چرا سریال «دل» هیچکس را راضی نکرد؟
سریال دل در ۴۰ قسمت به نویسندگی بابک و میثم کایدان نوشته شده، منوچهر هادی آن را کارگردانی و جواد فرحانی آن را برای شبکه نمایش خانگی تولید کرده است.
یک دل سیر لطیفه و طنز و ویدئوی تمسخرآمیز این روزها درباره سریال «دل» منتشر شده و حتی شهاب جعفرنژاد و پیمان جعفری یک انیمیشن کوتاه در نقد این سریال ساختهاند که دست به دست میشود.
ماجرای اظهار پشیمانی سعید راد از تجربه بازی در این سریال، عذرخواهی منوچهر هادی کارگردان و حمایت عاطفی یکتا ناصر از کارگردان را بهعنوان بازیگر و همسر کارگردان، خواندهایم و بعضی از ما خودمان هم دست به قلم شده و چیزهایی به طنز یا جدی با خنده یا خشم نوشته و در فضای مجازی منتشر کردهایم. اینجا نگاهی داریم به سه مؤلفه اصلی و سرنوشتساز در یک فیلم و سریال که عبارت است از فیلمنامه، کارگردانی و بازیهای فیلم. به این بهانه استانداردهای اولیه درباره هر سه مؤلفه را بازگویی میکنیم و در ادامه نمونههای نقض این استانداردها را در سریال دل بر میشماریم و نگاهی هم میکنیم به شوخیها و نظرات جالب مخاطبان درباره هرکدام از این سه مؤلفه، اما پیش از آن بد نیست نگاهی داشته باشیم به سابقه مهرههای اصلی تولید این سریال که تحلیل اثر میتواند راهگشا باشد.
سریال دل در ۴۰ قسمت به نویسندگی بابک و میثم کایدان نوشته شده، منوچهر هادی آن را کارگردانی و جواد فرحانی آن را برای شبکه نمایش خانگی تولید کرده است. بابک کایدان یکی از فیلمنامهنویسهای رحمان ۱۴۰۰، تگزاس و آینه بغل است و البته چند فیلمنامه مستقل هم در کارنامهاش دارد.
او برای تلویزیون هم فیلمنامه چند سریال از جمله دلدادگان، هشت و نیم دقیقه، خوب بد زشت، سقوط یک فرشته و دارا و ندار را به صورت مستقل یا با همکاری یکی دو نویسنده دیگر نوشته است. در شبکه نمایش خانگی علاوه بر سریال دل، نگارش مانکن هم بهعهده بابک کایدان بوده است، اما از سابقه میثم کایدان اطلاعاتی در دست نیست. منوچهر هادی با کارگردان سریال «خداحافظ بچه» در تلویزیون مطرح شد.
او چند فیلم سینمایی از جمله آینه بغل، کارگر ساده نیازمندیم، من سالوادور نیستم و دنیای پرامید را در کارنامه دارد. بهجز سریال خداحافظ بچه، چند سریال دیگر هم برای تلویزیون ساخته که از آن جمله میتوان به دلداداگان، آمین و خوب بد زشت اشاره کرد. هادی سه سریال برای شبکه نمایش خانگی ساخته از جمله عاشقانه ۱ و ۲ و سریال دل.
تهیهکننده سریال دل، جواد فرحانی است که سابقه درخشانی در تلویزیون دارد. شبی با عبدی، هزارداستان، شکرستان، خندوانه، سریال شب عید و فیلم خوابم میاد از جمله آثاری است که فرحانی تهیهکنندگی کردهاست. فرحانی پیش از تهیهکنندگی سریال دل بهعنوان مجری طرح در شبکه نمایشخانگی فعالیت کرده بود.
درباره فیلمنامه / لاکچریهای فیک
قصه خوب، اولین توقع مخاطب از یک فیلمنامه است؛ قصهای که میتواند بستر اتفاقات و ماجراهای پرافتوخیز باشد یا حتی یک موقعیت پرکشش. در هر صورت مهم است که روند فیلمنامه بتواند اسباب همذاتپنداری را در مخاطب فراهم آورد و کششی ایجاد کند که با اثر همراه شده و تا انتها با او بماند. بنمایه و خمیره هر اثر تصویری، فیلمنامه و متن مکتوب آن است، چون حکم نقشه راه را دارد که ابزار، ملزومات، مسیر و مقصد را مشخص میکند.
