جستجو
رویداد ایران > رویداد > فرهنگی > قهرمان های از تاریخ گذشته

قهرمان های از تاریخ گذشته

قهرمان های از تاریخ گذشته
نشریه «ایندی‌وایر» هر هفته پرسشی برای تعداد انگشت‌شماری از منتقدان سینما مطرح می‌کند. اين اواخر پرسیده است کدام یک از مجموعه فیلم‌های پول‌ساز یا به‌اصطلاح فرنچایزها باید برای همیشه از رده خارج شوند؟ و آن‌ها به این سوال پاسخ داده اند و تارنمای ماهنامه «فیلم» نیز به ترجمه و بررسی نظرات این منتقدان پرداخته است.

در این گزارش به نظرات تعدادی از منتقدان توجه شده است که هر کدام دلایل خود در باره اینکه چرا فیلمی باید متوقف شود یا ادامه‌یابد را بیان کرده اند که در ادامه می خوانیم:

کارلوس آگیلار از «مووی‌میکر مگزین»، «رپ» و...

باید پیش از آن‌که ساخت سری فیلم‌های آواتار تبدیل به آرزوی تماشاگران شود، جلویش گرفته می‌شد؛ هرچند غرور جیمز کامرون این اجازه را نمی‌دهد. در کنار انتخاب عناوین مضحک برای قسمت‌های بعدی این مجموعه، دورنمای چهار فیلم دیگر بر اساس آواتار (۲۰۰۹) رکوردشکن اما فراموش‌شده بیشتر به این می‌ماند که کارگردان به جای پذیرفتن شکست، در نظر دارد آن را تبدیل به محصول مورد علاقه‌ تماشاگران کند. با اطمینان می‌شود گفت بینندگانی هستند که این فیلم علمی‌خیالی با آن غریبه‌های آبی را عزیز بدارند (و باشند کسانی که در موقعیت‌هایی دوباره دی.وی.دی قدیمی این فیلم را تماشا کنند)، اما آیا این دلیل قانع‌کننده‌ای برای توجیه بودجه مورد نیاز برای تحقق رویای دستیابی به اسکار است؟ حتی اگر فیلم در گیشه شکست بخورد، کامرون شکست را نمی‌پذیرد و شاید به خاطر همین تولید چهار فیلم بعدی همزمان با هم و با بودجه‌ای حدود یک میلیارد دلار کلید خورد. در این شرایط سختی که بر جهان حاکم است، راه‌های بهتری برای هزینه کردن چنین مبلغ هنگفتی وجود دارد تا اینکه آن را صرف پروژه پوچی کنیم که موفقیت یا عدم موفقیت آن مشخص نیست. تصور کنید که کاترین بیگلو چه تعداد فیلم مانند قفسه رنج/ مهلکه می‌تواند با این پول بسازد.

آندریا تامپسن، ‌نویسنده مستقلِ «شیکاگو ریدر» و...

راه انتخاب یک فرنچایز در حال ساخت برای محو شدن از تاریخ سینما این است که انتخاب‌ها را آن قدر محدود کنیم تا آن یکی که از همه بیشتر شایستگی نابودی دارد، برگزیده شود. من هیچ لزومی بر ادامه یافتن دزدان دریایی کارائیب نمی‌بینم، هم به دلیل افت دائمی و روبه‌افزون و هم به دلیل تجربه‌های خطرناکی که جانی دپ با خود به صحنه می‌آورد. اما زمانی که متوجه شدم دنباله‌های آواتار ساخته می‌شوند، این مساله بدتر هم شد. بقیه فرنچایزها به‌مرور زمان رو به زوال گذاشتند و این پیامد بدیهی استودیوهاست که می‌خواهند از کوچک‌ترین پتانسیل هر فیلم استفاده کنند و حداکثر سود را از آن ببرند و به این نکته توجهی ندارند که پتانسیل آن تا چه اندازه کشش دارد. اما آواتار فیلمی است که حتی نیاز به ساخت اولین نسخه‌اش نبود. این فیلم تمام کلیشه‌های ممکن درباره یک مرد بی‌باک سفیدپوست را داراست. جیک سالی (سم ورثینگتن) نقش قهرمانی را بازی می‌کند که برای نجات موجوداتی به نام ناوی انتخاب شده است و در عین حال تمام خصوصیات مخرب فرهنگ بومی را در بردارد. بومیان در هماهنگی با محیط‌زیست‌شان با کمترین تکنولوژی زندگی می‌کنند اما روشن‌فکرتر و تحول‌یافته‌تر از ما هستند و زندگی خیرخواهانه و در آرامش‌شان به سرعت با ورود افراد حریص و شریر که به دنبال ماده آنوبتانیوم هستند در معرض تهدید قرار می‌گیرد و حالا چهار فیلم دیگر در راه است با این عناوین خنده‌دار: آواتار: راه آب، آواتار: حامل بذر، آواتار: مهاجم تولکِن و آواتار: در جست‌وجو آیوا. لطفا یکی جلوی تولید اين فرنچایز را بگیرد.

