دانشآموزان مطالبهگر شوند
«نظام آموزشی ما از صدر تا ذیل آفت زده، سترون و خاموشکننده شوق نوجوانان و جوانان است.» این جمله، شاهکلید سخنان استاد محمدعلی موحد در مراسم نکوداشتش بود که هفته گذشته در دانشگاه تهران برگزار شد.
این استاد برجسته، عرفانپژوه، تاریخنگار و حقوقدان که دقایق کوتاهی در مراسم بزرگداشتش صحبت کرد، از نگرانیهایش نسبت به نظام آموزشی معیوب سخن گفت و تأکید کرد که باید روحیه پرسشگری و مطالبهگری را در فرزندان این مرز و بوم زنده کرد. البته این نخستینباری نیست که اساتید برجسته دانشگاهی و کارشناسان آموزشی نسبت به این وضعیت مدارس هشدار میدهند و خواهان تحول در نظام و ساختار و نگاه آموزشی هستند؛ این انتقادات سال گذشته آنقدر بالا گرفت که حسن روحانی، رئیسجمهور در مراسم آغاز سال تحصیلی 97-96تأکید کرد که محتوای آموزشی موجود، فرزندان این مرز و بوم را برای زندگی آینده آماده نمیکند؛ به همین بهانه با برخی کارشناسان آموزشی درخصوص لزوم تغییر سیستم آموزشی گفتوگو کردیم.
نظام آموزشی از پاسخمحور به سؤالمحور بدل شود
محمود مهرمحمدی
استاد دانشگاه و سرپرست پیشین دانشگاه فرهنگیان
منشأ طلب در انسان، پرسشگری است و نظام آموزشی ما باید پرسشمحوری را بهعنوان رویکرد اساسی خود برگزیند. به این نحو که در نظام آموزشی، انسانها قادر به طرح پرسشهای خوب و مرغوب شوند، پرسشهایی عالمانه و البته آزادی اندیشهای که باید در پس آن محقق شود تا براساس آن به دامنه فهم و معنای بشر چیزی افزوده شود. انسان پرسشگر لاجرم انسان فعال نیز هست. یکی از مهمترین ملاکهای سنجش مطلوبیت نظام آموزشی دقیقا همین است که تا چه اندازه فرصت و ظرفیت خلق پرسشهای تازه و دستیابی به افق تازه مجهولات را به دانشآموز و دانشجو میدهند. متأسفانه ما ملاک را اشتباه گرفتهایم و برعکس، فکر میکنیم دامنه اطلاعات و معلومات دانشآموختگان ملاک درست قضاوت درباره مطلوبیت کارکرد نظام آموزشی است. در همین راستا یک عامل هم به نام سنجش صلاحیت ورود داوطلبان به دانشگاهها داریم که سرکوبگر هرگونه خلاقیت و تفکر است. بهنظر همه کارشناسان باید در حاکمیت هر چه سریعتر ارادهای شکل بگیرد تا بختک کنکور از روی سینه آموزش و پرورش برداشته شود و استانداردهای آموزشی و تربیتی فرصت و شانس تحقق پیدا بکنند. البته تبدیل نظام آموزش و پرورش پاسخ محور و حافظهمحور به نظامی سؤالمحور مستلزم اقدامات تحولی است که با برطرف شدن شر کنکور، شرط لازم آن فراهم میشود. اگر به واقع آموزش و پرورش سرمایهگذاری برای آینده است با نگاه به وضع موجود بپذیریم که ما این معنا را وجدان نکردهایم، در بیانهای پرطمطراق مدیران جامعه و همچنین نگارش اسناد تحولی برای نظام آموزشی کشور البته کم و کاستی نداریم. در مورد ایدههای جدیدی که تحت عنوان حذف مشق شب، لغو آزمونهای متعدد و ایجاد اتاق اسباب بازی و...هماکنون مطرح میشود تا نقطه آغازی باشد برای تحول، باید گفت که این ایدهها میتواند کارساز باشد اما اینکه عدهای آنها را مفاهیم و اقدامات پوپولیستی و عوام فریبانه میدانند که ریشه در آخر پرسشها دارد، مانند اینکه تا چه میزان زیرساختهای اجرایی چنین ایدههایی فراهم شده است؟ و از طرف دیگر جامعه علمی چقدر در جریان محتوا و جانمایه این ایدهها هست؟ و آیا مباحث مربوطه آنطور که باید با آنها به اشتراک گذاشته شده؟ جنبه دیگر مورد بحث منتقدان این است که مسائل اساسی و کلان آموزش و پرورش نباید در سایه این اتفاقات اصلاحی خرد قرار گیرد. آنها میگویند هماکنون تحول فدای اصلاحات جزئی شده و چون زور مجموعه مدیریت آموزش و پرورش به اقدامات اساسیتر نرسیده، دست به این اقدامات زده میشود. بهنظر من در هر سه زمینه یعنی توجیه جامعه علمی درباره پیشنهادهای اصلاحی و فراهم کردن زیرساختها برای اجرا و به موازات این اقدامات، وجود نشانههای حرکت به سمت تحولات اساسی در ابعاد ساختاری و اقتصادی و مانند آن مطالبه بحقی بوده و لازم است مدیران آموزشی به آن توجه کنند.
