تهران|جنایت باورنکردنی
اما انگیزه او برای ارتکاب این جنایت چه بود؟ به گزارش همشهری، ظهر چهارشنبه گذشته مردی درحالیکه دست برادرش را گرفته بود، پا در کلانتری ١٣٢ نبرد گذاشت تا از جنایتی تلخ و تکاندهنده بگوید. او میگفت که برادر ٤٧ سالهاش، دخترانش را به همراه مادرزن و پدرزن خود به قتل رسانده و حالا آمده تا او را تحویل کلانتری بدهد.
ماموران با شنیدن این جملات شوکه شده بودند. قاتل 47ساله بازداشت شد و برادرش ماجرا را اینطور توضیح داد: برادرم از سالها پیش با همسرش اختلاف داشت. هفته قبل همسرش پس از درگیری با برادرم قهر کرد و به خانه برادرش در کرج رفت. برادرم 2 دختر دارد و سهشنبه شب مادرزن و پدرزنش برای دیدن نوههایشان به خانه برادرم رفته بودند. آنها شب را در منزل برادرم ماندند تا اینکه صبح چهارشنبه پسر آنها که در کرج زندگی میکند به من زنگ زد و گفت هرچه به موبایل پدر و مادرش زنگ میزند، آنها جواب نمیدهند. او میگفت که برادرم و 2دخترش نیز جواب تلفنهای او را نمیدهند و نگران آنهاست. پس از این تماس به برادرم زنگ زدم. گوشی را برداشت و گفت دخترهایش را به همراه پدرزن و مادرزنش به قتل رسانده است. شوکه شده بودم. پرسیدم کجاست. وقتی گفت در خیابانها پرسه میزند با او حوالی خیابان نبرد قرار گذاشتم و همراهش به خانهاش رفتم. در آنجا با دیدن اجساد غرق در خون دخترها و پدربزرگ و مادربزرگشان وحشت کردم و فورا برادرم را با خودم به کلانتری آوردم.
در محل جنایت
ماموران کلانتری با شنیدن حرفهای این مرد ماجرا را به قاضی ویژه قتل پایتخت اطلاع دادند. حدود ساعت 3بعدازظهر چهارشنبه بود که تیم تحقیق پا در قتلگاه که آپارتمانی در طبقه اول ساختمانی در خیابان نبرد جنوبی بود، گذاشتند. اجساد زوج سالخورده که حدودا ٧٩ و ٧٠ ساله بودند در پذیرایی و روی رختخوابشان بود. در اتاقخواب نیز اجساد 2 دختر ١٩ و ١٧ ساله خانواده به چشم میخورد. 2 خواهر اتاق خوابشان یکی بود و هرکدام تخت جداگانهای داشتند و اجساد خونین آنها روی تختشان بود. بررسیها نشان میداد که هر 4 قربانی با ضربات چاقو به قتل رسیدهاند. به این ترتیب، اجساد آنها با دستور قاضی جنایی به پزشکی قانونی منتقل شد و تحقیقات در این پرونده ادامه یافت. به گفته سرهنگ کیوان ظهیری، رئیس پلیس پیشگیری پایتخت، متهم به قتل در بازجوییها به جنایت اقرار کرد و انگیزهاش را اختلافات خانوادگی و درگیری با همسر و خانواده همسرش دانست. وی برای انجام تحقیقات بیشتر با دستور قاضی جنایی در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفته است.