یک اثر تصویری خوب زمانی شکل میگیرد که فیلمنامهای دقیق و کامل داشته باشد، بازنویسیها و ارزیابیهای آن صورت گرفته باشد و پیش از هر اقدامی در اختیار گروه تولید و اجرا قرار گرفته باشد. این موارد از حداقلهای فیلمسازی است و توقع دورخوانی، تمرین و تعامل بین گروه نویسندگی، کارگردانی و بازیگری را در این حداقلها مد نظر قرار نمیدهیم.
فیلمنامهنویسی بسته به اینکه برای فیلم نوشته میشود یا سریال یا فیلم کوتاه یا برای چه گونهای از انواع گونههای سینمایی، قواعد متفاوتی دارد و مبحث پیچیدهای است که طراحی جهان داستان، پرداخت شخصیتها و جاگذاری اوج و فرودها و شیوه شروع و پایان را در بر میگیرد که اندک دانشی درباره هر کدام از این موارد، کافی است که بدانیم چرا سریال دل بیشتر از هر چیز دیگری از فیلمنامهاش ضربه خورده است.
احوال دل:
در سریال هیچکدام از حداقلهای لازم برای تولید یک سریال را نمیتوان دید؛ نه داستان پرکششی هست، نه اوج و فرودهای منطقی و دقیق و نه حتی موقعیتهای باورپذیر.
جهان داستان ماتمکدهای است با مخلوقات ناقصالخلقه. شاید چنین ماتمکده لوکس و پرزرقوبرقی در جهان واقعی بروز و نمود داشته باشد، شاید حتی بتوان برای تکتک شخصیتهای این داستان مابهازای بیرونی پیدا کرد، بهخصوص در دادگاهها و زندانها و بیمارستانهای روانی، اما بعید است بتوان مجموعه درهمتنیدهای از چنین شخصیتها و موقعیتهایی را در چنین اتمسفری به صورت یک اکوسیستم کامل در هیچ کجای جهان پیدا کرد. تضادها و تناقضها، روابط علت و معلولی و تناسب بین هوش و توانایی آدمها با موقعیت و شرایط زندگی آنهاست که سبب میشود، زندگی اشرافی و پرزرقوبرق خانوادههای سریال دل با این شخصیتها کاملا قلابی یا اصطلاح رایج این روزها «فیک» به نظر برسد.
تصور کنید، فیلمنامهای چنین بیپایه و متزلزل، به استناد توضیحات سعید راد در گفتگو با رادیو تهران، در زمان فیلمبرداری کامل نبوده و بازیگران هیچ تصویری از سرنوشت نقشهای خود نداشتهاند. همین یک مورد کافی است که عطای تحلیل و بررسی خط داستانی، اوج و فرودها و سایر عناصر فیلمنامه سریال «دل» را به لقای آن ببخشیم و برای بابک کایدان به همراه میثم کایدان آرزوی موفقیت داشته باشیم.
شوخیهای مخاطبان
اگر یک ساعت وقت اضافه دارید تمام ۴۰ قسمت سریال دل را با دور تند ببینید، چیز زیادی از دست نمیدهید جز همان یک ساعت را!
تمام طول سریال دل پرسیدیم رستا کجاست و بعد از تمام شدن سریال باز هم باید بپرسیم واقعا رستا کجا بود؟
هر قسمت ۵۲ دقیقهای از سریال دل تشکیل شده از ۵ دقیقه آنچه گذشت، ۱۰ دقیقه فلاشبک اتفاقات و ماجراها، ۵ دقیقه موسیقی و صحنههای ناله و زاری و ۵ دقیقه آنچه خواهید دید.
سریالهای ترکی خیلی خوب هستند، دستدوم ایرانی آنها را هم میسازند.
اسپانسر راضی، کارگردان راضی، ما چه کارهایم!
سریال دل مرا بدجوری متحول کرده، باشد که رستگار شوم.