روشهای تعلیم و تربیت باید تغییر کند
محمد حسنی
عضو هیأت علمی پژوهشگاه تعلیم و تربیت
در مباحث مربوط به نقد نظام آموزشی کشور، باید آموزش عمومی را از آموزش عالی تفکیک کرد چرا که هماکنون مسئولیت هر کدام از آنها بهعهده وزارتخانهای جداست و برنامههای آنها نیز براساس سطح آموزش متفاوت است، اما پرسشی که درخصوص آموزش و پرورش مطرح میشود این است که چه میزان زیرساختهای نظام آموزش عمومی زمینهساز رشد انسانهای خلاق، پویا، اندیشمند و بااخلاق است؟ آن نظام آموزشی که خروجیاش اساتید و بزرگانی مانند سیدجعفر شهیدی، غلامحسین ابراهیمیدینانی، محمدرضا شفیعیکدکنی، محمدعلی موحد و نمونههای دیگر بود یک نظام کاملا سنتی و حافظهمحور و انتقالمحور بود که انتقاد زیادی بر آن وارد است و باید آن روش تغییر پیدا میکرد و روحیه مطالبهگری و پرسشگری باید در آن زنده میشد. برای رسیدن به جایگاه جدید در نظام آموزشی، روشهای تعلیم و تربیت باید تغییر پیدا کند، نقش معلم و دانشآموز باید متحول شود، همچنین این پذیرش ایجاد شود که دیگر معلم، همهچیزدان و عالم به همه موضوعات نیست و حالا وظیفه دارد بهعنوان نیرو و قدرت تحریک و هدایت دانشآموزان به سمت پرسشگری عمل کند و روشهای درست در اینباره را به آنها بیاموزد. نقش دانشآموز هم باید در این نظام تغییر کند، او دیگر نباید یک فرد منفعل و صرفا شنونده باشد که در برگه امتحانی آموزههای خود را پس بدهد. او باید اکتشاف، پژوهش، تفکر و چالش کردن را فرا بگیرد و از معلم در این زمینهها کمک بخواهد. کتاب و محتوای آموزشی نیز باید متحول شود و از مطالب آموزشی خام به نقشه راه یاددهی و یادگیری تبدیل شود که شما اگر به اسناد بالادستی آموزش و پرورش نگاهی بیندازید میبینید که به تمام این نکات توجه شده و درنظر دارد نظام جدید را به این سمت حرکت دهد، اما چون سیستم آموزشی کشور سالهای سال با جریان قبلی خو گرفته تغییرات با دشواری و به سختی صورت میگیرد. کنکور یکی از همین سنتهای غلط است که حذف آن با دشواری روبهرو شده، این روش گزینش دانشجو سالهای دراز عواقب بسیار بد و سهمگینی را به نظام آموزشی عمومی کشور وارد کرده و توانایی استدلالورزی، نقد و ارزیابی و سایر تواناییهای ذهنی را از دانشآموز گرفته است؛ گزینهای که خودش را تحمیل کرده و کسی به آن وقعی نمینهد. فقط یک دقیقه به این فکر کنید که 65درصد از نشر کل کشور را کتابهای کمک آموزشی تشکیل میدهند. این یک فاجعه بزرگ است که در کنار سیستم آموزشی ناکارآمد - که از قضا قصد اصلاح دارد- خانوادهها و جامعه نیز در بال و پر گرفتن آن نقش دارند؛ والدینی که حاضرند هزینه گزاف این ناشران و مؤسسات را فقط برای انباشتن مطالب بیهوده در ذهن فرزندانشان پرداخت کنند. همانطور که گفتم تلاشهایی برای تغییر و تحول در آموزش و پرورش شکل گرفته است و هماکنون درسهایی مانند تفکر و پژوهش و تفکر و رسانه در مدارس آموزش داده میشود که البته کافی نیست ولی اقداماتی است که قدم به قدم برای رسیدن به یک نظام آموزشی مطلوب برداشته شده است.