اعترافات بوکسور جنایتکار
عامل این جنایت خانوادگی ٤٧ساله، ورزشکار، قویهیکل و مربی بوکس است. به گفته خودش ٢٥ سال است که بهصورت حرفهای ورزش بوکس انجام میدهد. علاوه بر این در زمینه خرید و فروش موتور هم فعالیت دارد. او میگوید قصد قتل همسرش را هم داشته اما با دستگیریاش نقشهاش ناتمام مانده است. گفتوگو با این مرد را در ادامه میخوانید:
اختلافات تو و همسرت بر سر چه بود؟
ما از همان اول زندگیمان تفاهم نداشتیم. بر سر هر مسئلهای با هم درگیر میشدیم و کار به کتککاری میکشید. ٤ سالی میشد که اختلافاتمان به اوج رسیده بود؛ به حدی که همسرم هرازگاهی قهر میکرد و به خانه برادرش میرفت. من خانواده همسرم را مقصر این اختلافها میدانستم؛ به همین دلیل تصمیم به قتل آنها گرفتم. میخواستم همسرم را هم به قتل برسانم اما نشد.
اگر با همسرت و خانوادهاش اختلاف داشتی چرا بچههایت را به قتل رساندی؟
نمیخواستم آنها هم وقتی ازدواج کردند زندگی مرد دیگری را خراب کنند.
آخرین بار همسرت بر سر چه موضوعی قهر کرده بود؟
حدود یک یا دو هفته قبل بود که متوجه شدم همسرم شیشه ماشین را بالا نداده و شب تا صبح ماشین مقابل خانه با شیشه پایین پارک شده بود. آن روز بر سر همین مسئله پیش پاافتاده با هم درگیر شدیم و حرفهای نامربوطی زد که مجبور شدم کتکش بزنم. او هم قهر کرد و به خانه برادرش رفت.
از شب حادثه بگو؟
سهشنبه شب پدرزن و مادرزنم برای دیدن نوههایشان(دخترانم) به خانه ما آمدند. همسرم همچنان در خانه برادرش در کرج بود. ساعت ١٠ شب از خانه بیرون رفتم و مقداری موز به همراه شیر و قرص خوابآور خریدم. میخواستم نقشهام را عملی کنم. بعد به خانه برگشتم. قرار شد پدرزنم و مادرزنم در خانه ما بخوابند. آن شب بعد از شام قرصها را در شیرموز حل کردم و هر ٤ نفر شیرموز مسموم را خوردند. بعد دور هم نشستیم و صحبت کردیم. مادرزنم باز شروع کرد به گفتن همان حرفهای تکراری؛ اینکه چرا با دخترش اختلاف دارم و کتکش زدم. احساس کردم باز یکطرفه به قاضی رفت. من حرفی نزدم و بعد سرگرم تماشای تلویزیون شدیم. کمی بعد 2 دخترم به داخل اتاقشان رفتند که درس بخوانند. دختربزرگم دانشجوی رشته حقوق بود. دقایقی بعد قرصها اثر کرده و خوابشان گرفت. دخترانم در اتاق خواب خودشان خوابیدند و مادرزن و پدرزنم رختخوابشان را در سالن انداختند و خوابیدند. نیمهشب گذشته بود که تصمیم گرفتم نقشهام را اجرا کنم. همه خواب بودند، تلویزیون را خاموش کردم و یک چاقو از آشپزخانه برداشتم. ابتدا بالای سر دختر بزرگم رفتم. میخواستم خفهاش کنم که بیدار شد و مقاومت کرد. برای همین مجبور شدم از چاقو استفاده کنم. دخترکوچکم با صدای خواهرش بیدار شد و او را هم با ضربات مشت و چاقو به قتل رساندم. بعد به پذیرایی رفتم و مادر و پدر همسرم را هم به قتل رساندم.
بعد از جنایت چه کردی؟
نمیدانم چرا بهشدت احساس تشنگی کردم؛ طوری که ٢ بطری یک و نیم لیتری آب سرکشیدم. بعد بالای سر دخترانم رفتم و چند ساعتی گریه کردم. پس از آن لباسهایم را پوشیدم و از خانه بیرون آمدم. ساعت حدودا ٧ صبح بود. همینطور بیهدف پرسه میزدم. توی این فکر بودم که منتظر بمانم که همسرم به خانه برگردد و او را هم به قتل برسانم اما نشد. تا اینکه برادرم زنگ زد و همهچیز را برایش تعریف کردم.