حامد عنقا : مگر میشود «آقازاده» را بدون مشورت با بالاترین سطوح ساخت؟
نویسنده و تهیهکننده «آقازاده» میگوید: این سریال بدون مشورت با سطوح بالا امکان ساخت نداشت. او با تکذیب ماجرای تذکر صداوسیما و ساترا به سازمان اوج برای تولید «آقازاده» گفت: عدهای در جامعه خود را به تجاهل میزنند اما ما تمام ملاحظات لازم را هنگام تولید رعایت کردیم.
حامد عنقا از همان دوران که سریال «قلب یخی» را برای نمایش خانگی نوشت تا امروز که با «آقازاده» یکی از پربحثترین سریالهای دهه نود را تولید کرده است، همواره نشان داده علاقهی زیادی به موضوعات ملتهب و چالشهای پرهیجان دارد. سریال «آقازاده» از نخستین قسمت با بحثهای زیادی در میان مخاطبان همراه بود و در این رهگذر عنقا به همراه بهرنگ توفیقی سعی کردند در هر قسمت با یک بحث و اتفاق جدید، سریال را بر سر زبانها نگه دارند. همکاری توفیقی و عنقا در سه تجربهی پیشین یعنی سریال «پدر»، «انقلاب زیبا» و «برسر دوراهی» نشان میدهد این دو برای رسیدن به یک نقطه مشترک در اجرا تفاهمهای زیادی دارند و «آقازاده» نقطه عطف همکاری آنهاست.
در هفتههای پایانی پخش سریال «آقازاده» با حامد عنقا (نویسنده و طراح و تهیهکننده این سریال) گفتگو کردیم که در ادامه میخوانید:
اگر بخواهیم سه ضلع را برای موفقیت «آقازاده» در جذب مخاطب کنار هم بگذاریم شاید ورود شما به یک موضوع حساس که تا پیش از این در سینما و تلویزیون صحبت کردن دربارهاش ممنوع بود از یک طرف، سرمایهگذاری موسسه اوج از طرف دیگر و همچنین استفاده از ظرفیت نمایش خانگی برای پخش این سریال را بتوانیم مولفههای اصلی این سه ضلع بدانیم. چقدر این تحلیل را در شکلگیری وضعیت فعلی «آقازاده» برای جذب مخاطب موثر میدانید؟
نمیدانم، چه برای این سه ضلع و چه اضلاع دیگری که بخواهیم بشمریم، ارزیابیای ندارم. من فقط کارم را میکنم. من در تلویزیون هم ساخت سریال پرمخاطب را تجربه کردم و به لطف خدا هر بار با تلویزیون کار کردم از نظر میزان مخاطب اتفاق خوبی افتاده است، چه در مقام تهیهکننده و چه در مقام نویسنده. در شبکه نمایش خانگی هم زمانی که سریال «قلب یخی» را نوشتم، نتیجهاش پرمخاطب بود. اینکه اضلاعی که نام بردید در میزان جذب مخاطب «آقازاده» چقدر تاثیر دارند، خب قطعا بیتاثیر نیستند. در هر کاری هم میتواند اینجوری باشد. شاید بتوان گفت علاوه بر آنها کرونا و فضای رسانه هم تاثیرگذار است. حتی دادگاههای مفاسد اقتصادی و ابعاد خبری آن و همزمانیهایی که رخ داد، از تاثیر شبکههای اجتماعی و حرفهای درگوشیای که درباره آقازادهها و مفاسد اقتصادی میزنند هم نباید غافل شد. و خب چه بسا در نهایت هیچ کدام از این عوامل هم تاثیر نداشته باشد و چیز دیگری تاثیر داشته که ما هنوز نسبت به آن تحلیلی پیدا نکردیم. به هر حال اینها همه تحلیلهایی است که میتوان گفت ولی قطعا نمیشود روی هر کدام از تحلیلها ایستاد.
تحلیل ورودی شما برای ساخت این پروژه چه چیزهایی بود؟
خیلی ساده. یک دغدغهای داشتیم و فکری، و میخواستیم این را چه به جهت فکری و چه به جهت اجرایی پیاده کنیم. بخشی از این دغدغه از نگاه به اتفاقات روز جامعه میآمد و بخشی از آن هم حس نیاز و مطالبه اجتماعی و اینکه آیا در شبکه نمایش خانگی میشود کاری ساخت که بشود بدون اینکه حرف ریاکارانهای بزنیم از آنچه بهش معتقدیم، بگوییم و با گفتن این مسائل همچنان پرمخاطب باشیم. این چیزها را قبلا در شبکه نمایش خانگی در این سطح و حجم نداشتیم و این یکی از دغدغههای ما در ساخت «آقازاده» بود. البته ممکن است انگیزههای ابتدایی که در ذهن من به عنوان نویسنده و تهیهکننده، بهرنگ توفیقی به عنوان کارگردان و رفقای دیگر که کنار ما بودند، با برداشت مخاطب از چیزی که امروز آن را تماشا میکند، شباهت نداشته باشد. هیچ اشکالی هم ندارد. این حق مخاطب است که هر طور دوست دارد درباره موضوعات سریال فکر کند.
شما از همفکری سازمان اوج در ساخت سریال میگویید، برای همین شاهد نقد یک بخشی از جریان قدرت هستیم که خاستگاه آن در دولت است؟
سازمان اوج سفارشدهنده یا صرفا سرمایهگذار کار نبوده. اینکه میگویم در «آقازاده» با اوج به یک همفکری عقیدتی رسیدیم حاصل ساعتها حرف زدن و جلسه گذاشتن است. سازمان اوج تولیدات دیگری مثل «روز بلوا» هم در بحث مبارزه با فساد ساخته و یکی دو کار دیگر هم فکر میکنم در دست تولید دارند؛ با نگاه و شیوه دیگری. اینکه حالا بگوییم چون از سمت یک نهادی حمایت شدیم و داریم درباره بخش دیگری صحبت میکنیم، اولین تعبیری است که میشود از این موضوع برداشت کرد ولی اساسا این حرفها را عمیق نمیدانم. یادتان باشد نهادهای حاکمیتی غیر از سازمان اوج، سازمانهای دیگری هم دارند برای تولید محصولات فرهنگی. مهمترینشان سازمان تبلیغات اسلامی و حوزه هنری است که به جهت بودجه چه بسا ثروتمندتر هم باشند. نوع واکنشها علیالخصوص قسمتهای ابتدایی سریال هم به نظرم خودش نشاندهندهی خیلی چیزها بود.
