گره مکافات با معلولیت بازنمیشود/ گناهان خودمان را گردن خدا نیندازیم
هفته گذشته قسمت آخر سریال "دل" به کارگردانی منوچهر هادی در شبکه نمایش خانگی پخش شد. این سریال باوجود تمامی حواشی و انتقادات وارد به آن، یکی از پرمخاطبترین سریالهای نمایش خانگی هم بود که توانست در مدت پخش؛ بینندگان زیادی را جذب کند.
با پخش آخرین قسمت از مجموعه "دل" به هیجانات شخصیتهای عاشقپیشهی این سریال پایان داده شد: یکی سر از خاک درآورد، آن دیگری ویلچرنشین شد، یکی به دلبری ناخواسته قانع شد و دو عاشق مغرور؛ پایداری عشق خود را به رخ حسودان و بدخواهان خود کشیده و شیرینی آن را متعلق به خود کردند.
پخش سری دوم سریال "دل" آن اندازه به حواشی سریال که در فصل اول به یک قصهی عشقیِ شیک و صرفا جوانپسندانه کفایت کرده بود، دامن زد که حتی طرفداران عشقهای دوآتشه نیز نتوانستند غیرقابل باوربودن روند داستان را تاب آورده و به دشمنان سرسخت این مجموعه بدل شدند. در این میان علاقمندی سازندگان سریال به طولانی کردن داستان درکنار ضعفهای ساختاری فرصت دشمنیها و نقدهای بیمحابا به سریال را بیش از پیش فراهم ساخت. شبکههای اجتماعی پرشد از طنز و کمدی و نیش و کنایه به عشقِ دو شخصیتِ _ ابتدائا محبوب و در ادامه بیعرضه_ سریال. در ادامه قسمت پایانی اثر؛ اتفاقی برای دشمن اصلی عشقِ "آرش"و "رستا" رقم زد که بیش از پیش بر حاشیههای سریال افزود. "نکیسا" با بازی کورش تهامی که همواره به دلیل تجاوز به "رستا" آنهم از روی عشقی یکسویه مورد نفرت مخاطب قرار داشت، روی یک ویلچر برای زندگی از دست رفتهی خود اشک میریزد. این تصویر تحقیرآمیز از سرنوشت یک انسان که با معلولیت همراه است، موجب اعتراض برخی افراد عضو جامعه معلولان کشور شد به نحوی که در شبکههای اجتماعی به پایانبندی سریال اعتراض کردند و آن را غیراخلاقیترین مکافات برای شخصیت منفی بد داستان عنوان کردند.
سرنوشت همه آدمهای بد معلولیت نیست
اعتراض رجبلو و برخی افراد در جامعه معلولان کشور، یک پرسش جدی را درباره چگونگی نشان دادن عقوبت و کیفر خطا در مدیوم تصویری مطرح میکند: اینکه اساسا چرا باید هر انسانی که کار خطایی میکند در فیلمها و سریالها درنهایت برای اینکه در این دنیا عقوبت شود، یا به بیماری سختی مبتلا شود یا نقص عضو شده و معلول شود؟!
مصطفی اقلیما (جامعهشناس و مددکار اجتماعی) در پاسخ به این پرسش به ایلنا میگوید: این موضوع از چند وجه قابل بررسی است: ما باید یک فیلمساز را درنظر بگیریم که میخواهد از ساخت محصولش پول دربیاورد. طبیعی است مخاطبی که محصول فیلمساز را تماشا میکند به دنبال این است که ببیند سرنوشت شخصیت منفی قصه چه میشود. در واقع در ضمیر ناخودآگاه؛ کسی سراغی از شخصیت مثبت نمیگیرد. همه دوست دارند ببینند در نهایت شخصیت منفی با تمامی بدیهایی که کرده؛ چه اتفاقی برایش میافتد. برای همین در تمام فیلمها سرنوشت شخصیت منفی را طوری طراحی میکنند که یا میمیرد یا یک بلایی سرش میآید و زمینگیر میشود یا به زندان میافتد و از کار بیکار میشود. اینطوری مخاطب هم راضیتر است از تصویری که میبیند چراکه برخلاف آنچه که در واقعیت رخ میدهد و لزوما سرنوشت همه دزدها و آدمهای بد؛ عقوبتِ بد نیست ولی در تصویر این اتفاق میتواند ناخودآگاهِ جامعه را راضی نگه دارد. از طرف دیگر برخی از این ماجراها ریشه در خرافات و باورهای غلط دارد چیزی مانند اینکه هر کس که کار بدی میکند، میگوییم امیدوارم به زمین گرم بخوری! یک فیلمساز هم با همین تفکر شخصیتهای بد داستانش را تنبیه میکند.