این همه لاکچریبازی برای این است که دل ما را بسوزونید؟
درباره کارگردانی / آفتابه و لگن و باقی ماجرا
کارگردان، جهانی که با کلمات خلق شده را در دنیای واقعی بازسازی میکند. این شاید سادهترین تعریفی باشد که بتوان از کارگردانی ارائه کرد؛ بنابراین هر آنچه در یک اثر تصویری دیده و شنیده و حتی احساس میشود، حاصل کار کارگردان است.
یک فیلمنامه با مختصاتی که دارد و نیز بر اساس آنچه میخواهد با مخاطبش در میان بگذارد، اولین ایدهها را برای طراحی جهان فیلم در اختیار کارگردان قرار میدهد. یک فیلمنامه عاشقانه به کارگردان شیوهای از تولید را تحمیل میکند که احتمالا با یک فیلمنامه پلیسی- جنایی متفاوت است. همچنین واقعگرایانه بودن فیلمنامه یا حتی حرفی که برای گفتن به مخاطب دارد، میتواند نکات فنی و تکنیکی را به کارگردان تحمیل کند، اما بعد از مشخص شدن تکلیف کارگردان، وقت طراحی جهان فیلمنامه است؛ جهانی که بر اساس توانایی، تجربه و خلاقیت کارگردان میتواند سطوح متفاوتی از کیفیت فیلم را به دنبال داشته باشد. کارگردان، بر اساس طرحی که برای تعریف کردن داستان در ذهن دارد، جزئیات کارش را مشخص میکند. انتخاب بازیگران، طراحی صحنه و لباس، نورپردازی، ساخت موسیقی و اندازه نماها و بازی با ریتم مهمترین ابزارهای کارگردان برای تعریف داستان و طراحی جهان فیلم است.
احوال دل:
فیلمنامه حرف چندانی برای گفتن ندارد و جهان داستان با آدمها و موقعیتها و ماجراها در تناسب نیست. همه اینها کافی است که نتیجه قابل اعتنایی حاصل نشود و حالا تصور کنید که کارگردان از بازیگرانی دعوت به کار کند که به لحاظ فیزیک، سابقه نقشهایی که ایفا کردهاند و نیز ظاهر و سن و سال با نقشهای انتخابشده، هیچ تناسبی نداشته باشند، فضایی را به تصویر بکشد که بدون هیچ دلیل قانعکنندهای بهشدت لوکس و اشرافی است و داستانی را تعریف کند که اوج و فرود چندانی ندارد و حتی معلوم نیست حرف حساب داستان و آدمهای قصه چیست؟ در غیبت معنا و هدف، چیزی جز ظاهر نمیماند و کارگردان سریال دل هم تا توانسته زرق و برق ماجرا را بیشتر کرده، نماهای طولانی به خورد مخاطبش داده و تا توانسته فلاشبک، اسلوموشن و نماآهنگ به خوردش میدهد که لااقل چیزی برای دیدن و سرگرمشدن وجود داشته باشد. گویی کارگردان سریال دل هیچ ایده و برنامهای نداشته جز اینکه مخاطبش را به امید یافتن رستا و با این سوال بزرگ که در روز جشن چه اتفاقی افتاده تا انتهای یک داستان خالی بکشاند.
شوخیهای مخاطبان
دیدن ۱۰ دقیقه از سریال دل کافی است که تا آخر عمر با شنیدن صدای حامد بهداد و اسم رستا، کهیر بزنید.
این آدمها کجا زندگی میکنند که در خانه هم کراوات میزنند؟!
خانمهای سریال کاری جز رفتن به آرایشگاه هم میکنند؟!
افسانه بایگان ۵۰ ساله است، اما دختر ۴۰ ساله دارد!
دزدیده شدن رستا را هر یک سکانس در میان تکرار کردهاند، مبادا که ندیده باشیم یا نفهمیده باشیم.
یک عروس گمشده بهعلاوه تعداد زیادی فلاشبک و صحنههای آهسته میشود سریال دل.
از این مثلثها و مربعهای عشقی که داشتیم رایگان میدیدیم، دل را کجای دلمان بگذاریم؟!
در فیلمها و سریالهای ما یا قحطی آمده و همه بیچارهاند یا دارند از خوشی و مایهداری میمیرند.