ساختار فیلمنامه «آقازاده» بر اساس تقابل خیر و شر شکل گرفته است. از طرفی شاهد خرده روایتهایی هستیم که همگی برآمده از پروندههای روز است که در جامعه و رسانه و شبکههای اجتماعی پیرامون آن بحث شده است. از وزیری که در رختخوابش روی همسرش اسلحه میکشد و او را میکُشد تا آقازاده فاسدی که مشکل اخلاقی هم دارد. این قصهها بیشتر پشتوانه ژورنالیستی دارد و شما سعی میکنید در هر قسمت روی موج رسانه حرکت کنید.
وقتی میخواهی درامی را خلق کنی برای پیشبرد قصه اصلی صاحب یکسری داستانها میشوی که یکیاش همین قصههای ژورنالیستی است. شاید بخشی از چیزی که میگویی به سابقه روزنامهنگاری من برگردد یا شاید بخشی از آن برگردد به نوع نگاه من که تقابل خیر و شر را اینجوری میبینم و سنسورهایم نیاز جامعه را امروز اینطور دریافت میکنم؛ درست یا غلط. ولی در این تقابل خیر و شر دنبال یکسری چیزهای دیگری هم هستیم. امروز و در سال ۱۳۹۹ دلمان میخواهد بگوییم آن بخش خیر داستان که نمایندهاش سینا مهراد و امین تارخ هستند چقدر مظلومتر شدند و امروز صدای بخش شر داستان بیشتر و رساتر است. بخش شری که گاه ادای بخش خیر را هم درمیآورد. بعضیها به ما میگویند در این تضاد آنتاگونیستی میان این دو طیف که مرد خوب و مرد بد را درست کرده، آیا سینا مهراد گزینه مناسبی بود برای بازی کردن جلوی امیر آقایی؟ پاسخم این است که هر دوی اینها بر اساس طراحی شخصیتی که برایشان نوشتهایم، جلو میروند. اگر میبینید کاراکتر حامد تهرانی سکوت و سکونش بیشتر و درونریزتر است، میخواهم ناخودآگاه به مخاطب بگویم که امروز در جامعه ما این قشر خیلی مظلوم واقع شدهاند. امروز یک بچهای در فلان جا که پسر فلان آدم بوده کلی سر و صدا به پا میکند و همه دارند دربارهاش حرف میزنند ولی کسی درباره آن یکی پسری که اتفاقا پای عقیدهاش ایستاده، چیزی نشنیده و اسمش را هم نمیدانیم. او حتی اگر دو تا سنگ هم بهش بزنند رویش را آنطرف میکند و میرود. وگرنه میشد کاری کرد در قصه سینا مهراد هم مثل امیر آقایی داد بزند و شلوغ کند. این تقابل خیر و شر، لزوما معنیاش این نیست که هموزن باشند. شاید سلیقه مخاطب این باشد که از لحاظ موازنه قدرت این دو شخصیت هموزن باشند و از پس هم بربیایند اما من بر اساس یک هدفی اینها را پیش میبرم. و مهمتر اینکه واقعا قطب خیر باید همان واکنش را داشته باشد که قطب شر دارد؟ بخشی از اخیر بودن یک وجه، همین خصایص است.
چه هدفی را در این چیدمان شخصیت آرام حامد تهرانی دنبال میکنید؟
ادراک من از جامعه امروز بر اساس خواندهها و شنیدهها و پروندهها و رسانهها و آدمهای مطلع و موثر جامعه است. آدمهایی که ساعتها خواهش کردیم، وقت گرفتیم و رفتیم با آنها صحبت کردیم و مصالحشان را شنیدیم. فکر نکنید «آقازاده» مثل بقیه سریالها است که شب تصمیم گرفتیم آن را مثل یک داستان عاشقانه بنویسیم و بعد برویم و آن را بسازیم. حتما شما هم به عنوان خبرنگار این را به خوبی میدانید که «آقازاده» مسیر راحتی را برای تولید طی نکرده است ولی الان واقعا وقت حرف زدن درباره این چیزها نیست. بعدها حرفهای شنیدنی زیاد خواهد بود
شما از سینا مهراد و امین تارخ به عنوان نماینده قشری حرف میزنید که لااقل مخاطب امروز به خوبی میداند همه آنهایی که در این خاستگاه حضور دارند آدمهای سالم و پاکی نیستند. آدمهایی هستند که با حفظ ظاهر هر کاری در این فضا و با استفاده از قدرتی که دارند، میکنند.
نمیدانم این کلی نگری از کجا میآید ولی نماینده این قشری که ازش حرف میزنی در «آقازاده» کیست؟ امیر بحری. پس اشتباه نکنید. امیر بحری نماینده همان آدمهایی است که ظاهرشان علیهالسلام است و مدعی انقلابیگری. او با حاج رضا در جنگ حضور داشته و امروز آدمی است که عاشق قدرت و ثروت است و چشم روی فساد فرزندش بسته است و یا حتی زمینهاش را هم فراهم میکند. اشتباهی که میکنید این است که بحری را در جناح مقابل میگذارید. ولی در واقع بحری همان حاج رضا است که آلوده شده و زندگیاش به بیراهه رفته. اصلا قرار ما هم در «آقازاده» نقد افرادی مثل امیر بحری است. ما قرار نیست در سریال حاج رضا را معرفی کرده و روی آن زوم کنیم. حاج رضا تهرانیها برای جامعهای که من دوست دارم ببینم مفروضند، هر چند نادر باشند ولی میدانم که هستند و این از اندک امیدواری ماست.
ولی شما شمایلی که از حاج رضا نشان میدهید بر مبنای کلیشهها است. در واقع چیزی بیشتر از یک خانه قدیمی و یک پیرمرد زاهد که فقط توصیههای خوب میکند، از او نمیبینیم.
