دشمنانمان بيشتر از دوستانمان نشوند
چرا سیاست خارجی ایران در طول چهار دهه گذشته دچار دگردیسی نشده است؟ این سوالی کلیدی است که در همه دولتها مطرح شده اما هنوز بی جواب مانده است.
سیاستورزی دولتها پس از انقلاب در عرصه بینالمللی شکل متفاوتی داشته است. به عنوان مثال میزان تنش ایران با کشورهای منطقه و جهان در دولت اصلاحات در پایینترین و در دولت احمدینژاد در بالاترین میزان خود قرار داشت. کار دولت احمدینژاد در عرصه بینالمللی به جایی رسید که پرونده ایران در آستانه ورود به ماده هفت سازمان ملل قرار گرفت. از سوی دیگر سیاست خارجی ایران در طول چهار دهه گذشته بیش از آنکه ایجابی باشد سلبی بوده است. رویکردی که شاید در دهه ابتدای انقلاب با توجه به فضای انقلابی کشور طبیعی به نظر میرسید اما ادامه آن به مدت چهار دهه کمی بیش از حدمتعارف به نظر نمیرسد. به همین دلیل«آرمان» برای تحلیل و بررسی این موضوع با دکتر پیروز مجتهدزاده استاد دانشگاه و تئوریسین روابط بینالملل گفتوگو کرده که در ادامه متن آن را میخوانید.
مفهوم دشمن در علوم سیاسی نسبی است. چه بسا کشوری که دیروز دشمن بوده اما امروز دوست ما شود و چه بسا کشوری که امروز دوست ماست، فردا دشمن ما شود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی کسانی رویکرد سیاست خارجی را تدوین کردند که در کار خود آماتور بودند و از دانش کافی روز برخوردار نبودند. این در حالی است که ما در گذشته دارای دیپلماتهای کارکشته و حرفهای بودیم. کسانی که سیاست خارجی کشور را طراحی کردند این سیاستها را مبتنی بر واقعیتهای بلندمدت محاسبه و طراحی نکردند و بلکه براساس ایدهآلها و آرمانهایی که در نظر داشتند این کار را انجام دادند. نکته دیگر اینکه این افراد براساس مشی آرمانیای که داشتند علیه برخی کشورها اطلاعات جمع کردند و این کشورها را در لیست سیاه خود قرار دادند که نباید با آنها ارتباط برقرار کرد. جمعآوری این اطلاعات نیز در راستای آرمانها و اهدافی بود که پس از انقلاب برای خود طراحی کرده بودند. در این مقطع زمانی مفهوم «انقلابی بودن» ملاک و معیار رویکرد سیاستورزی در عرصه بینالمللی قرار گرفته بود. در نتیجه کار از دست متخصصان و کسانی که از دانش کافی روز در زمینه بینالمللی برخوردار بودند خارج شد و به دست کسانی افتاد که آرمانهای خود را به صورت ایدهآل دنبال میکردند. در این مقطع زمانی دکترین صدور انقلاب اسلامی به دیگر کشورهای منطقه در دستور کار قرار گرفت. هدف اصلی این رویکرد نیز حمایت از مستضعفان جهان اعلام شد. در نتیجه در ابتدا ایدهآلها به جای واقعیتها قرار گرفت. نکته قابل توجه اینکه دقیقا از همین نقطه بود که قطار سیاست خارجی از ریل واقعیتها کمی فاصله گرفت. از سوی دیگر کسانی در ابتدا هدایت سیاست خارجی ایران را به دست گرفتند که اغلب مصدقی بودند و رویکرد مصدق را در سیاست خارجی دنبال میکردند. با این وجود پس از مدتی این رویکرد نیز تغییر کرد و افرادی مانند علی اکبر ولایتی وزیر امور خارجه شدند. ولایتی شاید تحول جدی در سیاست خارجی ایران به وجود نیاورد اما ضرر هم نزد. یعنی عملکردش به شکلی بود که ضرر زیادی به رویکرد سیاست خارجی جمهوری اسلامی وارد نکرد. پس از ولایتی که در هشت سال دولت هاشمی رفسنجانی وزیرامورخارجه بود کمال خرازی در دولت اصلاحات به عنوان وزیر امور خارجه انتخاب شد که از دانش کافی در این زمینه برخوردار نبود و عملکرد موفقی از خود برجای نگذاشت. جالبتر این بود که پس از خرازی فردی به نام منوچهر متکی به عنوان وزیرامورخارجه انتخاب شد که هیچ رئیس جمهوری چنین فردی را به عنوان وزیر امور خارجه انتخاب نمیکرد.
