جستجو
رویداد ایران > رویداد > فرهنگی > سینما و دیگر هیچ

سینما و دیگر هیچ

سینما و دیگر هیچ
کیارستمی از آن دست فیلمسازانی بود که با آثارش زندگی می‌کرد و فیلمنامه‌هایش دارای مضامین بالایی از چرایی زیستن، انسان دوستی، فلسفه مرگ و عشق به همنوع بود متاسفانه فیلمسازی کیارستمی در خارج از کشور مظلومانه‌ترین شکل فیلمسازی یک ایرانی در آن سوی مرزها بود «خانه دوست کجاست»، اولین قسمت از سه گانه کیارستمی در ستایش کوکر (منطقه‌ای در گیلان) است

سینمای کیارستمی همواره پلی میان کودکی و بزرگی انسان است و انسانی که فکر می‌کند با افزایش عمر همه چیز به جهت مثبت تغییر می‌کند؛ در حالی که درست برعکس این قضیه اتفاق خواهد افتاد

گزارش نه تنها خبر از یک واقعه هولناک فرهنگی در بطن خانواده‌های ایرانی می‌دهد بلکه به خوبی تنهایی یک مرد را در برابر همه داشته‌ها و آرزوهایش به تصویر کشده است

کیارستمی اوج فلسفه تجربی از زیستن را در اثری به نام «طعم گیلاس» به تصویر می‌کشد

عباس کیارستمی ، فیلمسازی است که سینمای ایران را به شکل انسان‌دوستانه‌ای به جهان معرفی کرد و جای خالی‌اش این روزها بیش از پیش احساس می‌شود. کیارستمی از آن دسته فیلمسازانی بود که با آثارش زندگی می‌کرد و فیلمنامه‌هایش دارای مضامین بالایی از چرایی زیستن، انسان دوستی، فلسفه مرگ و عشق به همنوع بود . متاسفانه فیلمسازی کیارستمی در خارج از کشور مظلومانه‌ترین شکل فیلمسازی یک ایرانی در آن سوی مرزها بود . فیلمسازی که عناصر سینمایی‌اش رابطه عمیقی با فرهنگ ایرانی دارد و هرگز نتوانست آن ارتباطات معنا گرایانه‌ای که در: زیر درخت زیتون ، زندگی و دیگر هیچ ، باد مارا خواهد برد و خانه دوست کجاست تشکیل داد را با فرهنگی بیگانه شکل دهد . ساخت آثاری همچون: بلیت‌ها، مثل یک عاشق، کپی برابر اصل و ... نمونه خوبی از این جداماندگی فرهنگی است .

خانه دوست، زیر پای دشمن

عباس کیارستمی را فیلم «خانه دوست کجاست» به جهانیان معرفی کرد . فیلمی که اولین قسمت از سه گانه کیارستمی در ستایش کوکر (منطقه‌ای در گیلان) است . «خانه دوست کجاست» با وجدان خالص کودکانه ساخته شده، پسری که به اشتباه دفتر دوست خود را به خانه می‌برد و برای اينكه دوستش در روز بعد با خشم معلم روبه‌رو نشود خود را به آب و آتش می‌زند تا خانه وی را پیدا کند و دفتر را به او پس دهد و ... .

داستان در فیلمنامه کیارستمی یک اتفاق عمیقا دراماتیک است . اتفاقی که دارای لایه‌های روان‌شناسی و فلسفی بالایی از جمله : تغییر زاویه دید به مبانی وجدان در فرهنگ یک ملل، بزرگی ذهن در عین کم سن و سال بودن جسم، حضور همواره بیگانگان برای جلوگیری از رسیدن قهرمان در هدفش هم به جنبه مثبت و هم به جنبه منفی (از پیرمردی که با نیت خوب آدرس اشتباهی به قهرمان قصه می‌دهد تا پدربزرگی که خود سمبلی از جامعه عقب افتاده فرهنگی است) و ... . اما در این‌جا قصد موشکافی لایه‌های عمیق این اثر همواره بدیع را ندارم و تنها به این بسنده می‌کنم که فیلم در عین انتخاب سادگی کلام از ابژه‌های عقب افتاده‌ای در فرهنگ کشورمان حرف می‌زند که برای کودکانی که قرار است آینده را بسازند و برای آن‌هایی که آیندشان را با چنین تفکراتی تخریب کردند قابل درک است .