حتی از کلیشه هم تعریف کلیشهای دارید، اتفاقا اینها کلیشه نیست و به نظرم تعریف تو از کلیشه یک فرض اشتباه است. اینکه کسی ریش دارد و وضو میگیرد و نماز میخواند، کلیشه نیست. کلیشه آنجایی است که یکی ریش دارد و وضو میگیرد و همان واکنشی که ازش توقع داری را انجام میدهد. اگر میخواستم حاج رضا را کلیشهای نشان دهم وقتی میفهمد عروسش بدکاره است، او را ترک میکرد اما ما میبینیم که این کار را نمیکند. اتفاقا میخواهم بگویم امیر بحری کلیشه است. چون همان حرفها را میزند و همان کارهایی را میکند که تصورت از آدمهای ریاکار و دروغگویی دقیقا همین است ولی حاج رضا کلیشه نیست. حاج رضا کسی است که عروسش میخواهد از گذشته خودش به او بگوید بهش میگوید چاییات سرد نشود تا مانع حرف زدنش شود. ستارالعیوب بودن در جامعه ما جزو صفات کمیاب است. حتی میخواهم بگویم حامد هم در فیلم کلیشه نیست. شاید شمایل او شبیه بسیاری از جوانانی باشد که میتوانیم در جامعه ببینیم اما او هم مسیری را میرود که کمتر کسی به سمتش میرود. ایستادن روی عقیده و ایستادن روی عشق با همه بدنامی و حاشیهای که برایش میآورد.
شما کاراکتر امیر بحری را هم طوری طراحی کردید که تمام اخلاقهای بد و فسادها را یکجا دارد. زن مخفی دارد، پای منقل و بساط افیون مینشیند و پر از زد و بندهای آنچنانی است و حتی جلوه بیرونی زندگیاش هم یک کاخ عجیب و غریب است. لزومی داشت همه اینها در یک آدم جمع شود؟
فکر میکنی همه اینها برای یک نفر زیاد است؟ من اگر میخواستم به چندین پرونده واقعی مشابه وفادار باشم و عین زندگی آنها را در فیلم تعریف میکردم، مخاطب آنجا فکر میکرد از تخیلم استفاده کردم. واقعیت این است که متاسفانه در مورد امثال بحری خیلی بیشتر از آنچه که در سریال میبینید، در دنیای امروز شاهدش هستیم و وجود دارد. تازه بحری در برابر نمونههای واقعیاش کاری نمیکند. یک زن بد حجاب دارد که دوست ندارد کسی از آن خبردار شود. تازه دو زنه هم نیست. شما میگویی همه این صفات توی یک نفر جمع نمیشود؟ همین الان کسی را داریم که سه برابر این صفات را درونش جمع کرده و الان در زندان است.
در قسمت بیستم ما صحنههایی را میبینیم که از ماجرای واقعیاش کمتر از دو سال میگذرد. ماجرای کشته شدن همسر شهردار سابق به دست خودش. چرا این موضوع را در لابلای قصه جا دادید؟ چه لزومی داشت که پرونده به این سمت کشیده شود؟
اول که این تطبیق درستی نیست و اگر هم جایی ذهنتان به آن سمت میرود به خاطر شهرت بیش از حد آن پرونده است که همه جامعه در جریان جزئیات آن قرار گرفتند و برایشان آشناست. بحری، شهردار سابق نیست ولی اگر در ذهن مخاطب این شکلی است خب طبیعی است. لزوم آن هم بستر داستان است، شاید کسی دیگر اگر مینوشت شکل دیگری بود.
در طول قسمتهایی که تا امروز پخش شده همواره شمایلی از حاج رضا نشان دادید که گویا خیلی پرقدرت و بانفوذ است اما هیچ چیزی از آن نمیبینیم. در هیچ کجای این قصه برای شکلگیری عدالت شاهد حضورش نیستیم.
برای ما هم اینکه نیما بحری از رانت پدرش برای رسیدن به ثروت استفاده کند، هم اینکه حامد تهرانی برای حل پروندهای که در دست دارد متوسل به نفوذ و قدرت پدرش شود، بد و اشتباه است. حامد کارمند نهادی است که تشکیلاتی است، رئیس و مافوق دارد و میتواند کارش را قانونی پیش ببرد. پس هم استفاده نیما از پدرش رانت است هم استفاده حامد. اینکه چون هدف حامد خوب است پس از رانت استفاده کند اصلا خلاف عدالت است. هیچ وقت نمیبینیم حامد از پدرش کمک بخواهد. ما طبق توصیفی که از حاج حسن درباره حاج رضا میشنویم، میدانیم برایش کاری ندارد امیر بحری را یک روزه کله پا کند اما این کار را نمیکند چون اصولی دارد. تنها جایی که حاج رضا دخالت میکند جایی است که پای اخلاق به میان میآید. و برای همین ناموس به اتاق امیر بحری میرود و با او برخورد میکند. حتی در قسمت نوزدهم میبینیم که نیما بحری به حاج رضا میگوید من ماندم تو که میتوانی با یک تلفن همه چی را زیر و رو کنی چرا نمیکنی؟ و این تفاوت ریز و نامحسوسی است که بین امیر بحری و حاج رضا فرق میگذارد. حتی برای امر حق هم حاضر نیست خلاف مسیر برود و قدرت خودش را به رخ بکشد. امروز برای من و تو در این جامعه که زندگی میکنیم این حرفها خیلی فانتزی و دور از ذهن است. درست است؟ خب آرزویش را که میتوانیم داشته باشیم.
توقع مخاطب از سایه قدرتی که از حاج رضا نشان میدهید این است که ریشه تمامی فسادهایی که در حال رخ دادن است را با حضورش بخشکاند.
