فرار به سختی کانکس از ترس زلزله
روایتها از لحظهای که سایه شومش بر سر خانهها افتاده متفاوت است. یک نفر میگوید ابتدا صدای سهمگینی شنیده و یک نفر دیگر از نوری قرمز رنگ میگوید که آسمان را پر کرده. نقطه تلاقی همه روایتها اما بر میگردد به آوار شدن سقف خانه، آوار شدن دیوار خانه و از بین رفتن خانه؛ جایی که مردم اینجا بعد از جنگ تحمیلی سعی کرده بودند تا آن را از نو بسازند.
سایه شوم زلزله هنوز از سر پل ذهاب رخ بر نبسته است، اما هنوز آثار ویرانی آن زلزله ساعت ۹ شب روز ۲۷ آبان سال ۹۶ بیش از صدها پس لرزه این یک سال و به ویژه یک هفته گذشته، ساکنان استان کرمانشاه و به ویژه سر پل ذهاب را اذیت میکند.
سایه سنگین زلزله
ساعت ۹ شب روز ۲۲ آبان ماه سال ۹۶ بود که سایه زلزله روی شهر کرمانشاه سنگینی کرد. زلزلهای 7 ریشتری که خیلیها را بیخانمان کرد و جان عده زیادی را گرفت. مردم از خانهها فراری شدند و به کانکس و چادر پناه بردند. مامنهایی که شاید شباهتی به خانه نداشتند اما برای مردمی که ترس از زلزله و ویرانی دوباره گریبانشان را گرفته بود دست کم اندکی آسودگی داشتند. سختی اما این بار با شمایل دیگری خودش را به مردم زلزلهزده نشان میداد. هوا رو به سرد شدن میرفت. بادهای موسمی سرد از میان درزهای گرفته نشده کانکسها اندک اندک در میان این مامنهای ناامن راه به داخل پیدا کردند و شرایط سختتر شد. آلودگی و نارساییهای بهداشتی مانند آشوبی به جان بازماندگان رسوخ کرد. کانکسهایی که نه دستشویی داشتند و نه حمام. همین شرایط زندگی را سخت کرده بود. اغلب بازماندگان در کنار کانکسهای خود با کنار هم قرار دادن چند تکه آهن فضایی برای شستوشو ساخته بودند.
قبرستانی به نام خانه
حالا کمی بیش از یک سال از آن زلزله میگذرد و این روزها پس لرزههای جدیدی سر پل ذهاب را میلرزانند. اما کانکسها، حداقل نگرانی آوار ندارند. زندگی در کانکس، به اندازه کافی سخت است و زمین لرزههای جدید، فقط نگرانیها را بیشتر میکند؛ نگرانی اینکه آوارهایی که در خود هزاران خاطره را خاک کردهاند، به این زودیها بازیابی نشوند.
اینجا چشمها در سر پل ذهاب فقط دو چیز را میبینند؛ کانکس و قبر. سطوح آهنی سفید رنگ که روی هرکدام مهر اهدایی حک شده میان سنگ قبرهای سیاه و خاکستری رنگ خودنمایی میکنند. حدود بیست کانکس در قبرستان میراحمد در مناطق ابتدایی سرپل ذهاب قرار گرفتند. بیشتر از ۵۰ نفر از بازماندگان زلزله سرپل ذهاب در این قبرستان ساکن شدند. کلاس درس کودکان بازمانده شده خواندن اسم مردگان از روی قبرها و بازی کودکانهاش هم دویدن میان قبور تازه و قدیمی. اینجا مردم از ترس زلزله نمیخواهند به خانههای تازه ساخته شده پناه ببرند. ترس برایشان واژه غریبی نیست. از ترس زلزله نمیخواهند به خانههای تازه ساخته شده در شهر اعتماد کنند و تنها امیدشان به وام و خودشان برای ساختن خانه است. یکی از ساکنین قبرستان که زنی میانسال است هم فکر میکند که قبرستان نسبت به سایر ساختمانها و پارکهای شهر امنیت بیشتری دارد. او میگوید چون این اطراف ساختمان بلندی نیست اگر هم زلزله بیاید آوار ندارد. این زن که نامش سمیرا است درباره هزینههای ساخت خانه اما میگوید: «در نوبت ماندیم و ۴۰ میلیون وام گرفتیم اما با این پول نمیتوانم خانهام را از نو بسازم. شما میدانید تمام مصالح ساختمانی گران شده. فعلا داریم پول جمع میکنیم». از نسرین، زنی دیگر میپرسیم که ماندن در قبرستان برایش ترسناک نیست؟ میگوید: «ما یک بار تا لحظه مرگ رفتیم، خودش را دیدیم؛ اینجا اما شبیهاش است، خود مرگ نیست».
