وداعی که این بار غمانگیز نیست
از آن قوانینی هم بود که با اکثریت آرا تصویب شد؛ گویا نمایندگان ملت هم خود میدانستند که دیگر زمان انتقال مدیریت کشور به نسل نو رسیده و فصل رجعت عملی به سمت جوانان و جوان گرایی آمده. کاربران شبکههای اجتماعی هم این بار بدون طعنه و طنز و کنایه ایستادند پشت خانه ملت. کمپینهایی راهاندازی شد به نام وقت_خداحافظی و سایتهایی که هرچند رنگ و بوی سیاسی داشتند اما در نهایت هدفی یکسان را دنبال میکردند. پل و پستویی هم نداشت که بتوان از لابه لای آن نقبی به میز سابق زد و دوباره سر جای قبلی نشست. این قانون فقط در مورد روسای سه قوه، معاونان رئیس جمهوری، نواب رئیس مجلس، اعضای شورای نگهبان، وزرا، نمایندگان و موارد همطراز دیگر مستثنی بود. البته نیروهای مسلح هم مشمول آن نمیشدند و مواردی دیگر که بسیار جزیی بودند و نشان از عزم راسخ حاکمیت بر تغییر مدیریت کشور دارند. البته همچنان تکلیف فدراسیون فوتبال این وسط مشخص نشده است. مدیران فدراسیون بنا به قانون فیفا باید از هرگونه دخالت دولتی مبرا باشند تا تعلیق دوباره دامنگیرمان نشود اما از سوی دیگر، افکارعمومی چنان پیگیر و پرشتاب این جریان را دنبال میکند که گویا دولتی و غیردولتی نمیشناسد. مدیران بازنشسته ورزشی در واقع حتی اگر با این سیل نروند، دستکم در مظان سوال باقی خواهند ماند. چون شرایط به سمت و سویی رفته که هر کس از این قانون تمکین نکند گویی ناخواسته به برچسب رانت و رانتخواری تن داده. شاید هم سوپاپ روانی جامعه را باز میکرد و راه و روزنی بود برای تنفس ریههای ناراضی و ملتهب. در ادامه تمام اینها را از رحیم محمدی پرسیدهایم تا ببینیم اینهمه اجماع سیاسی و اجتماعی بر این موضوع از کجا بود و چرا بود.