خب من این شکلی نمیبینم متاسفانه. این یک نگاه ویترینی از یک ماجرای کاملا پیچیده است. این تحلیل که حاج رضا میتواند جلوی جریان فساد بایستد چیزی نیست که امکانش وجود داشته باشد. شاهد مثالش تمامی پروندههایی است که در حال شکلگیریاند. در این روزها شاهد برگزاری دادگاهی هستیم که نماینده دادستان در آن میگوید متهمین حتی علیه من هم پروندهسازی کردهاند. یک درصد احتمال این را میدهی که در عالم واقع پروندهای مثل نیما بحری و حامد تهرانی در دادگاه منجر به رای برائت نیما بحری شود؟ پس حاج رضا تهرانی با علم به کدام موضوع میتواند پیش از دادگاه حکم صادر کند که حتما نیما بحری گناهکار است و باید از قدرتش علیه او استفاده کند؟ به عنوان نویسنده بعضی از شخصیتهایی که مینویسم را دوست دارم. مثلا عاشق شخصیتی هستم که علاوه بر اینکه مسجد میرود و نماز میخواند و تمایلات مذهبی دارد اما در کنار آن چشم روی عیب دیگران هم میبندد. حاج رضا تهرانی شخصیت محبوب من در «آقازاده» است. مثل شخصیت حاج علی تهرانی در سریال «پدر» که ثروتمند است و سوار بنز میشود ولی وقتی میبیند کارگرش میخواهد عروسی کند دست در جیبش میکند و کلید بنز چند میلیاردیاش را به کارگرش میدهد. فردایش هم که میگویند طرف با بنز تصادف کرده، میگوید اشکالی ندارد و درست میشود. من این چیزها را تدین میدانم. من حاج رضایی که زخم زبان مردم را میشنود و در دفاع از خودش ریاکارانه حرف نمیزند را دوست دارم. او شخصیتی است که حتی وقتی نیما بحری به زندان میافتد از اینکه دستش را بگیرد و به او کمک کند ابایی ندارد. چرا؟ چون به توبه اعتقاد دارد. حاج رضا با عروسی طرف است که فیلم و عکسش را تمام شهر دیدند. ما مشکل پخش داریم و نمیتوانیم نشان دهیم چه چیزی از عروس حاج رضا پخش شده ولی مخاطب میتواند حدس بزند از چه چیزی حرف میزنیم. ولی حاج رضا به عروسش میگوید تو دیگر آن آدمی که عکسش دست مردم است نیستی. فقط قیافهات شبیه اوست. من در این جامعهای که پسر را به جرم پدر همچنان فحش میدهند، دربهدرِ شخصیتی مثل حاج رضا هستم. تو میگویی در جامعه ما همچین آدمهایی نیستند؟ به قول قدیمیها برکت از این شهر رفته است؟ باشد، ولی حداقل فانتزیاش را که میتوانم داشته باشم. که تازه من میگویم فانتزی هم نیست و صد نفرشان را در همین شهر میشناسم که مانند حاج رضا زندگی میکنند.
این نقد یک جریان ایدئولوژی نیست که از اصل خودش فاصله گرفته است؟
نمیدانم. من از آرزوهایم میگویم. آرزویم این هست شخصیتی را نشان دهم که وقتی میبیند رفیق گنهکار و قاتلش در زندان گرفتار است، پیشش میرود و میگوید کاری از من برمیآید؟ من به هوالغفور ودود که در یکی از قسمتها به آن اشاره کردم، اعتقاد دارم. ما ده شب روضه سیدالشهدا میرویم و این قصه را آنقدر شنیدیم که از فرط تکرار کلیشهای شده، حر با آن همه رو سیاهی وقتی نزد امام میآید، حضرت اباعبدالله(ع) به او میگوید سرت را بالا بگیر. من دنبال این فلسفه از دین هستم. در هر مدیوم و سریالی هم که باشد آن را مطرحش میکنم. حالا شما میگویید کلیشه است؟ میگویید دیگر همچین آدمهایی پیدا نمیشوند؟ من میگویم با چراغ در این شهر میگردم و بین هفتاد هشتاد میلیون جمعیت حتی اگر یک نفر را هم پیدا کردم، برایم کافی است.
ولی شاهد هستیم آدمهایی مثل حاج رضا دیگر تاثیرگذار نیستند. حتی در محله خودش هم دیگر کسی حرفش را قبول نمیکند و از او دوری میکنند.
دنیا محل ابتلا است و این یک امر طبیعی است. مردم محله حاج رضا او را قبول دارند ولی وقتی عکس عروسش را در شبکههای اجتماعی میبینند دچار تردید میشوند و رویگردان میشوند.
برای اینکه از آدمی مثل حاج رضا توقع چنین خطاهایی ندارند.
اشتباه میکنند. همین نگاه مطلق گراست که گرفتارمان میکند. حاج رضا به آنها چه میگوید؟ او بعد از تمام زخم زبانها به مردم محل میگوید شماها حق دارید. من هم مثل شما دو تا گوش و دو تا چشم دارم. من در بد امتحانی هستم. این آدم مورد علاقه من است که با تمام تلخیهای دنیا باز هم از صراط انصاف خارج نمیشود. حالا یک عده بگویند افکارم قدیمی و مذهبی و ایدئولوژی زده است. مهم نیست. من از چیزی دفاع میکنم که به آن علاقه دارم. دزدی امیر بحری و نیما بحری سر جای خودش. درد امروز جامعه فقدان همین نگاه است.
معرفی شما از یک شخصیت امنیتی-اطلاعاتی- قضایی به شکلی است که تمام اجزای زندگی او را میبینیم و با او همراه میشویم. از نحوره برخوردش با خانوادهاش تا زندگی شخصیاش. شخصیتی مانند او چطور آنقدر راحت درگیر آدمی میشود که در اصطلاح امنیتی «پرستو» بوده؟
یکبار اول مصاحبه گفتم، مگر میشود «آقازاده» را بدون مشورت با بالاترین سطوح ساخت؟ فکر میکنی برای ما کاری داشت قصه را طوری تعریف کنیم که از همان قسمتهای اول این موضوع لو برود و مامور امنیتی ما وارد این ماجرا نشود؟ چرا تا امروز هیچ نهاد و هیچ فرد صلاحیتداری نسبت به آن اعتراض نکرده؟ چه کسی کارشناستر از متخصصین این حوزه است برای مشورت دادن به ما؟ چه کسی دلسوزتر است نسبت به خودشان؟ فلان آدمی که توییت میزند؟ یک عده خودشان را به تجاهل زدهاند. واضح است که «آقازاده» با مشورت بسیاری ساخته شده است. البته یکسری ملاحظاتی هست که سعی کردیم رعایت کنیم. مثلا میبینیم ارشد حامد تهرانی که نقشش را محمدحسین لطیفی بازی میکند، میگوید ما به سوژه اشراف داشتیم و او را زیر نظر داریم و این هم به معنای بیایراد بودن ما نیست.
ولی چرا قبل از ازدواج اقدام نکردند؟
در همان سکانس توضیح میدهد چون راضیه مدتهاست کاری نکرده و به زندگی عادی مشغول است. در بازی امنیتی به این موضوع میگویند سفید کردن سوژه.
یعنی در واقع ارشد حامد هم در این ماجرا رکب خورده است؟
رکب نخورده. تصور اشتباهی در جامعه از مامور امنیتی وجود دارد که تمام تلفنهای افراد بلااستثنا شنود میشود و تمام مدت زیر نظر نیروهای امنیتی هستیم. اینطور نیست. یک نیروی امنیتی برای گرفتن مجوز شنود باید کلی سند و مدرک به دادگاه ارائه کند تا قاضی قانع شود و به او دستور شنود بدهد.
