جستجو
رویداد ایران > رویداد > فرهنگی > حافظ و گوته پرچمداران صلح و دوستی

حافظ و گوته پرچمداران صلح و دوستی

حافظ و گوته پرچمداران صلح و دوستی
حافظ و گوته پارادوکسیکال، برای صلح و دوستی و سازش، همه چیز را در هم می آمیزند حافظ و گوته در آشفته بازار این جهان خراب، همه اندیشه‌ها را با هم آشتی می‌دهند ناپلئون و گوته، هردو خود را تسلیم فریبندگی مشرق زمین می‌کنند حافظ، خودش در جهان پرآشوبی می‌زیست؛ او برای مقابله با این اغتشاشات چون گوته به نغمه‌های آسمانی خویش پناه برد حافظ هنر والای خود را کالایی جهانگیر می‌داند طرز بیان سمبولیستی حافظ در کلمات باعث شد که گوته آلمانی او را پیشوای مکتب سمبولیسم بداند یوهان ولفگانک گوته، یکی از بزرگ ترین چهره های ادب جهان، شیفته و دلبسته شعر و اندیشه حافظ بود کتاب دیوان شرقی گوته، یکی از عالی‌ترین آثار شعر و حکمت ترجمان ارادت گوته به خواجه راز، حافظ شیراز است

حافظ در عصری سر بلند کرد که خون‌ریزی و غدر و خیانت، برای احراز قدرت در منزل و محله و شهر و کشور رایج بود و سبک مایگی و آشوب و آشفتگی و انحطاط اخلاقی در بطن جامعه رسوخ کرده بود و هر تکه از ملک ایران در پنجه خان و خائنی اسیر بود و حتی قریه‌هایی چون میبد و ابرقو در کف بی‌کفایت حاکمی گرفتار بود. حافظ در این اندیشه بود که در غزل‌هایش تعارضات میان ملحد و مسلمان، عارف و عامی، ظالم و عادل و سایر طبایع متضاد را در کنار هم بنشاند و آن‌ها را آشتی دهد. او آینه تمام‌نمای فرهنگ و ادب فارسی است که هرکس در آینه اشعار او خود و عقده پخته‌شده خصایل و سجایای ایران را در وجود او گشوده می‌بیند. این شاعر ساحر در وهله نخست، صامت‌ها و مصوت‌ها را با هم آشتی می‌دهد و آن‌گاه کلمات را از هرنوعی، خشن و نرم در بغل هم قرار می‌دهد و توافقی درونی و بیرونی میان آن‌ها به‌وجود می‌آورد و تلفیق خاص سمفونی متعالی را در غزل ایجاد می‌کند و چندگانگی‌ها را در نت‌های زیر و بم، یگانه و همساز می‌سازد. برای مثال: «مدامم مست می‌دارد، نسیم جعد گیسویت/ خرابم می‌کند هر دم فریب چشم جادویت» اگر این‌هفده کلمه بیت بالایی-اعم از اسم و صفت و ضمیر و قید- را به هفده شاعر بزرگ هم بدهید، نمی‌توانند این هماهنگی و سازش را میان صامت‌های نرم و ولرم «م» و صفیر«س» که در لابه‌لای صامت‌ها قرار گرفته، به وجود آورند. در مصراع دوم هم حافظ با صامت‌های درشت «چ» و «ش» حرکت آرام و نیمه‌نرم و ولرم صامت‌ها را تند می‌کند. «رودنوازی» حافظ باعث شده که او در موسیقی الفاظ و کنارهم نشاندن، صامت‌ها و مصوت ها و در نهایت کلمات، هنر خود را به خوبی بروز دهد.