نظام آموزشی شمع اشتیاق نوجوانان را خاموش میکند
استاد محمدعلی موحد گفت: باید بگویم که نظام آموزشی ما از صدر تا ذیل از سطوح ابتدایی در دبیرستان تا مراکز آموزشی ادواری که به تدریس در بخشهای متفاوت مشغولند، همه آفتزدهاند. مردم از این نظام شکایت دارند که سترون و ناکارآمد است که شور و شوق جوانان را میکشد و شمع اشتیاق نوجوانان را خاموش میکند. درباره سؤالات طرح شده در مدارس مقالاتی نوشتهام و در روزنامه اطلاعات و مجله نگاه نو چاپ شد. عنوان مقاله من در روزنامه اطلاعات این بود: «استهزای دین است یا افسوس دانش»، که علم اگر این است بگذار و برو. این تنها حرف من نبود، حرف همه بود و همه مردم با من همدل و همزبان بودند. این سیستم آموزشی تستمحور پدر ما را درآورده است. یونسکو، برای این نیست که فلان بازار مخروبه را ثبت کنیم و دلمان خوش باشد. میخواهم بدانم آیا اصلا این نهاد جایی دارد که بتواند سیستم آموزشی ما را تغییر دهد. موحد در بخش دیگر حرفهایش به دانشجویان و جوانان خاطرنشان کرد: دو فوشه کور عنوان کتاب را در جستوجوی گوهر گذاشته است. او اینرا از خود شمس گرفته که درباره بازرگانی است که همه سرمایهاش را خرج کرد که دنبال گوهری بگردد. او میگوید آن بازرگان منم و گوهر مولاناست. جوانان باید توجه کنند که طلب مهم است و تفاوت انسان بعد از رنسانس و قبل از رنسانس تفاوت انفعال و فعالیت است. انسان بعد از رنسانس کنشگر است و این بسیار اهمیت دارد. ما باید به شمس و مولانا توجه کنیم در شمس و مولانا چه هست؟ مولانا را صوفی معمولی میشناسیم اما باید عمق اندیشه را دریابیم. اگر خدا بزرگ است باید تو هم بزرگ باشی و متابعت محمد این است که اگر محمد به معراج رفت باید تو هم بروی. هیچ کجا توقف نکن و همیشه پیش برو. به هیچچیز نباید قانع شد. شمس و مولانا دشمن میانمایگی و ابتذال بودند و اینگونه است که شمس میگوید در این شهر قحط خورشید است. جوانان باید طالب باشند و این طلبیدن است که راه نجات است.(ایرنا)
نظام آموزشی نیازمند جراحی است
احمد شیرزاد
کارشناس حوزه آموزش و استاد دانشگاه صنعتی اصفهان
دوران کودکی و نوجوانی با آن حجم از تحرک و نشاط، توانایی و انگیزههای بالقوه در طول عمر بشری تکرارناپذیر است، بالندگی و رشد و نمو در هر زمینه و مرامی در این دوران رخ میدهد و در این مقطع سنی است که انسان به داشتهها و تواناییهایش پیمیبرد و آنها را کشف میکند. اما متأسفانه در روزگار ما بخش زیادی از این دوره سنی تحتالشعاع هدفی بهنام کنکور قرار میگیرد و دیگر فرصتی را برای بروز و ظهور استعدادها و مطالبهگری و پرسشگری باقی نمیگذارد. یادم میآید کتاب مهمی به اسم زمینشناسی در رشته تجربی تدریس میشد، این کتاب دانشآموز را به فهم دقیق از کرهای که در آن زندگی میکند، میرساند اما چون ضریب آن در کنکور بسیار کم و ناچیز بود به حاشیه رانده شد. این را نمونهای از خروار نظام آموزشی مبتنی بر کنکور بگیرید و به قضاوتی در مورد وضع موجود یاددهی و یادگیری برسید.