ماجرای تذکر سازمان صداوسیما و ساترا به سازمان اوج برای تولید «آقازاده» و محتوای آن چیست؟
کلا این موضوع جعلی و ساخته ذهن بعضی از افراد است. اصلا اینها که گفتید در مقام تذکر دادن نیستند. من به عنوان تهیهکننده این اثر تا امروز هیچ تذکری از هیچ نهاد و سازمانی برای ساخت این سریال دریافت نکردم. این حرفهایی که در بعضی گروهها و کانالها میخوانید بخشی از آن آرزوی نویسندگان آن است.
در هفتههای پایانی پخش سریال «آقازاده» با حامد عنقا (نویسنده و طراح و تهیهکننده این سریال) گفتگو کردیم که در ادامه میخوانید:
اگر بخواهیم سه ضلع را برای موفقیت «آقازاده» در جذب مخاطب کنار هم بگذاریم شاید ورود شما به یک موضوع حساس که تا پیش از این در سینما و تلویزیون صحبت کردن دربارهاش ممنوع بود از یک طرف، سرمایهگذاری موسسه اوج از طرف دیگر و همچنین استفاده از ظرفیت نمایش خانگی برای پخش این سریال را بتوانیم مولفههای اصلی این سه ضلع بدانیم. چقدر این تحلیل را در شکلگیری وضعیت فعلی «آقازاده» برای جذب مخاطب موثر میدانید؟
نمیدانم، چه برای این سه ضلع و چه اضلاع دیگری که بخواهیم بشمریم، ارزیابیای ندارم. من فقط کارم را میکنم. من در تلویزیون هم ساخت سریال پرمخاطب را تجربه کردم و به لطف خدا هر بار با تلویزیون کار کردم از نظر میزان مخاطب اتفاق خوبی افتاده است، چه در مقام تهیهکننده و چه در مقام نویسنده. در شبکه نمایش خانگی هم زمانی که سریال «قلب یخی» را نوشتم، نتیجهاش پرمخاطب بود. اینکه اضلاعی که نام بردید در میزان جذب مخاطب «آقازاده» چقدر تاثیر دارند، خب قطعا بیتاثیر نیستند. در هر کاری هم میتواند اینجوری باشد. شاید بتوان گفت علاوه بر آنها کرونا و فضای رسانه هم تاثیرگذار است. حتی دادگاههای مفاسد اقتصادی و ابعاد خبری آن و همزمانیهایی که رخ داد، از تاثیر شبکههای اجتماعی و حرفهای درگوشیای که درباره آقازادهها و مفاسد اقتصادی میزنند هم نباید غافل شد. و خب چه بسا در نهایت هیچ کدام از این عوامل هم تاثیر نداشته باشد و چیز دیگری تاثیر داشته که ما هنوز نسبت به آن تحلیلی پیدا نکردیم. به هر حال اینها همه تحلیلهایی است که میتوان گفت ولی قطعا نمیشود روی هر کدام از تحلیلها ایستاد.
تحلیل ورودی شما برای ساخت این پروژه چه چیزهایی بود؟
خیلی ساده. یک دغدغهای داشتیم و فکری، و میخواستیم این را چه به جهت فکری و چه به جهت اجرایی پیاده کنیم. بخشی از این دغدغه از نگاه به اتفاقات روز جامعه میآمد و بخشی از آن هم حس نیاز و مطالبه اجتماعی و اینکه آیا در شبکه نمایش خانگی میشود کاری ساخت که بشود بدون اینکه حرف ریاکارانهای بزنیم از آنچه بهش معتقدیم، بگوییم و با گفتن این مسائل همچنان پرمخاطب باشیم. این چیزها را قبلا در شبکه نمایش خانگی در این سطح و حجم نداشتیم و این یکی از دغدغههای ما در ساخت «آقازاده» بود. البته ممکن است انگیزههای ابتدایی که در ذهن من به عنوان نویسنده و تهیهکننده، بهرنگ توفیقی به عنوان کارگردان و رفقای دیگر که کنار ما بودند، با برداشت مخاطب از چیزی که امروز آن را تماشا میکند، شباهت نداشته باشد. هیچ اشکالی هم ندارد. این حق مخاطب است که هر طور دوست دارد درباره موضوعات سریال فکر کند.
شما از همفکری سازمان اوج در ساخت سریال میگویید، برای همین شاهد نقد یک بخشی از جریان قدرت هستیم که خاستگاه آن در دولت است؟
سازمان اوج سفارشدهنده یا صرفا سرمایهگذار کار نبوده. اینکه میگویم در «آقازاده» با اوج به یک همفکری عقیدتی رسیدیم حاصل ساعتها حرف زدن و جلسه گذاشتن است. سازمان اوج تولیدات دیگری مثل «روز بلوا» هم در بحث مبارزه با فساد ساخته و یکی دو کار دیگر هم فکر میکنم در دست تولید دارند؛ با نگاه و شیوه دیگری. اینکه حالا بگوییم چون از سمت یک نهادی حمایت شدیم و داریم درباره بخش دیگری صحبت میکنیم، اولین تعبیری است که میشود از این موضوع برداشت کرد ولی اساسا این حرفها را عمیق نمیدانم. یادتان باشد نهادهای حاکمیتی غیر از سازمان اوج، سازمانهای دیگری هم دارند برای تولید محصولات فرهنگی. مهمترینشان سازمان تبلیغات اسلامی و حوزه هنری است که به جهت بودجه چه بسا ثروتمندتر هم باشند. نوع واکنشها علیالخصوص قسمتهای ابتدایی سریال هم به نظرم خودش نشاندهندهی خیلی چیزها بود.
ساختار فیلمنامه «آقازاده» بر اساس تقابل خیر و شر شکل گرفته است. از طرفی شاهد خرده روایتهایی هستیم که همگی برآمده از پروندههای روز است که در جامعه و رسانه و شبکههای اجتماعی پیرامون آن بحث شده است. از وزیری که در رختخوابش روی همسرش اسلحه میکشد و او را میکُشد تا آقازاده فاسدی که مشکل اخلاقی هم دارد. این قصهها بیشتر پشتوانه ژورنالیستی دارد و شما سعی میکنید در هر قسمت روی موج رسانه حرکت کنید.