حافظ پیشوای گوته در سمبولیسم

طرز بیان سمبولیستی حافظ در کلماتی چون مغ، می، شاهد، ساقی، خال، شمع، گل، بزم، گیسو، مطرب و مابقی کلمات باعث شد که گوته آلمانی او را پیشوای مکتب سمبولیسم بداند و از ریزه‌کاری‌ها و معنی اندیشی صلح‌طلبانه و شیوه کار او تقلید کند. یوهان ولفگانک گوته، یکی از بزرگ ترین چهره های ادب جهان، شیفته و دلبسته شعر و اندیشه حافظ بود. کتاب دیوان شرقی گوته، یکی از عالی‌ترین آثار شعر و حکمت و یکی از بزرگ‌ترین آثار ادب آلمان و اروپاست که ترجمان ارادت گوته به خواجه راز، حافظ شیراز است. گوته شاخصه‌های شعر حافظ را این گونه بیان می کند: «حافظا! دلم می‌خواهد از شیوه غزلسرایی تو تقلید کنم چون تو قافیه‌پردازم و غزل خویش را به ریزه‌کاری‌های گفته تو بیارایم. نخست به معنی اندیشم و آنگاه بدان الفاظ زیبا پوشانم، هیچ‌کلامی را دوبار در قافیه نیاورم، مگر آنکه با ظاهری یکسان معنایی جدا داشته باشد. دلم می‌خواهد همه این دستورها را به کار بندم تا شعری چون تو، ای شاعر شاعران جهان، سروده باشم». گوته در ادامه این مبحث به شورانگیزی اشعار حافظ اشاره می‌کند و خود را به تخته‌پاره‌ای در برابر کشتی و اقیانوس وجود حافظ مقایسه می‌کند: «ای حافظ، همچنان که جرقه‌ای برای آتش‌زدن و سوختن شهر امپراتوران کافی است، از گفته شورانگیز تو چنان آتشی بردلم نشسته که سراپای مرا در تب و تاب افکنده است. حافظا، خویش را با تو برابر نهادن جز نشان دیوانگی نیست. تو آن کشتی‌ای که مغرورانه باد در بادبان افکنده است تا سینه دریا را بشکافد و پای برسر امواج نهد و من آن تخته پاره‌ام که بی‌خودانه سیلی‌خور اقیانوسم،  در دل سخن شورانگیز تو، گاه موجی از پس موج دگر می‌زاید و گاه دریایی از آتش تلاطم می‌کند اما این موج آتشین مرا در کام فرو می‌ریزد و غرقه می‌کند. با این همه هنوزم جرأت آن هست که خویش را مریدی از مریدان تو شمارم زیرا که من نیز چون تو در سرزمینی غرق نور زیستم و عشق ورزیدم. این سرزمین غرق نور، ادبیات فارسی است. ادبیات از مادبه می‌آید و معنی جشن و شادی و آشتی می‌دهد. جشن، معنای کامل دوستی و محبت صلح و الفت است».

