برآورده شدن آرزوی پسر جوان و رفتن به دیدار علی دایی/ پدری برای ۵۰ پسر
ویژهبرنامه «دعوت» به تهیهکنندگی و کارگردانی مجتبی کشاورز، سردبیری محیا اسناوندی و حضور حجتالاسلام محمد برمایی است در این برنامه علی، علی اکبر و رسول سه جوانی بودند که شب گذشته مهمان بیست و پنجمین قسمت «دعوت» شدند.
ویژهبرنامه «دعوت» به تهیهکنندگی و کارگردانی مجتبی کشاورز، سردبیری محیا اسناوندی و حضور حجتالاسلام محمد برمایی است در این برنامه علی، علی اکبر و رسول سه جوانی بودند که شب گذشته مهمان بیست و پنجمین قسمت «دعوت» شدند.
علی، علی اکبر و رسول سه جوانی بودند که شب گذشته مهمان بیست و پنجمین قسمت «دعوت» شدند؛ علی بیست ساله بود و در ابتدا گفت: ما سه برادر بودیم مادرم من و برادرانم را در کودکی کتک میزد؛ جر و بحثها ادامه داشت تا اینکه مادرم از خانه رفت پدرم من و برادرانم را از خانه برد ما در چادر زندگی میکردیم بعد از مدتی پدرم یک شب ما را به یکی از دوستانش میسپارد و هرگز به خانه نمیآید؛ دوست پدرم هم بعد از مدتی از پس خرج ما بر نمیآمد و ما را به دوست دیگرش سپرد؛ من هفت ساله بودم برادرانم از من کوچکتر بودند دوست پدرم ما را به کوره آجرپزی برای کار فرستاد.
بعد از مدتی پدرم آمد به کوره آجرپزی و وضعیت ما را که دید با دوستانش بحث کرد که من بچهها را به شما امانت سپردم پدرم مجددا ما را با خودش برد و زندگی داخل چادر دوباره شروع شد.
پدرم دوباره رفت؛ بعد از چند روز مجددا ما را به دوست دیگری از پدرم که دامدار بود سپردند. اینبار هم در سرما و گرما برای او کار کردیم. بعد از چند وقت دوست پدرم گفت شما را به بهزیستی میفرستم تا زندگی راحت تری داشته باشید. قبل از آن دوستان دیگر پدرم ما را از بهزیستی ترسانده بودند و میگفتند آنجا روی شما آب جوش میریزند شما را کتک میزنند ماهم چه بودیم و میترسیدیم.
علی اکبر ۱۶ ساله در بخش بعدی صحبت کرد و گفت: من الان مشغول کار میناکاری هستم یک خواهر و یک برادر دارم خانواده خیلی خوبی داشتیم بعد از مدتی پدرم مریض شد و فوت کرد آن زمان هشت ساله بودم برای اینکه خرج خانواده را بدهم مشغول شیشهشویی شدم. در شیشه پاککنی آقایی مرا دید به من پیشنهاد کرد دستفروشی کنم، چون پول بهتری داشت. شبها در پارک میخوابیدم آقایی که به من دستفروشی را به من یاد داد مرا به بهزیستی معرفی میکرد.
بخش بعدی مربوط به قصه رسول بود؛ رسول ۱۷ سال داشت؛ او بیان کرد: پدر و مادرم درچهارماهگی من از هم جدا شدند من، پدرم و دو خواهر بزرگترم با هم زندگی میکردیم. پدرم راننده تاکسی بود؛ عمهام از ما مراقبت میکرد. خواهرانم حتی مرا به مدرسه و سر کلاس درس میبردند. بعد از مدتی خواهرانم ازدواج کردند و من و پدران با هم ماندیم. بعد از مدتی پدرم که سرطان خون داشت پاهایش بیجان شد؛ او چند باری سکته مغزی کرده بود. خواهرانم که در تهران ساکن بودند پدرم را به تهران آوردند و او را بستری کردند بعد از چند ماهی سال ۹۷ فوت شد. پدرم را که از دست دادم پشتم خالی شد. سن کمی داشتم و مرتکب اشتباهاتی شدم با خواهرانام نمیساختم خواهر کوچکام پیشنهاد داد به بهزیستی بروم من هم قبول کردم.
در بخشی دیگر حجت الاسلام برمایی برخی از پیامهای مردم را خواند که گفته بودند از دیدن این ماجرا قلبشان به درد آمده است؛ برمایی در این خصوص بیان کرد: ناراحت شدن اصلاً کافی نیست اگر هر انسانی را دیدید از موضوعی میرنجد رنج آدمها را تخفیف دهیم عزاداری کنار آنها خوب است، اما کافی نیست این همزبانی است، اما برای همدلی باید کاری کرد.