آقای هادی درباره بهره هوشی مخاطبانش درست فکر کرده که این همه صحنه تکراری در سریالش نشان میدهد، کدام آدم عاقلی این سریال را تماشا میکند؟!
درباره بازی / سازهای ناکوک
بازیهای یک اثر نمایشی، درخشان و دیدنی خواهند بود اگر در چند مرحله، اتفاقات درست پیش رفته باشد. اول شخصیتپردازی به وقت نوشتن فیلمنامه، دوم انتخاب بازیگران به وقت پیش تولید و سوم، ایفای درست نقشها و هدایت کارگردان به وقت فیلمبرداری.
بماند که تدوین مناسب، حتی موسیقی و صداگذاری هم میتواند در نتیجه کار بازیگر موثر باشد، اما همان سهمولفه اصلی را که در نظر بگیریم، متوجه میشویم چطور فیلمنامهنویس، کارگردان و تهیهکننده در بازیهای یک فیلم یا سریال موثر هستند.
نقشی که زیبا و دقیق طراحی و پرداخت شده باشد با یک بازی متوسط و معمولی هم خودش را نشان میدهد و به دل مخاطب مینشیند. بازیگری که با احساس مسؤولیت کار میکند، هر نقشی را نمیپذیرد و اگر هم ناچار به ایفای آن شود، ایدههایی برای ارتقای نقش دارد و در نهایت هیچ مخاطبی حاضر به تماشای یک بازی بد از محبوبترین بازیگر جهان نیست.
احوال دل:
گروهی از بهترین بازیگران کشورمان در سریال دل بازی کردهاند. حامد بهداد، ساره بیات، بیژن امکانیان، افسانه بایگان، یکتا ناصر و برخی دیگر از بازیگران این سریال، نه یک بار بلکه در چند نقش متعدد در طول سالهای فعالیتشان نشان دادهاند بازیگران قابل اعتمادی هستند و چه بسیار تماشاگرانی که برای تکتک این اسمها بلیت خریده و به سینما رفتهاند. بازیگران این سریال هر کدام دستکم یک بازی یا یک دوره درخشان در کارنامه حرفهای خود دارند که میتوانند از توانایی و هنرشان دفاع کنند، اما چه اتفاق میافتد که در سریال دل چنین بازیهای غیرقابل باور، اغراقشده و نامتناسبی را شاهد هستیم؟
هر سه مرحلهای که باید طی شود تا بازیهای یک فیلم یا سریال، استانداردهای لازم را داشته باشد، یعنی شخصیتپردازی، انتخاب بازیگر و اجرای نقش در سریال دل میلنگد. فیلمنامه سریال به اندازهای دقیق نوشته نشده که شخصیتها شناسنامه دقیقی داشته باشند، احوالات روحی آنها برای نویسنده، کارگردان و در نتیجه برای بازیگری که نقش را ایفا میکند، روشن نیست. در مرحله انتخاب بازیگر، ترفندها و شیوههای فریب مخاطب بیشتر از جذاب مخاطب مدنظر بوده و اسمهایی از دنیای بازیگری برای این سریال فهرست شده که از بهترینهای در دسترس گروه تولید هستند. همین است که گاهی شخصیتپردازیهای کمجان و نحیف فیلمنامه با فیزیک بازیگران تناسب ندارد. درنهایت شیوه ساخت اثر که بیشتر به یک سریکاری و تولید صنعتی شبیه است، چنان بازیگران سریال را از هم دور نگاه داشته که هیچ تعاملی بین آنها دیده نمیشود. اگر بازیگران این سریال را به نوازندگانی چیرهدست تشبیه کنیم، وقتی هر کدام در یک ارکستر ساز خودشان را بزنند، نوایی شنیدنی و گوشنواز حاصل نخواهد شد.
شوخیهای مخاطبان
حامد بهداد در چهل و چند سالگی چه عاشقپیشه قهاری میتواند باشد.
بعضی صحنههای سریال دل رو تنهایی هم نمیشه دید.
انگار بعد از تولید سریال دل، سازنده اشک مصنوعی بارش را بسته است.
این همه چشم و ابرو آمدن برای یک دیالوگ ساده. واقعا بازیگری بعد از معدن سختترین کار جهان است.
ساره بیات و حامد بهداد به اندازه کافی عروس و داماد شدند، حالا وقتش است که بازیگران جوانتر هم بختشان باز شود.