چرا؟
متکی در آن زمان حتی الفبای سیاست خارجی را نمیدانست و هیچ تخصصی در زمینه سیاست خارجی نداشت. کار به جایی رسید که در سال پایانی دوران وزارت وی وزرای خارجه اتحادیه کشورهای عربی دور هم جمع شدند و درباره موضوع جزایر سهگانه ایرانی علیه ایران شکایت تنظیم کردند. نکته جالب این بود که آقای متکی در این جلسه شرکت کرد. به نظر من در تاریخ جهان و در کشوری مانند بورکینافاسو نیز چنین وزیر خارجهای به کار گرفته نمیشد.
با توجه به اینکه پس از انقلاب دیپلماتهای زیادی تربیت شدند باید شرایط به سمتی میرفت که افراد متخصص و متعهد بیشتر در سیاست خارجی مورد استفاده قرار میگرفتند. چرا چنین اتفاقی در حد مطلوب رخ نداد؟
در این زمینه از یک طرف افراد مقصر بودند و از طرف دیگر رویکردها و سیاستگذاریها دارای اشکال بود. اگر سیاست گذاریها صحیح بود و متولی حرفهای داشت هنگامی که یک وزیر خارجه برخلاف منافع کشور رفتار میکند مورد بازخواست و تنبیه جدی قرار میگرفت. در دوران ریاست جمهوری محموداحمدینژاد کتابی در کشور منتشر شد که جزایر سه گانه ایرانی را زیر سوال برده بود . بنده در همان زمان در نامهای به مجلس شورای اسلامی شکایت کردم و خواستار برخورد جدی با مسببین چاپ این کتاب شدم. بدون شک اگر رئیس جمهور و وزیر خارجه از تخصص کافی در زمینه سیاست خارجی و تحولات ژئوپلتیک برخوردار بودند هیچ گاه اجازه چاپ چنین کتابی را نمیدادند. در همین شرایط بود که احمدینژاد در یک سفر خارجی متکی را برکنار کرد. البته تنها به این دلیل نبود. اما بنده از کنارگذاشتن متکی از وزارت خارجی رضایت داشتم. دلیلش نیز این بود که وی دارای تخصص بالا و دانش کافی در زمینه سیاست خارجی نبود.
چرا سیاستگذاریها در سیاست خارجی کشور مطابق با شرایط زمانی اصلاح نشد؟
کسانی در زمینه سیاست خارجی کشور سیاستگذاری میکردند که گمان میکردند دو دوتا میشود پانصدتا. درحالی که در سیاست خارجی همه چیز باید مبتنی بر واقعیت باشد. انتخاب رویکردها از اشتباه بود و به مرور زمان نیز اصلاح نشد. ضمن اینکه ارادهای نیز برای اصلاح این رویکردها وجود نداشت. در نتیجه تکرار روشهای قدیمی، سیاست خارجی روزبه روز وضعیت پیچیدهتری به خود گرفت.
در برخی از دولتهای پس از انقلاب رویکردهای سیاست خارجی شکل متعادلتر و منطقیتری به خود گرفت. نمونه بارز آن در دولت اصلاحات و ایده گفتوگوی تمدنها توسط رئیس دولت اصلاحات بود که با واکنشهای مثبت جهانی مواجه شد. چرا سیاست خارجی همواره در حالت نوسان و تغییر قرار داشته است؟
رویکرد متعادل در سیاست خارجی در زمان ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی پایهریزی شد و به شکل دیگری در دولت اصلاحات مورد استفاده قرار گرفت. در دهه شصت شرایط به شکلی پیش رفت که برخی ارتباط با عربستان سعودی را مذموم و غیر قابل قبول میدانستند. با این وجود پس از رحلت امام این آقای هاشمی بود که تشخیص داد باید بین ایران و عربستان ارتباط حسنه وجود داشته باشد و به همین دلیل نیز پس از آغاز دوران ریاست جمهوری به عربستان سفر کرد. در نتیجه آیتا. . . هاشمی رفسنجانی بزرگترین انقلاب را در روابط خارجی ایران انجام داد. در این مقطع زمانی آقای هاشمی رفسنجانی تلاش کرد چهره معتدل و رو به توسعهای از ایران به جامعه جهانی نشان بدهد و به همین دلیل تلاش کرد رویکرد مثبت وسازنده در روابط ایران و کشورهای مختلف جهان در پیش بگیرد. رئیس دولت اصلاحات هنگامی تئوری گفتوگوی تمدنها را مطرح کرد که هیچ مطالعه و فلسفهای پشت آن قرار نداشت. در نتیجه خیلی زود فراموش شد و اثریگذاری خود را از دست داد.