متأسفانه دانشآموزان هم به همین واسطه نگرش سوداگرانه پیدا کردهاند، یعنی اگر مطلبی برای کنکور مفید بود میخوانند وگرنه کنار میگذارند، یا اگر معلم بخواهد مطلبی فراتر از تست و کنکور به آنها آموزش دهد مانع میشوند و نمیگذارند تدریس واقعی شکل بگیرد. اینها یعنی سایه کنکور بسیار دراز و طولانی بر سر کل آموزش و پرورش افتاده است.
از طرفی نقش خانوادهها را هم باید در چرخیدن چرخ این نظام معیوب درنظر گرفت. حالا یکدهه است که کنکور از تب و تاب افتاده و ورود به دانشگاهها آسانتر شده اما والدین همچنان میخواهند فرزندانشان مثل گذشته پرفشار و مستمر برای رشتههای خاص در دانشگاههای خاص درس بخوانند بدون اینکه سرگذشت خروجیهای این دانشگاهها و وضعیت شغلیشان را در نظر بگیرند. در بسیاری از موارد حتی اگر کودک یا نوجوان قصد پریدن و اوج گرفتن از این نظام آموزشی را داشته باشد خانوادهها مانع میشوند. نوجوانان زیادی را دیدهام که قصد خواندن آثار ادبی مهم ایران و جهان را دارند اما والدینشان به بهانه متمرکز شدن بر دروس آموزشی اجازه چنین فعالیتی را به آنها نمیدهند؛ فرهنگ غلطی که در همه سطوح جامعه دیده میشود و بر آن اصرار دارند.
اما عنصر مهم دیگر، معلم است. آنها این روزها شوق و علاقه کمتر و انگیزهای بهمراتب پایینتر از گذشته برای تدریس از خود نشان میدهند. باید بررسی کرد که چرا این اتفاق افتاده و چرا آن عشق و علاقه در بین این گروه که نقش بزرگی در شناخت استعدادهای دانشآموزان داشتند، از بین رفته است. در این سالها، معلمان را غم و کسالت شدیدی در بر گرفته که ناشی از مسائل معیشتی و اقتصادی است؛ سخنی که بارها و بارها تکرار شده اما ظاهرا هیچیک از دولتمردان بنا ندارند آن را یکبار برای همیشه حل کنند.
به هر حال وضعیت نظام آموزشی ما دچار نقاط ضعف زیادی است که مانع از پرورش انسانهای پرسشگر و بالنده شده و تا دیر نشده باید آن را جراحی کرد.
نظام آموزشی از پاسخمحور به سؤالمحور بدل شود
محمود مهرمحمدی
استاد دانشگاه و سرپرست پیشین دانشگاه فرهنگیان
منشأ طلب در انسان، پرسشگری است و نظام آموزشی ما باید پرسشمحوری را بهعنوان رویکرد اساسی خود برگزیند. به این نحو که در نظام آموزشی، انسانها قادر به طرح پرسشهای خوب و مرغوب شوند، پرسشهایی عالمانه و البته آزادی اندیشهای که باید در پس آن محقق شود تا براساس آن به دامنه فهم و معنای بشر چیزی افزوده شود. انسان پرسشگر لاجرم انسان فعال نیز هست. یکی از مهمترین ملاکهای سنجش مطلوبیت نظام آموزشی دقیقا همین است که تا چه اندازه فرصت و ظرفیت خلق پرسشهای تازه و دستیابی به افق تازه مجهولات را به دانشآموز و دانشجو میدهند. متأسفانه ما ملاک را اشتباه گرفتهایم و برعکس، فکر میکنیم دامنه اطلاعات و معلومات دانشآموختگان ملاک درست قضاوت درباره مطلوبیت کارکرد نظام آموزشی است. در همین راستا یک عامل هم به نام سنجش صلاحیت ورود داوطلبان به دانشگاهها داریم که سرکوبگر هرگونه خلاقیت و تفکر است. بهنظر همه کارشناسان باید در حاکمیت هر چه سریعتر ارادهای شکل بگیرد تا بختک کنکور از روی سینه آموزش و پرورش برداشته شود و استانداردهای آموزشی و تربیتی فرصت و شانس تحقق پیدا بکنند. البته تبدیل