درادامه علیپور مدیر مرکز بهزیستی «یاسر» تنها مرکز ساماندهی کودکان کار پسر کل استان تهران همراه همسرش به جمع اضافه شدند؛ او گفت: به بچهها احساس دین میکردم؛ دوست داشتم در کنار آنها باشم کمکم پیش رفتیم به بحث آموزش ساماندهی و ... و تبدیل به یک خانواده شدیم همه بچهها توانمند شدند و الان سرکار هستند.
علیپور ادامه داد: شاید روزی یکی دو ساعت در خانه باشم؛ ۵۰ پسر در مرکز داریم؛ برمایی در این خصوص گفت: به مسئولان مملکت میگوییم چرا حواست به بچههایت نبوده میگویند دنبال دفاع از اسلام و میهن بودهایم دو ساعت بیشتر برای بچههایت وقت میگذاشتی تا الان خون مردم را در شیشه نکنند.
در ادامه علی اکبر گفت: من آرزوی فوتبالیست شدن دارم یک بار خواب علی دایی را دیدم که پیراهناش را تن من کرد وقتی از خواب بلند شدم تا دو روز گریه میکردم دوست دارم کنار مهدی قائدی در باشگاه استقلال بازی کنم.
در همین زمان مسئولان باشگاه استقلال با برنامه تماس میگیرند و اعلام میکنند علی اکبر میتواند در آکادمی جوانان باشگاه استقلال حضور داشته باشد و فوتبال بازی کند. دیدار علی اکبر با علی دایی پیشکسوت فوتبال کشور نیز در همین برنامه هماهنگ شد.
علی در بخشی دیگر از آرزویش گفت و بیان کرد: آرزو دارم با پدر مادر و دو برادرم روزی کنار هم زندگی کنیم؛ من الان میناکاری میکنم و درآمد دارم برادرانم در مرکز دیگری درس میخوانند. دوست دارم مادرم را پیدا کنم؛ نمیخواهم وبال او باشم فقط میخواهم کنار من باشد.
علیپور در پایان از مسئولان درخواست کرد تا برای تعیین تکلیف هویت بچهها اقدام کنند چراکه برخی از آنها هنوز شناسنامه ندارند.
او افزود: درخواست دیگرم این است که بتوانیم در مرکز گوشی هوشمند داشته باشیم تا بچهها در امر تحصیل با مشکل مواجه نباشند مورد بعدی بحث سالن ورزشی است امیدوارم در مرکز این امکانات را داشته باشیم.
ویژهبرنامه «دعوت» به تهیهکنندگی و کارگردانی مجتبی کشاورز، سردبیری محیا اسناوندی و حضور حجتالاسلام محمد برمایی کارشناس خانواده کاری از گروه اجتماعی شبکه یک سیما است که امسال با حفظ رسالت ذاتی خود یعنی پرداختن به مبحث مهم خانواده و با رویکرد اصلی نگاه ویژه به خاندان و بزرگ خاندان ایرانی در ایام ماه مبارک رمضان هر روز ساعت ۱۹:۱۵ پخش میشود.
علی، علی اکبر و رسول سه جوانی بودند که شب گذشته مهمان بیست و پنجمین قسمت «دعوت» شدند؛ علی بیست ساله بود و در ابتدا گفت: ما سه برادر بودیم مادرم من و برادرانم را در کودکی کتک میزد؛ جر و بحثها ادامه داشت تا اینکه مادرم از خانه رفت پدرم من و برادرانم را از خانه برد ما در چادر زندگی میکردیم بعد از مدتی پدرم یک شب ما را به یکی از دوستانش میسپارد و هرگز به خانه نمیآید؛ دوست پدرم هم بعد از مدتی از پس خرج ما بر نمیآمد و ما را به دوست دیگرش سپرد؛ من هفت ساله بودم برادرانم از من کوچکتر بودند دوست پدرم ما را به کوره آجرپزی برای کار فرستاد.
بعد از مدتی پدرم آمد به کوره آجرپزی و وضعیت ما را که دید با دوستانش بحث کرد که من بچهها را به شما امانت سپردم پدرم مجددا ما را با خودش برد و زندگی داخل چادر دوباره شروع شد.
پدرم دوباره رفت؛ بعد از چند روز مجددا ما را به دوست دیگری از پدرم که دامدار بود سپردند. اینبار هم در سرما و گرما برای او کار کردیم. بعد از چند وقت دوست پدرم گفت شما را به بهزیستی میفرستم تا زندگی راحت تری داشته باشید. قبل از آن دوستان دیگر پدرم ما را از بهزیستی ترسانده بودند و میگفتند آنجا روی شما آب جوش میریزند شما را کتک میزنند ماهم چه بودیم و میترسیدیم.