این جامعهشناس با بیان این مطلب که "امروز در جامعه واقعا مشکلات زیادی درباره این نوع نگرش داریم که در بسیاری از موارد موجب از هم پاشیدگی نهاد خانواده میشود" میافراید: سرکوفتهای چنین جامعهای باعث میشود فرد معلول هیچوقت نتواند روحیه خودش را بازیابی کند درست برعکس کشورهای توسعه یافته که در آنها معلولان جایگاه ویژهای دارند و به خاطر اهمیتی که به آنها داده میشود، میتوانند در زمینههای مختلف اجتماعی فعالیت کنند. اینکه معیار قضاوتهای ما بر اساس نوع فیزیک یک نفر قرار داده شود، غلطترین شکل تربیتی است.
اقلیما ادامه میدهد: در هر جامعهای افراد با شکل و شمایل مختلف زندگی میکنند. یکی چاق است و یکی لاغر، یکی کوتاه و یکی قد بلند. این دلیل بر این نیست که خدا آن فرد را مجازات کرده است. یک زمانی است که فرد پایش به جایی گیر میکند و زمین میخورد، آیا ما به سرعت بگوییم او کار بدی کرده است که خدا او را مجازات کرده؟ این حرفها ریشه در خرافات و تعلیمات اشتباهی است که در جامعه نهادینه شده است. چرا باید فعل و انفعالات طبیعی مثل سکته، معلولیت و بیماری را به مکافات ربط بدهیم؟ آدمها ممکن است مریض شوند یا تصادف کنند، لزوما هر کسی که اتفاقی برایش افتاده باشد، آدم بدی نیست.
تاثیر سینما بر باورهای عمومی
سینما چقدر در نشان دادن باورهای غلط در میان آحاد جامعه تاثیرگذار است؟ آیا فیلمساز باید بر اساس کلیشهها به سراغ تعیین سرنوشت قهرمانهایش برود؟ تاثیر این کلیشهها در باور عمومی چقدر است؟، رضا صائمی (منتقد) میگوید: از منظر اخلاقی و دینی این قابل بررسی است که خداوند وقتی کسی را که بیشتر دوست دارد و فطرت پاکی دارد زودتر نسبت به اشتباهش آگاه میکند و کسی که زیاد غرق در گناه و رفتارهای خودش است خیلی دیرتر به عقوبت کارش پی میبرد. از این منظر در واقع میتوان این تاثیرپذیری معنا در زندگی مردم را به وضوح احساس کرد. اما از نظر دراماتیک و مدیوم تصویری وقتی فیلمسازی میخواهد کیفر یک کار را بازنمایی کند باید آن را به شمایل یک اتفاق تصویری نشان دهد و منطق دراماتیک به آن ببخشد. در واقع از نظر منطق اخلاقی شاید بتوان شکلهای مختلف عقوبت را متصور بود اما همه آنها را نمیتوان تصویر کرد.