سینمای کیارستمی همواره پلی میان کودکی و بزرگی انسان است و انسانی که فکر می‌کند با افزایش عمر همه چیز به جهت مثبت تغییر می‌کند در حالی که درست عکس این قضیه اتفاق خواهد افتاد . رفتار مشکوکانه و آمرانه مادر نسبت به فرزند خود تا پدر بزرگی که به گونه‌ای نصیحت می کند که خبر از یک فاجعه فرهنگی در آن نسل می‌دهد . عصری که پدرها هر چند روزی یک بار فرزندشان را به نیت تربیت صحیح به باد کتک می‌گرفتند تا در آینده این رفتارشان به یاد پدربزرگ‌هایی آید که حسرت امنیت فعلی کودکی نوه‌های‌شان را بخورند.

کیارستمی بسیار جدی با نگاهی معصومانه به این لایه‌ها می‌پردازد ، نه تنها در این اثر بلکه در بسیاری از آثاری که با کانون پرورش فکری کودکان همکاری داشته تعهد خود را به این موضوع نشان داده است . «خانه دوست کجاست» نمونه‌ای از حسرت های فرهنگی – اخلاقی نسلی است که همواره در برابر نیروهای مهاجم سرخم کرده است .

گزارش تنهایی یک مرد

اما کیارستمی که به شدت فرهنگ زیسته ایرانی را نقد می‌کند یک سال قبل از انقلاب فرهنگی نخستین فیلم بلندش را به تهیه کنندگی بهمن فرمان آرا می‌سازد که به نظر من در کارنامه هنری مظلوم واقع شده است . گزارش نه تنها خبر از یک واقعه هولناک فرهنگی در بطن خانواده‌های ایرانی می‌دهد بلکه به خوبی تنهایی یک مرد را در برابر همه داشته‌ها و آرزوهایش به تصویر کشده است .

قهرمان قصه فردی ساده لوح و عصبی است که از همکارش در اداره مالیات رودست می‌خورد و کار خود را از دست می دهد. او به کوچک ترین اتفاقات اطرافش واکنش منفی نشان می‌دهد . از سوی دیگر با وجود اینکه همسرش اعظم را دوست دارد اما دارای غرور کاذب مردانه‌ای است که این غرور بانی تمام تنهایی‌اش در برابر دنیای پول و سرمایه است . اما همچنان مرد را با همه سردرگمی‌اش در شیوه زیستن و جاهلیت جوانی و ناپختگی آن دوران پایبند و متعهد به خانواده نشان داده است و حقایق تلخ و شیرینی از وضعیت فرهنگی آن زمان برملا کرده که ادامه‌اش در نطفه خفه می‌شود .

«گزارش» نه تنها اثری پویا از کیارستمی بلکه می‌توان گفت جدی‌ترین فیلم کیارستمی دربرابر نقد فرهنگ زیسته ایرانیانی است که همواره سرگردان در چرایی‌ها دست و پا می‌زند . جامعه‌ای که هنوز در شرایط همه‌پرسی فرهنگی مانده است و به اتحاد کلام در هیچ زمینه نرسیده . جامعه‌ای که در تامین بدیهيات زندگی خود وامانده و با دیدن یک جنس مخالف برانگیخته می‌شود . قصد نقد جامعه را با نگاهی موافق به کیارستمی ندارم اما باید بگویم این اثر سر و شکلی از جامعه آن‌روز‌ها و این روزهای ما را عنوان می‌کند که تماشا و درک کردن‌شان از هر زمان دیگر مفید واقع می‌شود .

همه حرف فیلم در این جمله خلاصه می‌شود: خانواده عضو جدایی‌ناپذیر فرهنگی از اجتماعی است که هم ثروت می‌خواهد و هم عزت نفس .

باد همیشه مخالف می‌وزد

در ارائه تحلیل هر یک از آثار این فیلمساز فقید رعایت نوبت نکرده‌ام که چه بسا اگر این گونه بود بهتر می‌توانستم صعود فلسفی فیلمساز را شرح دهم اما به عمد چنین رویه‌ای را برای ارائه سرمایه ملی سینما در پیش گرفتم که همپوشانی آثار در معنا و کلام را بازگو کنم . «باد ما را خواهد برد» حاصل سفرهایی است که کیارستمی به لحاظ ذهنی و دیداری داشته است . گروهی که برای ثبت مراسم تدفین خاص روستایی به آنجا سفر می‌کنند و منتظر می‌مانند تا شخص مورد‌نظر دار فانی را وداع گوید؛ غافل از اینکه مرگ و زندگی را نمی‌توان صددرصد تخمین زد و چه بسا سال‌های سال پیرزن صد ساله آن روستا به زندگی در بستر ادامه دهد .