حافظ، خود واقف بود که به شعر او «سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی» به رقص در آمده‌اند و جشن گرفته‌اند و به او می‌نازند. حافظ هنر والای خود را کالایی جهانگیر می‌داند که کاروان‌های ادبی که به شیراز می‌آیند برای او خبر می‌آورند که: «حافظ، حدیث سحر فریب خوشت رسید/ تا حد مصر و چین و به اطراف روم و ری»؛ گوته نیز به شعر حافظ التجا می‌کند. این شاعر و حکیم آلمانی ۱۷۴۹-۱۸۳۲) میلادی) در یکی دیگر از سروده‌های خود، در عصر پریشان‌حالی و آشفتگی شمال و غرب و جنوب و در زمانه‌ای که عظمت شاهان فرو ریخته است و امپراتوری‌ها از هراس فروپاشی به خویش می‌لرزند، از مریدان خویش می‌خواهد که آهنگ شرق کنند تا در آنجا معرفت و معنویت بیاموزند و در بزم عشق و دوستی و  می و آواز  شرکت کنند و جوانی از سر گیرند. حافظ، خود، در جهان پرآشوبی می‌زیست. او برای مقابله با این اغتشاشات چون گوته به نغمه‌های آسمانی خویش پناه برد و با شعر به سوی «دیو محن»، «ناوک شهاب» انداخت، وقتی گفت: «ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم/ مگر این شهاب ثاقب مددی دهد خدا را» گوته هم در شعر «هجرت» به همین موارد اشارت می کند: «شمال و غرب و جنوب/ پریشان و آشفته‌اند/ تاج‌ها درهم می‌شکنند/ و امپراتوری‌ها به خویش می‌لرزند/ بیا از این دوزخ بگریز/ آهنگ شرق دل‌پذیر کن/ تا در آن‌جا/ نسیم روحانیت بر تو بوزد/ و در بزم عشق و می و آواز/ آب خضر جوانت کند/ بیا، من نیز رهسپار دیار شرقم/ تا در آن جا با شبانان درآمیزم/ و همراه کاروان‌های مشک و ابریشم سفر کنم/ از رنج راه در آبادی‌های خنک بیاسایم/ و در دشت و کویر/ راه‌هایی را که به سوی شهرها می‌رود، بجویم/ ای حافظ!/ در این سفر دور و دراز/ در کوره راه های پرنشیب و فراز/ همه‌جا / نغمه‌های آسمانی تو/ رفیق راه و تسلی‌بخش دل ماست/ مگر نه راهنمای ما/ هر شامگاهان با صدای دلکش/ بیتی چند از غزل های شورانگیز تو را/ می‌خواند/ تا اختران آسمان را بیدار کند/ و رهزنان کوه و دشت را بترساند؟»

شعر حافظ، رفیق راه گوته در کوره‌راه‌ها

گوته با شعر حافظ که آن را آبادی‌های خنک می‌داند، می‌آساید و در این هجرت معنوی، در پیچ‌وخم‌ها و کوره‌راه‌ها، شعر حافظ را رفیق راه می‌خواند و در برابر رهزنان و رقیب‌های سیاه‌دل و دیوسیرت، به شعر حافظ این «شهاب ثاقب» دلگرم است. حافظ هم شعر خود را حاصل الهام آسمانی و صلح و پودر آرامش می‌داند: «حسد چه می‌بری ای سست نظم بر حافظ/ قبول خاطر و لطف سخن خداداد است» در جای دیگر حافظ با داد و ستد عاشقانه با معشوقه‌گان خود، در اوج صداقت و دوستی می‌گوید: «چو یار برسر صلح است و عذر می‌خواهد/ توان گذشت ز جور رقیب در همه حال» گوته در شعر «گذشته و حال» بر این نگاه مهوشانه و مهر خیز حافظ اشاره می کند: «در باغ زیبا/ گل سرخ و زنبق/ کنار هم شکفته‌اند/ تا بر رخ ژاله بامدادی بوسه زنند/ همه‌جا/ مانند آن روزگاران/ که من در آتش عشق می گداختم/ و هر بامدادان/ با چنگ خویش/ به پیشواز مهر فروزان می رفتم/ از عطر آگنده است/ طعم لذات را بچشیم/ و به دیگران بچشانیم/ تا خوشی های جهان را بخیلانه/ برای خود نخواسته باشیم/ از این پس باید در هر مرحله از زندگی/ راه و رسم شاد بودن و نشاط اندوختن را فراگیریم/ ولی من این سعادت را/ جز در کنار حافظ شیرازی نمی‌یابم/ زیرا وقت خوش را باید با آ‌ن‌ها/ که قدر خوشی را می‌دانند/ به سر برد» بر همین اساس است که حافظ فرماید و گوته به همین ابیات اشارت می کند: «کنون که می‌دمد از بوستان نسیم بهشت/ من و شراب فرح بخش و یار حور سرشت/ من حکایت اردیبهشت می گوید/ نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بهشت» این ابیات بی‌شباهت با کنار هم بودن گل سرخ و زنبق و بوسه زدن آن‌ها بر رخ ژاله بامدادی نیست، زیرا که هرکدام از این‌ها به علاوه باغ و آسمان و جنگل و مهر فروزان در اشعار گوته سمبول و نماد هستند و می‌شوند. حافظ نیز می‌سرایند که: «خوش‌تر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست/ ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست» یا «حافظ، منشین بی می و معشوق زمانی/ کایام گل و یاسمن و عید صیام است» و همچنین «در آتش عشق گداختن و با چنگ به پیشباز مهر فروزان رفتن» گوته، برگرفته از خورشید مهر و دوستی است که در آسمان منعکس شده است: «زین آتش نهفته که در سینه من است/ خورشید، شعله‌ای است که در آسمان گرفت» و به همچنین به عطر آغشته‌شدن گوته در بامدادان، در بیت دیگر منعکس شده است: «از رهگذر خاک سر کوی شما بود/ هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد» و همچنان «طعم لذات را چشیدن و به دیگران چشاندن» ترجمان ابیات زیری از حافظ شیرازی است ،به خصوص مصراع اول که کام برگرفتن و کام بخشیدن با دوستان است: «درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد/ نهال دشمنی برکن که رنج بی‌شمار آرد/ بهار عمر خواه ای دل، وگرنه این چمن هرسال/ چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد/ چو مهمان خراباتی به عزت باش با رندان/ که دردسر کشی جانا گرت مستی هزار آرد/ در این باغ از خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ/ نشیند بر لب جویی و سروی در کنار آید»