وی با بیان این مطلب که "سینما و تلویزیون ایران همواره راحتترین شکل عقوبت را نشان میدهد و با منطق سریالهایی مثل «کلید اسرار» و «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» به سراغ سرنوشت شخصیتهای منفی میروند"، میافزاید: معلولیت را نباید به عقوبت یک اتفاق تقلیل داد. اگر این کار را بکنیم آن وقت با هر معلولی که روبرو میشویم با همین نگرش به آن نگاه میکنیم که حتما عقوبت یک اتفاقی او را معلول کرده است. این شکل نگاه کردن به عواقب یک اتفاق، نگاه عقلانی را از جامعه میگیرد و به سمت و سوی خرافه میبرد درحالیکه در اصل دین؛ چنین چیزی وجود ندارد. این منطق دراماتیک بیشتر قابل قبول است که اگر قرار است یک مجرم و گناهکار در فیلم برای کارهایش کیفر شود در درون خودش دچار عذاب وجدان شده و نسبت به گناهی که کرده با فطرت خودش درگیر باشد. این جنس از عقوبت خیلی سختتر از معلولیت است. اما اینکه چقدر این حس درونی میتواند نمود تصویری داشته باشد جای بحث است. اینکه کشمکشهای یک انسان چقدر قابل تصویر شدن است، موضوعی است که در شکل دراماتیک آن باید به آن تجسم بخشید و به همین دلیل فیلمسازان آن را با عواملی مانند نقص عضو و بیماری صعبالعلاج پیوند میدهند.
تعمیم افراطی یک موضوع در جامعه
این منتقد میگوید: در روانشناسی بحث تعمیمدهی غلط را داریم که جزو خطاهای شناختی است که به آن تعمیم افراطی میگویند. یعنی فردی موضوعی را به چیزی تعمیم میدهد که از اساس به آن ربطی ندارد. این تعمیم افراطی در نمونه قابل بحث ما یعنی سریال دل یا نمونههای مشابه آن وجود دارد. یعنی هر کس که معلول است را تعمیم به این میدهیم که معلولیت عقوبت یک کار بد اوست. البته که نمیتوان منکر دادخواهی الهی در برابر ظلم بود و هر کس که ظلمی در این دنیا انجام دهد حتما سزای کارش را میبیند اما اینکه تمامی عقوبتها به چند نگاه تکراری و کلیشهای در سریالها و فیلمها تقلیل پیدا کند، نشان از ضعف فیلمساز و عدم آگاهی او با فلسفه وجودی انسان است. اگر این شناخت وجود داشت، فیلمساز درمییافت مجازاتهای خدا محدود به چند مدل زمینی و مادی نیست.
صائمی با بیان این مطلب که "در نقطه مقابل جریانی که معلولیت را نوعی از عقوبت یک کار خطا میدانند با فیلمهایی روبرو هستیم که معلولیت را دستمایه ساخت فیلم کمدی میکنند" ادامه میدهد: در سینمای ایران نمونههای زیادی وجود دارد که نقص عضو را ابزاری برای تمسخر قرار میدهند که از دایره اخلاق به دور است.
او تاکید میکند: فیلمسازان نباید با ایجاد خطای شناختی و دادن آدرس اشتباه به مخاطب موجب ایجاد سوءتفاهم در جامعه شوند. ابزار تصویری آنقدر تاثیرگذار است که نمیتوان بدون شناخت از تمامی ابعاد آن به سراغ یک موضوع رفت چون نتیجهاش چیزی است که امروز شاهد هستیم بعضی از معلولان از برخی صحنههای سریال دل ناراحت هستند که حق هم دارند و باید از آنها دلجویی شود.
"دل" نخستین سریالی نیست که سرنوشت شخصیتهای منفی قصهاش را با فلج کردن و روی ویلچر نشاندن در مقابل چشم مخاطب قرار میدهد. نشان دادن الگوهای غلط و ایجاد باورهای نادرست موجب شده سینمای ایران در بسیاری از آثارش از کلیشههای اشتباه برای بیان باورهایش استفاده کند.