اتفاقات این داستان مختص کیارستمی است . فیلمساز تجربه‌داری که از هر زمان دیگری بهتر می‌تواند به طور مخفیانه همه چیز را زیر سوال ببرد . این سوالات بخش عمده‌اش در داستان فیلم پاسخ داده می‌شوند و بخش عقیدتی‌اش می‌ماند برای مخاطب و سلیقه‌اش در این زمینه . در واقع کیارستمی بار دیگر زندگی شهری را با نمایش روابط نادوستانه آن گروه سه نفره نقد می‌کند و از روستاییانی می‌گوید که زنان‌شان حاضراند 10 شکم زایمان داشته باشند، برای مرگ صاحب کار شوهران‌شان صورت خود را زخم کنند اما خانواده‌شان را با چنگ و دندان نگاه دارند و خیلی راحت و اتفاقی می‌شنویم که همسر قهرمان قصه در مکالمه تلفنی به شوهر خود شک می‌کند.

البته فیلم‌های کیارستمی دارای این نقطه ضعف هستند که المان‌های بیش از حد فرهنگی موجود در آنان باعث از دست رفتن سوژه مورد نظر می‌شوند . به عنوان مثال در این فیلم تنها یک بار می‌بینیم که قهرمان قصه با همسر خود صحبت می‌کند و در آن یک بار هم قول بازگشتن چندروزه را به وی می‌دهد اما مابقی مکالمات محدود به مکالمات کاری می‌شوند که شاید شنیدن‌شان به این اندازه لازم نباشد . نام این فیلم که از شعرهای فروغ وام گرفته شده، متناسب‌ترین عنوانی است که می‌توان برای چنین اثری انتخاب کرد .

نه تنها قهرمان قصه بلکه همه آدم‌هایی که می‌بینیم، به عنوان مثال کودکی که همیشه دغدغه مدرسه رفتن و امتحانش را دارد اما نمرات بالایی کسب نمی‌کند، برای ادامه مسیر زندگی‌شان در چنین شرایطی، خوب یا بد، منظور زندگی روستایی با آداب کهن است یا سفر به شهر و رو به مدرنیته جرکت کردن، خود را به دست باد می‌سپارند و با تفکر هر آنچه پیش آید خوش آید عمر را طی می‌کنند . در این میان قهرمان قصه که منتظر مرگ پیر آن آبادی است شاید هدف مشخص‌تری در زندگی نسبت به دکتری که از روی لذت بیمارانش را درمان دارد . کیارستمی در این فیلم از زندگی مدرن دور می‌شود اما همچنان تاثیرات مدرنیته را بر زندگی روستاییان به تصویر کشیده چه به لحاظ فرهنگی و چه به لحاظ ابزار زیستن .

زندگی با طعم مرگ

کیارستمی اوج فلسفه تجربی از زیستن را در اثری به نام «طعم گیلاس» به تصویر می‌کشد . فیلمی که مدام شخصیت را در مارپیچ یک جاده کوهستانی خشک برای یافتن یاری هم عقیده برای خودکشی جابه جا می کند و در آخر مردی می‌یابد که خود تجربه مثبتی از خودکشی داشته آن هم با رسیدن به توت‌های شیرینی که شاید برای قهرمان قصه ما طعم گیلاس‌بدهند.

فیلمنامه این فیلم پر از تناقض‌های جاه‌طلبانه‌ای است که فیلمساز را رو به روی تسلی بخشی‌های شریعت ، پند بزرگان، چشم‌اندازهای زیبای زندگی و ... ، در برابر درد ناشناخته‌ای که تا ابد برای مخاطب ناشناخته خواهد ماند ، قرار می‌دهد. فیلمی که با یک سوءتفاهم اخلاقی موتور محک خود را گرم می‌کند و تا پایان بیننده را منتظر چنین سوءتفاهماتی نگاه می‌دارد غافل از اینکه خود بیننده این سوءتفاهم را در همان ابتدا باور نکرده است . سینمای کیارستمی در این اثر از هر زمان دیگری جسورانه و کوبنده‌تر است؛ سینمایی که در جوار شهر قرار دارد اما از مارپیچ‌های کوه بالا می‌رود تا به مرکز تاکسی دِرمی رسد. در این میان با افرادی روبه رو می‌شود که هر روز دیده می‌شوند اما نه به صورت جدی . آدم‌هایی که از هر روشنفکری روشنفکرتر هستند ، زندگی را سخت نمی‌گیرند، پایبند به آنچه آموخته‌اند می مانند و گاهی مانند سرباز مظلومی برای رهایی از دست یک زورگو فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند .

