ظریف:کاندیدای ریاست جمهوری نمیشوم، چون نمیخواهم باعث اختلاف در کشور شوم
وزیر خارجه گفت: من فشارها را ذخیره آخرتم میدانم. وقتی توهین میکنند و حتی به پدرم و پدربزرگم تهمتهایی زده میشود میگویم ان شاءالله که از بار گناهانم کم میکند.
وزیرخارجه درگفتگو با روزنامه اطلاعات، مسائل سیاست خارجی ایران را مورد بررسی قرار داده است.
بخشهایی از اظهارات ظریف را میخوانید:
*من آقای ترامپ را نتیجه یک روند طولانی در آمریکا میبینم که با به قدرت رسیدنش این شکاف را متبلور کرد و در چشم و منظر جهانیان قرار داد. آنچه که آقای ترامپ نمایندگی میکرد، بخش قابل توجهی از جامعه آمریکاست که در بطن آن جامعه حضور بسیار جدی و ریشهای داشت، اما در سلسله مراتب حزبی هیچگاه نمیتوانست چنین قدرتی را در اختیار بگیرد و ترامپ توانست این به اصطلاح سدهای حزبی را بشکند و وارد صحنه سیاسی شود.
*در سال ۲۰۱۶ که آقای ترامپ به عنوان نامزد حزب جمهوریخواه مطرح شد، بعید میدانم هیچیک از سردمداران و متنفذین حزب جمهوریخواه علاقهای داشتند که وی از این روند انتخابات مقدماتی حزب موفق بیرون بیاید. البته سرمایهگذاریهایی روی ایشان توسط صهیونیستها و برخی دیگر از عناصر افراطی صورت گرفته بود، اما در واقع ترامپ نماینده بخشی از جامعه آمریکا بود که توانسته است آن را حفظ کند. آن بخش الزاماً اکثریت جامعه آمریکا نیست، اما به این راحتی هم جابجا نمیشود و بخشی است که دیدگاههای نژادپرستانه دارد، دیدگاههای خارجی ستیزانه دارد، دیدگاههای مخالف با فنآوری و علم دارد و نماینده اقتصاد کهنه به جای اقتصادی نو و دانش بنیان است.
درداخل آمریکا هم برخیها این نگرانی را اعلام میکنند که اگرآمریکا نتواند با شکاف داخلی به شکلی تعامل کند، میتواند به مراحل بحرانیتر هم برسد. اتفاقی که درهفتههای گذشته در واشنگتن افتاد و وضعیتی که کنگره آمریکا و شهر واشنگتن در زمان تحلیف بایدن پیدا کرد، بیسابقه است و این شرایط نشانه جامعهای است که آبستن حوادث غیرقابل پیشبینی است.
*کسانی که اطراف ترامپ بودند، بسیار تلاش کردند او را قانع کنند که نظام ایران را میتوان با فشار فرو پاشاند و ترامپ این تصور را شاید تا سال آخر دوران ریاست جمهوریاش داشت. شکل و شیوهای که ترامپ از برجام خارج شد ناشی ازهمین تصور است و الا میتوانست روش عاقلانهتری را انتخاب کند که به نفع آمریکا هم بود؛ ولی روش ضربتی را انتخاب کرد و یکی از دلایل آن این بود که قانع شده بود، آن هم به خاطر تحلیلهای آقای بولتون که ارائه میداد. تحلیلهای بولتون هم متأثر از اپوزیسیون برانداز نزدیک به او بود که برخی وقتها از آنها ارتزاق هم میکرد و حقوق هم میگرفت. تلقی او این بود که جمهوری اسلامی در حال فروپاشی است. خروج ترامپ از برجام هم با فاصله کمی از اغتشاشات دی سال ۹۶ اتفاق افتاد و آنان از این اغتشاشات و ناآرامیهایی که در آبان و آذر سال ۹۸ به وجود آمد هم حداکثر بهرهبرداری را کردند که بگویند تحلیل ما درست بود، لذا ترامپ را به پیگیری این سیاست بیشتر آماده کردند و مبنای این سیاست این بود که با فشار، حکومت ایران سقوط میکند و احتمالا نیاز به استفاده از ابزار نظامی هم نیست.