مایک مک‌گرانِگِن از «اسکرین رَنت» و...

به نظرم زمان توقف تولید سری فیلم‌های احضار فرا رسیده است. اولین فیلم بسیار عالی بود و فیلم دوم چندان بد نبود. اما بعد از آن فیلم‌های بی‌جایی ظاهر شدند که قصد ایجاد «جهان سینمایی» داشتند که خیلی مورد نیاز ما نیست. دو فیلم آنابل بر موضوع عروسکی تمرکز دارند که در نسخه اصلی فیلم حضوری کوتاه داشت. به‌تازگی با فیلم راهبه مواجه شدیم که اطلاعاتی درباره گذشته زن داخل نقاشی می‌دهد که به احضار۲ برمی‌گردد. قسمت بعدی این فیلم درباره چه خواهد بود؟ فیلمی درباره چراغ‌قوه‌ای که قهرمان داستان راهبه در دست داشت؟

کورتنی هوارد، ‌نویسنده مستقل «ورایتی» و...

توطئه‌آمیز فرنچایزی است که در کمتر از هشت سال از ترسناک‌ترین فیلم دنباله‌دار به چرندترین فیلم تبدیل شد. در آخرین فیلم این سری به نام توطئه‌آمیز: آخرین کلید شخصیت تبهکاری حضور دارد به نام صورت‌کلیدی. نسخه اصلی که در سال ۲۰۰۸ پخش شد به‌راستی مانند کارخانه تولید کابوس بود؛ فیلمی که کارگردان جیمز وان و نویسنده لی وانل برای جستن تماشاگر از روی صندلی تصویر نوآورانه‌ای را به ترس‌های ذهنی وارد کردند و هراس‌های کوچک والدین را به صحنه‌های تکاپوی اشباح در سایه، صدای شبح‌واری روی مونیتور مراقبت از کودک و شکار ارواح پلید در روز اضافه کردند. از آن زمان تا کنون این فرنچایز تنزل شدیدی داشته است و سازندگان این مجموعه فیلم‌ها درنیافتند که فیلم‌های ترسناکی که در حول محور خانه و خانواده رخ می‌دهد دیگر توشه چندانی برای ساخت سری بعدی در اختیارشان قرار نمی‌دهد و می‌بینیم در توطئه‌آمیز۳ به‌کل فراموش شده است تا موردی ترسناک یا به‌یادماندنی اضافه کنند و مشکل چهارمین قسمت، هم وجود شخصیت تبهکار مزخرف و هم برحسب اتفاق زن‌ستیز بودن آن است؛ موفقیتی که استودیو تصور می‌کند این فیلم می‌تواند برایش کسب کند در حقیقت بدجور فرسوده است و به اسب مرده‌ای می‌ماند که جسم در حال فسادش را باید زیر خاک برد.

کریستوفر لووِلین رید از «فیلم فستیوال تودی» و...

از آنجایی که تمام عمرم هوادار سری فیلم‌های جیمز باند بوده‌ام نوشتن برایم سخت است اما فکر می‌کنم دیگر وقت آن است که این فرنچایز را به پایان برسانیم. اولین کتاب یان فلمینگ به نام کازینو رویال در سال ۱۹۵۳ و اولین فیلم بلند به نام دکتر نو در سال ۱۹۶۲ انتشار یافتند. هم رمان‌ها و هم فیلم‌ها به دوران ترس و تشنج جنگ سرد و بریتانیای پسااستعمار با آن ایدئولوژی‌های نژادی، جنسی و طبقاتی بازمی‌گردند. آن‌ها آثار مقدس دوران خود هستند و اغلب جذاب و مفرح بودند، اما انطباق‌شان با گرایش‌های در حال تغییر دشوار است. یک بار در دوره آموزشی این مجموعه را تدریس کردم که نمونه‌ عجیبی است از تغییر زیباشناسی و رسوم از آغاز تا حال حاضر، از این رو است که در ادامه نیافتن ساخت این فیلم‌ها ارزشی می‌بینم که موجب می‌شود نسل‌های آینده از این سند تحول نژادی بشریت بهره‌مند شوند. باید در مرحله‌ای شخصی پیدا شود و بپرسد آیا ارزشش را دارد تا فیلم ۰۰۷ را با عناصری تکرارشونده همچون موضوع‌ها و خط‌مشی‌های جنسی تکراری بسازیم؛ در حالی که اهمیت ندارد نقش این جاسوس معرکه را چه کسی بازی می‌کند؟ اگر یک سیاه‌پوست نقش باند را بازی کند، تفاوتی ایجاد می‌شود؟ با افراد شایسته‌ای همچون ادریس البا تماس گرفته شده است و این جریان تازه‌ای را به این فیلم دنباله‌دار وارد می‌کند. شاید حتی جالب‌تر باشد اگر نقش باند را یک زن بازی کند. شاید این تغییرات خیلی افراطی باشند پس بهتر نیست تا این باند از میان برداشته شود و از نو پدید آید؟ شاید جالب باشد تا ۰۰۸ و ۰۰۹ روی کار بیایند.