شهر در تصرف کانکسها
اندکی که از قبرستان میراحمد جایی حوالی مرکز شهر سرپل ذهاب فاصله میگیریم و به مرکز شهر نزدیکتر میشویم. چهره زلزله اینجا بیشتر خودش را به ما نشان میدهد. دو طرف خیابانهای اصلی جایی که پارک شهر سر پل ذهاب قرار دارد هم کانکس است. کانکسهایی که این بار رنگ نارنجی دارند. در یکی از کانکسها زنی با دختر خردسالش که آرزو نام دارد از دور ما را نظاره میکند. زن میگوید صبح امروز نوبت گرفتن وامشان شده و ۴۰ میلیون را دریافت کردند. میگوید با وامی که گرفتند فقط میتوانند پی خانه را تامین کنند و احتمالا برای ساخت کل خانه دو برابر چیزی که دریافت کردند نیاز داشته باشند. از او درباره هزینهها میپرسیم، میگوید: «تمام مصالح ساختمانی که سال گذشته میتوانستیم با هزینه کمتری بخریم حالا قیمت بیشتری دارد. برای همین است که بیشتر خانهها اینجا در این روزها دیر بالا میروند».
روستاها خانههای بیشتری دارند
از شهر که فاصله میگیریم؛ چهره افسرده و کمجان حاصل از زلزله در روستا هم نمایان است. هرچند که به نظر میرسد روستاها با سرعت بیشتری در حال ساخته شدن هستند اما اینجا هم مشکلات کم نیستند. کانکس و ساختمانهای نیمساخته کم ارتفاع در این روستاها دیده میشوند. روستای کوییک عزیز، تپانی٬ داربلوط و ... چند روستایی هستند که زلزله در میان آنها با چهره کمرمق حضور دارد. یکی از ساکنان روستای کوییک که خودش در حال ساخت خانه تازهاش است میگوید: «با وامی که از دولت گرفتم مصالح ساختمان را دریافت کردیم اما بعید میدانم تا پایان سال تمام شود». مرد که نزدیک به پنجاه سال سن دارد در پاسخ به این سوال که خانهای که خودش غیر اصولی بسازد امکان خراب شدن دارد، میگوید: «وقتی پولی ندارم که به مهندس بدهم، وقتی حقوق کارگر ندارم، مجبورم که خودم بسازم». او که پیشتر سوپرمارکت داشته بعد از تخریب مغازهاش چند ماهی کارگری کرده و حالا هم درگیر ساخت خانه خودش است.
روستای بعدی در مسیرمان تپانی است. روستایی که در میان کوه قرار داشته و به دلیل خطر زلزله بعدی حالا مکان روستا به چند کیلومتر دورتر از کوه در یک منطقهای دشت مانند منتقل شده است. هنوز خانههای انگشتشماری اما در تپانی قدیم هستند. پیرمرد و پیرزنی در یک خانه تازه ساخته شده زندگی میکنند. از آنها میپرسیم چرا اینجا ماندند و به تپانی جدید نرفتند؟ پیرمرد میگوید: «اگر به آنجا میرفتیم باید تمام زمینهای اینجا را واگذار میکردیم. بعدش هم عمر دست خداست. آوار روی سرم ریخت، زنده ماندم، پسرم مرد ولی من ماندم. نمیشود جلویش را گرفت؛ چه اینجا، چه آنجا». پیرمرد در پاسخ به اینکه اما اگر باز هم زلزله بیاید، دولت نمیتواند به آنها امدادرسانی کند، میگوید: «شاید باید ما هم میرفتیم، اما در تپانی جدید همه در کانکس هستند و من نمیتوانم در کانکس بمانم خودم خانه را ساختم و در آن ماندم». با انگشت تپانی جدید را نشان میدهد؛ همان جایی که مانند یک شهرک محافظت شده تعداد انبوهی چادر و کانکس قرار دارند و قرار است به مرور جای آنها را خانههای امن بگیرد. مردم تپانی جدید اما منتظرند تا با کمک وامها و کمکهای مردمی خانههایی بسازند که هیچ زلزلهای آن را تخریب نکند. این روزها که زلزلههای کم رمقتر به جان سر پل ذهاب افتاده است، مسئولان میگویند که این پسلرزهها تخریب چندانی نداشته و خانهای را تخریب نکرده. سوال اینجا است که وقتی خانهای ساخته نشده باشد چگونه زلزله میتواند زهر چشمی از کسی بگیرد؟ آیا واقعا سختی کانکس از یک خانه بهتر است؟ شاید؛ اما اگر خانهها امن ساخته شوند ...