چرا معتقدید آقای هاشمی در سیاست خارجی انقلاب کرد؟
ایشان در سیاست خارجی ایران انقلاب کرد اما این انقلاب به صورت موقت بود. هاشمی رفسنجانی در شرایطی که رابطه با عربستان و آل سعود را مذموم شمرده میشد با آگاهی و دوراندیشی پس از رحلت امام به عربستان سفر کرد و اجازه نداد رویکرد گذشته سیاست خارجی ادامه پیدا کند. هاشمی به خوبی این مسأله را تشخیص داده بود که کلید حل بن بست روابط خارجی ایران با کشورهای منطقه و جهان عربستان سعودی است. به همین دلیل نیز بدون توجه به هجمههای دیگران کار صحیح و عقلایی را انجام داد و به عربستان سفر کرد. هاشمی میدانست که عربستان از یک طرف تحت تسلط آمریکا است و از سوی دیگر روی عربهای منطقه نفوذ دارد. در نتیجه اگر قرار باشد گشایشی در روابط خارجی ایران صورت بگیرد باید با کلید عربستان این اتفاق رخ بدهد. در نهایت نیز با این کلید روابط ایران با کشورهای منطقه و جهان شکل مطلوبی به خود گرفت.
چرا آقای هاشمی در این مقطع که رویکرد جدیدی در سیاست خارجی ایران ایجاد کرد به سمت تنشزدایی با دیگر کشورها حرکت نکرد؟
بنده یک بار بیشتر با آقای هاشمی دیدار نکردهام. در این دیدار نیز در برخی مسائل با ایشان اشتراک نظر داشتم و در برخی مسائل خیر. با این وجود ایشان را فردی فهیم و منطقی دیدم. آقای هاشمی پراگماتیک بود و نه ایدهآلیسم. هاشمی شعار نمیداد و سیاست خارجی را براساس عملگرایی تدوین کرده بود. با این وجود به دلیل عدم مطالعه کافی و نامشخص بودن هدفگذاری در عرصه بینالمللی دوران سیاستگذاری مبتنی بر عملگرایی بسیار کوتاه بود. این در حالی بود که پس از دولت آقای هاشمی، رئیس دولت اصلاحات تلاش میکرد با شعارهایی مانند گفت وگوی تمدنها سیاست خارجی خود را جلو ببرد. رئیس دولت اصلاحات فرد محترم وخوبی است. با این وجود در عرصه سیاسی فردی که همیشه و همواره خوب است نمیتواند به اهداف خود دست پیدا کند. شاید در سیاست باید اندکی هم بد بود تا بتوان اهداف خود را محقق کرد.
در دولت اصلاحات میزان تنشهای ایران در عرصه بینالمللی به حداقل ممکن رسیده بود. آیا این دلیل گواهی بر عملکرد موفق دولت اصلاحات در عرصه بینالمللی نیست؟ این در حالی است که پس از دولت اصلاحات محمود احمدینژاد همه مناسبات بینالمللی ایران را به هم زد و تنش ایران با کشورهای مختلف جهان در بالاترین میزان خود قرار گرفت.
