جستجو
رویداد ایران > رویداد > اجتماعی > بازار سیاه «ناصر خسرو»؛ از داروی کرونا تا واکسن نفلوآنزا

بازار سیاه «ناصر خسرو»؛ از داروی کرونا تا واکسن نفلوآنزا

بازار سیاه «ناصر خسرو»؛ از داروی کرونا تا واکسن نفلوآنزا
برخی از دلالان غیرمجاز با سیاه‌نمایی در بازار «ناصرخسرو» پایتخت در حالی واکسن آنفلوآنزا را با قیمت گزاف به فروش می‌رسانند که فعلا در داروخانه‌ها توزیع نشده است
«نداریم» این روز‌ها پایش را از داروخانه‌ها بیرون گذاشته و به کوچه پس‌کوچه‎های ناصرخسرو هم رسیده است. سراغ دلالان دارو که بروید در بین «دارو... دارو» گفتن‌هایشان نداریم هم می‌گویند، درست شبیه به داروخانه‌های مرجع کشور.
با این حال اگر بتوانید یکی از دلالان اصلی را پیدا کنید، راحت داروی رمدسیویر بیمارستانی، واکسن آنفلوآنزا، زولادکس و حتی انسولین هم پیش‌رویتان می‌گذارند. هر چند که محمدرضا شانه‏‌ساز، رییس سازمان غذا و دارو، از تشکیل سامانه‎ای در داروخانه‎ها و توزیع واکسن از اول مهرماه گفته است، اما در روز اول پاییز، هیچ واکسنی در داروخانه‎ها توزیع نشد. یدا... سهرابی، عضو شورای عالی نظام پزشکی نیز آب پاکی را روی دست‎ مسؤولان ریخته و گفته است که هیچ سامانه‎ دارویی برای واکسن آنفلوآنزا وجود ندارد. با این حال، اما به گفته او، فروش واکسن خارج از داروخانه ممنوع است؛ اتفاقی که البته در بازار سیاه در جریان است.
به خیابان قدیمی مرکز شهر که می‎پیچیم، این تاکسی‎های زردرنگ و موتورسیکلت‏هاست که به استقبال می‎آید. بسته‏های دارو، روی هم سوار شده، راه می‎روند وسط خیابان، از پشت کوه عظیم بسته‎ها می‎توان مو‌های پریشان باربر دارو را دید. آن‌طرف، خیابان را بسته‏‌اند، مردان جوان و پیر، آفتاب‌سوخته با سیگار‌هایی که گوشه لبشان است، ایستاده‎اند و تا عابری از کنارشان رد می‏‎شود، آرام می‏گویند: «دارو... دارو...» کیف کمری، کمر همه‏شان را بغل کرده است. با چشم‏هایی هوشیار و جست‌وجوگر، هر عابری را زیرنظر دارند. آن‌طرف‏تر، باربر‌ها توی سایه ساختمان‏ها ولو شده‏اند روی صندلی‎ها، سیگار چاق کرده‎اند یا لیوان چایی را به لب می‏برند، فوت می‏کنند و می‎نوشند.
یک‌طرف راسته پر از مغازه‌‏های لامپ‌فروشی، داروخانه و مغازه‌‏های تجهیزات پزشکی است، پر از لوله‌های آزمایشگاهی، الکل و ماسک‎هایی که چیده شده‎اند دم در ورودی مغازه‏ها و تزئین کرده‎اند دیوار‌ها را.
از زیر وسایل پزشکی آویزان شده هم، اما می‎توان کاشی‎های ترک خورده، آجر‌های قدیمی و سردر‌های کنده‌کاری شده صد سال پیش را دید. اینجا خیابان ناصرخسرو، بورس خرید و فروش دارو و تجهیزات دارویی است.