* آقای بایدن برای یکی دو سال آینده بیشتر تمرکز بر داخل آمریکا خواهد کرد؛ به این خاطر که اکنون بیشترین چالش برای آمریکا، مسائل داخلی است. یک رشته چالشهایی مثل مسائل اقتصادی و کووید۱۹ از قبل بوده و یک رشته چالشهایی اکنون بروز کرده است. با اتفاقاتی که در کنگره افتاد و حملاتی که شد، این یک موضوع ریشهدار در آمریکاست، اما بالاخره جامعه سیاسی آمریکا گرچه اطلاع از این حوادث داشت، اما در صحنه و منظر جهانیان قرار نگرفته بود، لیکن اکنون در نظر عام قرار گرفته است و آقای بایدن چالش بسیاری هم دارد و آن اینکه بتواند با شکاف به وجود آمده، تعامل کند. به نظرم مشکل اصلی آقای بایدن این خواهد بود، لذا برداشت من است که تا مجبور نباشد، به صحنه خارجی وارد نمیشود. با مسائل خارجی هم در حد اضطرار برخورد میکند، ضمن اینکه سیاست خارجی آقای بایدن تفاوت اساسی با سیاست خارجی دوره ترامپ دارد؛ براین اساس که دنبال ائتلافسازی و اجماعسازی جهانی است. همه کسانی را هم که از دوران اوباما با خودش همراه کرده است، افرادی هستند که در اجماعسازی جهانی نقش قابل توجهی داشتند، لذا باید این نقش را هم در دولت آقای بایدن دید.
* احساس بنده این است که کماکان اولویت سیاسی خارجی آمریکا از نظر محتوایی چین خواهد بود؛ گرچه در دوره آقای ترامپ اولویت چین با امنیتی سازی ایران همراه شد و ما تبدیل به موضوع اول سیاست خارجی آمریکا شدیم؛ اما فکر میکنم دولت آقای بایدن به روند اجماع داخل جامعه نخبگی آمریکا برگردد. چین و برآمدن چین که تا سال ۲۰۲۴ اقتصاد اول دنیا میشود هم مورد توجه دولت بایدن خواهد بود. روسیه اولویت بعدی آمریکاست. آقای بایدن تلاش خیلی زیادی خواهد کرد که روابط آمریکا با اروپا را اصلاح کند، چون این روابط در دوران ترامپ بسیار متشنج شد، در عین حال اروپاییان هیچگاه این توان را هم پیدا نکردند که در مقابل آمریکا بایستند و شرکتهای اروپایی بیش از این که شنوای حرف دولت خود باشند، به حرف دولت آمریکا گوش میکردند. اروپا هیچوقت این جسارت را نداشت که در برابر ترامپ بایستد و ترامپ با تندروی شدید باعث شد که اروپا واقعاً عقبنشینی کند، اما احساس واگرایی در اروپا نسبت به آمریکا، واقعی است.
* اگر سیاست خارجی معقول با تکیه بر امکانات و قدرت ملی را دنبال کنیم، میتوانیم به عنوان یک کنشگر نقشآفرین باشیم. بله، در حوزههایی هست که احتمال نزدیک شدن بیشتر اروپا به آمریکا یا شاید برعکس آن (آمریکا به اروپا) را شاهد خواهیم بود، اما اینکه به چه میزان از این اتفاق متضرر شویم یا بتوانیم در این شرایط نقش خود را ایفا کنیم ـ متغیرهای متعددی وجود دارد مانند رفتار نابخردانه برخی کشورهای منطقه یا اشتباهاتی که اروپاییان و دیگر کشورها کردند ـ همه اینها میتواند زمینههای کنشگری جدی برای جمهوری اسلامی فراهم کند. اما اگر بخواهید اینگونه تلقی کنید که آیا نزدیک شدن بایدن و اروپا به نفع جمهوری اسلامی است، معلوم نیست اینگونه باشد.