خوب بودن یک نفر به معنای بد بودن فرد دیگر نیست. این اشتباه بزرگی است که اصلاح طلبان مرتکب شدند و به ملت ایران نیز سرایت دادند که احمدینژاد معادلات بینالمللی را به هم زده است. بنده از روز اول نسبت به بهقدرت رسیدن احمدینژاد هشدار دادم و به خوبی میدانستم که وی چه دستاوردی برای سیاستخارجی ایران به ارمغان خواهد آورد. در عمل نیز این چنین شد. با این وجود نباید معیار و ملاک تحلیل بد بودن فرد دیگری باشد. نکته قابل تأمل اینکه حسن روحانی از فضای به وجود آمده در دولت احمدینژاد به شکلی استفاده کرد که به سود خودش باشد. من میدانستم که روحانی شرایط دولت احمدینژاد را به شکل نامطلوبی برای مردم ترسیم میکند اما خودش از احمدینژاد گویی که بدتر خواهد شد.
اغلب انقلابهای قرن بیستم تا مدتها روی مواضع خود نسبت به دشمنان خود ایستادگی کردند و در درازمدت قدرت باز تولید و دگردیسی را از دست دادند. آیا انقلاب ایران نیز فرصت دگردیسی در عرصه بینالمللی داشت؟
انقلابهای ایدئولوژیک که از بالا به پایین به مسائل نگاه میکند به سختی دچار دگردیسی میشوند. این در حالی است که متفکران و اندیشمندان زیادی در زمینه روابط بینالمللی در ایران وجود دارد. با این وجود برخی گمان میکنند تنها با تقابل و تخاصم باید سیاستهای خارجی کشور را قوام و دوام بخشید. نکته مهم اینکه دلسوزان و کسانی که نسبت به این رویکرد انتقاد میکنند گاه به آنها بهمثابه بازیگران بیرونی در عرصه داخلی نگاه میشود. سیاست خارجی ما به دلیل اینکه استعداد تحول را بالفعل نکرده به سختی دچار دگردیسی میشود. سیاست خارجی ایران به شکل تحمیلی و از بالا به پایین شکل گرفته و به همین دلیل استعداد تغییر و تحول آن از بین رفته است. انقلاب روسیه زمانی روی تغییر و تحول به خود دید که جان روسیه از تن بیرون آمده بود و هیچ رمقی برای این کشور باقی نمانده بود. درکوبا نیز انقلاب سوسیالیستی کاسترو در نهایت توسط آمریکا شکست نخورد بلکه طبیعت ناقص و نارسای انقلاب کوبا را ناکام گذاشت. انقلاب نباید توسط یک عده به همگان تعمیم داده شود. اگر این اتفاق رخ بدهد از روز نخست تعداد دشمنان آن از دوستانش بیشتر خواهند بود. باید به جای اینکه صرفأ افرادی انقلابی در سیاست خارجی حضور میداشتند افراد متخصص با دانش روز دنیا نیز به کار گرفته میشدند تا همچنان این در روی یک پاشنه نچرخد و به اصطلاح تعادل ایجاد شود.
مفهوم دشمن در علوم سیاسی نسبی است. چه بسا کشوری که دیروز دشمن بوده اما امروز دوست ما شود و چه بسا کشوری که امروز دوست ماست، فردا دشمن ما شود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی کسانی رویکرد سیاست خارجی را تدوین کردند که در کار خود آماتور بودند و از دانش کافی روز برخوردار نبودند. این در حالی است که ما در گذشته دارای دیپلماتهای کارکشته و حرفهای بودیم. کسانی که سیاست خارجی کشور را طراحی کردند این سیاستها را مبتنی بر واقعیتهای بلندمدت محاسبه و طراحی نکردند و بلکه براساس ایدهآلها و آرمانهایی که در نظر داشتند این کار را انجام دادند. نکته دیگر اینکه این افراد براساس مشی آرمانیای که داشتند علیه برخی کشورها اطلاعات جمع کردند و این کشورها را در لیست سیاه خود قرار دادند که نباید با آنها ارتباط برقرار کرد. جمعآوری این اطلاعات نیز در راستای آرمانها و اهدافی بود که پس