بخش بعدی مربوط به قصه رسول بود؛ رسول ۱۷ سال داشت؛ او بیان کرد: پدر و مادرم درچهارماهگی من از هم جدا شدند من، پدرم و دو خواهر بزرگترم با هم زندگی میکردیم. پدرم راننده تاکسی بود؛ عمهام از ما مراقبت میکرد. خواهرانم حتی مرا به مدرسه و سر کلاس درس میبردند. بعد از مدتی خواهرانم ازدواج کردند و من و پدران با هم ماندیم. بعد از مدتی پدرم که سرطان خون داشت پاهایش بیجان شد؛ او چند باری سکته مغزی کرده بود. خواهرانم که در تهران ساکن بودند پدرم را به تهران آوردند و او را بستری کردند بعد از چند ماهی سال ۹۷ فوت شد. پدرم را که از دست دادم پشتم خالی شد. سن کمی داشتم و مرتکب اشتباهاتی شدم با خواهرانام نمیساختم خواهر کوچکام پیشنهاد داد به بهزیستی بروم من هم قبول کردم.
در بخشی دیگر حجت الاسلام برمایی برخی از پیامهای مردم را خواند که گفته بودند از دیدن این ماجرا قلبشان به درد آمده است؛ برمایی در این خصوص بیان کرد: ناراحت شدن اصلاً کافی نیست اگر هر انسانی را دیدید از موضوعی میرنجد رنج آدمها را تخفیف دهیم عزاداری کنار آنها خوب است، اما کافی نیست این همزبانی است، اما برای همدلی باید کاری کرد.
درادامه علیپور مدیر مرکز بهزیستی «یاسر» تنها مرکز ساماندهی کودکان کار پسر کل استان تهران همراه همسرش به جمع اضافه شدند؛ او گفت: به بچهها احساس دین میکردم؛ دوست داشتم در کنار آنها باشم کمکم پیش رفتیم به بحث آموزش ساماندهی و ... و تبدیل به یک خانواده شدیم همه بچهها توانمند شدند و الان سرکار هستند.
علیپور ادامه داد: شاید روزی یکی دو ساعت در خانه باشم؛ ۵۰ پسر در مرکز داریم؛ برمایی در این خصوص گفت: به مسئولان مملکت میگوییم چرا حواست به بچههایت نبوده میگویند دنبال دفاع از اسلام و میهن بودهایم دو ساعت بیشتر برای بچههایت وقت میگذاشتی تا الان خون مردم را در شیشه نکنند.
در ادامه علی اکبر گفت: من آرزوی فوتبالیست شدن دارم یک بار خواب علی دایی را دیدم که پیراهناش را تن من کرد وقتی از خواب بلند شدم تا دو روز گریه میکردم دوست دارم کنار مهدی قائدی در باشگاه استقلال بازی کنم.
در همین زمان مسئولان باشگاه استقلال با برنامه تماس میگیرند و اعلام میکنند علی اکبر میتواند در آکادمی جوانان باشگاه استقلال حضور داشته باشد و فوتبال بازی کند. دیدار علی اکبر با علی دایی پیشکسوت فوتبال کشور نیز در همین برنامه هماهنگ شد.
علی در بخشی دیگر از آرزویش گفت و بیان کرد: آرزو دارم با پدر مادر و دو برادرم روزی کنار هم زندگی کنیم؛ من الان میناکاری میکنم و درآمد دارم برادرانم در مرکز دیگری درس میخوانند. دوست دارم مادرم را پیدا کنم؛ نمیخواهم وبال او باشم فقط میخواهم کنار من باشد.
علیپور در پایان از مسئولان درخواست کرد تا برای تعیین تکلیف هویت بچهها اقدام کنند چراکه برخی از آنها هنوز شناسنامه ندارند.
او افزود: درخواست دیگرم این است که بتوانیم در مرکز گوشی هوشمند داشته باشیم تا بچهها در امر تحصیل با مشکل مواجه نباشند مورد بعدی بحث سالن ورزشی است امیدوارم در مرکز این امکانات را داشته باشیم.
ویژهبرنامه «دعوت» به تهیهکنندگی و کارگردانی مجتبی کشاورز، سردبیری محیا اسناوندی و حضور حجتالاسلام محمد برمایی کارشناس خانواده کاری از گروه اجتماعی شبکه یک سیما است که امسال با حفظ رسالت ذاتی خود یعنی پرداختن به مبحث مهم خانواده و با رویکرد اصلی نگاه ویژه به خاندان و بزرگ خاندان ایرانی در ایام ماه مبارک رمضان هر روز ساعت ۱۹:۱۵ پخش میشود.