*اگر درست بازی نکنیم ممکن است بتوانند اتحادی ایجاد کنند که در زمان ترامپ نبود و شکافی ایجاد شده بود. جمهوری اسلامی باید تلاش کند پل عبور از این شکاف نشود و این کاملاً شدنی است و بستگی به نوع کنشگری ما دارد. ما در یک یا دو مورد پل عبور از شکاف شدیم. از جمله در سال ۸۴ که قبل از آن اروپا و آمریکا به ویژه آمریکا و آلمان و فرانسه در مورد جنگ سوم خلیجفارس ـ از نظر ما ـ خیلی از هم دور شده بودند؛ اما مناقشه هستهای ایران و ارجاع پرونده آن به شورای امنیت توانست این شکاف را پر کند، در صورتی که قبل از ارجاع پرونده مناقشه به شورای امنیت و در دوران ریاست جمهوری جناب آقای خاتمی، سه کشور اروپایی در مقابل آمریکا بودند. آن زمان آمریکا در مقابل ۳ کشور اروپایی، گروه ۴ را تشکیل داده بود و در آژانس بین المللی انرژی هستهای با یکدیگر برخورد داشتند، ولی سیاست دولت نهم و دهم به شکلی پیش رفت که این شکاف از ایران عبور داده شد. بدون اینکه در اینجا بخواهم کسی را نقد بکنم میگویم که این جمهوری اسلامی است که کنشگر است و میتواند با کنش خود باعث شود این دو با یکدیگر متحد نشوند و فضای جدیدی را ایجاد کنند، کما اینکه در سال ۹۲ با مقاومت مردم و حضورشان در پای صندوقهای رأی توانستیم این شرایط را ایجاد کنیم و آمریکا و اروپا هر دو همداستان برای به نتیجه رسیدن برجام شوند.
* صریح بگویم که از زمان انتخاب بایدن تا این لحظه هیچ مذاکرهای بین ایران و آمریکا نبوده است و تا زمانی که آمریکا شرایط بازگشت به ۱+۵ را پیدا نکند، مذاکره چند جانبهای هم در کار نخواهد بود.
* من تخصص اقتصادی ندارم، اما اقتصاد دانان میگویند که بالا رفتن نرخ ارز بیشتر جنبه روانی داشته و نبود امید به آینده هم از دیگر عوامل آن است و این بیشتر از داخل دامن زده میشد. یعنی عدهای در داخل فکر میکردند کاری که دارند میکنند بیاعتمادی نسبت به دولت ایجاد خواهد کرد، در صورتی که بی اعتمادی متوجه ساختار سیاسی و حاکمیت کشور است و قاعدتاً این مسأله باعث ناامیدی مردم و هجوم آنان به بازارهای ارز و مسکن و ... میشود. تا آنجا که اطلاع دارم وضع ارز در اثر فهم بازار و فهم فعالان اقتصادی از افق آینده است نه اقدامی توسط دولت یا آنچه که میگویند دولت میخواهد ارز را تثبیت کند و بازار به دنبال کاهش قیمت ارز است. بعید میدانم چنین مسائلی از مخیله دوستان و همکاران من در دولت و بانک مرکزی اصلاً عبور کرده باشد.
*تفکر بسیار اشتباهی در کشور وجود دارد و آن این که وزارت خارجه و شخص بنده تا رسیدن به برجام به منطقه توجه نکردهایم. این هم خلاف واقعیات علیالارض است. به فاصله یکی دوماه بعد از وزارت اولین مقالهای که در خارج از ایران چاپ کردم، در روزنامه «الشرق الاوسط» در مورد روابط همسایگان بود. مهمتر از آن، اولین طرح منطقهای که دادم حدود ۳ هفته بعد از وزارتم بود که به عربستان ارائه کردم. خداوند درجات شهید سلیمانی را عالی کند. ما از قبل با هم رفیق بودیم و وقتی وزیر شدم قرار گذاشتیم هفتهای یکبار با هم دیدار کنیم. در این دیدارها اولین بحث مطرح این بود که چگونه میتوانیم روابطمان را با سعودیها اصلاح کنیم. به شهید سلیمانی گفتم در روابط دوجانبه با عربستان اختلافی نداریم، ولی در ۴ حوزه با این کشور دچار اختلاف هستیم، لذا باید بنشینیم و به نفع مردم منطقه همکاری کنیم که لبنان، سوریه، عراق و بحرین این ۴ محور است. توجه کنید این بحث مربوط به مرداد و شهریور سال ۹۲ است. شهید سلیمانی گفت: موضوع پنجمی هم وجود دارد و آن مسأله یمن است. آن زمان هیچ خبری در مورد یمن نبود.
