مشاورههاي غلط به روحاني ميدهند
به نظر میرسد برخی در دولت تمایلی به نقش آفرینی اصلاحطلبان ندارند و از هر مسیری درصدد ایجاد فاصله میان اصلاحطلبان و رئیسجمهور هستند. از آنجا که بیشترین حامی و رأی دهنده به آقای روحانی در انتخابات 92 و 96 اصلاحطلبان بودند رفتار برخی دولتمردان که برای ایجاد فاصله میان رئیسجمهور و اصلاحطلبان را چه میدانید؟
بله؛ متاسفانه این تلاشها وجود دارد به عنوان نمونه اخیرا آقای واعظی رئیس دفتر رئیسجمهوری گفتهاند «آقای روحانی تغییری نکرده و از ابتدا خط و ربطش همانی که بوده، مانده است. از سویی دولت و آقای روحانی و دفتر ایشان ارتباط خوبی با اصلاحطلبان دارند مگر با برخی از اصلاحطلبانی که نظرات تندی علیه دولت دارند!» درباره اینگونه اظهارات باید اذعان کرد که طرح برخی سخنان بدون حاشیه نبوده است. برخیها هرگاه سخنی را در رسانهها منتشر کردهاند، آن مطلب در جامعه و در بین جناحهای سیاسی، تنش ایجاد کرده است. علت این تنشآفرینیها این است که این افراد در زمره سیاستمداران شناخته شده در کشور نبودهاند. سوابق و جایگاه آنها نشان میدهد که هیچگاه به عنوان چهرههای سیاسی درجه یک یا وزنههای سیاسی در جناحها که فعالیت و یا مبارزهای داشته باشند، نبوده و نیستند.
این رفتارها هم ظاهرا برای نخستین بار نیست.
درست است. این بار اولی نیست که چنین سخنانی مطرح میشود و شائبهای ایجاد میکند که هدف از این سخنان نشانه گرفتن اصلاحطلبان است. پیش از این نیز برخی از اطرافیان رئیسجمهور، روحانی را وامدار هیچ گروهی از جمله اصلاحطلبان ندانستهاند! این در حالی است که همه بدون استثنا میدانند که اگر حمایتهای بیدریغ جبهه اصلاحات و افرادی چون مرحوم آیتا... هاشمی رفسنجانی، رئیس دولت اصلاحات، ناطق نوری، آیتا... سیدحسن خمینی و ایثار و گذشت آقای عارف و مجموعه عوامل دیگری نبود و برخی تصمیمات دست به دست هم نمیداد، در همان سال 92 و بر اساس افکارسنجی و نتایج نظرسنجیهای مختلف صورت گرفته، آقای روحانی بیش از 5 درصد هم رأی نداشت، اما اکنون آقای واعظی میگوید دکتر حسن روحانی وامدار جریانی نبوده و رأی کسب شده را خودش آورده است! یا میگویند اساسا آقای روحانی ستاد انتخاباتی نداشت و شخص آقای روحانی و اعتبار سیاسی و اجتماعی ایشان باعث رأی آوری و به ریاست جمهوری رسیدن او منتهی شد! وقتی این افراد با چنین افکاری در حلقه نزدیک روحانی فعال هستند و مدام برخی اخبار به شکل دیگری در گوش ایشان زمزمه میشود، نهایتا به اعتبار آقای روحانی خدشه وارد شده و آن را به خطر میاندازند. همچنین باعث بیاعتمادی افکار عمومی و جریانی به ایشان خواهد شد.
