جستجو
رویداد ایران > رویداد > اجتماعی > خشونت عليه زنان؛ ما مقصريم

خشونت عليه زنان؛ ما مقصريم

امروزه به‌رغم وجود پیشرفت‌های مختلف در ابعاد اقتصادی و اجتماعی افراد باز هم شاهد رواج خشونت علیه زنان هستیم، به گونه‌ای که تنها در حال حاضر نوع خشونت تغییر یافته است.
 خشونت علیه زنان می‌تواند آسیب‌های بسیاری متوجه جامعه یا خانواده کند؛ به گونه‌ای که در بیشتر موارد در خانواده‌هایی که اعمال خشونت علیه زنان رواج دارد، شاهد افزایش طلاق عاطفی در میان زوجین هستیم، به گونه‌ای که بسیاری از روانشناسان بر این باور هستند که خشونت علیه زنان زمینه‌ساز تربیت کودکان ناسازگار یا پرخاشگر می‌شود. همچنین باید در نظر داشت، در بیشتر موارد خشونت علیه زنان ریشه در باورها و فرهنگ‌های اشتباه رایج در جامعه دارد. از این رو تا زمانی که این فرهنگ‌ها تغییر نیابد و آموزش‌های لازم به مردم و به خصوص کودکان ارائه نشود و همچنین قوانین موجود مورد تغییر و بازنگری قرار نگیرند، به طور حتم همچنان شاهد افزایش خشونت علیه زنان خواهیم بود.                                                        

یک فعال حقوق بشر در خصوص خشونت علیه زنان می‌گوید: ما در حوزه خشونت علیه زنان باید یک تفکیک جغرافیایی داشته باشیم. خشونت در ایران را می‌توان بر اساس مناطق جغرافیایی دسته‌بندی کرد. در شمال کشور خشونت علیه زنان بیشتر شامل خشونت‌های کلامی، اما در شرق و جنوب کشور در بیشتر مواقع فرهنگ مردسالارانه منفی خشونت علیه زنان بیشتر جنبه فیزیکی دارد. پریسا پرشاد در گفت‌وگو با «آرمان» و با اشاره به مطلب فوق می‌افزاید: خشونت علیه زنان از انواع مختلفی برخوردار است و بیشتر از سوی اعضای خانواده(مانند پدر، برادر و همسر) یا جامعه اعمال می‌شود. او می‌گوید: وجود تبعیض‌ها در جامعه نیز نمونه دیگر خشونت علیه زنان است، چرا که امروزه در جامعه شاهد اعمال تبعیض‌های متعدد هستیم که این خود می‌تواند باعث کاهش اعتماد به نفس زنان در جامعه شود. هرچند باید متذکر شد که نبود حمایت‌های قانونی از زنان نیز در برخی از موارد به خشونت علیه زنان دامن زده است. او در ادامه می‌افزاید: وجود مزاحمت‌های خیابانی نیز از دیگر خشونت‌های علیه زنان محسوب می‌شود. امروزه برخی از افراد در سایه رفتارهای نابخردانه خود موجب آزار و اذیت زنان در بیرون از خانه می‌شوند که این مهم باعث می‌شود امنیت فیزیکی و روانی زنان به مخاطره بیفتد. پرشاد در ارتباط با عمده خشونتی که علیه زنان اعمال می‌شود، تاکید می‌کند: اعمال خشونت‌های فیزیکی را می‌توان از اصلی‌ترین مصادیق خشونت علیه زنان نام برد، چرا که باقی ماندن آثار خشونت مانند کبودی و زخم موید خشونت است، اما باید در نظر داشت که به‌طور کلی اعمال خشونت‌های روحی و کلامی به دلیل نشانه گرفتن سلامت روح و روان فرد می‌تواند با آثار منفی بیشتر و عمیق‌تری همراه باشد. او ادامه می‌دهد: امروزه در خانواده‌ها خشونت‌های پنهان بسیاری وجود دارد. مانند محدودیت‌هایی که علیه زنان در خانواده اعمال می‌شود که در بیشتر موارد شامل اعمال محدودیت در رفت و آمد زنان و