* من دنبال عافیت طلبی نیستم که مانع از آن شود که مسئولیتی را قبول کنم، کما این که دوست نداشتم وزارت خارجه را قبول کنم، اما تلاش کردم عافیت طلب نباشم... احساس میکنم انتخابات سال ۱۴۰۰ برای برخی دوستان آنقدر مهم است و انتخابات آمریکا آنقدر معادلاتشان را برای سال ۱۴۰۰ به هم ریخته است که میخواهند مانع شوند. واقعا دلم نمیخواهد که باعث اختلاف در کشور شوم، چون احساس میکنم بیش از هر زمان دیگر، کشور نیازمند اجماع است. ما اکنون داریم بودجه کشور را سیاسی میکنیم و این برای کشور سم مهلک است. همه نیروهای کشور باید کنار هم بیایند. من اصلا این شرایط را مفید به حال کشور نمیدانم و برای همین همواره گفتم که دنبال این کار نیستم و علاقهام به تدریس است و کاری که بلدم سیاست خارجی است. من نه با مردم قهرم و نه از انتقاد و فشار میترسم. من فشارها را ذخیره آخرتم میدانم. وقتی توهین میکنند و حتی به پدرم و پدربزرگم تهمتهایی زده میشود میگویم ان شاءالله که از بار گناهانم کم میکند. آنچه که برای من مشکل و نگران کننده است این است که این موضوع ماهها قبل از انتخابات، مساله یک عده شود که فلانی میآید یا نمیآید. این به نظرم برای روابط خارجی بسیار بسیار مخرب است و به همین دلیل است که بارها گفتهام که در این میدان نیستم و کماکان همین نظر را دارم.
بخشهایی از اظهارات ظریف را میخوانید:
*من آقای ترامپ را نتیجه یک روند طولانی در آمریکا میبینم که با به قدرت رسیدنش این شکاف را متبلور کرد و در چشم و منظر جهانیان قرار داد. آنچه که آقای ترامپ نمایندگی میکرد، بخش قابل توجهی از جامعه آمریکاست که در بطن آن جامعه حضور بسیار جدی و ریشهای داشت، اما در سلسله مراتب حزبی هیچگاه نمیتوانست چنین قدرتی را در اختیار بگیرد و ترامپ توانست این به اصطلاح سدهای حزبی را بشکند و وارد صحنه سیاسی شود.
*در سال ۲۰۱۶ که آقای ترامپ به عنوان نامزد حزب جمهوریخواه مطرح شد، بعید میدانم هیچیک از سردمداران و متنفذین حزب جمهوریخواه علاقهای داشتند که وی از این روند انتخابات مقدماتی حزب موفق بیرون بیاید. البته سرمایهگذاریهایی روی ایشان توسط صهیونیستها و برخی دیگر از عناصر افراطی صورت گرفته بود، اما در واقع ترامپ نماینده بخشی از جامعه آمریکا بود که توانسته است آن را حفظ کند. آن بخش الزاماً اکثریت جامعه آمریکا نیست، اما به این راحتی هم جابجا نمیشود و بخشی است که دیدگاههای نژادپرستانه دارد، دیدگاههای خارجی ستیزانه دارد، دیدگاههای مخالف با فنآوری و علم دارد و نماینده اقتصاد کهنه به جای اقتصادی نو و دانش بنیان است.