این بازیگران قرارداد بستهاند که حرص مخاطبان را در بیاورند؟
شخصیتهای سریال دل از مریخ آمدهاند یا روی زمین مریخی داریم و تا حالا ندیده بودیم؟
ماجرای اظهار پشیمانی سعید راد از تجربه بازی در این سریال، عذرخواهی منوچهر هادی کارگردان و حمایت عاطفی یکتا ناصر از کارگردان را بهعنوان بازیگر و همسر کارگردان، خواندهایم و بعضی از ما خودمان هم دست به قلم شده و چیزهایی به طنز یا جدی با خنده یا خشم نوشته و در فضای مجازی منتشر کردهایم. اینجا نگاهی داریم به سه مؤلفه اصلی و سرنوشتساز در یک فیلم و سریال که عبارت است از فیلمنامه، کارگردانی و بازیهای فیلم. به این بهانه استانداردهای اولیه درباره هر سه مؤلفه را بازگویی میکنیم و در ادامه نمونههای نقض این استانداردها را در سریال دل بر میشماریم و نگاهی هم میکنیم به شوخیها و نظرات جالب مخاطبان درباره هرکدام از این سه مؤلفه، اما پیش از آن بد نیست نگاهی داشته باشیم به سابقه مهرههای اصلی تولید این سریال که تحلیل اثر میتواند راهگشا باشد.
سریال دل در ۴۰ قسمت به نویسندگی بابک و میثم کایدان نوشته شده، منوچهر هادی آن را کارگردانی و جواد فرحانی آن را برای شبکه نمایش خانگی تولید کرده است. بابک کایدان یکی از فیلمنامهنویسهای رحمان ۱۴۰۰، تگزاس و آینه بغل است و البته چند فیلمنامه مستقل هم در کارنامهاش دارد.
او برای تلویزیون هم فیلمنامه چند سریال از جمله دلدادگان، هشت و نیم دقیقه، خوب بد زشت، سقوط یک فرشته و دارا و ندار را به صورت مستقل یا با همکاری یکی دو نویسنده دیگر نوشته است. در شبکه نمایش خانگی علاوه بر سریال دل، نگارش مانکن هم بهعهده بابک کایدان بوده است، اما از سابقه میثم کایدان اطلاعاتی در دست نیست. منوچهر هادی با کارگردان سریال «خداحافظ بچه» در تلویزیون مطرح شد.
او چند فیلم سینمایی از جمله آینه بغل، کارگر ساده نیازمندیم، من سالوادور نیستم و دنیای پرامید را در کارنامه دارد. بهجز سریال خداحافظ بچه، چند سریال دیگر هم برای تلویزیون ساخته که از آن جمله میتوان به دلداداگان، آمین و خوب بد زشت اشاره کرد. هادی سه سریال برای شبکه نمایش خانگی ساخته از جمله عاشقانه ۱ و ۲ و سریال دل.
تهیهکننده سریال دل، جواد فرحانی است که سابقه درخشانی در تلویزیون دارد. شبی با عبدی، هزارداستان، شکرستان، خندوانه، سریال شب عید و فیلم خوابم میاد از جمله آثاری است که فرحانی تهیهکنندگی کردهاست. فرحانی پیش از تهیهکنندگی سریال دل بهعنوان مجری طرح در شبکه نمایشخانگی فعالیت کرده بود.
درباره فیلمنامه / لاکچریهای فیک
قصه خوب، اولین توقع مخاطب از یک فیلمنامه است؛ قصهای که میتواند بستر اتفاقات و ماجراهای پرافتوخیز باشد یا حتی یک موقعیت پرکشش. در هر صورت مهم است که روند فیلمنامه بتواند اسباب همذاتپنداری را در مخاطب فراهم آورد و کششی ایجاد کند که با اثر همراه شده و تا انتها با او بماند. بنمایه و خمیره هر اثر تصویری، فیلمنامه و متن مکتوب آن است، چون حکم نقشه راه را دارد که ابزار، ملزومات، مسیر و مقصد را مشخص میکند.