از انقلاب برای خود طراحی کرده بودند. در این مقطع زمانی مفهوم «انقلابی بودن» ملاک و معیار رویکرد سیاستورزی در عرصه بینالمللی قرار گرفته بود. در نتیجه کار از دست متخصصان و کسانی که از دانش کافی روز در زمینه بینالمللی برخوردار بودند خارج شد و به دست کسانی افتاد که آرمانهای خود را به صورت ایدهآل دنبال میکردند. در این مقطع زمانی دکترین صدور انقلاب اسلامی به دیگر کشورهای منطقه در دستور کار قرار گرفت. هدف اصلی این رویکرد نیز حمایت از مستضعفان جهان اعلام شد. در نتیجه در ابتدا ایدهآلها به جای واقعیتها قرار گرفت. نکته قابل توجه اینکه دقیقا از همین نقطه بود که قطار سیاست خارجی از ریل واقعیتها کمی فاصله گرفت. از سوی دیگر کسانی در ابتدا هدایت سیاست خارجی ایران را به دست گرفتند که اغلب مصدقی بودند و رویکرد مصدق را در سیاست خارجی دنبال میکردند. با این وجود پس از مدتی این رویکرد نیز تغییر کرد و افرادی مانند علی اکبر ولایتی وزیر امور خارجه شدند. ولایتی شاید تحول جدی در سیاست خارجی ایران به وجود نیاورد اما ضرر هم نزد. یعنی عملکردش به شکلی بود که ضرر زیادی به رویکرد سیاست خارجی جمهوری اسلامی وارد نکرد. پس از ولایتی که در هشت سال دولت هاشمی رفسنجانی وزیرامورخارجه بود کمال خرازی در دولت اصلاحات به عنوان وزیر امور خارجه انتخاب شد که از دانش کافی در این زمینه برخوردار نبود و عملکرد موفقی از خود برجای نگذاشت. جالبتر این بود که پس از خرازی فردی به نام منوچهر متکی به عنوان وزیرامورخارجه انتخاب شد که هیچ رئیس جمهوری چنین فردی را به عنوان وزیر امور خارجه انتخاب نمیکرد.
چرا؟
متکی در آن زمان حتی الفبای سیاست خارجی را نمیدانست و هیچ تخصصی در زمینه سیاست خارجی نداشت. کار به جایی رسید که در سال پایانی دوران وزارت وی وزرای خارجه اتحادیه کشورهای عربی دور هم جمع شدند و درباره موضوع جزایر سهگانه ایرانی علیه ایران شکایت تنظیم کردند. نکته جالب این بود که آقای متکی در این جلسه شرکت کرد. به نظر من در تاریخ جهان و در کشوری مانند بورکینافاسو نیز چنین وزیر خارجهای به کار گرفته نمیشد.
با توجه به اینکه پس از انقلاب دیپلماتهای زیادی تربیت شدند باید شرایط به سمتی میرفت که افراد متخصص و متعهد بیشتر در سیاست خارجی مورد استفاده قرار میگرفتند. چرا چنین اتفاقی در حد مطلوب رخ نداد؟
در این زمینه از یک طرف افراد مقصر بودند و از طرف دیگر رویکردها و سیاستگذاریها دارای اشکال بود. اگر سیاست گذاریها صحیح بود و متولی حرفهای داشت هنگامی که یک وزیر خارجه برخلاف منافع کشور رفتار میکند مورد بازخواست و تنبیه جدی قرار میگرفت. در دوران ریاست جمهوری محموداحمدینژاد کتابی در کشور منتشر شد که جزایر سه گانه ایرانی را زیر سوال برده بود . بنده در همان زمان در نامهای به مجلس شورای اسلامی شکایت کردم و خواستار برخورد جدی با مسببین چاپ این کتاب شدم. بدون شک اگر رئیس جمهور و وزیر خارجه از تخصص کافی در زمینه سیاست خارجی و تحولات ژئوپلتیک برخوردار بودند هیچ گاه اجازه چاپ چنین کتابی را نمیدادند. در همین شرایط بود که احمدینژاد در یک سفر خارجی متکی را برکنار کرد. البته تنها به این دلیل نبود. اما بنده از کنارگذاشتن متکی از وزارت خارجی رضایت داشتم. دلیلش نیز این بود که وی دارای تخصص بالا و دانش کافی در زمینه سیاست خارجی نبود.