وقتی میخواهی درامی را خلق کنی برای پیشبرد قصه اصلی صاحب یکسری داستانها میشوی که یکیاش همین قصههای ژورنالیستی است. شاید بخشی از چیزی که میگویی به سابقه روزنامهنگاری من برگردد یا شاید بخشی از آن برگردد به نوع نگاه من که تقابل خیر و شر را اینجوری میبینم و سنسورهایم نیاز جامعه را امروز اینطور دریافت میکنم؛ درست یا غلط. ولی در این تقابل خیر و شر دنبال یکسری چیزهای دیگری هم هستیم. امروز و در سال ۱۳۹۹ دلمان میخواهد بگوییم آن بخش خیر داستان که نمایندهاش سینا مهراد و امین تارخ هستند چقدر مظلومتر شدند و امروز صدای بخش شر داستان بیشتر و رساتر است. بخش شری که گاه ادای بخش خیر را هم درمیآورد. بعضیها به ما میگویند در این تضاد آنتاگونیستی میان این دو طیف که مرد خوب و مرد بد را درست کرده، آیا سینا مهراد گزینه مناسبی بود برای بازی کردن جلوی امیر آقایی؟ پاسخم این است که هر دوی اینها بر اساس طراحی شخصیتی که برایشان نوشتهایم، جلو میروند. اگر میبینید کاراکتر حامد تهرانی سکوت و سکونش بیشتر و درونریزتر است، میخواهم ناخودآگاه به مخاطب بگویم که امروز در جامعه ما این قشر خیلی مظلوم واقع شدهاند. امروز یک بچهای در فلان جا که پسر فلان آدم بوده کلی سر و صدا به پا میکند و همه دارند دربارهاش حرف میزنند ولی کسی درباره آن یکی پسری که اتفاقا پای عقیدهاش ایستاده، چیزی نشنیده و اسمش را هم نمیدانیم. او حتی اگر دو تا سنگ هم بهش بزنند رویش را آنطرف میکند و میرود. وگرنه میشد کاری کرد در قصه سینا مهراد هم مثل امیر آقایی داد بزند و شلوغ کند. این تقابل خیر و شر، لزوما معنیاش این نیست که هموزن باشند. شاید سلیقه مخاطب این باشد که از لحاظ موازنه قدرت این دو شخصیت هموزن باشند و از پس هم بربیایند اما من بر اساس یک هدفی اینها را پیش میبرم. و مهمتر اینکه واقعا قطب خیر باید همان واکنش را داشته باشد که قطب شر دارد؟ بخشی از اخیر بودن یک وجه، همین خصایص است.
چه هدفی را در این چیدمان شخصیت آرام حامد تهرانی دنبال میکنید؟
ادراک من از جامعه امروز بر اساس خواندهها و شنیدهها و پروندهها و رسانهها و آدمهای مطلع و موثر جامعه است. آدمهایی که ساعتها خواهش کردیم، وقت گرفتیم و رفتیم با آنها صحبت کردیم و مصالحشان را شنیدیم. فکر نکنید «آقازاده» مثل بقیه سریالها است که شب تصمیم گرفتیم آن را مثل یک داستان عاشقانه بنویسیم و بعد برویم و آن را بسازیم. حتما شما هم به عنوان خبرنگار این را به خوبی میدانید که «آقازاده» مسیر راحتی را برای تولید طی نکرده است ولی الان واقعا وقت حرف زدن درباره این چیزها نیست. بعدها حرفهای شنیدنی زیاد خواهد بود
شما از سینا مهراد و امین تارخ به عنوان نماینده قشری حرف میزنید که لااقل مخاطب امروز به خوبی میداند همه آنهایی که در این خاستگاه حضور دارند آدمهای سالم و پاکی نیستند. آدمهایی هستند که با حفظ ظاهر هر کاری در این فضا و با استفاده از قدرتی که دارند، میکنند.
نمیدانم این کلی نگری از کجا میآید ولی نماینده این قشری که ازش حرف میزنی در «آقازاده» کیست؟ امیر بحری. پس اشتباه نکنید. امیر بحری نماینده همان آدمهایی است که ظاهرشان علیهالسلام است و مدعی انقلابیگری. او با حاج رضا در جنگ حضور داشته و امروز آدمی است که عاشق قدرت و ثروت است و چشم روی فساد فرزندش بسته است و یا حتی زمینهاش را هم فراهم میکند. اشتباهی که میکنید این است که بحری را در جناح مقابل میگذارید. ولی در واقع بحری همان حاج رضا است که آلوده شده و زندگیاش به بیراهه رفته. اصلا قرار ما هم در «آقازاده» نقد افرادی مثل امیر بحری است. ما قرار نیست در سریال حاج رضا را معرفی کرده و روی آن زوم کنیم. حاج رضا تهرانیها برای جامعهای که من دوست دارم ببینم مفروضند، هر چند نادر باشند ولی میدانم که هستند و این از اندک امیدواری ماست.
ولی شما شمایلی که از حاج رضا نشان میدهید بر مبنای کلیشهها است. در واقع چیزی بیشتر از یک خانه قدیمی و یک پیرمرد زاهد که فقط توصیههای خوب میکند، از او نمیبینیم.
حتی از کلیشه هم تعریف کلیشهای دارید، اتفاقا اینها کلیشه نیست و به نظرم تعریف تو از کلیشه یک فرض اشتباه است. اینکه کسی ریش دارد و وضو میگیرد و نماز میخواند، کلیشه نیست. کلیشه آنجایی است که یکی ریش دارد و وضو میگیرد و همان واکنشی که ازش توقع داری را انجام میدهد. اگر میخواستم حاج رضا را کلیشهای نشان دهم وقتی میفهمد عروسش بدکاره است، او را ترک میکرد اما ما میبینیم که این کار را نمیکند. اتفاقا میخواهم بگویم امیر بحری کلیشه است. چون همان حرفها را میزند و همان کارهایی را میکند که تصورت از آدمهای ریاکار و دروغگویی دقیقا همین است ولی حاج رضا کلیشه نیست. حاج رضا کسی است که عروسش میخواهد از گذشته خودش به او بگوید بهش میگوید چاییات سرد نشود تا مانع حرف زدنش شود. ستارالعیوب بودن در جامعه ما جزو صفات کمیاب است. حتی میخواهم بگویم حامد هم در فیلم کلیشه نیست. شاید شمایل او شبیه بسیاری از جوانانی باشد که میتوانیم در جامعه ببینیم اما او هم مسیری را میرود که کمتر کسی به سمتش میرود. ایستادن روی عقیده و ایستادن روی عشق با همه بدنامی و حاشیهای که برایش میآورد.