یک اثر تصویری خوب زمانی شکل میگیرد که فیلمنامهای دقیق و کامل داشته باشد، بازنویسیها و ارزیابیهای آن صورت گرفته باشد و پیش از هر اقدامی در اختیار گروه تولید و اجرا قرار گرفته باشد. این موارد از حداقلهای فیلمسازی است و توقع دورخوانی، تمرین و تعامل بین گروه نویسندگی، کارگردانی و بازیگری را در این حداقلها مد نظر قرار نمیدهیم.
فیلمنامهنویسی بسته به اینکه برای فیلم نوشته میشود یا سریال یا فیلم کوتاه یا برای چه گونهای از انواع گونههای سینمایی، قواعد متفاوتی دارد و مبحث پیچیدهای است که طراحی جهان داستان، پرداخت شخصیتها و جاگذاری اوج و فرودها و شیوه شروع و پایان را در بر میگیرد که اندک دانشی درباره هر کدام از این موارد، کافی است که بدانیم چرا سریال دل بیشتر از هر چیز دیگری از فیلمنامهاش ضربه خورده است.
احوال دل:
در سریال هیچکدام از حداقلهای لازم برای تولید یک سریال را نمیتوان دید؛ نه داستان پرکششی هست، نه اوج و فرودهای منطقی و دقیق و نه حتی موقعیتهای باورپذیر.
جهان داستان ماتمکدهای است با مخلوقات ناقصالخلقه. شاید چنین ماتمکده لوکس و پرزرقوبرقی در جهان واقعی بروز و نمود داشته باشد، شاید حتی بتوان برای تکتک شخصیتهای این داستان مابهازای بیرونی پیدا کرد، بهخصوص در دادگاهها و زندانها و بیمارستانهای روانی، اما بعید است بتوان مجموعه درهمتنیدهای از چنین شخصیتها و موقعیتهایی را در چنین اتمسفری به صورت یک اکوسیستم کامل در هیچ کجای جهان پیدا کرد. تضادها و تناقضها، روابط علت و معلولی و تناسب بین هوش و توانایی آدمها با موقعیت و شرایط زندگی آنهاست که سبب میشود، زندگی اشرافی و پرزرقوبرق خانوادههای سریال دل با این شخصیتها کاملا قلابی یا اصطلاح رایج این روزها «فیک» به نظر برسد.
تصور کنید، فیلمنامهای چنین بیپایه و متزلزل، به استناد توضیحات سعید راد در گفتگو با رادیو تهران، در زمان فیلمبرداری کامل نبوده و بازیگران هیچ تصویری از سرنوشت نقشهای خود نداشتهاند. همین یک مورد کافی است که عطای تحلیل و بررسی خط داستانی، اوج و فرودها و سایر عناصر فیلمنامه سریال «دل» را به لقای آن ببخشیم و برای بابک کایدان به همراه میثم کایدان آرزوی موفقیت داشته باشیم.
شوخیهای مخاطبان
اگر یک ساعت وقت اضافه دارید تمام ۴۰ قسمت سریال دل را با دور تند ببینید، چیز زیادی از دست نمیدهید جز همان یک ساعت را!
تمام طول سریال دل پرسیدیم رستا کجاست و بعد از تمام شدن سریال باز هم باید بپرسیم واقعا رستا کجا بود؟
هر قسمت ۵۲ دقیقهای از سریال دل تشکیل شده از ۵ دقیقه آنچه گذشت، ۱۰ دقیقه فلاشبک اتفاقات و ماجراها، ۵ دقیقه موسیقی و صحنههای ناله و زاری و ۵ دقیقه آنچه خواهید دید.
سریالهای ترکی خیلی خوب هستند، دستدوم ایرانی آنها را هم میسازند.
اسپانسر راضی، کارگردان راضی، ما چه کارهایم!
سریال دل مرا بدجوری متحول کرده، باشد که رستگار شوم.
این همه لاکچریبازی برای این است که دل ما را بسوزونید؟
درباره کارگردانی / آفتابه و لگن و باقی ماجرا
کارگردان، جهانی که با کلمات خلق شده را در دنیای واقعی بازسازی میکند. این شاید سادهترین تعریفی باشد که بتوان از کارگردانی ارائه کرد؛ بنابراین هر آنچه در یک اثر تصویری دیده و شنیده و حتی احساس میشود، حاصل کار کارگردان است.