آدم‌هایی که گدایی کردن‌شان هم نمونه‌ای والا از انسانیت است و در عزت نفس کامل به این کار مشغول هستند . سینمای کیارستمی با طعم گیلاس سر و شکل جدی و عمیق‌تری به خود می‌گیرد؛ سینمایی که از نقد فرهنگی – تربیتی فاصله گرفته و حال به درجه بالاتری یعنی زیستن و مرگیدن رسیده .

مثل حسین سبزیان

جدای از اینکه المان‌های سینمایی مشابهی در آثار فیلمسازی عباس کیارستمی و اکیرا کوروساوا در شیوه ارائه نقد فرهنگی جامعه خود وجود دارد، از نظر شخصیتی این دو خیلی به هم نزدیک هستند .

با تماشای آخرین یادگاری از عباس کیارستمی دریافتم که تا چه اندازه این فیلمساز با کوروساوای ژاپنی همذات‌پنداری می‌کند . شدیدا مرا به یاد حسین سبزیان انداخت. این مرد علاقه‌مند به سینما که در فیلم کلوزآپ کیارستمی زندگی و سواد هنری‌اش روایت می‌شود، روزی خود را محسن مخملباف معرفی می‌کند و وارد خانواده‌ای می‌شود که فرزندانی سینما دوست دارند و ... . «مثل یک عاشق» سرگذشت مظلومانه مترجم و نویسنده ژاپنی است که به طرز مشکوکانه‌ای با یک دختر مستاصل آشنا می‌شود .

سعی می‌کند او را در ادامه راه زیستن هدایت کند . در حال حاضر بزرگ‌ترین مساله او برخورد با پسری است که او را دوست دارد و دارای عقاید کهنه و مشکوکی نسبت به معشوق خود است و ... . این اثر به طور موازی دو اندیشه را نقد و معرفی می‌کند . اول اندیشه‌ای که منجر به تنهایی و وابستگی‌های اتفاقی روانی می‌شود در برخورد با پیرمرد . دوم اندیشه را که از فاصله فرهنگی زیادی بین جوانان حکایت می‌کند دو شخصیتی که هر دو در یک زمان زیسته و رشد یافته‌اند اما به دلیل فرهنگ خانوادگی متفاوتی که آنان تجربه کرده‌اند اکنون توان برقراری یک ارتباط سالم دو طرفه را ندارند . فیلم به شدت فرهنگ ایرانی – ژاپنی را نقد کرده است و به نظر من فرهنگی را نقد می‌کند که در همه جوامع یکسان است اما در این دو کشور بیشتر دیده می‌شوند. کشور‌هایی که زیستن‌شان مدرن است اما تفکرات‌شان خودخواهانه و غیر متعارف.

مثل یک عاشق مابه‌ازاهای بیرونی زیادی برای رسیدن به منظور کارگردان در خود می‌بیند. به عنوان مثال شخصیت پیرمرد، چهره‌ای دیده نشده از یک نویسنده و مترجم است . فیلمساز در این اثر جنبه‌های روانی تنهایی در سنین بالا و مرگ بر اثر حادثه، حتی بر اثر اصابت سنگی که از کوچه به قصد تخریب شیشه خانه‌ای پرتاب می‌شود، به نمایش گذاشته . تنهایی در سن سالخوردگی هر آدمی را می‌ترساند غافل از اینکه آن تنهایی به اندازه تنهایی دختری که جامعه آن را پس زده ، پسر مورد علاقه‌اش آن را درک نمی‌کند و از همه مهم‌تر دارای قدرت و نیروی زیستن زیادی است كه از تنهایی یک پیرمرد اهل کتاب کشنده‌تر است .

کیارستمی در این اثر با کوروساوا وداع می‌کند ، با ژاپن و سینمای انسان دوستانه‌ای که به تصویر کشیده است . همان‌طور که به طرز غریبانه‌ای چند سال بعد با زیستن در این دنیای بی رحم و خالی از عشق خداحافظی می‌کند .

کیارستمی به غیر از آثاری که در این یادداشت نام بردم : مسافر ، پنج ، کلوزآپ ، لباسی برای عروسی و... را در کارنامه خود دارد که اگر مجالی برای زیستن باشد آن‌ها را معرفی و تحلیل خواهم کرد و چه بسا کارگردانی مانند کیارستمی نیازی به معرفی تحلیل نداشته باشد و من به عنوان یک دوستدار سینما فقط بتوانم حس همدردی با یک فیلمساز را در خود ارضا کنم؛فیلمسازی که دردهایش دوای جامعه امروز ماست .

برچسب ها
نسخه اصل مطلب