نظام آموزش و پرورش پاسخ محور و حافظهمحور به نظامی سؤالمحور مستلزم اقدامات تحولی است که با برطرف شدن شر کنکور، شرط لازم آن فراهم میشود. اگر به واقع آموزش و پرورش سرمایهگذاری برای آینده است با نگاه به وضع موجود بپذیریم که ما این معنا را وجدان نکردهایم، در بیانهای پرطمطراق مدیران جامعه و همچنین نگارش اسناد تحولی برای نظام آموزشی کشور البته کم و کاستی نداریم. در مورد ایدههای جدیدی که تحت عنوان حذف مشق شب، لغو آزمونهای متعدد و ایجاد اتاق اسباب بازی و...هماکنون مطرح میشود تا نقطه آغازی باشد برای تحول، باید گفت که این ایدهها میتواند کارساز باشد اما اینکه عدهای آنها را مفاهیم و اقدامات پوپولیستی و عوام فریبانه میدانند که ریشه در آخر پرسشها دارد، مانند اینکه تا چه میزان زیرساختهای اجرایی چنین ایدههایی فراهم شده است؟ و از طرف دیگر جامعه علمی چقدر در جریان محتوا و جانمایه این ایدهها هست؟ و آیا مباحث مربوطه آنطور که باید با آنها به اشتراک گذاشته شده؟ جنبه دیگر مورد بحث منتقدان این است که مسائل اساسی و کلان آموزش و پرورش نباید در سایه این اتفاقات اصلاحی خرد قرار گیرد. آنها میگویند هماکنون تحول فدای اصلاحات جزئی شده و چون زور مجموعه مدیریت آموزش و پرورش به اقدامات اساسیتر نرسیده، دست به این اقدامات زده میشود. بهنظر من در هر سه زمینه یعنی توجیه جامعه علمی درباره پیشنهادهای اصلاحی و فراهم کردن زیرساختها برای اجرا و به موازات این اقدامات، وجود نشانههای حرکت به سمت تحولات اساسی در ابعاد ساختاری و اقتصادی و مانند آن مطالبه بحقی بوده و لازم است مدیران آموزشی به آن توجه کنند.
روشهای تعلیم و تربیت باید تغییر کند
محمد حسنی
عضو هیأت علمی پژوهشگاه تعلیم و تربیت
در مباحث مربوط به نقد نظام آموزشی کشور، باید آموزش عمومی را از آموزش عالی تفکیک کرد چرا که هماکنون مسئولیت هر کدام از آنها بهعهده وزارتخانهای جداست و برنامههای آنها نیز براساس سطح آموزش متفاوت است، اما پرسشی که درخصوص آموزش و پرورش مطرح میشود این است که چه میزان زیرساختهای نظام آموزش عمومی زمینهساز رشد انسانهای خلاق، پویا، اندیشمند و بااخلاق است؟ آن نظام آموزشی که خروجیاش اساتید و بزرگانی مانند سیدجعفر شهیدی، غلامحسین ابراهیمیدینانی، محمدرضا شفیعیکدکنی، محمدعلی موحد و نمونههای دیگر بود یک نظام کاملا سنتی و حافظهمحور و انتقالمحور بود که انتقاد زیادی بر آن وارد است و باید آن روش تغییر پیدا میکرد و روحیه مطالبهگری و پرسشگری باید در آن زنده میشد. برای رسیدن به جایگاه جدید در نظام آموزشی، روشهای تعلیم و تربیت باید تغییر پیدا کند، نقش معلم و دانشآموز باید متحول شود، همچنین این پذیرش ایجاد شود که دیگر معلم، همهچیزدان و عالم به همه موضوعات نیست و حالا وظیفه دارد بهعنوان نیرو و قدرت تحریک و هدایت دانشآموزان به سمت پرسشگری عمل کند و روشهای درست در اینباره را به آنها بیاموزد. نقش دانشآموز هم باید در این نظام تغییر کند، او دیگر نباید یک فرد منفعل و صرفا شنونده باشد که در برگه امتحانی آموزههای خود را پس بدهد. او باید اکتشاف، پژوهش، تفکر و چالش کردن را فرا بگیرد و از معلم در این زمینهها کمک بخواهد. کتاب و