پخش سری دوم سریال "دل" آن اندازه به حواشی سریال که در فصل اول به یک قصهی عشقیِ شیک و صرفا جوانپسندانه کفایت کرده بود، دامن زد که حتی طرفداران عشقهای دوآتشه نیز نتوانستند غیرقابل باوربودن روند داستان را تاب آورده و به دشمنان سرسخت این مجموعه بدل شدند. در این میان علاقمندی سازندگان سریال به طولانی کردن داستان درکنار ضعفهای ساختاری فرصت دشمنیها و نقدهای بیمحابا به سریال را بیش از پیش فراهم ساخت. شبکههای اجتماعی پرشد از طنز و کمدی و نیش و کنایه به عشقِ دو شخصیتِ _ ابتدائا محبوب و در ادامه بیعرضه_ سریال. در ادامه قسمت پایانی اثر؛ اتفاقی برای دشمن اصلی عشقِ "آرش"و "رستا" رقم زد که بیش از پیش بر حاشیههای سریال افزود. "نکیسا" با بازی کورش تهامی که همواره به دلیل تجاوز به "رستا" آنهم از روی عشقی یکسویه مورد نفرت مخاطب قرار داشت، روی یک ویلچر برای زندگی از دست رفتهی خود اشک میریزد. این تصویر تحقیرآمیز از سرنوشت یک انسان که با معلولیت همراه است، موجب اعتراض برخی افراد عضو جامعه معلولان کشور شد به نحوی که در شبکههای اجتماعی به پایانبندی سریال اعتراض کردند و آن را غیراخلاقیترین مکافات برای شخصیت منفی بد داستان عنوان کردند.
سرنوشت همه آدمهای بد معلولیت نیست
اعتراض رجبلو و برخی افراد در جامعه معلولان کشور، یک پرسش جدی را درباره چگونگی نشان دادن عقوبت و کیفر خطا در مدیوم تصویری مطرح میکند: اینکه اساسا چرا باید هر انسانی که کار خطایی میکند در فیلمها و سریالها درنهایت برای اینکه در این دنیا عقوبت شود، یا به بیماری سختی مبتلا شود یا نقص عضو شده و معلول شود؟!
مصطفی اقلیما (جامعهشناس و مددکار اجتماعی) در پاسخ به این پرسش به ایلنا میگوید: این موضوع از چند وجه قابل بررسی است: ما باید یک فیلمساز را درنظر بگیریم که میخواهد از ساخت محصولش پول دربیاورد. طبیعی است مخاطبی که محصول فیلمساز را تماشا میکند به دنبال این است که ببیند سرنوشت شخصیت منفی قصه چه میشود. در واقع در ضمیر ناخودآگاه؛ کسی سراغی از شخصیت مثبت نمیگیرد. همه دوست دارند ببینند در نهایت شخصیت منفی با تمامی بدیهایی که کرده؛ چه اتفاقی برایش میافتد. برای همین در تمام فیلمها سرنوشت شخصیت منفی را طوری طراحی میکنند که یا میمیرد یا یک بلایی سرش میآید و زمینگیر میشود یا به زندان میافتد و از کار بیکار میشود. اینطوری مخاطب هم راضیتر است از تصویری که میبیند چراکه برخلاف آنچه که در واقعیت رخ میدهد و لزوما سرنوشت همه دزدها و آدمهای بد؛ عقوبتِ بد نیست ولی در تصویر این اتفاق میتواند ناخودآگاهِ جامعه را راضی نگه دارد. از طرف دیگر برخی از این ماجراها ریشه در خرافات و باورهای غلط دارد چیزی مانند اینکه هر کس که کار بدی میکند، میگوییم امیدوارم به زمین گرم بخوری! یک فیلمساز هم با همین تفکر شخصیتهای بد داستانش را تنبیه میکند.
چرا باید فعل و انفعالات طبیعی مثل سکته، معلولیت و بیماری را به مکافات ربط بدهیم؟ آدمها ممکن است مریض شوند یا تصادف کنند، لزوما هر کسی که اتفاقی برایش افتاده باشد، آدم بدی نیسترئیس انجمن علمی مددکاری اجتماعی ایران در ادامه میگوید: افراد معلولی که در جامعه زندگی میکنند حق دارند نسبت به این نوع نگرش ناراحت بشوند چراکه با خود میگویند مگر ما کار بدی کردهایم که معلول شدیم؟ ما در نوع آموزش فرزندانمان هم به غلط به آنها یاد میدهیم که اگر کسی معلولیتی پیدا کرد حتما پدر و مادرش کار بدی کردهاند که بچهشان معلول شده.