مواردی از این دست که البته قانون از این محدودیت‌ها حمایت می‌کند. او نقش قوانین موجود را در افزایش خشونت علیه زنان مثبت ارزیابی می‌کند و می‌گوید: در حال حاضر قوانین موجود در کشور بیشتر به نفع مردان است. او در ارتباط با نقش فرهنگ‌های حاکم بر جامعه در افزایش خشونت علیه زنان می‌افزاید: امروزه در سایه فرهنگ‌های رایج در کشور هنوز شاهد وجود دیدگاه‌های مبنی بر ضعیف بودن زنان هستیم که این خود جای تاسف دارد. به طور کلی باید در نظر داشت که با ضعیف نشان دادن زنان اعتماد به نفس آنها را نشانه خواهیم گرفت که این خود نوعی خشونت علیه زنان است. او در ادامه تاکید می‌کند: زمانی که از خشونت علیه زنان صحبت می‌کنیم، نمی‌توانیم مسائل اجتماعی و یا اقتصادی را نادیده بگیریم، درخانواده‌ای که مرد از سطح تحصیلات پایینی برخوردار است و تحت فشار اقتصادی قرار دارد. همچنین اگر در خانواده الگوهای تخلیه خشم را فرا نگرفته باشد، به‌طور حتم اولین گزینه‌ای که برای تخلیه خشم خود پیدا می‌کند، اعمال خشونت، پرخاشگری و توهین به همسر است. در بسیاری از خانواده‌ها الگوی تخلیه روانی مناسبی به فرزندان آموزش داده نمی‌شود، چرا که فرزندی شاهد خشونت فیزیکی علیه مادر خود است، به‌طور حتم این رفتار را در زندگی مشترک خود نیز تکرار خواهد کرد. پرشاد در پاسخ به این سوال که امروزه زنان در جامعه از نقش پررنگ‌تری برخوردار هستند، آیا باز هم خشونت علیه زنان اعمال می‌شود، می‌گوید: به‌رغم وجود تغییرات به نسبت گسترده در سطح جامعه باز هم شاهد اعمال خشونت علیه زنان هستیم به گونه‌ای که می‌توان این ادعا را داشته باشیم تا زمانی که فرهنگ‌ها و قوانین موجود اصلاح و بازنگری نشود، به طور حتم خشونت علیه زنان همچنان ادامه خواهد داشت. او ادامه می‌دهد: امروزه مزاحمت‌های خیابانی یکی دیگر از وجوه خشونت علیه زنان است که متاسفانه این مزاحمت فارغ از نوع پوشش زنان صورت می‌گیرد، فردی که افکاری بیماری داشته باشد، در هر شرایطی و در هر موقعیتی زن را مورد آزار و اذیت قرار می‌دهد، در محیط‌های کاری نیز این موارد را شاهد هستیم، به هیچ وجه نمی‌توانیم این ادعا را داشته باشیم که یک زن تحصیلکرده دارای شغل مناسبی نیز است، هیچ گاه مورد آزار و اذیت قرار نمی‌گیرد، به دلیل وجود فرهنگ‌های اشتباه کمتر زنی آزار و اذیت را گزارش می‌دهد و تنها در برخی از موارد خاص که شواهد آزار و اذیت مشخص است، زن بازگو و شکایت می‌کند، در بسیاری از موارد زنی که مورد خشونت قرار گرفتن خود را بازگو می‌کند، متهم می‌شود که این خود تاسف است. او می‌گوید: خشونت علیه زنان به جایگاه اجتماعی و میزان تحصیلات فرد هیچ ارتباطی ندارد، چرا که طبق تحقیقات به عمل آمده بسیاری از زنانی که مورد خشونت قرار می‌گیرند از موقعیت اجتماعی و اقتصادی بالایی برخوردار هستند. او تاکید می‌کند: زنان کم توان جسمی دو برابر بیشتر از دیگر زنان مورد خشونت قرار می‌گیرند. همچنین زنان کم توان ذهنی نیز چهار برابر بیشتر از زنان عادی خشونت خانگی را تجربه می‌کنند. همچنین این آمار در مورد خشونت جنسی نیز 10 برابر زنان عادی است.