درداخل آمریکا هم برخیها این نگرانی را اعلام میکنند که اگرآمریکا نتواند با شکاف داخلی به شکلی تعامل کند، میتواند به مراحل بحرانیتر هم برسد. اتفاقی که درهفتههای گذشته در واشنگتن افتاد و وضعیتی که کنگره آمریکا و شهر واشنگتن در زمان تحلیف بایدن پیدا کرد، بیسابقه است و این شرایط نشانه جامعهای است که آبستن حوادث غیرقابل پیشبینی است.
*کسانی که اطراف ترامپ بودند، بسیار تلاش کردند او را قانع کنند که نظام ایران را میتوان با فشار فرو پاشاند و ترامپ این تصور را شاید تا سال آخر دوران ریاست جمهوریاش داشت. شکل و شیوهای که ترامپ از برجام خارج شد ناشی ازهمین تصور است و الا میتوانست روش عاقلانهتری را انتخاب کند که به نفع آمریکا هم بود؛ ولی روش ضربتی را انتخاب کرد و یکی از دلایل آن این بود که قانع شده بود، آن هم به خاطر تحلیلهای آقای بولتون که ارائه میداد. تحلیلهای بولتون هم متأثر از اپوزیسیون برانداز نزدیک به او بود که برخی وقتها از آنها ارتزاق هم میکرد و حقوق هم میگرفت. تلقی او این بود که جمهوری اسلامی در حال فروپاشی است. خروج ترامپ از برجام هم با فاصله کمی از اغتشاشات دی سال ۹۶ اتفاق افتاد و آنان از این اغتشاشات و ناآرامیهایی که در آبان و آذر سال ۹۸ به وجود آمد هم حداکثر بهرهبرداری را کردند که بگویند تحلیل ما درست بود، لذا ترامپ را به پیگیری این سیاست بیشتر آماده کردند و مبنای این سیاست این بود که با فشار، حکومت ایران سقوط میکند و احتمالا نیاز به استفاده از ابزار نظامی هم نیست.
* آقای بایدن برای یکی دو سال آینده بیشتر تمرکز بر داخل آمریکا خواهد کرد؛ به این خاطر که اکنون بیشترین چالش برای آمریکا، مسائل داخلی است. یک رشته چالشهایی مثل مسائل اقتصادی و کووید۱۹ از قبل بوده و یک رشته چالشهایی اکنون بروز کرده است. با اتفاقاتی که در کنگره افتاد و حملاتی که شد، این یک موضوع ریشهدار در آمریکاست، اما بالاخره جامعه سیاسی آمریکا گرچه اطلاع از این حوادث داشت، اما در صحنه و منظر جهانیان قرار نگرفته بود، لیکن اکنون در نظر عام قرار گرفته است و آقای بایدن چالش بسیاری هم دارد و آن اینکه بتواند با شکاف به وجود آمده، تعامل کند. به نظرم مشکل اصلی آقای بایدن این خواهد بود، لذا برداشت من است که تا مجبور نباشد، به صحنه خارجی وارد نمیشود. با مسائل خارجی هم در حد اضطرار برخورد میکند، ضمن اینکه سیاست خارجی آقای بایدن تفاوت اساسی با سیاست خارجی دوره ترامپ دارد؛ براین اساس که دنبال ائتلافسازی و اجماعسازی جهانی است. همه کسانی را هم که از دوران اوباما با خودش همراه کرده است، افرادی هستند که در اجماعسازی جهانی نقش قابل توجهی داشتند، لذا باید این نقش را هم در دولت آقای بایدن دید.