در جست‌وجوی واکسن

از همان اول از هر فروشنده‎ای که می‎پرسیم واکسن آنفلوآنزا دارد یا نه، واکنش سریع نشان می‌‏دهد. اسم واکسن آنفلوآنزا را که می‎شنوند، یکی دو قدمی به عقب می‏روند، نگاهی می‎اندازند به سر تا پایمان و بعد با شک و تردید با نگاهی که سریع دزدیده می‎شود، تند و سریع جواب می‎دهند: «نداریم.» چهار، پنج نفرشان همین‌طور جواب می‎دهند. یکی از فروشنده‎ها، اما وقتی درماندگی‌مان را می‌بیند، راهنمایی‎مان می‏‌کند و می‎گوید: «اینجا واکسن آنفلوآنزا پیدا نمی‎کنی. برو خیابان امام جمعه، شاید آنجا پیدا کردی.»
کوچه تنگ خیابان امام جمعه را با پرچم‎های سیاه پوشانده‌‏اند. فروشنده‏ای در خیابان دیده نمی‎‏شود. فروشنده لاغر و پیری، اما ما را به مقصود می‎رساند. پیرمرد، با لهجه شهر‌های شمالی حرف می‎زند و تند تند، دود سیگارش را از دهان بی‎دندانش بیرون می‌فرستد.
از واکسن آنفلوآنزا که می‌پرسیم، دست می‎کشد به مو‌هایی که با قهوه‎ای روشن رنگ کرده است و می‎گوید: «واکسن خارجی هنوز به دستم نرسیده است، ایرانی می‎خواهی؟» و بعد زمانی که جواب مثبت را می‎شنود، آب دهانش را می‎اندازد روی زمین و می‎گوید: «برایت می‎آورم. چند تا می‎خواهی؟ خودم فقط چهار تا واکسن آنفلوآنزا دارم.»
اشتیاقمان را که می‎بیند، قیمت می‎دهد. این پیرمرد فروشنده، واکسن آنفلوآنزای ایرانی را ۸۰ هزار تومان می‌فروشد؛ واکسنی که البته به گفته مسؤولان غذا و دارو در اواخر مهرماه وارد بازار می‎شود. پیرمرد، تنها کسی نیست که واکسن آنفلوآنزای داخلی می‏فروشد.
چند قدم آن طرف‎تر، زیر سایه درختی، روی نیمکت نشسته است؛ بی‌خیال، از زیر عینک آفتابی‎اش، با گوشی‎اش بازی می‏کند. از واکسن انفلوآنزا که می‏پرسیم، می‎پرسد: «پلیسی؟» جواب نفی را که با تعجب می‏‌شنود، می‎گوید: «باشی هم زیاد مهم نیست.»
می‎گوید که دو سال حبس است و برای مرخصی آمده است بیرون زندان و ۱۵۰ میلیون تومان جریمه هم برای فروش غیرقانونی دارو باید پرداخت کند. ماسک نزده است و با چشمان سبزرنگش، بی‎اعتنا نگاه می‏اندازد به کفش‎های کتانی رنگی‎رنگی‎اش و بعد با دستانی که پوست لطیفی دارد، بدون این که حرفی بزند، شماره‏ای را تند و سریع می‎گیرد. به شخص پشت تلفن، چند باری، «آره و نه...» می‎گوید و بعد گوشی را قطع می‎کند و با بی‌اعتنایی، رو می‌‏کند به ما و جواب می‏‌دهد: «ایرانی دارم... ۹۵ هزار تومان... می‎خواهی؟» می‌‏گوید که از داروخانه‎ای که با آن کار می‎کند، واکسن را پیدا کرده است.
می‎گوید که اگر بخواهیم از داروخانه واکسن را پیدا کنیم، باید شماره ملی بدهیم و همه جا سهمیه‎بندی است و هیچ جایی از بازار، با این قیمت واکسن پیدا نمی‎شود. می‎گوید که هنوز در هیچ داروخانه‎ای واکسن توزیع نشده و خرید این واکسن، به نفعمان است. واکسنی که به قول او، هفته بعد، در بازار سیاه بیشتر پیدا خواهد شد. همه این‎ها را با همان لحن صدای آرام، بی‌تفاوت، یکنواخت و بی‎احساس می‏‌گوید.