این جامعهشناس با بیان این مطلب که "امروز در جامعه واقعا مشکلات زیادی درباره این نوع نگرش داریم که در بسیاری از موارد موجب از هم پاشیدگی نهاد خانواده میشود" میافراید: سرکوفتهای چنین جامعهای باعث میشود فرد معلول هیچوقت نتواند روحیه خودش را بازیابی کند درست برعکس کشورهای توسعه یافته که در آنها معلولان جایگاه ویژهای دارند و به خاطر اهمیتی که به آنها داده میشود، میتوانند در زمینههای مختلف اجتماعی فعالیت کنند. اینکه معیار قضاوتهای ما بر اساس نوع فیزیک یک نفر قرار داده شود، غلطترین شکل تربیتی است.
اقلیما ادامه میدهد: در هر جامعهای افراد با شکل و شمایل مختلف زندگی میکنند. یکی چاق است و یکی لاغر، یکی کوتاه و یکی قد بلند. این دلیل بر این نیست که خدا آن فرد را مجازات کرده است. یک زمانی است که فرد پایش به جایی گیر میکند و زمین میخورد، آیا ما به سرعت بگوییم او کار بدی کرده است که خدا او را مجازات کرده؟ این حرفها ریشه در خرافات و تعلیمات اشتباهی است که در جامعه نهادینه شده است. چرا باید فعل و انفعالات طبیعی مثل سکته، معلولیت و بیماری را به مکافات ربط بدهیم؟ آدمها ممکن است مریض شوند یا تصادف کنند، لزوما هر کسی که اتفاقی برایش افتاده باشد، آدم بدی نیست.
تاثیر سینما بر باورهای عمومی
سینما چقدر در نشان دادن باورهای غلط در میان آحاد جامعه تاثیرگذار است؟ آیا فیلمساز باید بر اساس کلیشهها به سراغ تعیین سرنوشت قهرمانهایش برود؟ تاثیر این کلیشهها در باور عمومی چقدر است؟، رضا صائمی (منتقد) میگوید: از منظر اخلاقی و دینی این قابل بررسی است که خداوند وقتی کسی را که بیشتر دوست دارد و فطرت پاکی دارد زودتر نسبت به اشتباهش آگاه میکند و کسی که زیاد غرق در گناه و رفتارهای خودش است خیلی دیرتر به عقوبت کارش پی میبرد. از این منظر در واقع میتوان این تاثیرپذیری معنا در زندگی مردم را به وضوح احساس کرد. اما از نظر دراماتیک و مدیوم تصویری وقتی فیلمسازی میخواهد کیفر یک کار را بازنمایی کند باید آن را به شمایل یک اتفاق تصویری نشان دهد و منطق دراماتیک به آن ببخشد. در واقع از نظر منطق اخلاقی شاید بتوان شکلهای مختلف عقوبت را متصور بود اما همه آنها را نمیتوان تصویر کرد.
