ناگزیری استراتژیک در کسبوکارهای ایران
چند روز پیش در رویدادی که آکادمی بانک سامان درباره چالشهای کسبوکارها در جنگ اخیر برگزار کرده بود، صحبت کردم. یک نکته که در پنل اشاره کردم، وضعیتی است که من اسمش را «ناگزیری استراتژیک» میگذارم.
استراتژی اساساً وقتی معنا پیدا میکند که گزینههای استراتژیک وجود داشته باشد. یعنی شما انتخابهایی داشته باشید که انتخاب یکی از آنها به منزله تعیین یک جهتگیری جدید برای کسبوکار شما باشد. اما در ایران این وضعیت کمتر پیش میآید.
از یک طرف، به دلیل کنترلهای دولتی، فساد، انحصار و سهم بالای خصولتیها در بسیاری از بازارها، سطح رقابت (Competitiveness) پایین است. این در حالی است که مفهوم استراتژی و ادبیات علمی آن تا حد زیادی ذیل مفهوم رقابت و گرفتن سهم بیشتر از بازار شکل گرفته است. مقررات خفهکننده دولتی کار را بدتر کرده است.
تحریمها و انزوای اقتصادی هم باعث شده دسترسی به بازارهای خارجی و همینطور دسترسی به منابع بیرونی عملاً ممکن نباشد. رکود اقتصادی و محدودیتهای دیگر، بهخصوص نظام تأمین مالی ناکارآمد و کوچک، هم خیلی از گزینهها را از روی میز مدیران حذف کرده است.
در نتیجه، شما به عنوان مدیر یک کسبوکار، عملاً گزینههای استراتژیک زیادی روی میز ندارید. به جایش مدام درگیر مسائل تاکتیکی هستید؛ یعنی انبوهی از تصمیمهای روزمره که تأثیر راهبردی ندارند اما به بهبودهای تدریجی کمک میکنند.
این وضعیت تازگی ندارد. حداقل در دو دهه اخیر، اغلب مدیران بخش خصوصی در ایران Firefighter بودهاند نه Builder. مدیرانی که مهارتهای عملیاتی-تاکتیکی دارند، موفقتر از مدیرانی هستند که مهارتهای استراتژیک دارند و چشماندازساز هستند.
واضح است که نمیگویم استراتژی معنا ندارد و چنین مدیرانی اصلاً وجود ندارند. حتماً هستند و حتماً نمونههای موفقی از تحقق استراتژیهای تحول و رشد هم وجود دارد. اما اینها روند غالب نیستند.
در چنین فضایی، اتکای بیش از حد به ادبیات برنامهریزی استراتژیک که عمدتاً در آمریکای شمالی و اروپا توسعه پیدا کرده و تنوع گزینهها را مفروض میگیرد، میتواند گاهی بسیار گمراهکننده باشد.
مدیرعامل کارنامه
منبع: linkedin.com/in/nima-namdari