رئیسجمهور چه واکنشی باید داشته باشد؟
رئیسجمهوری امروز نیاز به چشمانی باز و گوشهایی شنوا دارد تا مشکلات مردم را بدون واسطه ببیند و بشنود. اگر رئیسجمهوری در چارچوب خاصی قرار گیرد و ایزوله شود و بدین وسیله ارتباطش با بدنه جامعه و حامیان خود قطع شود، آن مقام دیگر درک درستی از مشکلات و دردهای جامعه نخواهد داشت. امروز آقای روحانی با این افکار افرادی که بهعنوان مشاوره به او راهکار میدهند، اطلاع و احساس درستی از فضاهای اقتصادی، مشکلات جامعه، فقر، مشکلات سیاسی، فشارهای روحی و روانی مردم و غیره ندارند که دلیلش هم حضور و اظهارات به عبارتی القاهای برخی مشاوران و حلقه نزدیک به رئیسجمهور است که با مشورتهای خاص خودشان در جایگاه یک فرد مطلع و آگاه، دکتر روحانی را از واقعیات جامعه دور نگه داشتهاند. آقای روحانی باید مقداری از این حلقه دور شده و خود را از چارچوب چنین مشاورانی خارج کند. باید به جای آن افرادی صادق، دلسوز، خیرخواه و آگاه به مسائل و مشکلات جامعه را در اطراف خود به عنوان دستیار و مشاور بهکار گیرد تا این افراد دلسوز، مستمر و روزانه از اوضاع کشور به ایشان گزارش صحیح و درست بدهند. چرا باید آقای روحانی قولهایی به مردم بدهد اما هیچکدام عملی نشود؟ بارها درباره مسائل مختلف سخن گفته شده، از کنترل بازار ارز گرفته تا زنده بودن و شاداب نگه داشتن محیط دانشگاهها و برخی گشایشهای سیاسی، چرخیدن چرخ معیشتی مردم و... اما هنوز چنان که باید و شاید نتیجه موثری دیده نشده و در حد حرف و حدیث و شعار باقی مانده است! امروز و در سال 97، جیب و سفره مردم نسبت به سال 92 که آقای روحانی به منسب ریاست جمهوری رسید، به مراتب کوچکتر شده است.
آقای روحانی در سفرهای استانی هم وعدههایی دادند که در صورت عملی نشدن آنها، گلایه مردم شهرستانها را به دنبال خواهد داشت.
ایشان به استانها میرفتند و سخنرانیهای خوبی داشتند و خوب حرف زدند. اساسا ایشان یک خطیب است و خوب حرف میزند اما باید نشان داده شود که موضوع عمل به وعدهها بسیار جدی است. مساله این است که گشایشی در اغلب مشکلات مردم به وجود نیامده است؛ نه در بخش اقتصادی، نه آموزشی نه در بخشهای فرهنگی و نارساییهای اجتماعی و... پس از طرح حقوق شهروندی انتظار آن بود که نتایج ملموسی داشته باشد اما در عمل اتفاق خاصی روی نداد. به هر حال این مسائل در کارنامه آقای روحانی ثبت خواهد شد. در چنین سطحی نمیتوان به افراد معدودی اتکا داشت چراکه احتمال دارد به خاطر برخی مشاورههای غیر دقیق رئیسجمهور از مردم فاصله بگیرد.
آیا اصلاحطلبان قصد عبور از روحانی را دارند یا هم اکنون بخشیهایی از این جریان از روحانی عبور کرده است؟
برخی در سال 92 به گزینه دیگر فکر میکردند. به نظر این افراد آقای روحانی در دور اول ریاست جمهوری، امتحان خود را داده و کارهایش را انجام داده بود. اما بنا بر وضعیتی که به وجود آمد، بسیاری از اصلاحطلبان معتقد شدند که آقای روحانی تنها گزینه مطلوب بوده و به قولی خیرالموجودین است. در نتیجه همگان شاهد بودند که بزرگان جریان اصلاحات از رئیس دولت اصلاحات تا آقایان بهزاد نبوی، آیتا...سیدحسن خمینی و... همه این دوستان توصیه کردند که باید در دور دوم هم از آقای روحانی حمایت شود. پس از نظر این بزرگان، همانند سال 92، ستادها فعال شدند و حمایت جانانهای از ایشان انجام شد و آقای روحانی دوباره راهی پاستور شد. بنابراین امروز دیگر بحث بر سر عبور از روحانی مطرح نیست. اساسا عبور از ایشان دیگر معنا ندارد زیرا که دوره 8 ساله ایشان به پایان خواهد رسید. اصلاحطلبان باید روحانی را تا پایان دوره حفظ کنند. اما اینکه پس از او اصلاحطلبان چه گزینهای را معرفی و حمایت خواهند کرد تا بتواند عملکرد مناسبتر داشته و برخی کمبودهای دولت روحانی را نداشته باشد، مساله مهمی است و باید بدان پرداخت. سوال این است که آیا اصلاحطلبان آنقدر تدبیر، استراتژی و رویکرد قدرتمندانهای خواهند داشت تا برای 1400 یک گزینه کارآمد را روی کار آورند تا کمبودها و کمکاریها را جبران کند؟ این پرسشی است که باید جریان اصلاحات به آن پاسخ دهد.