شما کاراکتر امیر بحری را هم طوری طراحی کردید که تمام اخلاقهای بد و فسادها را یکجا دارد. زن مخفی دارد، پای منقل و بساط افیون مینشیند و پر از زد و بندهای آنچنانی است و حتی جلوه بیرونی زندگیاش هم یک کاخ عجیب و غریب است. لزومی داشت همه اینها در یک آدم جمع شود؟
فکر میکنی همه اینها برای یک نفر زیاد است؟ من اگر میخواستم به چندین پرونده واقعی مشابه وفادار باشم و عین زندگی آنها را در فیلم تعریف میکردم، مخاطب آنجا فکر میکرد از تخیلم استفاده کردم. واقعیت این است که متاسفانه در مورد امثال بحری خیلی بیشتر از آنچه که در سریال میبینید، در دنیای امروز شاهدش هستیم و وجود دارد. تازه بحری در برابر نمونههای واقعیاش کاری نمیکند. یک زن بد حجاب دارد که دوست ندارد کسی از آن خبردار شود. تازه دو زنه هم نیست. شما میگویی همه این صفات توی یک نفر جمع نمیشود؟ همین الان کسی را داریم که سه برابر این صفات را درونش جمع کرده و الان در زندان است.
در قسمت بیستم ما صحنههایی را میبینیم که از ماجرای واقعیاش کمتر از دو سال میگذرد. ماجرای کشته شدن همسر شهردار سابق به دست خودش. چرا این موضوع را در لابلای قصه جا دادید؟ چه لزومی داشت که پرونده به این سمت کشیده شود؟
اول که این تطبیق درستی نیست و اگر هم جایی ذهنتان به آن سمت میرود به خاطر شهرت بیش از حد آن پرونده است که همه جامعه در جریان جزئیات آن قرار گرفتند و برایشان آشناست. بحری، شهردار سابق نیست ولی اگر در ذهن مخاطب این شکلی است خب طبیعی است. لزوم آن هم بستر داستان است، شاید کسی دیگر اگر مینوشت شکل دیگری بود.
در طول قسمتهایی که تا امروز پخش شده همواره شمایلی از حاج رضا نشان دادید که گویا خیلی پرقدرت و بانفوذ است اما هیچ چیزی از آن نمیبینیم. در هیچ کجای این قصه برای شکلگیری عدالت شاهد حضورش نیستیم.
برای ما هم اینکه نیما بحری از رانت پدرش برای رسیدن به ثروت استفاده کند، هم اینکه حامد تهرانی برای حل پروندهای که در دست دارد متوسل به نفوذ و قدرت پدرش شود، بد و اشتباه است. حامد کارمند نهادی است که تشکیلاتی است، رئیس و مافوق دارد و میتواند کارش را قانونی پیش ببرد. پس هم استفاده نیما از پدرش رانت است هم استفاده حامد. اینکه چون هدف حامد خوب است پس از رانت استفاده کند اصلا خلاف عدالت است. هیچ وقت نمیبینیم حامد از پدرش کمک بخواهد. ما طبق توصیفی که از حاج حسن درباره حاج رضا میشنویم، میدانیم برایش کاری ندارد امیر بحری را یک روزه کله پا کند اما این کار را نمیکند چون اصولی دارد. تنها جایی که حاج رضا دخالت میکند جایی است که پای اخلاق به میان میآید. و برای همین ناموس به اتاق امیر بحری میرود و با او برخورد میکند. حتی در قسمت نوزدهم میبینیم که نیما بحری به حاج رضا میگوید من ماندم تو که میتوانی با یک تلفن همه چی را زیر و رو کنی چرا نمیکنی؟ و این تفاوت ریز و نامحسوسی است که بین امیر بحری و حاج رضا فرق میگذارد. حتی برای امر حق هم حاضر نیست خلاف مسیر برود و قدرت خودش را به رخ بکشد. امروز برای من و تو در این جامعه که زندگی میکنیم این حرفها خیلی فانتزی و دور از ذهن است. درست است؟ خب آرزویش را که میتوانیم داشته باشیم.
توقع مخاطب از سایه قدرتی که از حاج رضا نشان میدهید این است که ریشه تمامی فسادهایی که در حال رخ دادن است را با حضورش بخشکاند.
خب من این شکلی نمیبینم متاسفانه. این یک نگاه ویترینی از یک ماجرای کاملا پیچیده است. این تحلیل که حاج رضا میتواند جلوی جریان فساد بایستد چیزی نیست که امکانش وجود داشته باشد. شاهد مثالش تمامی پروندههایی است که در حال شکلگیریاند. در این روزها شاهد برگزاری دادگاهی هستیم که نماینده دادستان در آن میگوید متهمین حتی علیه من هم پروندهسازی کردهاند. یک درصد احتمال این را میدهی که در عالم واقع پروندهای مثل نیما بحری و حامد تهرانی در دادگاه منجر به رای برائت نیما بحری شود؟ پس حاج رضا تهرانی با علم به کدام موضوع میتواند پیش از دادگاه حکم صادر کند که حتما نیما بحری گناهکار است و باید از قدرتش علیه او استفاده کند؟ به عنوان نویسنده بعضی از شخصیتهایی که مینویسم را دوست دارم. مثلا عاشق شخصیتی هستم که علاوه بر اینکه مسجد میرود و نماز میخواند و تمایلات مذهبی دارد اما در کنار آن چشم روی عیب دیگران هم میبندد. حاج رضا تهرانی شخصیت محبوب من در «آقازاده» است. مثل شخصیت حاج علی تهرانی در سریال «پدر» که ثروتمند است و سوار بنز میشود ولی وقتی میبیند کارگرش میخواهد عروسی کند دست در جیبش میکند و کلید بنز چند میلیاردیاش را به کارگرش میدهد. فردایش هم که میگویند طرف با بنز تصادف کرده، میگوید اشکالی ندارد و درست میشود. من این چیزها را تدین میدانم. من حاج رضایی که زخم زبان مردم را میشنود و در دفاع از خودش ریاکارانه حرف نمیزند را دوست دارم. او شخصیتی است که حتی وقتی نیما بحری به زندان میافتد از اینکه دستش را بگیرد و به او کمک کند ابایی ندارد. چرا؟ چون به توبه اعتقاد دارد. حاج رضا با عروسی طرف است که فیلم و عکسش را تمام شهر دیدند. ما مشکل پخش داریم و نمیتوانیم نشان دهیم چه چیزی از عروس حاج رضا پخش شده ولی مخاطب میتواند حدس بزند از چه چیزی حرف میزنیم. ولی حاج رضا به عروسش میگوید تو دیگر آن آدمی که عکسش دست مردم است نیستی. فقط قیافهات شبیه اوست. من در این جامعهای که پسر را به جرم پدر همچنان فحش میدهند، دربهدرِ شخصیتی مثل حاج رضا هستم. تو میگویی در جامعه ما همچین آدمهایی نیستند؟ به قول قدیمیها برکت از این شهر رفته است؟ باشد، ولی حداقل فانتزیاش را که میتوانم داشته باشم. که تازه من میگویم فانتزی هم نیست و صد نفرشان را در همین شهر میشناسم که مانند حاج رضا زندگی میکنند.