* احساس بنده این است که کماکان اولویت سیاسی خارجی آمریکا از نظر محتوایی چین خواهد بود؛ گرچه در دوره آقای ترامپ اولویت چین با امنیتی سازی ایران همراه شد و ما تبدیل به موضوع اول سیاست خارجی آمریکا شدیم؛ اما فکر میکنم دولت آقای بایدن به روند اجماع داخل جامعه نخبگی آمریکا برگردد. چین و برآمدن چین که تا سال ۲۰۲۴ اقتصاد اول دنیا میشود هم مورد توجه دولت بایدن خواهد بود. روسیه اولویت بعدی آمریکاست. آقای بایدن تلاش خیلی زیادی خواهد کرد که روابط آمریکا با اروپا را اصلاح کند، چون این روابط در دوران ترامپ بسیار متشنج شد، در عین حال اروپاییان هیچگاه این توان را هم پیدا نکردند که در مقابل آمریکا بایستند و شرکتهای اروپایی بیش از این که شنوای حرف دولت خود باشند، به حرف دولت آمریکا گوش میکردند. اروپا هیچوقت این جسارت را نداشت که در برابر ترامپ بایستد و ترامپ با تندروی شدید باعث شد که اروپا واقعاً عقبنشینی کند، اما احساس واگرایی در اروپا نسبت به آمریکا، واقعی است.
* اگر سیاست خارجی معقول با تکیه بر امکانات و قدرت ملی را دنبال کنیم، میتوانیم به عنوان یک کنشگر نقشآفرین باشیم. بله، در حوزههایی هست که احتمال نزدیک شدن بیشتر اروپا به آمریکا یا شاید برعکس آن (آمریکا به اروپا) را شاهد خواهیم بود، اما اینکه به چه میزان از این اتفاق متضرر شویم یا بتوانیم در این شرایط نقش خود را ایفا کنیم ـ متغیرهای متعددی وجود دارد مانند رفتار نابخردانه برخی کشورهای منطقه یا اشتباهاتی که اروپاییان و دیگر کشورها کردند ـ همه اینها میتواند زمینههای کنشگری جدی برای جمهوری اسلامی فراهم کند. اما اگر بخواهید اینگونه تلقی کنید که آیا نزدیک شدن بایدن و اروپا به نفع جمهوری اسلامی است، معلوم نیست اینگونه باشد.
*اگر درست بازی نکنیم ممکن است بتوانند اتحادی ایجاد کنند که در زمان ترامپ نبود و شکافی ایجاد شده بود. جمهوری اسلامی باید تلاش کند پل عبور از این شکاف نشود و این کاملاً شدنی است و بستگی به نوع کنشگری ما دارد. ما در یک یا دو مورد پل عبور از شکاف شدیم. از جمله در سال ۸۴ که قبل از آن اروپا و آمریکا به ویژه آمریکا و آلمان و فرانسه در مورد جنگ سوم خلیجفارس ـ از نظر ما ـ خیلی از هم دور شده بودند؛ اما مناقشه هستهای ایران و ارجاع پرونده آن به شورای امنیت توانست این شکاف را پر کند، در صورتی که قبل از ارجاع پرونده مناقشه به شورای امنیت و در دوران ریاست جمهوری جناب آقای خاتمی، سه کشور اروپایی در مقابل آمریکا بودند. آن زمان آمریکا در مقابل ۳ کشور اروپایی، گروه ۴ را تشکیل داده بود و در آژانس بین المللی انرژی هستهای با یکدیگر برخورد داشتند، ولی سیاست دولت نهم و دهم به شکلی پیش رفت که این شکاف از ایران عبور داده شد. بدون اینکه در اینجا بخواهم کسی را نقد بکنم میگویم که این جمهوری اسلامی است که کنشگر است و میتواند با کنش خود باعث شود این دو با یکدیگر متحد نشوند و فضای جدیدی را ایجاد کنند، کما اینکه در سال ۹۲ با مقاومت مردم و حضورشان در پای صندوقهای رأی توانستیم این شرایط را ایجاد کنیم و آمریکا و اروپا هر دو همداستان برای به نتیجه رسیدن برجام شوند.
* صریح بگویم که از زمان انتخاب بایدن تا این لحظه هیچ مذاکرهای بین ایران و آمریکا نبوده است و تا زمانی که آمریکا شرایط بازگشت به ۱+۵ را پیدا نکند، مذاکره چند جانبهای هم در کار نخواهد بود.