سایه سنگین زلزله
ساعت ۹ شب روز ۲۲ آبان ماه سال ۹۶ بود که سایه زلزله روی شهر کرمانشاه سنگینی کرد. زلزلهای 7 ریشتری که خیلیها را بیخانمان کرد و جان عده زیادی را گرفت. مردم از خانهها فراری شدند و به کانکس و چادر پناه بردند. مامنهایی که شاید شباهتی به خانه نداشتند اما برای مردمی که ترس از زلزله و ویرانی دوباره گریبانشان را گرفته بود دست کم اندکی آسودگی داشتند. سختی اما این بار با شمایل دیگری خودش را به مردم زلزلهزده نشان میداد. هوا رو به سرد شدن میرفت. بادهای موسمی سرد از میان درزهای گرفته نشده کانکسها اندک اندک در میان این مامنهای ناامن راه به داخل پیدا کردند و شرایط سختتر شد. آلودگی و نارساییهای بهداشتی مانند آشوبی به جان بازماندگان رسوخ کرد. کانکسهایی که نه دستشویی داشتند و نه حمام. همین شرایط زندگی را سخت کرده بود. اغلب بازماندگان در کنار کانکسهای خود با کنار هم قرار دادن چند تکه آهن فضایی برای شستوشو ساخته بودند.
قبرستانی به نام خانه
حالا کمی بیش از یک سال از آن زلزله میگذرد و این روزها پس لرزههای جدیدی سر پل ذهاب را میلرزانند. اما کانکسها، حداقل نگرانی آوار ندارند. زندگی در کانکس، به اندازه کافی سخت است و زمین لرزههای جدید، فقط نگرانیها را بیشتر میکند؛ نگرانی اینکه آوارهایی که در خود هزاران خاطره را خاک کردهاند، به این زودیها بازیابی نشوند.
اینجا چشمها در سر پل ذهاب فقط دو چیز را میبینند؛ کانکس و قبر. سطوح آهنی سفید رنگ که روی هرکدام مهر اهدایی حک شده میان سنگ قبرهای سیاه و خاکستری رنگ خودنمایی میکنند. حدود بیست کانکس در قبرستان میراحمد در مناطق ابتدایی سرپل ذهاب قرار گرفتند. بیشتر از ۵۰ نفر از بازماندگان زلزله سرپل ذهاب در این قبرستان ساکن شدند. کلاس درس کودکان بازمانده شده خواندن اسم مردگان از روی قبرها و بازی کودکانهاش هم دویدن میان قبور تازه و قدیمی. اینجا مردم از ترس زلزله نمیخواهند به خانههای تازه ساخته شده پناه ببرند. ترس برایشان واژه غریبی نیست. از ترس زلزله نمیخواهند به خانههای تازه ساخته شده در شهر اعتماد کنند و تنها امیدشان به وام و خودشان برای ساختن خانه است. یکی از ساکنین قبرستان که زنی میانسال است هم فکر میکند که قبرستان نسبت به سایر ساختمانها و پارکهای شهر امنیت بیشتری دارد. او میگوید چون این اطراف ساختمان بلندی نیست اگر هم زلزله بیاید آوار ندارد. این زن که نامش سمیرا است درباره هزینههای ساخت خانه اما میگوید: «در نوبت ماندیم و ۴۰ میلیون وام گرفتیم اما با این پول نمیتوانم خانهام را از نو بسازم. شما میدانید تمام مصالح ساختمانی گران شده. فعلا داریم پول جمع میکنیم». از نسرین، زنی دیگر میپرسیم که ماندن در قبرستان برایش ترسناک نیست؟ میگوید: «ما یک بار تا لحظه مرگ رفتیم، خودش را دیدیم؛ اینجا اما شبیهاش است، خود مرگ نیست».