این نقد یک جریان ایدئولوژی نیست که از اصل خودش فاصله گرفته است؟
نمیدانم. من از آرزوهایم میگویم. آرزویم این هست شخصیتی را نشان دهم که وقتی میبیند رفیق گنهکار و قاتلش در زندان گرفتار است، پیشش میرود و میگوید کاری از من برمیآید؟ من به هوالغفور ودود که در یکی از قسمتها به آن اشاره کردم، اعتقاد دارم. ما ده شب روضه سیدالشهدا میرویم و این قصه را آنقدر شنیدیم که از فرط تکرار کلیشهای شده، حر با آن همه رو سیاهی وقتی نزد امام میآید، حضرت اباعبدالله(ع) به او میگوید سرت را بالا بگیر. من دنبال این فلسفه از دین هستم. در هر مدیوم و سریالی هم که باشد آن را مطرحش میکنم. حالا شما میگویید کلیشه است؟ میگویید دیگر همچین آدمهایی پیدا نمیشوند؟ من میگویم با چراغ در این شهر میگردم و بین هفتاد هشتاد میلیون جمعیت حتی اگر یک نفر را هم پیدا کردم، برایم کافی است.
ولی شاهد هستیم آدمهایی مثل حاج رضا دیگر تاثیرگذار نیستند. حتی در محله خودش هم دیگر کسی حرفش را قبول نمیکند و از او دوری میکنند.
دنیا محل ابتلا است و این یک امر طبیعی است. مردم محله حاج رضا او را قبول دارند ولی وقتی عکس عروسش را در شبکههای اجتماعی میبینند دچار تردید میشوند و رویگردان میشوند.
برای اینکه از آدمی مثل حاج رضا توقع چنین خطاهایی ندارند.
اشتباه میکنند. همین نگاه مطلق گراست که گرفتارمان میکند. حاج رضا به آنها چه میگوید؟ او بعد از تمام زخم زبانها به مردم محل میگوید شماها حق دارید. من هم مثل شما دو تا گوش و دو تا چشم دارم. من در بد امتحانی هستم. این آدم مورد علاقه من است که با تمام تلخیهای دنیا باز هم از صراط انصاف خارج نمیشود. حالا یک عده بگویند افکارم قدیمی و مذهبی و ایدئولوژی زده است. مهم نیست. من از چیزی دفاع میکنم که به آن علاقه دارم. دزدی امیر بحری و نیما بحری سر جای خودش. درد امروز جامعه فقدان همین نگاه است.
معرفی شما از یک شخصیت امنیتی-اطلاعاتی- قضایی به شکلی است که تمام اجزای زندگی او را میبینیم و با او همراه میشویم. از نحوره برخوردش با خانوادهاش تا زندگی شخصیاش. شخصیتی مانند او چطور آنقدر راحت درگیر آدمی میشود که در اصطلاح امنیتی «پرستو» بوده؟
یکبار اول مصاحبه گفتم، مگر میشود «آقازاده» را بدون مشورت با بالاترین سطوح ساخت؟ فکر میکنی برای ما کاری داشت قصه را طوری تعریف کنیم که از همان قسمتهای اول این موضوع لو برود و مامور امنیتی ما وارد این ماجرا نشود؟ چرا تا امروز هیچ نهاد و هیچ فرد صلاحیتداری نسبت به آن اعتراض نکرده؟ چه کسی کارشناستر از متخصصین این حوزه است برای مشورت دادن به ما؟ چه کسی دلسوزتر است نسبت به خودشان؟ فلان آدمی که توییت میزند؟ یک عده خودشان را به تجاهل زدهاند. واضح است که «آقازاده» با مشورت بسیاری ساخته شده است. البته یکسری ملاحظاتی هست که سعی کردیم رعایت کنیم. مثلا میبینیم ارشد حامد تهرانی که نقشش را محمدحسین لطیفی بازی میکند، میگوید ما به سوژه اشراف داشتیم و او را زیر نظر داریم و این هم به معنای بیایراد بودن ما نیست.
ولی چرا قبل از ازدواج اقدام نکردند؟
در همان سکانس توضیح میدهد چون راضیه مدتهاست کاری نکرده و به زندگی عادی مشغول است. در بازی امنیتی به این موضوع میگویند سفید کردن سوژه.
یعنی در واقع ارشد حامد هم در این ماجرا رکب خورده است؟
رکب نخورده. تصور اشتباهی در جامعه از مامور امنیتی وجود دارد که تمام تلفنهای افراد بلااستثنا شنود میشود و تمام مدت زیر نظر نیروهای امنیتی هستیم. اینطور نیست. یک نیروی امنیتی برای گرفتن مجوز شنود باید کلی سند و مدرک به دادگاه ارائه کند تا قاضی قانع شود و به او دستور شنود بدهد.
ماجرای تذکر سازمان صداوسیما و ساترا به سازمان اوج برای تولید «آقازاده» و محتوای آن چیست؟
کلا این موضوع جعلی و ساخته ذهن بعضی از افراد است. اصلا اینها که گفتید در مقام تذکر دادن نیستند. من به عنوان تهیهکننده این اثر تا امروز هیچ تذکری از هیچ نهاد و سازمانی برای ساخت این سریال دریافت نکردم. این حرفهایی که در بعضی گروهها و کانالها میخوانید بخشی از آن آرزوی نویسندگان آن است.