* من تخصص اقتصادی ندارم، اما اقتصاد دانان میگویند که بالا رفتن نرخ ارز بیشتر جنبه روانی داشته و نبود امید به آینده هم از دیگر عوامل آن است و این بیشتر از داخل دامن زده میشد. یعنی عدهای در داخل فکر میکردند کاری که دارند میکنند بیاعتمادی نسبت به دولت ایجاد خواهد کرد، در صورتی که بی اعتمادی متوجه ساختار سیاسی و حاکمیت کشور است و قاعدتاً این مسأله باعث ناامیدی مردم و هجوم آنان به بازارهای ارز و مسکن و ... میشود. تا آنجا که اطلاع دارم وضع ارز در اثر فهم بازار و فهم فعالان اقتصادی از افق آینده است نه اقدامی توسط دولت یا آنچه که میگویند دولت میخواهد ارز را تثبیت کند و بازار به دنبال کاهش قیمت ارز است. بعید میدانم چنین مسائلی از مخیله دوستان و همکاران من در دولت و بانک مرکزی اصلاً عبور کرده باشد.
*تفکر بسیار اشتباهی در کشور وجود دارد و آن این که وزارت خارجه و شخص بنده تا رسیدن به برجام به منطقه توجه نکردهایم. این هم خلاف واقعیات علیالارض است. به فاصله یکی دوماه بعد از وزارت اولین مقالهای که در خارج از ایران چاپ کردم، در روزنامه «الشرق الاوسط» در مورد روابط همسایگان بود. مهمتر از آن، اولین طرح منطقهای که دادم حدود ۳ هفته بعد از وزارتم بود که به عربستان ارائه کردم. خداوند درجات شهید سلیمانی را عالی کند. ما از قبل با هم رفیق بودیم و وقتی وزیر شدم قرار گذاشتیم هفتهای یکبار با هم دیدار کنیم. در این دیدارها اولین بحث مطرح این بود که چگونه میتوانیم روابطمان را با سعودیها اصلاح کنیم. به شهید سلیمانی گفتم در روابط دوجانبه با عربستان اختلافی نداریم، ولی در ۴ حوزه با این کشور دچار اختلاف هستیم، لذا باید بنشینیم و به نفع مردم منطقه همکاری کنیم که لبنان، سوریه، عراق و بحرین این ۴ محور است. توجه کنید این بحث مربوط به مرداد و شهریور سال ۹۲ است. شهید سلیمانی گفت: موضوع پنجمی هم وجود دارد و آن مسأله یمن است. آن زمان هیچ خبری در مورد یمن نبود.
* من دنبال عافیت طلبی نیستم که مانع از آن شود که مسئولیتی را قبول کنم، کما این که دوست نداشتم وزارت خارجه را قبول کنم، اما تلاش کردم عافیت طلب نباشم... احساس میکنم انتخابات سال ۱۴۰۰ برای برخی دوستان آنقدر مهم است و انتخابات آمریکا آنقدر معادلاتشان را برای سال ۱۴۰۰ به هم ریخته است که میخواهند مانع شوند. واقعا دلم نمیخواهد که باعث اختلاف در کشور شوم، چون احساس میکنم بیش از هر زمان دیگر، کشور نیازمند اجماع است. ما اکنون داریم بودجه کشور را سیاسی میکنیم و این برای کشور سم مهلک است. همه نیروهای کشور باید کنار هم بیایند. من اصلا این شرایط را مفید به حال کشور نمیدانم و برای همین همواره گفتم که دنبال این کار نیستم و علاقهام به تدریس است و کاری که بلدم سیاست خارجی است. من نه با مردم قهرم و نه از انتقاد و فشار میترسم. من فشارها را ذخیره آخرتم میدانم. وقتی توهین میکنند و حتی به پدرم و پدربزرگم تهمتهایی زده میشود میگویم ان شاءالله که از بار گناهانم کم میکند. آنچه که برای من مشکل و نگران کننده است این است که این موضوع ماهها قبل از انتخابات، مساله یک عده شود که فلانی میآید یا نمیآید. این به نظرم برای روابط خارجی بسیار بسیار مخرب است و به همین دلیل است که بارها گفتهام که در این میدان نیستم و کماکان همین نظر را دارم.