شهر در تصرف کانکسها
اندکی که از قبرستان میراحمد جایی حوالی مرکز شهر سرپل ذهاب فاصله میگیریم و به مرکز شهر نزدیکتر میشویم. چهره زلزله اینجا بیشتر خودش را به ما نشان میدهد. دو طرف خیابانهای اصلی جایی که پارک شهر سر پل ذهاب قرار دارد هم کانکس است. کانکسهایی که این بار رنگ نارنجی دارند. در یکی از کانکسها زنی با دختر خردسالش که آرزو نام دارد از دور ما را نظاره میکند. زن میگوید صبح امروز نوبت گرفتن وامشان شده و ۴۰ میلیون را دریافت کردند. میگوید با وامی که گرفتند فقط میتوانند پی خانه را تامین کنند و احتمالا برای ساخت کل خانه دو برابر چیزی که دریافت کردند نیاز داشته باشند. از او درباره هزینهها میپرسیم، میگوید: «تمام مصالح ساختمانی که سال گذشته میتوانستیم با هزینه کمتری بخریم حالا قیمت بیشتری دارد. برای همین است که بیشتر خانهها اینجا در این روزها دیر بالا میروند».
روستاها خانههای بیشتری دارند
از شهر که فاصله میگیریم؛ چهره افسرده و کمجان حاصل از زلزله در روستا هم نمایان است. هرچند که به نظر میرسد روستاها با سرعت بیشتری در حال ساخته شدن هستند اما اینجا هم مشکلات کم نیستند. کانکس و ساختمانهای نیمساخته کم ارتفاع در این روستاها دیده میشوند. روستای کوییک عزیز، تپانی٬ داربلوط و ... چند روستایی هستند که زلزله در میان آنها با چهره کمرمق حضور دارد. یکی از ساکنان روستای کوییک که خودش در حال ساخت خانه تازهاش است میگوید: «با وامی که از دولت گرفتم مصالح ساختمان را دریافت کردیم اما بعید میدانم تا پایان سال تمام شود». مرد که نزدیک به پنجاه سال سن دارد در پاسخ به این سوال که خانهای که خودش غیر اصولی بسازد امکان خراب شدن دارد، میگوید: «وقتی پولی ندارم که به مهندس بدهم، وقتی حقوق کارگر ندارم، مجبورم که خودم بسازم». او که پیشتر سوپرمارکت داشته بعد از تخریب مغازهاش چند ماهی کارگری کرده و حالا هم درگیر ساخت خانه خودش است.
روستای بعدی در مسیرمان تپانی است. روستایی که در میان کوه قرار داشته و به دلیل خطر زلزله بعدی حالا مکان روستا به چند کیلومتر دورتر از کوه در یک منطقهای دشت مانند منتقل شده است. هنوز خانههای انگشتشماری اما در تپانی قدیم هستند. پیرمرد و پیرزنی در یک خانه تازه ساخته شده زندگی میکنند. از آنها میپرسیم چرا اینجا ماندند و به تپانی جدید نرفتند؟ پیرمرد میگوید: «اگر به آنجا میرفتیم باید تمام زمینهای اینجا را واگذار میکردیم. بعدش هم عمر دست خداست. آوار روی سرم ریخت، زنده ماندم، پسرم مرد ولی من ماندم. نمیشود جلویش را گرفت؛ چه اینجا، چه آنجا». پیرمرد در پاسخ به اینکه اما اگر باز هم زلزله بیاید، دولت نمیتواند به آنها امدادرسانی کند، میگوید: «شاید باید ما هم میرفتیم، اما در تپانی جدید همه در کانکس هستند و من نمیتوانم در کانکس بمانم خودم خانه را ساختم و در آن ماندم». با انگشت تپانی جدید را نشان میدهد؛ همان جایی که مانند یک شهرک محافظت شده تعداد انبوهی چادر و کانکس قرار دارند و قرار است به مرور جای آنها را خانههای امن بگیرد. مردم تپانی جدید اما منتظرند تا با کمک وامها و کمکهای مردمی خانههایی بسازند که هیچ زلزلهای آن را تخریب نکند. این روزها که زلزلههای کم رمقتر به جان سر پل ذهاب افتاده است، مسئولان میگویند که این پسلرزهها تخریب چندانی نداشته و خانهای را تخریب نکرده. سوال اینجا است که وقتی خانهای ساخته نشده باشد چگونه زلزله میتواند زهر چشمی از کسی بگیرد؟ آیا واقعا سختی کانکس از یک خانه بهتر است؟ شاید؛ اما اگر خانهها امن ساخته شوند ...