چرا سیاستگذاریها در سیاست خارجی کشور مطابق با شرایط زمانی اصلاح نشد؟
کسانی در زمینه سیاست خارجی کشور سیاستگذاری میکردند که گمان میکردند دو دوتا میشود پانصدتا. درحالی که در سیاست خارجی همه چیز باید مبتنی بر واقعیت باشد. انتخاب رویکردها از اشتباه بود و به مرور زمان نیز اصلاح نشد. ضمن اینکه ارادهای نیز برای اصلاح این رویکردها وجود نداشت. در نتیجه تکرار روشهای قدیمی، سیاست خارجی روزبه روز وضعیت پیچیدهتری به خود گرفت.
در برخی از دولتهای پس از انقلاب رویکردهای سیاست خارجی شکل متعادلتر و منطقیتری به خود گرفت. نمونه بارز آن در دولت اصلاحات و ایده گفتوگوی تمدنها توسط رئیس دولت اصلاحات بود که با واکنشهای مثبت جهانی مواجه شد. چرا سیاست خارجی همواره در حالت نوسان و تغییر قرار داشته است؟
رویکرد متعادل در سیاست خارجی در زمان ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی پایهریزی شد و به شکل دیگری در دولت اصلاحات مورد استفاده قرار گرفت. در دهه شصت شرایط به شکلی پیش رفت که برخی ارتباط با عربستان سعودی را مذموم و غیر قابل قبول میدانستند. با این وجود پس از رحلت امام این آقای هاشمی بود که تشخیص داد باید بین ایران و عربستان ارتباط حسنه وجود داشته باشد و به همین دلیل نیز پس از آغاز دوران ریاست جمهوری به عربستان سفر کرد. در نتیجه آیتا. . . هاشمی رفسنجانی بزرگترین انقلاب را در روابط خارجی ایران انجام داد. در این مقطع زمانی آقای هاشمی رفسنجانی تلاش کرد چهره معتدل و رو به توسعهای از ایران به جامعه جهانی نشان بدهد و به همین دلیل تلاش کرد رویکرد مثبت وسازنده در روابط ایران و کشورهای مختلف جهان در پیش بگیرد. رئیس دولت اصلاحات هنگامی تئوری گفتوگوی تمدنها را مطرح کرد که هیچ مطالعه و فلسفهای پشت آن قرار نداشت. در نتیجه خیلی زود فراموش شد و اثریگذاری خود را از دست داد.
چرا معتقدید آقای هاشمی در سیاست خارجی انقلاب کرد؟
ایشان در سیاست خارجی ایران انقلاب کرد اما این انقلاب به صورت موقت بود. هاشمی رفسنجانی در شرایطی که رابطه با عربستان و آل سعود را مذموم شمرده میشد با آگاهی و دوراندیشی پس از رحلت امام به عربستان سفر کرد و اجازه نداد رویکرد گذشته سیاست خارجی ادامه پیدا کند. هاشمی به خوبی این مسأله را تشخیص داده بود که کلید حل بن بست روابط خارجی ایران با کشورهای منطقه و جهان عربستان سعودی است. به همین دلیل نیز بدون توجه به هجمههای دیگران کار صحیح و عقلایی را انجام داد و به عربستان سفر کرد. هاشمی میدانست که عربستان از یک طرف تحت تسلط آمریکا است و از سوی دیگر روی عربهای منطقه نفوذ دارد. در نتیجه اگر قرار باشد گشایشی در روابط خارجی ایران صورت بگیرد باید با کلید عربستان این اتفاق رخ بدهد. در نهایت نیز با این کلید روابط ایران با کشورهای منطقه و جهان شکل مطلوبی به خود گرفت.
چرا آقای هاشمی در این مقطع که رویکرد جدیدی در سیاست خارجی ایران ایجاد کرد به سمت تنشزدایی با دیگر کشورها حرکت نکرد؟
بنده یک بار بیشتر با آقای هاشمی دیدار نکردهام. در این دیدار نیز در برخی مسائل با ایشان اشتراک نظر داشتم و در برخی مسائل خیر. با این وجود ایشان را فردی فهیم و منطقی دیدم. آقای هاشمی پراگماتیک بود و نه ایدهآلیسم. هاشمی شعار نمیداد و سیاست خارجی را براساس عملگرایی تدوین کرده بود. با این وجود به دلیل عدم مطالعه کافی و نامشخص بودن هدفگذاری در عرصه بینالمللی دوران سیاستگذاری مبتنی بر عملگرایی بسیار کوتاه بود. این در حالی بود که پس از دولت آقای هاشمی، رئیس دولت اصلاحات تلاش میکرد با شعارهایی مانند گفت وگوی تمدنها سیاست خارجی خود را جلو ببرد. رئیس دولت اصلاحات فرد محترم وخوبی است. با این وجود در عرصه سیاسی فردی که همیشه و همواره خوب است نمیتواند به اهداف خود دست پیدا کند. شاید در سیاست باید اندکی هم بد بود تا بتوان اهداف خود را محقق کرد.