یک فیلمنامه با مختصاتی که دارد و نیز بر اساس آنچه میخواهد با مخاطبش در میان بگذارد، اولین ایدهها را برای طراحی جهان فیلم در اختیار کارگردان قرار میدهد. یک فیلمنامه عاشقانه به کارگردان شیوهای از تولید را تحمیل میکند که احتمالا با یک فیلمنامه پلیسی- جنایی متفاوت است. همچنین واقعگرایانه بودن فیلمنامه یا حتی حرفی که برای گفتن به مخاطب دارد، میتواند نکات فنی و تکنیکی را به کارگردان تحمیل کند، اما بعد از مشخص شدن تکلیف کارگردان، وقت طراحی جهان فیلمنامه است؛ جهانی که بر اساس توانایی، تجربه و خلاقیت کارگردان میتواند سطوح متفاوتی از کیفیت فیلم را به دنبال داشته باشد. کارگردان، بر اساس طرحی که برای تعریف کردن داستان در ذهن دارد، جزئیات کارش را مشخص میکند. انتخاب بازیگران، طراحی صحنه و لباس، نورپردازی، ساخت موسیقی و اندازه نماها و بازی با ریتم مهمترین ابزارهای کارگردان برای تعریف داستان و طراحی جهان فیلم است.
احوال دل:
فیلمنامه حرف چندانی برای گفتن ندارد و جهان داستان با آدمها و موقعیتها و ماجراها در تناسب نیست. همه اینها کافی است که نتیجه قابل اعتنایی حاصل نشود و حالا تصور کنید که کارگردان از بازیگرانی دعوت به کار کند که به لحاظ فیزیک، سابقه نقشهایی که ایفا کردهاند و نیز ظاهر و سن و سال با نقشهای انتخابشده، هیچ تناسبی نداشته باشند، فضایی را به تصویر بکشد که بدون هیچ دلیل قانعکنندهای بهشدت لوکس و اشرافی است و داستانی را تعریف کند که اوج و فرود چندانی ندارد و حتی معلوم نیست حرف حساب داستان و آدمهای قصه چیست؟ در غیبت معنا و هدف، چیزی جز ظاهر نمیماند و کارگردان سریال دل هم تا توانسته زرق و برق ماجرا را بیشتر کرده، نماهای طولانی به خورد مخاطبش داده و تا توانسته فلاشبک، اسلوموشن و نماآهنگ به خوردش میدهد که لااقل چیزی برای دیدن و سرگرمشدن وجود داشته باشد. گویی کارگردان سریال دل هیچ ایده و برنامهای نداشته جز اینکه مخاطبش را به امید یافتن رستا و با این سوال بزرگ که در روز جشن چه اتفاقی افتاده تا انتهای یک داستان خالی بکشاند.
شوخیهای مخاطبان
دیدن ۱۰ دقیقه از سریال دل کافی است که تا آخر عمر با شنیدن صدای حامد بهداد و اسم رستا، کهیر بزنید.
این آدمها کجا زندگی میکنند که در خانه هم کراوات میزنند؟!
خانمهای سریال کاری جز رفتن به آرایشگاه هم میکنند؟!
افسانه بایگان ۵۰ ساله است، اما دختر ۴۰ ساله دارد!
دزدیده شدن رستا را هر یک سکانس در میان تکرار کردهاند، مبادا که ندیده باشیم یا نفهمیده باشیم.
یک عروس گمشده بهعلاوه تعداد زیادی فلاشبک و صحنههای آهسته میشود سریال دل.
از این مثلثها و مربعهای عشقی که داشتیم رایگان میدیدیم، دل را کجای دلمان بگذاریم؟!
در فیلمها و سریالهای ما یا قحطی آمده و همه بیچارهاند یا دارند از خوشی و مایهداری میمیرند.
آقای هادی درباره بهره هوشی مخاطبانش درست فکر کرده که این همه صحنه تکراری در سریالش نشان میدهد، کدام آدم عاقلی این سریال را تماشا میکند؟!