محتوای آموزشی نیز باید متحول شود و از مطالب آموزشی خام به نقشه راه یاددهی و یادگیری تبدیل شود که شما اگر به اسناد بالادستی آموزش و پرورش نگاهی بیندازید میبینید که به تمام این نکات توجه شده و درنظر دارد نظام جدید را به این سمت حرکت دهد، اما چون سیستم آموزشی کشور سالهای سال با جریان قبلی خو گرفته تغییرات با دشواری و به سختی صورت میگیرد. کنکور یکی از همین سنتهای غلط است که حذف آن با دشواری روبهرو شده، این روش گزینش دانشجو سالهای دراز عواقب بسیار بد و سهمگینی را به نظام آموزشی عمومی کشور وارد کرده و توانایی استدلالورزی، نقد و ارزیابی و سایر تواناییهای ذهنی را از دانشآموز گرفته است؛ گزینهای که خودش را تحمیل کرده و کسی به آن وقعی نمینهد. فقط یک دقیقه به این فکر کنید که 65درصد از نشر کل کشور را کتابهای کمک آموزشی تشکیل میدهند. این یک فاجعه بزرگ است که در کنار سیستم آموزشی ناکارآمد - که از قضا قصد اصلاح دارد- خانوادهها و جامعه نیز در بال و پر گرفتن آن نقش دارند؛ والدینی که حاضرند هزینه گزاف این ناشران و مؤسسات را فقط برای انباشتن مطالب بیهوده در ذهن فرزندانشان پرداخت کنند. همانطور که گفتم تلاشهایی برای تغییر و تحول در آموزش و پرورش شکل گرفته است و هماکنون درسهایی مانند تفکر و پژوهش و تفکر و رسانه در مدارس آموزش داده میشود که البته کافی نیست ولی اقداماتی است که قدم به قدم برای رسیدن به یک نظام آموزشی مطلوب برداشته شده است.
نظام آموزشی شمع اشتیاق نوجوانان را خاموش میکند
استاد محمدعلی موحد گفت: باید بگویم که نظام آموزشی ما از صدر تا ذیل از سطوح ابتدایی در دبیرستان تا مراکز آموزشی ادواری که به تدریس در بخشهای متفاوت مشغولند، همه آفتزدهاند. مردم از این نظام شکایت دارند که سترون و ناکارآمد است که شور و شوق جوانان را میکشد و شمع اشتیاق نوجوانان را خاموش میکند. درباره سؤالات طرح شده در مدارس مقالاتی نوشتهام و در روزنامه اطلاعات و مجله نگاه نو چاپ شد. عنوان مقاله من در روزنامه اطلاعات این بود: «استهزای دین است یا افسوس دانش»، که علم اگر این است بگذار و برو. این تنها حرف من نبود، حرف همه بود و همه مردم با من همدل و همزبان بودند. این سیستم آموزشی تستمحور پدر ما را درآورده است. یونسکو، برای این نیست که فلان بازار مخروبه را ثبت کنیم و دلمان خوش باشد. میخواهم بدانم آیا اصلا این نهاد جایی دارد که بتواند سیستم آموزشی ما را تغییر دهد. موحد در بخش دیگر حرفهایش به دانشجویان و جوانان خاطرنشان کرد: دو فوشه کور عنوان کتاب را در جستوجوی گوهر گذاشته است. او اینرا از خود شمس گرفته که درباره بازرگانی است که همه سرمایهاش را خرج کرد که دنبال گوهری بگردد. او میگوید آن بازرگان منم و گوهر مولاناست. جوانان باید توجه کنند که طلب مهم است و تفاوت انسان بعد از رنسانس و قبل از رنسانس تفاوت انفعال و فعالیت است. انسان بعد از رنسانس کنشگر است و این بسیار اهمیت دارد. ما باید به شمس و مولانا توجه کنیم در شمس و مولانا چه هست؟ مولانا را صوفی معمولی میشناسیم اما باید عمق اندیشه را دریابیم. اگر خدا بزرگ است باید تو هم بزرگ باشی و متابعت محمد این است که اگر محمد به معراج رفت باید تو هم بروی. هیچ کجا توقف نکن و همیشه پیش برو. به هیچچیز نباید قانع شد. شمس و مولانا دشمن میانمایگی و ابتذال بودند و اینگونه است که شمس میگوید در این شهر قحط خورشید است. جوانان باید طالب باشند و این طلبیدن است که راه نجات است.(ایرنا)