از ۱۴ میلیون تا ۶۵ میلیون تومان

پیدا کردن، داروی رمدسیویر، از پیدا کردن، واکسن آنفلوانزا هم سخت‎تر است. هیچ فروشنده‏ای، اعتماد نمی‏‌کند. همه فکر می‏کنند، با پلیس یا خبرنگار رو به رو هستند. بعد از این که می‌پرسیم داروی رمدسیویر دارید یا نه؟ به جای جواب دادن، آن‌ها هستند که می‎پرسند: «پلیسی؟ خبرنگاری؟» و با جواب منفی که مواجه می‎شوند، با تردید نگاه می‏اندازند و می‎گویند: «ولی کارمندی.»‌
پسر جوانی ادعا می‎کند که خودش، دارو را ندارد و با دوستی تماس می‎گیرد و از رمدسیویر، ایرانی که برای شرکت روناک است، می‌پرسد. به دوست پشت تلفن اطمینان می‎دهد که خریدار آشناست و از نظر پرداخت هزینه هم مشکلی ندارد. تا اینجای حرف زدنش، کلمات را فارسی به زبان می‎آورد، بعد اما، زبانش تغییر می‎کند و به زبان دیگری حرف می‏زند. جملات را تند و سریع بیان می‎کند و بعد قطع می‎کند و سریع می‏‌گوید: «برو یک دوری بزن... اگر پیدا نکردی، بیا قیمت را به تو بدهم.»
چند قدم که دور می‎شویم، داد می‎زند‌: «برای من پلیس نیاوری‎!» بعد از یک دور زدن، قیمت را می‏‌دهد. برای قیمت گرفتن هم باید‌چانه زد سرانجام قیمت می‏دهد: «۱۴ میلیون تومان. داروها، دو ماه هم بیشتر تاریخ انقضا ندارد.»
اولش می‎گوید: «ندارم... برو از ۱۴۹۰ بپرس.» یا آدرس داروخانه‎های ۱۳ آبان و ۲۹ فروردین را می‌‏دهد و می‌گوید که این داروخانه‏‌ها، داروی رمدسیویر را دارند. وقتی می‎گوییم انجا هم نداشته‎اند، می‎گوید برو داروخانه ثامن. از انبار همه داروخانه‎ها خبر دارد. بعد، اما با اصرار ما، قیمت می‎دهد، رومدسیور ایرانی او، ۲۰ میلیون تومان قیمت دارد. پسر جوان با مو‌های فر، نشسته، زیر طاق قدیمی، مسجد کوچکی و پا‌های لاغرش را دراز کرده است و پک می‏زند به سیگارش. می‎گوید که داروی رمدسیویر نمی‎فروشد، کارش دارو‌های تقویتی است، اما بعد با اصرار ما، شماره تماس دوستی را می‎گیرد. او رمدسیویر را ۳۵ میلیون تومان می‌فروشد، دارویی که باید از داروخانه بیمارستانی به دست ما برسد.
مرد جوان دیگری شماره تماسمان را می‌گیرد و ما را می‎فرستد تا بعد به ما خبر بدهد. یک ربع دیگر، خبر می‏دهد دارو را پیدا کرده است. رمدسیویر انگلیسی او ۶۵ میلیون تومان قیمت دارد و برای آقای دکتری است که سهمیه دارد و حالا در بازار سیاه داروهایش را به فروش می‎رساند.

از اینجا دارو نخر

پیرمرد ریز نقش نشسته است زیر سایه، ماسک نزده است. از داروی رمدسیویر که می‎پرسیم، با لهجه کردی می‌گوید: «نکن این کار را. داروی غیرقانونی از اینجا نخر. عاقبت ندارد ها... داروی غیرقانونی اینجا، تقلبی است.» خودش می‏گوید که ۳۰ سال است دارو می‏فروشد، دارو‌هایی که هیچ کدام غیرقانونی نیستند، بعد می‏‌گوید: «باور نداری؟ برو بپرس ببین یوسف، سابقه خلاف دارد یا نه؟» از اجبار که می‌گویم، آهی می‎کشد و بعد بنای نصیحت را شروع می‎‏کند و می‌گوید که اگر هم دارو را پیدا کردیم، پول را اول پرداخت نکنیم و به کوچه‎های تنگ و بدون رفت‌وآمد قدم نگذاریم. نصیحت پیرمرد ریزنقش که تمام می‎شود، زیرلب ذکری می‎گوید و ما را راهی می‎کند با دعای خیرش. حرف فروشنده جوان دیگری هم همین است. او می‎گوید: «اطمینان نکن و داروی غیرقانونی از اینجا نخر... همه‎شان تقلبی است.»
او به جای خرید داروی رمدسیویر، داروی فاویپراویر را که دارویی ضدویروس است، تجویز می‏کند. فاویپراویر را، ولی اشتباه ادا می‎کند و «فایپراور» می‎گوید. دارویی که یک بسته ۱۲ تایی دوز ۲۰۰ آن را شش میلیون تومان می‎فروشد. قیمت را که می‌گوید، هنوز جمله را کامل ادا نکرده است، اطمینان می‌دهد: «هیچ کسی در بازار این دارو را به این قیمت نمی‎فروشد.»
برچسب ها
نسخه اصل مطلب