درباره بازی / سازهای ناکوک
بازیهای یک اثر نمایشی، درخشان و دیدنی خواهند بود اگر در چند مرحله، اتفاقات درست پیش رفته باشد. اول شخصیتپردازی به وقت نوشتن فیلمنامه، دوم انتخاب بازیگران به وقت پیش تولید و سوم، ایفای درست نقشها و هدایت کارگردان به وقت فیلمبرداری.
بماند که تدوین مناسب، حتی موسیقی و صداگذاری هم میتواند در نتیجه کار بازیگر موثر باشد، اما همان سهمولفه اصلی را که در نظر بگیریم، متوجه میشویم چطور فیلمنامهنویس، کارگردان و تهیهکننده در بازیهای یک فیلم یا سریال موثر هستند.
نقشی که زیبا و دقیق طراحی و پرداخت شده باشد با یک بازی متوسط و معمولی هم خودش را نشان میدهد و به دل مخاطب مینشیند. بازیگری که با احساس مسؤولیت کار میکند، هر نقشی را نمیپذیرد و اگر هم ناچار به ایفای آن شود، ایدههایی برای ارتقای نقش دارد و در نهایت هیچ مخاطبی حاضر به تماشای یک بازی بد از محبوبترین بازیگر جهان نیست.
احوال دل:
گروهی از بهترین بازیگران کشورمان در سریال دل بازی کردهاند. حامد بهداد، ساره بیات، بیژن امکانیان، افسانه بایگان، یکتا ناصر و برخی دیگر از بازیگران این سریال، نه یک بار بلکه در چند نقش متعدد در طول سالهای فعالیتشان نشان دادهاند بازیگران قابل اعتمادی هستند و چه بسیار تماشاگرانی که برای تکتک این اسمها بلیت خریده و به سینما رفتهاند. بازیگران این سریال هر کدام دستکم یک بازی یا یک دوره درخشان در کارنامه حرفهای خود دارند که میتوانند از توانایی و هنرشان دفاع کنند، اما چه اتفاق میافتد که در سریال دل چنین بازیهای غیرقابل باور، اغراقشده و نامتناسبی را شاهد هستیم؟
هر سه مرحلهای که باید طی شود تا بازیهای یک فیلم یا سریال، استانداردهای لازم را داشته باشد، یعنی شخصیتپردازی، انتخاب بازیگر و اجرای نقش در سریال دل میلنگد. فیلمنامه سریال به اندازهای دقیق نوشته نشده که شخصیتها شناسنامه دقیقی داشته باشند، احوالات روحی آنها برای نویسنده، کارگردان و در نتیجه برای بازیگری که نقش را ایفا میکند، روشن نیست. در مرحله انتخاب بازیگر، ترفندها و شیوههای فریب مخاطب بیشتر از جذاب مخاطب مدنظر بوده و اسمهایی از دنیای بازیگری برای این سریال فهرست شده که از بهترینهای در دسترس گروه تولید هستند. همین است که گاهی شخصیتپردازیهای کمجان و نحیف فیلمنامه با فیزیک بازیگران تناسب ندارد. درنهایت شیوه ساخت اثر که بیشتر به یک سریکاری و تولید صنعتی شبیه است، چنان بازیگران سریال را از هم دور نگاه داشته که هیچ تعاملی بین آنها دیده نمیشود. اگر بازیگران این سریال را به نوازندگانی چیرهدست تشبیه کنیم، وقتی هر کدام در یک ارکستر ساز خودشان را بزنند، نوایی شنیدنی و گوشنواز حاصل نخواهد شد.
شوخیهای مخاطبان
حامد بهداد در چهل و چند سالگی چه عاشقپیشه قهاری میتواند باشد.
بعضی صحنههای سریال دل رو تنهایی هم نمیشه دید.
انگار بعد از تولید سریال دل، سازنده اشک مصنوعی بارش را بسته است.
این همه چشم و ابرو آمدن برای یک دیالوگ ساده. واقعا بازیگری بعد از معدن سختترین کار جهان است.
ساره بیات و حامد بهداد به اندازه کافی عروس و داماد شدند، حالا وقتش است که بازیگران جوانتر هم بختشان باز شود.
این بازیگران قرارداد بستهاند که حرص مخاطبان را در بیاورند؟
شخصیتهای سریال دل از مریخ آمدهاند یا روی زمین مریخی داریم و تا حالا ندیده بودیم؟