در دولت اصلاحات میزان تنشهای ایران در عرصه بینالمللی به حداقل ممکن رسیده بود. آیا این دلیل گواهی بر عملکرد موفق دولت اصلاحات در عرصه بینالمللی نیست؟ این در حالی است که پس از دولت اصلاحات محمود احمدینژاد همه مناسبات بینالمللی ایران را به هم زد و تنش ایران با کشورهای مختلف جهان در بالاترین میزان خود قرار گرفت.
خوب بودن یک نفر به معنای بد بودن فرد دیگر نیست. این اشتباه بزرگی است که اصلاح طلبان مرتکب شدند و به ملت ایران نیز سرایت دادند که احمدینژاد معادلات بینالمللی را به هم زده است. بنده از روز اول نسبت به بهقدرت رسیدن احمدینژاد هشدار دادم و به خوبی میدانستم که وی چه دستاوردی برای سیاستخارجی ایران به ارمغان خواهد آورد. در عمل نیز این چنین شد. با این وجود نباید معیار و ملاک تحلیل بد بودن فرد دیگری باشد. نکته قابل تأمل اینکه حسن روحانی از فضای به وجود آمده در دولت احمدینژاد به شکلی استفاده کرد که به سود خودش باشد. من میدانستم که روحانی شرایط دولت احمدینژاد را به شکل نامطلوبی برای مردم ترسیم میکند اما خودش از احمدینژاد گویی که بدتر خواهد شد.
اغلب انقلابهای قرن بیستم تا مدتها روی مواضع خود نسبت به دشمنان خود ایستادگی کردند و در درازمدت قدرت باز تولید و دگردیسی را از دست دادند. آیا انقلاب ایران نیز فرصت دگردیسی در عرصه بینالمللی داشت؟
انقلابهای ایدئولوژیک که از بالا به پایین به مسائل نگاه میکند به سختی دچار دگردیسی میشوند. این در حالی است که متفکران و اندیشمندان زیادی در زمینه روابط بینالمللی در ایران وجود دارد. با این وجود برخی گمان میکنند تنها با تقابل و تخاصم باید سیاستهای خارجی کشور را قوام و دوام بخشید. نکته مهم اینکه دلسوزان و کسانی که نسبت به این رویکرد انتقاد میکنند گاه به آنها بهمثابه بازیگران بیرونی در عرصه داخلی نگاه میشود. سیاست خارجی ما به دلیل اینکه استعداد تحول را بالفعل نکرده به سختی دچار دگردیسی میشود. سیاست خارجی ایران به شکل تحمیلی و از بالا به پایین شکل گرفته و به همین دلیل استعداد تغییر و تحول آن از بین رفته است. انقلاب روسیه زمانی روی تغییر و تحول به خود دید که جان روسیه از تن بیرون آمده بود و هیچ رمقی برای این کشور باقی نمانده بود. درکوبا نیز انقلاب سوسیالیستی کاسترو در نهایت توسط آمریکا شکست نخورد بلکه طبیعت ناقص و نارسای انقلاب کوبا را ناکام گذاشت. انقلاب نباید توسط یک عده به همگان تعمیم داده شود. اگر این اتفاق رخ بدهد از روز نخست تعداد دشمنان آن از دوستانش بیشتر خواهند بود. باید به جای اینکه صرفأ افرادی انقلابی در سیاست خارجی حضور میداشتند افراد متخصص با دانش روز دنیا نیز به کار گرفته میشدند تا همچنان این در روی یک پاشنه نچرخد و به اصطلاح تعادل ایجاد شود.