وی با بیان این مطلب که "سینما و تلویزیون ایران همواره راحتترین شکل عقوبت را نشان میدهد و با منطق سریالهایی مثل «کلید اسرار» و «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» به سراغ سرنوشت شخصیتهای منفی میروند"، میافزاید: معلولیت را نباید به عقوبت یک اتفاق تقلیل داد. اگر این کار را بکنیم آن وقت با هر معلولی که روبرو میشویم با همین نگرش به آن نگاه میکنیم که حتما عقوبت یک اتفاقی او را معلول کرده است. این شکل نگاه کردن به عواقب یک اتفاق، نگاه عقلانی را از جامعه میگیرد و به سمت و سوی خرافه میبرد درحالیکه در اصل دین؛ چنین چیزی وجود ندارد. این منطق دراماتیک بیشتر قابل قبول است که اگر قرار است یک مجرم و گناهکار در فیلم برای کارهایش کیفر شود در درون خودش دچار عذاب وجدان شده و نسبت به گناهی که کرده با فطرت خودش درگیر باشد. این جنس از عقوبت خیلی سختتر از معلولیت است. اما اینکه چقدر این حس درونی میتواند نمود تصویری داشته باشد جای بحث است. اینکه کشمکشهای یک انسان چقدر قابل تصویر شدن است، موضوعی است که در شکل دراماتیک آن باید به آن تجسم بخشید و به همین دلیل فیلمسازان آن را با عواملی مانند نقص عضو و بیماری صعبالعلاج پیوند میدهند.
مجازاتهای خدا محدود به چند مدل زمینی و مادی نیست. فیلمساز نباید با ایجاد خطای شناختی و دادن آدرس اشتباه به مخاطب، موجب ایجاد سوءتفاهم در جامعه شودصائمی با اشاره به ضعفهای فیلمنامهنویسی در ایران میگوید: اگر در جایگاه فیلمنامهنویس قرار بگیریم درمییابیم که بخشی از این راهکارها برای نشان دادن عقوبت به دلیل ضعف در پرداخت کلیشهای موضوعات به بیراهه کشیده میشود و انگار فیلمنامهنویس راهکار دیگری به ذهنش نمیرسد.
تعمیم افراطی یک موضوع در جامعه
این منتقد میگوید: در روانشناسی بحث تعمیمدهی غلط را داریم که جزو خطاهای شناختی است که به آن تعمیم افراطی میگویند. یعنی فردی موضوعی را به چیزی تعمیم میدهد که از اساس به آن ربطی ندارد. این تعمیم افراطی در نمونه قابل بحث ما یعنی سریال دل یا نمونههای مشابه آن وجود دارد. یعنی هر کس که معلول است را تعمیم به این میدهیم که معلولیت عقوبت یک کار بد اوست. البته که نمیتوان منکر دادخواهی الهی در برابر ظلم بود و هر کس که ظلمی در این دنیا انجام دهد حتما سزای کارش را میبیند اما اینکه تمامی عقوبتها به چند نگاه تکراری و کلیشهای در سریالها و فیلمها تقلیل پیدا کند، نشان از ضعف فیلمساز و عدم آگاهی او با فلسفه وجودی انسان است. اگر این شناخت وجود داشت، فیلمساز درمییافت مجازاتهای خدا محدود به چند مدل زمینی و مادی نیست.
صائمی با بیان این مطلب که "در نقطه مقابل جریانی که معلولیت را نوعی از عقوبت یک کار خطا میدانند با فیلمهایی روبرو هستیم که معلولیت را دستمایه ساخت فیلم کمدی میکنند" ادامه میدهد: در سینمای ایران نمونههای زیادی وجود دارد که نقص عضو را ابزاری برای تمسخر قرار میدهند که از دایره اخلاق به دور است.
او تاکید میکند: فیلمسازان نباید با ایجاد خطای شناختی و دادن آدرس اشتباه به مخاطب موجب ایجاد سوءتفاهم در جامعه شوند. ابزار تصویری آنقدر تاثیرگذار است که نمیتوان بدون شناخت از تمامی ابعاد آن به سراغ یک موضوع رفت چون نتیجهاش چیزی است که امروز شاهد هستیم بعضی از معلولان از برخی صحنههای سریال دل ناراحت هستند که حق هم دارند و باید از آنها دلجویی شود.
"دل" نخستین سریالی نیست که سرنوشت شخصیتهای منفی قصهاش را با فلج کردن و روی ویلچر نشاندن در مقابل چشم مخاطب قرار میدهد. نشان دادن الگوهای غلط و ایجاد باورهای نادرست موجب شده سینمای ایران در بسیاری از آثارش از کلیشههای اشتباه برای بیان باورهایش استفاده کند.