این روزها اخباری مبنی بر انتصابات فامیلی به گوش میرسد که با واکنشهایی از سوی مردم و برخی فعالان سیاسی و رسانهها مواجه شده است. پدیده خویشاوندسالاری چرا بدین شکل در بین مدیران باب شده است؟
حقیقت این است که در ابتدای انقلاب کسی به دنبال پست و مقام نبود همه از این کار طفره میرفتند و به دیگران واگذار میکردند. به سختی میشد فردی را یافت تا مقامی را بپذیرد. همه دیگران را معرفی میکنند و میگفتند فلانی شایستهتر و کارآمدتر است. حتی در جبههها هم اینگونه بود و برای انتخاب فرمانده و ارشد به سختی میشد کسی را راضی کرد تا فرمانده شود. بنابراین دهه اول انقلاب کسی نه فکر مقام بود و نه اساسا به دنبال این مسائل بودند. از سویی سادهزیستی و سلامت نفس مسئولان واقعا زبانزد بود و همین مسائل باعث میشد پدیدهای به نام انتصاب فامیل، دوست، برادر، فرزند یا داماد اصلا وجود خارجی نداشته باشد. در سیره امام راحل هم این مساله کاملا دیده میشود و یا نمونه بارز آن مرحوم شهید رجایی بود که علاوه بر ساده زیستی واقعی و نه نمایشی، زندگیاش در دوران نخست وزیری و یا مدت کوتاه ریاست جمهوریاش با دوران معلمی ایشان در دبستانهای تهران، هیچ فرقی نمیکرد. روحیه انقلابی و خدمتگزاری به مردم و کشور، واقعا در بین همه طیفها و مسئولان وجود داشت و اشرافیگری یا خویشاوندسالاری نه در ذهن کسی متبلور بود و نه کسی به دنبال این امور میرفت.
از چه زمانی جامعه با چنین پدیدهای روبهرو شد؟
میتوان گفت از دوران سازندگی این پدیده آرامآرام شکل گرفت. البته در آن دوران اقتضای کشور بر این بود که یک کشور جنگ زده و مورد تهاجم دشمن واقع شده، هر چه زودتر از وضعیت جنگی خارج شود. به هر حال بسیاری از کارخانهها، جادهها، زیرساختها و امکانات کشور یا نابود شده بود و یا خسارتهای سنگینی به آنها وارد شده بود و آقای هاشمی مجبور بود دست به توسعه اقتصادی و زیربنایی بزند. در این راه البته مدیرانی تربیت شدند و روی کار آمدند که بهلحاظ شخصیتی روحیات خاصی داشتند و در ادامه کار برخی به روحیه اشرافی نزدیک شدند و به دنبال دفتر کار مجهز و لوکس رفتند. این افراد با خودروهای گرانقیمت جابهجا میشدند و متاسفانه در مواردی دیده شد که دکوراسیون دفتر کار و حتی منزل خود را با بیتالمال تزئین میکردند و... این مدیران واقعا وجود داشتند. در دولت سازندگی واردات کالا بسیار گسترده گشوده بود و بر همین مبنا کالاهای لوکس زیادی وارد شد و مدیران دولتی هم از این امر بهرهمند میشدند. نوعی رقابت برای لوکس و اشرافی بودن در برخی مدیران آن دوره مشاهده میشد که البته قصد نام بردن از کسی را ندارم. اما واقعا بودند و اکنون هم هستند. مسابقه سفر خارج رفتن، ماشین و... خانه و دفتر آنچنانی داشتن، استخدام نزدیکان و اطرافیان و غیره هم از آن دوره آغاز شد. البته در دولت اصلاحات هم وجود داشت و برخی احزاب بهوجود آمده پس از دوم خرداد نیز نیروها و نزدیکان خود را در پستهای مختلف گماردند؛ حتی فرزندان خود را در مناصبی استخدام کردند. اما شخص رئیس دولت اصلاحات به هیچ وجه در این مسائل نقش نداشت و از این مواهب بهرهای نبرد و از موقعیت خود در جهت سوءاستفاده خود و یا خانواده و نزدیکان بهره نبرد. در دولت احمدینژاد اما فسادها عیان شد و داستان شکل دیگری بهخود گرفت و با جدیت ادامه یافت و اکنون هم در دولت آقای روحانی اوضاع بدتر از گذشته شده و نمونههای آن در دسترس جامعه است و این روزها سروصدای زیادی هم بهپا کرده است.