نظام آموزشی نیازمند جراحی است
احمد شیرزاد
کارشناس حوزه آموزش و استاد دانشگاه صنعتی اصفهان
دوران کودکی و نوجوانی با آن حجم از تحرک و نشاط، توانایی و انگیزههای بالقوه در طول عمر بشری تکرارناپذیر است، بالندگی و رشد و نمو در هر زمینه و مرامی در این دوران رخ میدهد و در این مقطع سنی است که انسان به داشتهها و تواناییهایش پیمیبرد و آنها را کشف میکند. اما متأسفانه در روزگار ما بخش زیادی از این دوره سنی تحتالشعاع هدفی بهنام کنکور قرار میگیرد و دیگر فرصتی را برای بروز و ظهور استعدادها و مطالبهگری و پرسشگری باقی نمیگذارد. یادم میآید کتاب مهمی به اسم زمینشناسی در رشته تجربی تدریس میشد، این کتاب دانشآموز را به فهم دقیق از کرهای که در آن زندگی میکند، میرساند اما چون ضریب آن در کنکور بسیار کم و ناچیز بود به حاشیه رانده شد. این را نمونهای از خروار نظام آموزشی مبتنی بر کنکور بگیرید و به قضاوتی در مورد وضع موجود یاددهی و یادگیری برسید.
متأسفانه دانشآموزان هم به همین واسطه نگرش سوداگرانه پیدا کردهاند، یعنی اگر مطلبی برای کنکور مفید بود میخوانند وگرنه کنار میگذارند، یا اگر معلم بخواهد مطلبی فراتر از تست و کنکور به آنها آموزش دهد مانع میشوند و نمیگذارند تدریس واقعی شکل بگیرد. اینها یعنی سایه کنکور بسیار دراز و طولانی بر سر کل آموزش و پرورش افتاده است.
از طرفی نقش خانوادهها را هم باید در چرخیدن چرخ این نظام معیوب درنظر گرفت. حالا یکدهه است که کنکور از تب و تاب افتاده و ورود به دانشگاهها آسانتر شده اما والدین همچنان میخواهند فرزندانشان مثل گذشته پرفشار و مستمر برای رشتههای خاص در دانشگاههای خاص درس بخوانند بدون اینکه سرگذشت خروجیهای این دانشگاهها و وضعیت شغلیشان را در نظر بگیرند. در بسیاری از موارد حتی اگر کودک یا نوجوان قصد پریدن و اوج گرفتن از این نظام آموزشی را داشته باشد خانوادهها مانع میشوند. نوجوانان زیادی را دیدهام که قصد خواندن آثار ادبی مهم ایران و جهان را دارند اما والدینشان به بهانه متمرکز شدن بر دروس آموزشی اجازه چنین فعالیتی را به آنها نمیدهند؛ فرهنگ غلطی که در همه سطوح جامعه دیده میشود و بر آن اصرار دارند.
اما عنصر مهم دیگر، معلم است. آنها این روزها شوق و علاقه کمتر و انگیزهای بهمراتب پایینتر از گذشته برای تدریس از خود نشان میدهند. باید بررسی کرد که چرا این اتفاق افتاده و چرا آن عشق و علاقه در بین این گروه که نقش بزرگی در شناخت استعدادهای دانشآموزان داشتند، از بین رفته است. در این سالها، معلمان را غم و کسالت شدیدی در بر گرفته که ناشی از مسائل معیشتی و اقتصادی است؛ سخنی که بارها و بارها تکرار شده اما ظاهرا هیچیک از دولتمردان بنا ندارند آن را یکبار برای همیشه حل کنند.
به هر حال وضعیت نظام آموزشی ما دچار نقاط ضعف زیادی است که مانع از پرورش انسانهای پرسشگر و بالنده شده و تا دیر نشده باید آن را جراحی کرد.