره به ملاحتی ملامتی، دُرّی دَری سفته در باب دَوات خراسان و نِی هایِ پروازیده از آن؛ که در اینجا گفتنی نیست. و دست مریزاد و خدایش بیامرزاد همان صادق تهرانی را نیز، که این نیک پِی را، پِی نهاد؛ و دیگران را که پس از او، در توفان های دهر، همچنان بر آن پِی و ریشه، بار نهادند و تناورش ساختند و بر شاخ و ثمرش افزودند.
همین؛ به نظرم آنچه لازم بود، گفته آمد:
خراسان لاجرم می تواند همچنان حکومتی بماند؛ همچنان کیهان نیز نباشد؛ و همچنان در میانه بایستد؛ حتی در روزهای واقعه!
ناصر آملی – دی ماه 97.