مونیک جونز از «اسلش‌فیلم» و...

از آنجایی که من هوادار کتاب و فیلم پارک ژوراسیک هستم به‌طور حتم از فرنچایز جدید دنیای ژوراسیک بیزارم. ناراحتی من در خصوص کالین ترورو است که تصور می‌کند فیلمنامه دنیای ژوراسیک او والاتر از آن‌ چیزی است که هست. اولین قسمت بیش ‌از اندازه شبیه فیلم پارک ژوراسیک بود و دومین فیلم به‌حدی از آن فاصله گرفته بود که می‌توان گفت سازنده فیلم به معنای واقعی کلمه سعی در نابود کردن آن پارک و حیواناتش داشت تا ما را به موقعیت فیلم سیاره میمون‌ها پرتاب کند. آیا باید انتظار داشته باشیم تا در فیلم سوم حیوانات در حرف زدن مهارت بیشتری کسب کنند و اجتماعی تشکیل بدهند و عنوان فیلم چنین باشد: جنگ برای سیاره میمون‌ها؟ امیدوارم این‌طور نباشد. حداقل امیدوارم که همگی بتوانیم اعتراف کنیم که دفاع از سازمان حمایت از دایناسورها بدترین توجیه ممکن است. ایان مالکوم درست می‌گفت که آن‌ها در تلاش بودند اشتباه‌های بشریت در چیزهایی را که خلق کرده‌اند درست نشان بدهند و تا حدودی هنوز این مساله به‌نوعی ارائه می‌شود که ما باید به آن توجه کنیم. خیلی چیزها درباره این فیلم می‌توانم بگویم؛براي مثال اینکه به نظر می‌رسد دایناسورهای هیبریدی فیلم دنیای ژوراسیک: پادشاهی سقوط‌کرده تنها برای افزایش فروش دایناسورهای اسباب‌بازی هستند. خلاصه: این فرنچایز با آن دایناسورهایش باید از میان برداشته شود.

دنیل ژویو، نویسنده مستقل «مووی‌میکر مگزین»، «ونیتی فر» و...

جوابم تا حدی مخالف این سوال است که کدام فرنچایز باید نابود شود؛ من می‌گویم هیچ‌کدام. خیلی از فرنچایزهایی که یک زمانی فوق‌العاده بودند در تازه‌ترین زمان انتشارشان بدجوری با آن‌ها رفتار می‌شود و دوستدار این ایده جدید هستم که بعد از اکران فیلمی مزخرف، مدتی باید دست نگه داشت. این بزرگ‌ترین مشکل فیلم‌های کمپانی دی‌سی است. مساله این نیست که آن‌ها فیلم بد تولید می‌کنند، بلکه فیلم‌ها را به‌سرعت و پشت‌سرهم می‌سازند و در تمامی فیلم‌ها مشکلات مشابهی دیده می‌شود که می‌توان به‌راحتی برطرف‌شان کرد. اما آرزوی از میان برداشتن یک فرنچایز برای همیشه، به این معناست که معتقد باشیم تعداد بسیار زیادی شخصیت وجود دارند که هیچ ایده خوبی برای ساخت فیلمی درست‌وحسابی از آن‌ها باقی‌نمانده است و باید بگویم که من با این نظر مخالفم. هیچ‌گاه فیلمی با عنوان رزیدِنت ایول یا دنیای مردگان ندیده‌ام. اما آیا می‌دانید چه چیزی باعث می‌شود بخواهم روزی در آینده چنین فیلمی ببینم؟ اگر کارگردان‌های عالی مانند جرمی سالنیئر یا آری استر تصمیم بگیرند چنین فیلمی بسازند و چنین اتفاقی بیفتد مطمئنا نمی‌خواهم به آن‌ها گوشزد کنم که ببخشید، عده‌ای از افراد با سلیقه افراطی‌شان گفته‌اند که دیگر نباید فیلمی مانند رزیدنت ایول ساخته شود. من با داستان‌های مصور بزرگ شده‌ام و یکی از ثابت‌ترین حقایق درباره صنعت داستان‌های مصور این است که اهمیتی ندارد که یک شخصیت یا گروهی از شخصیت‌ها تا چه اندازه در زمان ارائه‌شان مبتذل به نظر برسند؛ یک ایده جدید و عالی همیشه در گوشه‌وکنار اثر جای دارد. شما تنها باید فرد مورد نظر را بیابید و به او اجازه دهید کارش را انجام دهد. در مورد فیلم‌های فرنچایزی هم همین‌گونه است. هیچ‌گاه نمی‌خواهم دوباره درباره ایندیانا جونز و قلمرو جمجمه بلورین فکر کنم. حتی با تایپ کردن این نام حالم بد می‌شود. اما شکی ندارم روزی یک ایندیانا جونز جدید و عالی روی پرده سینما‌ها می‌آید و من آن را تمامادوست خواهم داشت.

برچسب ها
نسخه اصل مطلب