مضمون تضاد درباره گوته

والری مضمون تضاد را درباره گوته بسیار گسترده بیان می کند و می‌نویسد: «خدای غول آسا، خدای گذار، خدای تحول و تغییر که با دو چهره که رو به دو جهت مخالف داشتند، در همه چیزهای ممکن الوجود تامل می‌کرد. گوته یک چهره داشته به سوی قرنی که رو به پایان می‎رفته است و دیگری به سوی ما. روح غنایی گوته یا گوته گیاه‌شناس در تناوب است. او پژوهنده و درعین حال مبادی آدابی زن‌نواز است، نجابت و بی‌ریایی را با کلبی مشربی مفیستوفلس در خود جمع مي‌كند. بالاتر از همه، همان‌گونه که ذهن‌اش اورفیسم را با دانش تجربی، کانت را با امر شیطانی و به‌طور کلی هرچیزی را با ضدش آشتی داد، به طبع میل خود، آپولو را با دیونوسوس، گوتیکی را با کلاسیکی، دوزخ را با دنیای زیرین، خدا را با شیطان انباز کرد» (تاریخ نقد جدید، رنه ولک ،جلد هشتم، ترجمه سعید ارباب شیرانی، انتشارات نیلوفر، چاپ اول 1389، ص 258 و 259).  رنه‌ولک از قول والری می‌نویسد: «گوته نیز به همین ترتیب اوریپید و شکسپیر، ولتر و تریسمکیتوس، ایوب و دیدرو، خود خدا وشیطان را به خدمت گرفت، گردشان آورد و آن‌ها را به کار واداشت».

او  «می‌تواند لینایوس و دون خوئان باشد». ناپلئون و گوته، هردو خود را تسلیم فریبندگی مشرق زمین می‌کنند: «ناپلئون دین ساده و رزمنده اسلام را ارج می نهد و حافظ، گوته را از خود بی‌خود می کند و هر دو پیامبر اسلام را می‌ستایند»(همان ص259). به روشنی با این قرائن و نشانه‌ها معلوم می کند که حافظ و گوته پارادوکسیکال، برای  صلح و دوستی و سازش، همه چیز را در هم آغشته می‌کنند تا در آشفته بازار این جهان خراب، همه اندیشه‌ها را با هم آشتی بدهند.

برچسب ها
نسخه اصل مطلب