آماری از این خشونت دردسترس نیست 

یک روانشناس بالینی در خصوص خشونت علیه زنان می‌گوید: در بیشتر موارد خشونت علیه زنان از سوی همسران آنها اعمال می‌شود، با توجه به شرایط موجود باید فرم‌های گوناگونی از خشونت علیه زنان را در ابتدا تعریف کنیم. علیرضا نعمت‌زاده در گفت‌وگو با «آرمان» و با اشاره به مطلب فوق بیان می‌کند: امروزه در جامعه، ما با انواع گوناگونی از خشونت علیه زنان مانند خشونت جسمی، خشونت کلامی، خشونت فیزیکی و خشونت عاطفی مواجه هستیم. او در ادامه می‌افزاید: به‌طور متوسط مردانی که از سطح تحصیلات بالایی برخوردار نیستند، در کودکی مورد آزار و اذیت قرار گرفته‌اند، خشونت را در خانواده تجربه کرده‌اند یا اعتیاد به مواد مخدر را دارند، نسبت به دیگران بیشتر اعمال خشونت نسبت به زنان دارند. نعمت‌زاده باورهای فرهنگی و اجتماعی را در اعمال خشونت مردان تاثیرگذار می‌داند و می‌گوید: بر اساس آمار موجود مردانی که از طبقه اجتماعی و اقتصادی پایینی برخوردار هستند، بیشتر از دیگران اعمال خشونت نسبت به همسران خود دارند که شاید بتوان اصلی‌ترین علت آن را در جای خالی آموزش عنوان کرد. او در ادامه می‌افزاید: در جامعه ما به دلیل وجود باورها و فرهنگ‌های اشتباه در بیشتر موارد زنانی را که مورد خشونت قرار می‌گیرند، به سکوت و سازش دعوت می‌کنند و حتی مشاهده شده است که به هنگام شکایت زنان از اعمال خشونت، به راحتی آنها را متهم به ناسازگاری و موارد دیگر می‌کنند که این موارد خود مبین وجود باورهای اشتباه در جامعه است. نعمت‌زاده در پاسخ به این سوال که آمار خشونت زنان در کشور چه تعداد است، می‌گوید: در حال حاضر آمار دقیق و مستندی از میزان خشونت علیه زنان در جامعه وجود ندارد، اما درصد پرونده‌های قضائی که در این خصوص تشکیل شده بالاست که این خود می‌تواند نشان دهنده آمار بالای خشونت علیه زنان باشد. با توجه به این شرایط بحث توجه به خشونت علیه زنان بیش از پیش احساس می‌شود. او در ارتباط با اینکه زنان جامعه امروز نیز به رغم تغییر و تحولات گسترده باز هم شاهد اعمال خشونت علیه آنها هستیم، می‌گوید: امروزه هنوز شاهد ریشه‌های باورهای مردسالارانه در کشور هستیم، باورهایی که هنوز پس از گذشت سال‌ها تغییر چندانی نکرده است، در بیشتر موارد مردان احساس می‌کنند که اگر با خانمی ازدواج می‌کنند اختیار کامل او را دارند و می‌توانند در تمام موارد به او امر و نهی کنند، به طور حتم این مردان در موقعیت‌های کاری نیز حضور دارند که این خود می‌تواند زمینه‌ساز رواج خشونت علیه زنان شود. نعمت‌زاده نقش آموزش را در کاهش خشونت علیه زنان پر رنگ می‌داند و ادامه می‌دهد: باید توجه داشت که ارائه آموزش‌های صحیح از سوی آموزش و پرورش و خانواده می‌تواند نقش تاثیرگذاری در کاهش آمار خشونت علیه زنان داشته باشد، چرا که در حال حاضر بیشتر مردانی که اقدام به اعمال خشونت علیه زنان می‌کنند تنها در سایه آموزش‌هایی که از سوی خانواده و جامعه دیده‌اند به انجام این عمل زشت روی می‌آورند. او در ادامه می‌گوید: امروزه آموزش‌هایی که در دوران مدارس به دانش‌آموزان ارائه می‌شود، محدود است و در سیستم آموزشی جدید کشور تنها در سال پایان تحصیل یک واحد درسی به نام مهارت‌های زندگی وجود دارد. این در حالی است که سال پایانی تحصیل به هیچ وجه زمان مناسبی برای تعلیم این موارد نیست، چرا که دانش آموزان در این دوران مشغول کسب آمادگی برای شرکت در کنکور هستند. بنابراین زمان مناسبی برای آموزش این موارد نیست. از این‌رو شاید بهتر است، این نوع آموزش از سال‌های پایین‌تر به دانش آموزان ارائه شود تا شاید تاثیر بیشتری را به همراه داشته باشد. نعمت‌زاده بر این باور است: در جامعه‌ای که مردسالارانه برخورد می‌شود، فرصت‌های شغلی یا درآمدهای معقول و منصفانه را از خانم‌ها دریغ می‌کنند، خشونت تنها خشونت فیزیکی و کلامی نیست، بلکه می‌تواند انواع نابرابری‌های اجتماعی را نیز شامل شود. این روانشناس می‌گوید: وجود تبعیض‌های بسیار در میزان حقوق دریافتی زنان و مردان نیز یکی دیگر از نمونه‌های بارز خشونت علیه زنان است، چرا که در بیشتر موارد کارفرمایان از این موضوع به عنوان یک امتیاز برای خود استفاده می‌کنند. نعمت‌زاده در خصوص لزوم اعمال تغییر و بازنگری در قوانین موجود می‌گوید: به طور حتم اولین گام برای کاهش میزان خشونت علیه زنان ایجاد تغییرات و بازنگری در قوانین موجود است. امروزه در کشور قوانینی که مصادیق صریح خشونت و ابعاد مختلف آن باشد، وجود ندارد که این خود می‌تواند به افزایش خشونت علیه زنان دامن بزند. او در ادامه می‌افزاید: امروزه قوانین در کشور تنها توسط مردان وضع می‌شود و زنان مشارکت کمی در وضع قوانین موجود دارند که این خود می‌تواند به مشکلات بیفزاید. نعمت‌زاده در خصوص آسیب‌های اجتماعی و روحی و روانی خشونت علیه زنان می‌گوید: باید توجه داشت که خشونت، خشونت را تولید می‌کند زمانی که ما به آمار مراجعه می‌کنیم، زنانی که در طول دوران بارداری مورد خشونت قرار می‌گیرند، احتمال سقط جنین در آنها به مراتب بیشتر از دیگر مادران باردار است. همچنین کودکان در خانواده‌هایی که خشونت در آنجا رواج دارد، بیشتر ناسازگار و پرخاشگر هستند و در بیشتر موارد این کودکان از نظر ارتباطات اجتماعی با مشکل مواجه می‌شوند.

                   
برچسب ها
نسخه اصل مطلب